درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/11/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا مقدمه‌ی واجب شرعاً واجب است یا عقلاً؟/ فصل چهارم: مقدّمه واجب/ مقصد اول: اوامر/ اصول فقه

بحث امروز راجع به اين است که آيا مقدمه‌ی واجب، شرعاً واجب است يا نه؟

مشهور در ميان اصحاب گفته‌اند: مقدمه‌ی واجب، به وجوب شرعي واجب است. درحقيقت دو وجوب داريم: يکی وجوب نفسی و يکی وجوب مقدمي و از وجوب نفسی يک واجب ديگر به مقدمه ترشح می‌کند و مقدمه را واجب می‌کند.

مرحوم شيخ انصاری (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در مطارح الأنظار ده دليل می‌آورد بر اينکه مقدمه‌ی واجب،‌ واجب است.[1] مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در کفايه يکی از آن ده مطلب را می‌آورد و ايشان هم ترشحی می‌شوند.[2]

مرحوم آخوند می‌فرمایند: وقتی مولی می‌گويد بيا، اگر اين آمدن بر کرايه‌ی ماشين متوقف باشد، بايد کرايه‌ی ماشين را تهيه کند؛ يعنی بايد مقدمات را تهيه کند. بعد ادعا می‌کنند که اين عرفيّت دارد؛ بعد هم برای عرفيت داشتن مثال می‌زنند و می‌گويند: گاهی مولی وجوب مقدمه را ذکر می‌کند و می‌گويد: «اذهب السوق واشتر اللحم»؛‌ يعنی به بازار برو و گوشت بخر. گاهی به جای اينکه بگويد: برو و گوشت بخر، وجوب مقدمه را هم می‌آورد و می‌گويد: «اذهب السوق»؛ مثلاً می‌گوید: برای ساعت فلان صبح، يا روز فلان بیا. گاهی می‌گويد: بيا و گاهی مقدمه را هم ذکر می‌کند و می‌گويد: روز دوشنبه ساعت ده پيش من باش. لذا ذکر مقدمه، يعنی بيان واجب. حرف از شيخ انصاری است، اما تقريباً ده دليل اين‌طوری داريم که به مقام شيخ انصاری نمی‌خورد و بهترين ده دليل همين است که مرحوم آخوند آورده است.

به مرحوم آخوند عرض می‌کنيم: آيا «اذهب السوق و اشتر اللحم» می‌خواهد وجوب مقدمه درست کند، يا محقّق موضوع است؟ اينکه می‌گويد: برو بازار و گوشت بخر،‌ در حقيقت اين است که می‌گويد: گوشت بخر و اين اگر بخواهد گوشت بخرد، تحقق موضوعش به اين است که به بازار برود و گوشت بخرد.

لذا استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) مدعی بودند تمام واجبات غيری چه بيان اجزا کند و چه بيان شرايط کند، امر نيست، بلکه محقق موضوع است و تبيين است؛ اگر شارع مقدس می‌گويد: «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»،[3] يعنی «الوضوءُ شرطٌ للصلاةِ» و اصلاً امر نيست، بلکه صورت امر است. اگر می‌گويد: «إذا أردتَ ‌الصلاة»، «كَبِّرْ»،[4] «اقْرَأْ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ»،[5] «ارْكَعْ‌»، «اسْجُدْ»[6] ، «فَتَشَهَّدْ»[7] و «سَلِّمْ»،[8] ‌همه‌ی اين اوامر بيان موضوع است. می‌خواهد بگويد: اين نمازی که من گفتم بخوان، شرط دارد و شرطش وضو گرفتن است. اگر بگويد: «کبّر»؛ يعنی «تکبيرة الاحرام جزءٌ للصلاة»؛ اگر بگويد «تشهّد»، يعنی «التشهدُ جزءٌ للصلاة» و اينها صورتاً امر است، ولی واقعاً امر نيست.[9]

