درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: آیا قید در واجب مشروط، به ماده می‌خورد، یا به هیأت می‌خورد؟/ تقسیم واجب به واجب مطلق و واجب مشروط/ امر سوم: تقسیمات واجب/ فصل چهارم: مقدمه واجب/ مقصد اول: اوامر/ اصول فقه

بحث اين بود که آيا قيد به هیأت می‌خورد يا به ماده؟ صيغه‌ی افعل و ما بمعناه مثل اضرِب، يک هیأت دارد و آن صورت اضرِب است و يک ماده دارد و آن ضرب است. اگر گفت: اضرِب،‌ فردا بزن يا فردا بيا، آيا اين قید به ماده می‌خورد يا به هیأت؟

گفتم: مرحوم شيخ انصاری (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) می‌گويند: قيودات از نظر عرف، همه به هیأت می‌خورد، اما ما مجبوريم عقلاً قيودات را به ماده بزنيم. چند دليل هم آورده‌اند و از جمله گفته‌اند: تصوّر هیأت محال است؛ چون معنای حرفي است و در خارج صيغه‌ی افعل و ما بمعناه نمی‌تواند وجود خارجی پيدا کند و وقتی نتوانست وجود خارجی پيدا کند، بايد لحاظ شود تا قيد به آن بخورد و اما نمی‌تواند لحاظ شود. پس از نظر عقلی همه‌ی قيودات به ماده می‌خورد، نه به هیأت. [1]

ديروز عرض کردم: اگر اشکال اين باشد، جوابش اين است که در خارج چنين است؛ یعنی صيغه‌ی افعل و ما بمعناه در خارج نمی‌تواند استقلالاً وجود پيدا کند، اما از نظر تصور وجود دارد. صيغه‌ی افعل و ما بمعناه برای وجوب وضع شده و وجوب يک امر مستقل بالمفهوميه است و وجوب را تصور می‌کند و قيد را به وجوب می‌زند. ديروز می‌گفتم: لحاظ وجوب پيش مولی و پيش کسی که می‌خواهد امر کند، مستقل بالمفهوميه است.

اما چيزی که در نظر من است و نديده‌ام کسی بگويد، اين است که اين نزاع، نزاع بی‌موضوع است؛ برای اينکه انفکاک وجوب از واجب و واجب از وجوب معنا ندارد. در همان وقتی که وجوب را لحاظ می‌کند، وجوب صلاة را لحاظ می‌کند؛ قيد را به وجوب می‌زند، به صلاة هم می‌خورد و اگر قيد را به صلاة بزند، به وجوب هم می‌خورد، و اينکه آيا قيد به هیأت می‌خورد يا به ماده، بايد بگوييم: همه‌ی قيودات در واجب مقيّد، هم به وجوب و هم به واجب می‌خورد. مثلا در «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّيْلِ»،[2] مولی نماز عندالزوال را تصور می‌کند و اگر اين عندالزوال را به هیأت بزند، ‌به ماده می‌خورد و اگر به ماده بزند، به هیأت می‌خورد.

به عبارت ديگر نماز عندالزوال می‌خواهد و آن‌وقت، هم وجوب و هم واجب استقلالی و استقبالی می‌شود. انسان نمی‌تواند جايی را پيدا کند که وجوب بلا واجب و يا واجب بلا وجوب باشد. از نظر لحاظ، وجوب غير واجب و واجب غير وجوب است و شکی در اين نيست. می‌تواند نماز را بدون وجوب تصور کند و می‌تواند وجوب نماز را بدون نماز تصور کند. وجوب مستقل بالمعنی است، واجب هم مستقل بالمعنی است. اين لحاظ‌هايی است که ديروز صحبت کرديم، اما امروز اصلاً جايی را پيدا کنيم که بشود قيد را به وجوب بزنند و به واجب نزنند؛ يعنی انفکاک قيد از واجب و يا برعکس انفکاک قيد واجب از وجوب باشد؛ برای اينکه وجوب و واجب مثل عرض و معروض می‌شود. در خارج، صيغه‌ی افعل و مابمعناه وجود خارجی ندارد. امر که روی صلاة بيايد، صلاة‌ بدون واجب، وجود خارجی ندارد. وقتی می‌گويد: «صلّ»، ‌ما يک وجوب و يک واجب پيدا می‌کنيم. وجوبش هیأت افعل و صلّ است و واجبش صلاة است. اگر قيد را به ماده بزنم، به هیأت می‌خورد و اگر قيد را به هیأت بزنم، به ماده می‌خورد. اصلاً تلازمش، تلازم عقلی است و انفکاک اين تلازم نمی‌شود.

