درس خارج اصول آیت الله مظاهری
95/11/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیا قید در واجب مشروط، به ماده میخورد، یا به هیأت میخورد؟/ تقسیم واجب به واجب مطلق و واجب مشروط/ امر سوم: تقسیمات واجب/ فصل چهارم: مقدمه واجب/ مقصد اول: اوامر/ اصول فقه
به تناسب بحث واجب مطلق و واجب مقيّد، بحثی را جلو آوردهاند و آن بحث اين است که آيا در واجبات مقيّد، قيد به هیأت میخورد يا به ماده؟ آيا به وجوب میخورد يا به واجب؟ اگر گفت: «أکرم زيداً يوم الجمعة»، آيا اين «يوم الجمعة» برای هیأت صيغهی افعل و ما بمعنا است، يا برای کرامت و برای مادهی أکرم است؟ نتيجه هم گرفتهاند که اگر از هیأت باشد، خواه ناخواه وجوب و واجب هر دو استقبالی میشود؛ يعنی تا روز جمعه أکرم زيداً واجب نيست و وجوب هم نيست و اما اگر قيد را به مادهی أکرم يعنی کرامت زديم، وجوب حالی و واجب استقبالی است. گفتهاند: در باب حج همين است؛ «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً»،[1] اين استطاعت به ماده و حج میخورد، نه به وجوب حج. بنابراين الان وجوب حج نيست و اگر خودش را از استطاعت بيندازد، طوری نيست؛ برای اينکه وجوبی در کار نيست و در موسم حج وجوب و واجب هر دو استقبالی است. اما اگر گفتيم: به هیأت میخورد، وجوب و واجب هر دو استقبالی میشود. اما اگر کسی گفت: به ماده میخورد، خواه ناخواه الان وجوب هست و واجب استقبالی میشود. تمام واجبات مثل نماز و روزه و حج و امثال اينها، اگر به ماده بخورد، وجوبش حالی است؛ مثلاً الان نماز ظهر و عصر واجب است، اما وقتی اين واجب بر من میآيد و منجّز میشود که زوال ظهر يا مغرب شرعی يا طلوع فجر شود.
قدما و بزرگانی مثل صاحب هداية المسترشدين و امثال ايشان که در اين بارهها مفصل صحبت کردهاند، بحثی از اين مسأله نکردهاند. بايد بگوييم، اولین کسی که خيلی مفصّل در اين باره صحبت کرده است، شيخ انصاری در اصولشان است. کم کم بحث شيخ انصاری مفصل شده و بحث آمده در اصول و مسألهای از مسائل اصوليه شده است. حتی الان که واجب را به واجب مطلق و واجب مقيّد تقسيم میکنند، میدانند که ما واجب مطلق نداريم و همهی واجبات مقيّد است، اما اين بحث جلو آمده است. لذا اصل واجب مطلق و مقيد، در سه- چهار سطر است، اما اينکه قيد به هیأت میخورد يا به ماده، هفت- هشت- ده صفحه میشود. مرحوم آخوند در کفايه به تناسب، سه چهار جا در اين باره صحبت میکنند: يکی در بحث حروف و وضع که سابقاً بحث کرديم، يکی هم اينجا و يکی هم در باب استصحاب. حال آيا قيودات به هیأت میخورد يا به ماده؟
چيزی که مطلب را مشکل کرده است، اينجا است که مرحوم شيخ انصاری (رضواناللهتعالیعليه) میفرمايد: عرف، همهی قيودات را به هیأت میزند. اما ما بايد خلاف عرف عمل کنيم و عرف را تخطئه کنيم و بگوييم: همهی قيودات به ماده میخورد، نه به هیأت.[2]
در حالی که اگر عرف بگويد قيودات از هیأت است، بايد دنبال اين برويم که برای چه چيزی گفته است و مرحوم شيخ انصاری به دنبال اين نمیرود؛ مرحوم شيخ انصاری به دنبال اين میرود که نمیشود قيودات به هیأت بخورد، بلکه حتماً بايد به ماده بخورد و عمده دليل شيخ انصاری اين است که هیأت معنای حرفی دارد و مستقل بالمعنی نيست. مثل «سرت من البصرة الی الکوفة»، که معنای «مِن» يعنی «از» و معنای فارسی «الی» «به سوي» است. گفتهاند: «از» و «به سوی» مستقل بالمعنی نيست و به قبل و بعدش وابسته است. اگر بگوييم: «سرت من البصرة الی الکوفة»، آنوقت معنا پيدا میکند و اما هر چه بگوييم: «از»، معنا ندارد و هر چه بگوييم: «به سوي»، معنا ندارد و وقتی معنا پيدا میکند که بگوييم: «سرت من البصرة الی الکوفة». اين حرف در ميان بزرگان مشهور شده و گفتهاند: چون معانی حرفيه مستقل بالمفهوميه نيست، خودش مستقلاً معنا ندارد و به اينطرف و آنطرفش وابسته است، لذا واضع نمیتواند لحاظ کند و تصور کند و لفظ را برای آن وضع کند. پس معانی حرفيه قابليت برای وضع ندارد و وقتی قابليت برای وضع نداشت، پس قيد بايد به ماده بخورد، نه به هیأت. اين عمده کلام مرحوم شيخ انصاری است.