انصافاً حرف آقای بروجردی حرف خوبي است که ما اصلاً بگوییم: همه‌ی واجبات غيری- چه بيان اجزاء و چه بيان شرايط- برای تحقّق موضوع آورده شده، برای تبيين شرايط و اجزاء آورده شده است، اما خودشان امر نيستند. آقای بروجردی (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) عليه مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) مسأله را سالبه به انتفاع موضوع می‌کنند و انصافاً‌ حرف متينی است. مقدمه‌ی واجب که واجب نيست، ما اصلاً وجوب نداريم، تا واجب باشد يا نباشد. لذا اين فرمايش آقای بروجردی فرمايش خوبي است که کليه‌ی اوامر مقدمی امر نيست، بلکه صورتاً امر است. وقتی صورتاً امر شد، اصلاً مسأله سالبه به انتفاع موضوع است که بحث کنيم مقدمه‌ی واجب واجب است يا نه. ما اصلاً وجوب نداريم و اين صورتاً وجوب است و سيرتاً إخبار است. خيلی جاها إخبار گفته‌اند و وجوب را اراده کردند و خیلی جاها وجوب گفته‌اند و إخبار را اراده کردند و در کليه‌ی واجبات غيري، امر نداريم. تمام اينها الفاظی است که از صيغه‌ی افعل و ما بمعناه إخبار را اراده کرده‌اند. لذا اینکه وجوبی از وجوب ذی‌المقدمه به مقدمه ترشح کرده و مقدمه‌ را واجب کرده است، روی فرمايش آقای بروجردی ما اصلاً‌ امر نداريم تا قائل به ترشح يا غير ترشح شويم.

اگر يادتان باشد حرف ديگری هم من داشتم و می‌گفتم: صيغه‌ی افعل و ما بمعناه ترغيب و تحریص به ذی‌المقدمه است و اصلاً نظر به مقدمه ندارد. همين‌طور که سابقاً گفتيم، امر دلالت بر فور ندارد، دلالت بر علو ندارد و دلالت بر تأخير هم ندارد و صيغه‌ی افعل و ما بمعناه، وُضع للترغيب و للتحريص للمأمورٌبه. اگر چيزی بفهميم و بخواهيم بگوييم، خارج از امر صيغه‌ی افعل و ما بمعنا است. لذا ما می‌گفتيم: وقتی بگويد بيا،‌ به رفتن امر کرده است ‌و اما لحاظ نکرده که اين رفتن مقدمات دارد يا نه، نه اينکه لحاظ کند و بعد ببيند واجب است يا نه و وجوب ترشحی و عقلی دارد يا نه. لذا ما گفتيم: مقدمه واجب، وجوب شرعی و وجوب عقلی ندارد. وقتی که مولی صيغه‌ی افعل و ما بمعناه را می‌گويد، این‌طور نیست که از آن دو چيز را اراده کند: يکی وجوب مقدمه و يکی وجوب ذی‌المقدمه، بلکه به جز ماده‌ی افعل و ما بمعناه، هيچ چيزی را اراده نمی‌کند. صيغه‌ی افعل و ما بمعناه برای ترغيب و تحريص وضع شده و راجع به محرمات، صيغه‌ی لاتفعل برای خودداری وضع شده است و هيچ‌کدام اينها نظر به مقدمه ندارد، تا بگوييم مقدمه ترشحی است يا نه و یا مقدمه اصلی است يا نه.

اگر حرف مرا قبول کنيد، قضيه سالبه به انتفاع موضوع است. لذا اینکه مقدمه‌ی واجب، شرعاً واجب باشد، ‌اين‌طور نيست و دليل نداريم. از همين جهت اگر ذی‌المقدمه‌ای را که ده تا مقدمه داشته باشد، ترک کند، يازده عقاب که ندارد، يکی برای ذی‌المقدمه و ده عقاب برای مقدمه. اگر روی مقدمه و ذی‌المقدمه عذر بياورد، به او می‌گويند: چرا نماز نخواندی؟ او می‌گويد: خواندم. آن‌وقت می‌گويند: چرا باطل خواندی و چرا ياد نگرفتي؟ اما کتکی که به او می‌زنند، برای ترک نماز است؛ لذا کسی که نماز نخوانده است و دوازده مقارن دارد، دوازده کتک برای مقارنات و يک کتک هم برای ذی‌المقدمه نمی‌خورد. و این عقاب نداشتن دليل بر اين است که شرعاً‌ و عقلاً وجوب از ذی‌المقدمه به مقدمه ترشح نکرده است.

آن‌وقت حرف دوم باقی می‌ماند که مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در کفايه دارند و گفته‌اند: مقدمات واجب وجوب شرعی ندارد، اما وجوب عقلی دارد و عقل مستقل است به اينکه بايد مقدمات را بياوری تا اينکه بتوانی ذی‌المقدمه را بياوري.[10]

اين وجوب عقلی هست، اما آيا از ذی‌المقدمه به مقدمه ترشح کرده است و يا اينکه وجوب آن اصلاً امر نيست و تبيين است و عقل ما می‌گويد: اگر کسی بخواهد نماز بخواند، ‌نماز مرکب است؛ «اوله التکبير و آخره التسليم»؛ ‌بايد اينها را بياورد تا نماز را بياورد. اما اين‌طور نیست که عقل ما بگويد: ما سيزده چيز در نماز داريم که دوازده چيز به نام مقارنات است و يک چيز هم داريم که آن صلاة است و وجوب آن صلاة شرعی است، ولی وجوب آن مقارنات عقلی است. ما می‌گوييم: امر نيست و از مستقلات عقلیه نيست، بلکه تبيين موضوع است؛ يعنی عقل ما می‌گويد: اگر می‌خواهی نماز بخوانی، بايد وضو بگيري. اين وضو مأمورٌبه نيست، بلکه در ذات نماز خوابيده که نماز شروط و اجزايی دارد و عقل ما می‌گويد: اگر کسی بخواهد نماز بخواند، بايد شروط و اجزا را بياورد تا نماز آورده شود.

