درس خارج اصول آیت الله مظاهری

96/01/20

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم خروج از زمین غصبی/ فصل دوم: اجتماع امر و نهی/ مقصد دوم: نواهی/ اصول فقه

اگر کسی وارد زمين غصبی شود، بايد هرچه زودتر از اين زمين بيرون رود و توقف لحظه به لحظه‌اش حرام است. حال او می‌خواهد از اين زمين بيرون برود، تصرف در غصب است؛ برای اينکه او که مثلاً تا آخر باغ رفته و الان می‌خواهد برمی‌گردد تا بيرون رود، خروج از باغ غصبی و خروج از دار غصبی است. آيا اين خروج منهی عنه است يا نه؟ اين شخص اگر بخواهد تخلّص از حرام پيدا شود، بايد بيرون رود. حال اين قدم‌هايی که برای رفتن به بيرون برمی‌دارند، مثل قدم‌هايی است که وارد شده يا نه؟

مسأله‌، يک مسأله‌ی مشکلی شده است. پنج قول در مسأله‌ است که قول‌ها هم از افراد فوق‌العاده مهمی است.

قول اول از مرحوم ميرزا صاحب قوانين است که انصافا در اصول و همه چيز خيلی بالا است و حيف که ما اين قوانين را از دست داديم، چون به همان اندازه سطحمان را رها کرديم. مرحوم ميرزا در قوانين می‌فرمايد: دخول و خروج از دار غصبی هيچ فرق نمی‌کند و همين‌طور که دخول و توقف، اجتماع امر و نهی است، خروج هم اجتماع امر و نهی است.[1]

اشکال به مرحوم ميرزا صاحب قوانين اين است که اين بايد از اين خانه غصبی بيرون رود، يا نبايد بيرون رود؟ اگر بايد بيرون رود، پس نبايد منهی عنه باشد، بلکه باید مأمورٌ به خروج باشد. صاحب باغ وقتی او را ببيند، اگر آدم بی‌رحمی باشد، با بيل به او حمله می‌کند که او را بيرون کند. لذا اگر ما بخواهیم بگوييم منهی عنه است، نمی‌توان گفت. اگر بخواهيم بگوييم مأمورٌبه است، لازمه‌اش اين است که شيء واحد، هم مأمورٌبه باشد و هم منهی‌عنه باشد. مأمورٌبه است؛ زيرا «أخرِج» دارد و منهی عنه است، زيرا «لاتغصب» دارد. اين غير از آن مسأله‌ی اجتماع امر و نهی است. شيء واحد است، آن‌وقت هم مأمورٌبه و هم منهی عنه می‌شود.

صاحب فصول که او هم انصافاً مثل صاحب هدایة المسترشدین، ملاّی بالايی است و اصفهانی هم است و اينها دو برادر بودند که هر دو يک تخصص بالايی در اصول داشتند، يکی هداية المسترشدين را نوشت و يکی هم فصول را نوشت و اين دو برادر، اين دو کتاب که از ذخاير ما و از ذخاير علم است، نوشتند. صاحب فصول می‌فرمايند: منهی عنه است، اما به نهی سابق الساقط. اين ابتکاری از صاحب فصول است، لذا مرحوم آخوند در کفايه، لفظ اين نهی سابق و ساقط را آورده است. معلوم می‌شود مرحوم آخوند به اين جمله خيلی اهميت داده‌اند که همان لفظی که مرحوم صاحب فصول استعمال کرده، در کفايه استفاده کرده‌اند و گفته‌اند: منهی عنه به نهی سابق الساقط است.[2]

ايرادی که به مرحوم صاحب فصول است، اين است که اين نهی ساقط چطور می‌تواند کار کند؟نهی اگر منجّز باشد، می‌تواند کار کند، اما نهی ساقط مثل اين است که اصلاً نهی‌ای نيست؛ چطور می‌تواند طلب ترک باشد، يا به قول ما زجر علی الفعل باشد؟ چيزی که نيست، چطور می‌تواند زجر علی الفعل باشد؟ لذا نمی‌دانيم مرحوم صاحب فصول (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) از اين نهی سابق ساقط چه چيزی اراده کرده است که مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) هم از او متابعت کرده است. اگر هم بخواهيم بگوييم: مأمورٌبه است؛ يعنی «أخرج» دارد، با تصرف در غصب سازگار نيست. معلوم می‌شود که جداً مسأله‌ يک مسأله‌ی مشکلی است.

می‌دانيد که شيخ انصاری که استاد الاساتيد بود و آنکه به قول حضرت امام همه چيز را به همه کس نشان داد، واقعا ملاّ است و اين فرائد و مکاسب دائرة‌المعارف است که يکی در فقه و يکی در اصول است. ما طلبه‌ها آمديم سرمه در چشمش کنيم، کورش کرديم. لذا معمولاً طلبه‌ها فرائد نمی‌خوانند؛ طلبه‌ها معمولاً مکاسب نمی‌خوانند و اين فرائد و مکاسب درس‌های خارج با مطالعه شيخ انصاری (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) است. اين مرد بزرگ می‌فرمايد: مأمورٌبه است، نه منهی عنه؛ به او می‌گويند «اُخرج».[3]

