درس خارج اصول آیت الله مظاهری
95/12/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی فرع مرحوم نائینی در واجب کفایی/ فصل هشتم: : واجب تخییری/ مقصد اول: اوامر/ اصول فقه
أَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
بحث در واجب مطلق و موقت بود که گفتیم: گاهی واجب قيد زمان دارد که به آن واجب موقت میگوييم و گاهی قيد زمان ندارد، که به آن واجب مطلق يا غيرموقت میگوييم. واجب موقت هم به دو قسم منقسم شد: واجب مضيّق و واجب موسّع.
واجب موسّع به واجبی میگويند که قيد وقت دارد، اما وقت بيش از مأمورٌبه است. مثل «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ».[1] نماز ظهر و عصر مثلاً يک ربع طول میکشد، اما وقتش از ظهر تا غروب است. به اين واجب موسّع میگويند. گاهی قيد زمان فور است؛ مثل اينکه در نماز سجدهی واجب به ذمّهی کسی بيايد، که فوراً بايد سجدهی واجب را به جا بياورد. حتی به اندازهای فوريت دارد که بعضيها گفتهاند: در وسط نماز هم میتواند اين سجده را بکند. به اين واجب مضيّق میگويند.
واجب مطلق و موقت از نظر عالم اثبات، مثل واجب کفايی و واجب تخييری است و درکش خيلی آسان است و واجب موقت و مطلق و مضيق و موسع در قرآن و روايات اهل بيت (عليهم السلام) زياد داريم.
همهی حرفها در عالم ثبوت است که شارع مقدس چگونه وضع کرده تا واجب موقت يا واجب موسّع يا واجب مضيّق شده است؟
همان قولهايی که در واجب تخييری و واجب کفايی آمده بود، در اينجا هم همان اقوال آمده است. لذا از اين جهت لازم نيست تکرار کنيم. بالاخره ما جامع مفهومی شديم و از نظر ثبوت درست کرديم. پس اثباتاً و ثبوتاً واجب تخييری و واجب کفايی و واجب مطلق و واجب موقت داريم و در واجب موقت، واجب موسع و مضيّق داريم.
الاّ اينکه در اينجا دو ايراد شده که در واجب تخييری و واجب کفايی ديده نمیشود. از کسانی که روی اين مسأله تفصيل دارند، مرحوم نائينی (رضواناللهتعالیعليه) است که مقررّشان مرحوم کاظمی (رضواناللهتعالیعليهما) با آن قلم رسا، اين دو اشکال را در بحث واجب موقت آوردهاند.[2]
در اشکال اول گفتهاند: معنای واجب موسّع اين است که لحظهی اول جايز است که ترک کنيم و لحظه دوم هم جايز است ترک کنيم تا برسد به لحظهی آخر که واجب است به جا بياوريم. وقتی چنين شد، اينکه شما اسمش را واجب موسّع گذاشتهايد، غلط است؛ بايد بگوييد: واجب مضيّق است و واجب موسّع هم نداريم؛ چون در جزء اول جواز ترک دارد و جواز ترک با وجوب نمیسازد و همچنين تا آخر. پس اينکه واجب موسع و واجب مضيّق مشهور شده، از نظر عالم اثبات و از نظر گفتن مسأله در فقه خوب است، اما اگر بخواهيم دقت اصولی کنيم، بايد بگوييم: ما واجب موسّع نداريم و همهی واجبات، مضيّق است و واجب موسّع به واجب مضيّق برمیگردد.
جواب اين ايراد مرحوم نائينی (رضواناللهتعالیعليه) اين است که اين مثل واجب تخييری است. در واجب تخييری گفتيم: يا اين واجب است، يا آن و در آن مانده بوديم و جامع مفهومی درست کرديم. در اينجا هم همينطور است؛ «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ»، يعنی لحظهی اول واجب است و لحظهی دوم و سوم واجب است، اما در هر لحظهای که بياوريم، مأمورٌبه ساقط میشود. برمیگردد به اينکه همهی لحظات علی سبيل التخيير، واجب میشوند. لذا از صبح تا مغرب، نماز خواندن در همان لحظهی اول واجب است و اگر نخواند، در لحظهی دوم واجب است و همينطور تا غروب برود و لحظهی آخر واجب است که بخواند. از همين جهت «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ» که يک واجب است، اگر در اول وقت بياورد، عالي است و اگر در وسط وقت بياورد، خوب است و اگر آخر وقت بياورد، «آخِرُ الْوَقْتِ غُفْرَانُ اللَّهِ»».