لذا اينکه مرحوم آخوند می‌گويند عقل مستقل به امر غيری است، می‌گوييم: عقل مستقل به آوردن اجزا و شرايط است. از نظر صيغه‌ی افعل و ما بمعناه وجوب مقدمات لحاظ نشده؛ يعنی در وقتی که مولی می‌گويد: بيا، لحاظ نکرده که مقدماتی هم دارد و وجوب عقلی و وجوب شرعی را لحاظ نکرده، بلکه وجوب ذی‌المقدمه را لحاظ کرده است و چون لحاظ نکرده، پس وجوب عقلی و وجوب شرعی هم نيست.

بله،‌ هر کس بخواهد مرکبی را بياورد، بايد اجزایش را بياورد. اين دليل بر اين است که مقدمات واجب است. يعنی در همين مثال مشهور «اذهب السوق واشتر اللحم»، دو امر نداريم و آنچه عقلاً و شرعاً امر است، اين است که بيا و او هم بايد برود، ولی اینکه اگر بخواهد برود، بايد ماشين کرايه کند و بايد به وقتش به بازار برود و خريد کند، همه‌ی اينها هست، اما معنايش اين نيست که مقدمه بما انّها مقدمه شرعاً واجب است؛ يعنی يک واجب شرعی از ذی‌المقدمه به مقدمه ترشح کرده باشد. استقلال عقلی هم به اين معنا که عقل از وجوب ذی‌المقدمه حکم به وجوب مقدمه کند، عقل نمی‌گويد واجب است اين کار را بکني. عقل می‌گويد: مقدمات را بياور؛ برای اينکه اگر بخواهی ذی‌المقدمه را بياوری، بايد مقدمه بيايد. اگر وجوب عقلی باشد، ‌ترک وجوب عقلی کتک دارد؛ مثلاً شخصی می‌رود در خانه‌ی شخص ديگری و می‌بيند در آنجا کنسرت موسيقی برقرار است و اگر برود مبتلا می‌شود و بالاخره می‌رود و مبتلا می‌شود. در اينجا کتک دارد و کتکش برای مخالفت امر عقلی است. عقل می‌گويد: نرو و او رفته است. اگر بخواهيم وجوب درست کنيم، ‌بايد عقل ما عقابش را بر آن بار کند و الاّ ‌اینکه عقل برای چيز ديگری بگويد، ‌اين‌طور نيست. مثل اينکه به قول آقای بروجردی تبيين موضوع می‌کند و می‌گويد: نماز بخوان و وقتی بپرسد نماز چيست، می‌گويد: شرايط و اجزايی دارد و شرايط و اجزایش اين است. هيچ‌کدام از اينها وجوب عقلی مستقل نيست، بلکه همه تبيين موضوع است و امر به غير ذی‌المقدمه يعنی لحاظ و ترغيب و تحريص. او به نماز ترغيب کرده و نماز بسيط است. مأمورٌبه بسيط و عنوان است و اين عنوان بسيط است و اصلاً ‌مقدمه ندارد تا بگوييم مقدماتش واجب است يا واجب نيست.

 


[1] مطارح الانظار(تقریر مباحث شیخ انصاری)، میرزا ابوالقاسم کلانتری تهرانی، ج1، ص405.
[2] کفایة الاصول، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، ج1، ص126.
[3] مائده/سوره5، آیه6.
[4] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج6 ص21، ابواب تکبیرة الاحرام، باب7، ح3، شماره7240، ط آل البیت.
[5] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج6 ص24، ابواب تکبیرة الاحرام، باب8، ح1، شماره7247، ط آل البیت.
[6] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج6 ص296، ابواب الرکوع، باب2، ح1، شماره8009، ط آل البیت.
[7] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج6 ص406، ابواب التشهد، باب9، ح3، شماره80098295، ط آل البیت.
[8] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج6 ص415، ابواب التسلیم، ط آل البیت.
[9] نهایة الاصول(تقریر بحث سید حسین بروجردی)، حسین علی منتظری، ج1، ص143.
[10] کفایة الاصول، آخوند ملا محمد کاظم خراسانی، ج1، ص89.