لذا اين ايراد را در وجوب تعليقی هم داريم که می‌گویند: وجوب حالی و واجب استقبالی است. ما می‌گوييم: اين‌طور نيست، بلکه اگر وجوب حالی است، واجب هم حالی است و اگر واجب استقبالی است، وجوب هم استقبالی است و عرض و معروض است و حکم عرض و معروض متفاوت نيست و لازم هر حکمی دارد،‌ ملزوم هم دارد و هر حکمی ملزوم دارد، لازم هم دارد. لذا ما می‌گفتيم: اگر وجوب حالی است، واجب هم حالی است و اگر واجب استقبالی است، وجوبش هم استقبالی است. مثلا می‌گويد: «عند دلوک الشّمس» نماز بخوان، اينکه به ماده‌ی نماز می‌خورد، وجوب روی آن آمده است و اگر قيد را به هیأت زديم، وجوب عند دلوک الشمس واجب است. قيدِ روی هیأت، روی ماده می‌آيد و قيد روی ماده، روی هیأت می‌آيد.

در اين مسأله فکر کنيد و ببينيد آيا حرف من درست است يا نه. اگر حرف من درست باشد، بحث سالبه به انتفاع موضوع می‌شود. اما می‌دانيد و لاأقل کفايه مطالعه کرده‌ايد که مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) چقدر بحث را مشکل و طولانی کردند و مرحوم شيخ را رد کردند و رفتند روی وادی وضع عام و موضوعٌ‌له عام و مستعملٌ‌فيه خاص و آن بحث‌های قبل را در اينجا تکرار کردند و گفتند: چون وضع عام است، لذا ما اصلاً هیأت آلی نداريم و همه‌ی هیأت‌ها استقلالی است و معنای حرفی را به معنای اسمي برگرداندند. روی عرضی که من می‌کنم، فرمايشات مرحوم آخوند سالبه به انتفاع موضوع می‌شود. ما می‌گوييم: معقول نيست که شما وجوب داشته باشيد، اما واجب يا معروض نداشته باشيد؛ يا واجب داشته باشيد، اما وجوب نداشته باشيد. اين محال است که لازم باشد و ملزوم نباشد و يا ملزوم باشد و لازم نباشد.

صيغه‌ی افعل و ما بمعناه که در شرح امثله خوانديم: شش غائب و شش حاضر دارد، همه‌ی اين صيغه‌ها مواد و هیأت‌هایی دارد که در صرف روی آن هیأت‌ها صحبت می‌کنند و در نحو روی مواد صحبت می‌کنند. در فقه ما نيز هم روی لازم و ملزوم صحبت می‌کنند، هم روی عرض و هم روی معروض صحبت می‌کنند، هم روی صيغه‌ی افعل و ما بمعناه صحبت می‌کنند و هم راجع به ماده‌ای که صيغه‌ی افعل و ما بمعناه روی آن آمده است. الان که می‌خواهيد اين وجوب را قيد بزنيد، قيدِ وجوب، به واجب می‌خورد. اينها لازم و ملزوم، يا عرض و معروض هستند و از هم انفکاک ندارند. وجوب منفک از واجب و واجب منفک از وجوب نيست. وقتی چنين باشد، همه‌ی قيودات هم به هیأت و هم به ماده می‌خورد.

بله، بعض اوقات مقدمات لازم است و عقل ما می‌گويد: مقدمات واجب، واجب است؛ مثلاً مولی به عبدش می‌نويسد: روز جمعه مهمان داريم و مهمان محترم است و مواظب اين مهمان باش. اين وجوب و واجب هر دو استقبالی است. روز جمعه واجب است که اين مهمان را اداره و احترام کند. حال اگر اين نامه، يک هفته قبل آمده است و اين عبد بگويد: الان که برايم واجب نيست و تا روز جمعه که بازار تعطيل است و نوکرهای او رفته‌اند و فقط خودش مانده، به دنبال مقدمات نرود و الان مهمان بيايد، در اين صورت نمی‌تواند بگويد معذورم. نمی‌تواند روز جمعه بگويد: من از وجوب و واجب معذور هستم و نمی‌توانم مهمان داری کنم و آن احترام را به او بگذارم؛ چرا که عقلاء در اين صورت می‌گويند: چرا مقدمات را فراهم نکردي؟ تو بايد مثلاً روز پنج‌شنبه گوشت را خريده باشی، يا روز چهارشنبه ميوه را خريده باشی و بايد روز چهارشنبه و پنج‌شنبه به افرادی که کار می‌کنند، گفته باشی و چرا مقدمات را فراهم نکرده‌اي؟ کتک می‌خورد، اما اين‌طور که می‌گويند: چرا مهمان داری نکردي؟ او می‌گويد: نمی‌دانستم. خطاب می‌شود: چرا خودت را به ندانستن و نتوانستن زدي؟ مثل روز قيامت که به جاهل مقصر خطاب می‌شود: چرا نماز باطل نخواندي؟ می‌گويد: نمی‌دانستم. آن‌وقت خطاب می‌شود: چرا ياد نگرفتي؟ لذا جمعه، وجوب و واجب با هم هستند.