لذا اينکه مرحوم نائينی (رضواناللهتعالیعليه) میفرمايند: لحظهی اول جايز است، اينطور نيست، بلکه لحظهی اول واجب است و الاّ اگر واجب نبود، نمیتوانست مأمورٌبه را ساقط کند. لذا در لحظهی اول ظهر میگويد: نماز ظهر واجب به جا میآورم قربةً الی الله. در اينجا امر دارد، ولی مرحوم نائينی میگويند جواز ترک دارد و نمیگويند امر دارد. بنابراين امر دارد، الاّ اينکه جواز ترک دارد.
مرحوم نائينی میگويند: چطور وجوب با جواز ترک سازگار است؟
ما به مرحوم نائينی عرض میکنيم: چطور شما واجب تخييری را ثبوتاً درست کرديد و گفتيد: در «أکرم زيداً أو عمرواً»، يکی از اينها واجب است؟ مانحن فيه هم لحظهی اول و دوم وسوم تا آخر علی سبيل التخيير واجب است. لذا به قول روايت، «أَوَّلُ الْوَقْتِ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ غُفْرَانُ اللَّهِ».[3] تسامح و تساهل است و اين تسامح و تساهل در نماز بد است. در نماز خوب است که همان اول بگويد: چهار رکعت نماز واجب به جا میآورم قربةً الی الله. پيغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم) در وقتی که مؤذن میگفت: الله اکبر، رنگشان تغيير میکرد و با احدی حرف نمیزدند و میفرمودند: وقت نماز آمده است. اين يعنی وقت واجب آمده است.
مرحوم نائينی (رضواناللهتعالیعليه) ايراد ديگری در اينجا دارند و آن ايراد اين است که میفرمايند: واجب مضيّق نداريم؛ برای اينکه تمام واجبات، از هزار سال قبل است و از آن وقت تا الان که من میخواهم نماز بخوانم، وقت اين نماز است. شارع مقدس فرموده است: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ»، اما بعثش هزار و چهارصد سال قبل است و انعباث در وقتی است که اين مکلف نماز بخواند و فاصلهی بين بعث و انعباث هزار سال است. پس همهی واجبات موسّع است، نه مضيّق.
جداً نمیدانم مرحوم نائينی (رضواناللهتعالیعليه) چه میفرمايند و با آن مقام شامخ مرحوم نائينی (رضواناللهتعالیعليه) و آن دقتهای خوب و رسای شاگرد ايشان مرحوم کاظمی اين چه حرفي است که در اينجا میزنند! برای اينکه اصلاً بحث ما بعث و انعباث نيست و معلوم است بين بعث و انعباث خيلی فاصله است. قرآن هزار و چهارصد سال قبل گفته است: «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كانَ مَشْهُوداً» و من و شما الان از آن امر «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ اللَّيْلِ» منبعث میشويم و میگوييم: چهار رکعت نماز واجب به جا میآوريم، قربةً الی الله. اسمش را واجب مطلق یا واجب مضيّق هم نمیگذاريم و معمولاً هميشه بين بعث و انعباث فاصله زياد است. معنای واجب مضيق و واجب موسع اين است که زمانی که قيد برای وجوب میشود، گاهی زمان بيشتر از مأمورٌبه است که میگوييم: واجب موسع است و گاهی به اندازه است که میگوييم: واجب مضيّق است. مقام انعباث هم اين است که گاهی انسان اول وقت نماز میخواند و میگويد: الحمدلله که اين واجب موسّع را در لحظهی اول به جا آوردم و گاهی آخر وقت میخواند، ولی میگويد: ای کاش اين کار را نکرده بودم، اما نماز ادا خواندم. آن بعث و انعباث ربطی به هم ندارد و کلمهی موسع و مضيّق هم مربوط به تکليف است. آن تکليف بعث از طرف شارع است و منبعث از طرف من است، لذا آن تکليف گاهی موقت و گاهی مطلق است و آن تکليف گاهی موقت است با توسعه و گاهی موقت است با تضييق. لذا اصلاً اين بعث و انبعاث هيچ ربطی به حرف ما ندارد و هيچ ربطی به واجب مطلق و واجب مقيد و مقيد مضيّق و غير مضيّق هم ندارد.
بحث ديگر اين است که آيا قضا به امر جديد است، يا به همان امر اول است؟ این بحث در فقه زياد نتيجه دارد که انشاء الله مباحثه میکنيم.