درس خارج اصول استاد رجب علی مقیسه

1403/02/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمة/الوضع /معنای حروف

 

معنای حروف

قولی می گوید حروف یکی از اقسام اعرابند و معنی ندارد وقول دیگر می گوید از اقسام کلمه وخودشان دارای معنی و موضوع له هستند اما در این که موضوع له آن ها چیست اختلاف دارند .آیا موضوع له حروف، اسما هم جنس ومناسخ آن ها است ؟معنای من ومعنای مناسخ من یکی است ؟آخوند می گویند موضوع له لفظ ابتدا و موضوع له «من» یکی است و موضوع له« الی» انتهاییه وانتها یکی است مستعمل فیه یکی است یک تفاوتی دارند ولی تفاوت آن ها ربطی به موضوع له ندارد .کلمات شیخ رضی که سرمدار بحث طرح موضوع له حروف است آیا استفاده میشود که موضوع له اسم وحرف ابتدا یکی است یا استفاده می شوند که حروف مثل اعلام واعراب هستند .نمونه هایی از کلام ایشان ذکر شد .یا معانی دارند ولی گرچه معنای این حروف در معنای الفاظ دیگر است .آیا شیخ رضی معتقد است حروف معنی دارند؟

حروف معنی دارند منتهی این معانی که در حروف هستند گاهی به جمله وگاهی به کلمه وابسته است .

«ومعنى الكلام على ما اخترنا ، أعني جعل «في نفسه» صفة لمعنى والضمير لما : الاسم كلمة دلت على معنى ثابت في نفس تلك الكلمة ، والحرف كلمة دلت على معنى ثابت في لفظ غيرها ؛ فغير ، صفة للفظ ، وقد يكون اللفظ الذي فيه معنى الحرف مفردا ، كالمعرف باللام ،(الرجل مقر معنای حرفی است) والمنكر بتنوين التنكير ، (رجلٌ جاء رجل من المدینه یصقی)وقد يكون جملة ، كما في : هل زيد قائم (معنای هل در جمله ای است که تلو هل است)، لأن الاستفهام معنى في الجملة ، إذ قيام زيد مستفهم عنه(چیزی که از آن سوال می شود) ، وكذا النفي في : ما قام زيد ،(معناینفی به همان منفی عنه و معنای استفهام در مستفهم عنه) إذ قيام زيد منفي ؛(وقتی منفی قیام زید، منکر خود رجل باشد معنای حرفی از مسد سوال ونفی قابل تفکیک نیست) فالحرف موجد لمعناه(حرف موجد معنا ی خودش است) في لفظ غيره ، إما مقدم عليه كما في نحو بصريّ ، أو مؤخر عنه ، كما في «الرجل» ، والأكثر أن يكون معنى الحرف مضمون ذلك اللفظ ، فيكون متضمنا للمعنى الذي أحدث فيه الحرف مع دلالته على معناه الأصلي ، إلا أن هذا تضمّن معنى لم يدل عليه لفظ المتضمن كما كان لفظ البيت متضمنا لمعنى الجدار ودالا عليه ، بل الدال على المضمون فيما نحن فيه لفظ آخر مقترن بالمتضمّن ، فرجل ، في قولك : الرجل ، متضمن لمعنى التعريف (تعریف معنای حرفی است)الذي أحدث(با اوجد فرق دارد که مرحوم نائینی می گوید معنای حرف ایجادی است) فيه اللام المقترن به ، وكذا : ضرب زيد ، في : هل ضرب زيد ، متضمن لمعنى الاستفهام ، إذ ضرب زيد ، مستفهم عنه»[1]

همه این مثال ها نشان می دهد که الفاظ حروف دارای معنی هستند گرچه در لفظ دیگر باشد و لفظ ممکن است مقدم باشد وممکن است موخر باشد . در کلمه بصری شخص را نسبت می دهیم به بصره هذه بصریٌ ، در این کامه یاءبرای نسبت است .یاء موجد معنی است ولی لفظی که حامل معنی است مقدم است قبل از یاء آمده در الرجل : رجل حامل معنای ال است رجل معرَّف است .حرف مقدم است وحامل معنی موخر است

میر سید شریف جرجانی به این کتاب(کتاب شرح رضی) خیلی عنایت داشته.شهید مطهری هم تعریف وتمجید از میر سید شریف دارد[2]

بنابراین شیخ رضی قائل شد که حروف معنی وموضوع له دارند. دارند گرچه حامل معنی کلمه یا جمله ای است که مقدم یا موخر است. از امتیازات این کتاب این است که در این کتاب شواهد حدیثی و قرآنی زیادی است به خصوص در مورد اعتقادات ایشون وهمچنین به نهج البلاغه استناد زیادی دارد .

اشکال مهمی که حرف موضوع له نداشته باشند واین که صرفاً علامت باشند است .علاقه جعلی واعتباری است که با قرار داد پیدا می شود منتهی با وضع العلامة .اگر کسی گفت مثل علامت اعرابند مشکل است مثل الماءُ فی الکوز خصوصیت ظرفیت موضوع له حرف نیست .اگر معنای حرفی همان خصوصیت اخباری وحکایت مفاد« فی» نیست بلکه خود الکوز یا الماء است لازمه اش این است که الماء والکوز که اسم جسند که موضوع له آن ماهیت مهمله یا ماهیت« من حیث هی است« استعمال در خصوصیت باشد که استعمال مجاز ی می شود .

استشاد به کتب ادبی

والاسم منه معرب ومبني ... لشبه من الحروف مدني

كالشبه الوضعيّ في اسمي جئتنا ... والمعنويّ في متى وفي هنا[3]

یعنی شباهتی که حروف دارند وشباهت باعث می شود نزدیک می کند .این شباهت یک شباهت وضعی است از خواص حروف را دارد مثل (قِ) فعل است ولی خواص حروف دارد مبنی بر کسر می شود چون شباهت وضعی به حرف دارد .ممکن است شباهت افتقاری باشد مثل الذی .

«و الحرف كلمة معناها غير مستقلّ» بالمفهوميّة، أي يحتاج في تعقّله و الدّلالة عليه بها إلى ضمّ ضميمة، لأنّه إنّما يكون ملحوظا باعتبار أنّه آلة للغير، فيحتاج إلى ملاحظة الغير، من حيث إنّه متبوع له، فلا يكون مستقلّا كالابتداء الّذي هو مدلول من في قولك: سرت من البصرة، فإنّه لا يتصوّر و لا يتميّز إلا بذكر السّير(معنای حرفی تمیزش به معنای حرفی است) و البصرة، و لا يتعقّل إلا بتعقلهما، و قس على ذلك سائر معاني الحروف.و أمّا الابتداء الّذي هو مدلول لفظ الابتداء، فهو معنى مستقلّ ملحوظ للعقل بالذات، يمكنه أن يحكم عليه و به، و لا ترد الأسماء الموضوعة للنسب، لأنّ معانيها مفهومات كليّة مستقلة بالمفهوميّة. هذا، و تحقيق المقام يتوقّف على تمهيد مقدمات:...»[4]

 


[1] شرح الرضيّ على الكافية، الأسترآباذي، رضي الدين، ج1، ص36.
[2] مجموعه آثار ط-صدرا، مطهری، مرتضی، ج14، ص501-503.
[3] ألفية ابن مالك، ابن مالك، ص10.
[4] الحدائق الندية في شرح الفوائد الصمدية، المدني، عليخان بن احمد، ج1، ص75.