در باب حج هم همين‌طور است. در باب حج هم که بعضی گفته‌اند: وجوب حالی و واجب استقبالی است، ما قبول نداريم و می‌گوييم: وجوب حج موقع مناسک حج است، اما وقتی کسی بخواهد به حج برود، بايد قبلاً مقدماتش را فراهم کند. اين فراهم کردنِ مقدمات، واجب عقلی است. اگر اين مقدمات را فراهم نکرد و نتوانست ذی‌المقدمه را بياورد، روی ذی‌المقدمه کتک می‌خورد و اگر بگويد: مقدمات واجب نبود و استقبالی بود، می‌گويند: بله وجوب و واجب استقبالی بود، اما چرا تو مقدمات را فراهم نکردي؟ خطاب می‌شود: «هلَّا عَمِلْتَ» و خطاب دوم می‌شود که «هَلَّا تَعَلَّمْتَ؟».[3] در همين مثال می‌گويد: چرا مهمانداری نکردي؟ می‌گويد: نمی‌توانستم. آن‌وقت می‌گويند: چرا قبلاً‌ وسايلش را تهيه نکردي؟

لذا همه جا بايد بگوييم: وجوب حالی نيست، بلکه وجوب و واجب هر دو استقبالی است. در آنجا که قيد استقبالی باشد، قيد به هیأت خورده، به ماده هم خورده است. به عبارت ديگر مهمانی روز جمعه واجب شده است؛ يعنی وجوب روی مهمانی آمده است. اما بايد مقدماتش را فراهم کنيم. فراهم کردن مقدمات، ربطی به واجب مطلق و واجب مقيد ندارد و اینکه قيد به هیأت می‌خورد يا به ماده می‌خورد، هيچ‌کدام در بحث ما دخالت ندارد، بلکه آنچه در بحث دخالت دارد، اين است که باید اين قيودات را در ظرف خودش باشد بياوريم يا نه!؟ عقل می‌گويد: مقدمات بايد در ظرف خودش بيايد، تا ذی‌المقدمه که واجب است، واجب شود؛ يعنی وجوب و مکلفٌ‌به و تکليف بيايد و بتوانی روز جمعه واجب را بياوری.

ماده‌ی واجب آن است که صيغه‌ی افعل و ما بمعناه روی آن آمده است، يعنی مهمانی زيد. اين يوم الجمعة می‌گويد: الان موقعش است که اين دو را بياوری. قيد را به واجب و به وجوب زده و يک هفته قبل هم خبر داده و اين عبد يک هفته وقت دارد و در اين يک هفته بايد مقدمات اين واجب را که مرکب از هیأت و ماده است، فراهم کند. معنايش اين است که عقلاً مقدمات واجب را بايد قبل از فوت مقدمات،‌ به جا بياوريم.

در مثال ما،‌ شما به رفيقتان گفتيد: روز جمعه برای ناهار به خانه‌ی ما بيا. بعد به عبد خودت می‌گويی: وسايل مهمانی را فراهم کن. اگر بگوييم: الان واجب نيست مقدمات مهمانی روز جمعه فراهم کنی، روز جمعه هم نمی‌توانی فراهم کنی و مهمان می‌آيد و آبروت می‌رود. بعد می‌گويند: چرا مهمانی بدون ناهار و مقدمات شد؟ می‌گويی: آن‌وقت که واجب نبود، الان که واجب است، من نمی‌توانم. می‌گويند: روز جمعه واجب است و وجوب و واجب هر دو استقبالی است، اما عقلاً مقدمات هر چيزی بايد فراهم شود. حال اگر هم بگوييد مقدمه واجب، واجب است، به اين معنا که انسان هرکاری بخواهد انجام دهد، بايد مقدماتش را فراهم کند و عقل دقی فلسفی و عقل عرفی به ما می‌گويد: مقدمات شیء بايد فراهم شود تا بتوانيم ذی‌المقدمه را بياوريم.

 


[1] مطارح الانظار(تقریر مباحث شیخ انصاری)، میرزا ابوالقاسم کلانتری تهرانی، ج1، ص267.
[2] اسراء/سوره17، آیه78.
[3] امالی، محمد بن محمد بن نعمان‌ (شيخ مفيد)، ص228.