اشکالی که به مرحوم شيخ انصاری وارد است، اين است که آيا اين قدم‌هايی که برمی‌دارد، ثواب دارد؟ زيرا نمی‌توان گفت ثواب دارد؛ برای اينکه تصرف در غصب است. «اُخرج» دارد و به او می‌گويند: بيرون برو و حتی صاحب باغ هم می‌گويد: برو بيرون، اما آيا معنايش اين است که مأمورٌبه است؟ ‌گفتن اين حرف مشکل است؛ برای اينکه مأمورٌبه بايد تابع مصالح و مفاسد نفس‌الامری باشد و اين مصلحت ندارد. بالاخره تصرف در غصب است و نمی‌شود گفت تصرف در غصب است، الاّ اينجا. الان تصرف در غصب است و به باغ مردم ضرر می‌زند، لذا امر دائرمدار مصالح و مفاسد نفس‌الامری است. مثل اينکه بچه‌ای در حوض افتاده و در حال غرق شدن است و مصلحت نفس‌الامری اين است که تصرف در غصب کنيد؛ اما اين تصرف، حرام و منهی عنه نيست و حتماً می‌گويند: در غصب برو و بچه را نجات بده. اما اين خودش را نجات می‌دهد و با سوء اختيارش رفته و الان هم با سوءاختيارش برمی‌گردد. حال نمی‌توان گفت اين مأمورٌبه است؛ يعنی مصلحت پيدا کرده است، زيرا مصلحت ندارد. البته برای اينکه مفسده بيشتر نباشد، می‌گويند برو بيرون. مثل کسی که شروع به گناه کردن کرده و به او می‌گويند: گناه نکن؛ يا کسی بچه مردم را کتک می‌زند و به او می‌گويند: نزن، اما نمی‌توان گفت: مأمورٌبه است.

قول چهارم، قول مرحوم آخوند در کفايه است. مرحوم آخوند می‌خواهند بين همه‌ی اقوال جمع کنند و می‌گويند: مأمورٌبه نيست، و منهی‌عنه است، اما به نهی السابق الساقط.[4]

ايراد صاحب فصول را به مرحوم آخوند هم داريم و می‌گوييم: اين نهی سابق ساقط که شمامی‌گوييد، اگر ساقط است، چطور می‌تواند منجّز باشد؟ لذا بالنهی السابق الساقط يعنی بالفعل نيست، پس اگر بالفعل نيست، زجر علی الفعل هم ندارد.

قول پنجم، قول استاد بزرگوار ما حضرت امام است که می‌فرمايند: مأمورٌبه نيست، بلکه منهی عنه بالنهی الفعلي است.[5] مثال می‌زنند به اينکه شخصی می‌داند اگر به در اين خانه برود، شراب به خورد او می‌دهند. حال اگر رفت در خانه و شراب هم به خورد او دادند، و لو اين خوردن شراب اختياری نيست، بلکه در گلويش ريخته‌اند، اما وقتی از خانه بيرون آمد، به او می‌گويند: چرا شراب خوردي؟ و وقتی می‌گويد: نمی‌توانستم نخورم، می‌گويند: چرا خودت را مضطر کردي؟

فلاسفه يک جمله دارند که خيلی خوب است، می‌فرمایند: «الامتناع بالاختيار لاينافی الاختيار»؛ اگر کسی خودش را با اختيارش مجبور کرد، عرفا و عقلا مثل اين است که اختياراً گناه کرده باشد. لذا به او می‌گويند چرا شراب خوردي؟ می‌گويد: نمی‌توانستم نخورم. می‌گويند: چرا خودت را مضطر کردی و تو که می‌دانستی شراب به خورد تو می‌دهند، چرا در آن خانه رفتي؟ چون مقدمات، مقدمات اختياری است، پس ذی‌المقدمه هم اختياری می‌شود.

درحقيقت استاد بزرگوار ما حضرت امام آن امر و نهی سابق ساقطی که مرحوم صاحب فصول و مرحوم آخوند فرمودند، نمی‌گويند، بلکه می‌گويند: بالنهی الفعلی؛ يعنی همين الان منهی عنه است؛ برای اينکه خطاب دارد که چرا شراب خوردي؟ همين جا که از خانه بيرون می‌آيد، صاحب باغ در سرش می‌زند و می‌گويد: چرا وارد باغ من شدي؟ معنای «اُخرج» اين است که بيش از اين گناه نکن. با نهی بالفعل کتک می‌خورد؛ برای اينکه خودش اين نهی را فراهم کرده است و چون خودش نهی را فراهم کرده است،‌ بنابراين می‌گويند: «الامتناع بالاختيار لا ينافی الاختيار».

ظاهراً فرمايش حضرت امام (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) بهترين حرف‌ها است و در ميان اين پنج قولی که از بزرگان است، ما قول حضرت امام (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) را قبول می‌کنيم و می‌گوييم: خروج از دار غصبی با دخول در دار غصبي تفاوتی ندارد؛ دخول نهی فعلی دارد، خروج هم نهی فعلی دارد. دخول نهی فعلی دارد و می‌گويند: چرا وارد خانه شدي؟ خروج هم نهی فعلی دارد و می‌گويند: چرا وارد شدی که الان بايد خارج شوی و گناهی کني؟

 


[1] قوانین الاصول، میرزا ابوالقاسم قمی، ج1، ص153.
[2] الفصول الغرویه فی الاصول الفقهیه، محمد حسین اصفهانی، ص138.
[3] مطارح الانظار(تقریر مباحث شیخ انصاری)، میرزا ابوالقاسم کلانتری تهرانی، ج1، ص709.
[4] کفایة الاصول، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، ج1، ص168.
[5] مناهج الوصول الی علم الاصول، سید روح الله موسوی خمینی، ج2، ص143.