به مرحوم شيخ عرض میکنيم: بين معنای خواستن و وضع کردن فرق است. واضع «از» و «الی» را لحاظ میکند و آن لحاظ مستقل بالمعنی است؛ يعنی میشود ابتدا و يا انتها را تصور کرد و لحاظ کرد. واضع مستقل بالمعنی را لحاظ میکند و بعد از آنکه لحاظ کرد، میگويد: «وضعتُ لفظ مِن للابتداء». اما وقتی میخواهد در خارج بيايد، بر قبل و بعدش متوقف میشود. باید بگويد: «سرت من البصرة» و تا «بصره» نباشد، «مِن» معنا ندارد و تا «سرتُ» نباشد «مِن» معنا ندارد و وقتی «سرتُ من البصرة» بيايد، معنا پيدا میکند. اين استقلال در وضع نيست، بلکه در گفتار است. «الی» هم همينطور است. در «سرتُمن البصرة الی الکوفة»، انتها را تصور میکند و اين مستقل بالمعنی است، بعد لفظ «الی» را برای اين لحاظی که مستقل بالمعنی است، وضع میکند. وقتی در خارج بيايد، يعنی وقتی قبل و بعدش بيايد و بگويد «سرتُ من البصرة الی الکوفة»، «الی» معنا پيدا میکند.
اين اشتباه در کلمات شده که بين وضع و تلّفظ خارجي فرق نگذاشتهاند. تلفظ خارجیِ ذات ابتدا و ذات انتها اقتضاء میکند قبل و بعد داشته باشد. مثل جمله میماند. شما اسم پسرتان را حسن میگذاريد. اين مستقل بالمعنی است. اما وقتی در خارج بيايد، هرچه بگوييد حسن، فايده ندارد. اگر خواستيد تکلم کنيد و فايده داشته باشد، بايد بگوييد: حسن رفت، حسن گفت، حسن آمد. درحالی که مستقل بالمفهوميه هم است، اما وقتی در گفتگو بيايد، غيرمستقل بالمعنی میشود. خود همان مفاهيم اسميه، متوقف بر يکديگر است تا اينکه يک جمله درست شود. همهی کلمات وضع دارد. گاهی مستقل بالمعنی نيست؛ يعنی در خارج احتياج به اينطرف و آنطرف دارد تا اينکه معنا پيدا کند که به آن معانی حرفيه میگوييم. گاهی مستقل بالمعنی است، مثل خانه و در و ديوار و زيد و عمرو در خارج اينطور است. اما در وضع واضع، هر دو مستقل بالمعنی است؛ يعنی واضع همينطور که معانی فعلی را وضع میکند و معانی اسمی را وضع میکند، معانی حرفی را هم وضع میکند. وقتی بخواهد لفظ «مِن» را برای ابتدا، يا به فارسی برای «از» وضع کند، چيزی قبل و بعدش در ذهنش نيست و در مقام بيان ربط جمله به يکديگر است. اگر نگويد: «سرتُ البصرة الکوفة»، کسی چيزی نمیفهمد. در خارج بايد ربطی باشد، تا اين جمله تام باشد و «مِن» و «الی» جمله را تام میکند. تا «مِن» و «الی» نباشد، «سرتُ من البصرة الی الکوفة» معنا ندارد. الاّ اينکه تقدير بگيريد و به قول ملا سیوطی بعضی اوقات تقديری که معلوم باشد، جايز است. اما اگر تقدير نباشد، «سرتُ البصرة الکوفة» هيچ معنایی ندارد.
لذا معانی حرفيه در خارج خيلی کار میکند. تمام معانی فعليه و تمام معانی اسميه متوقف بر اين معانی حرفيه است. در خارج هم مستقل بالمعنی نيست، اما از نظر لحاظ، همهی اينها مستقل بالمفهوميه هستند. مفهوم اين فعل «سرتُ» چيست؟ آن وقتها ترکيب میکرديم میگفتیم: سرتُ فعل ماضی است و ضميرش هم متکلم است و همچنين تا آخر. اما اگر تای «سرتُ» نباشد و «مِن» نباشد، يا «الی» نباشد و «الکوفة» باشد، آنوقت جملهی اسميه و جملهی فعليه هيچ معنايی ندارد. آنوقت غيرمستقل بالمفهومية میشود. اما از نظر لحاظ واضع که میخواهد لفظ را وضع کند، همينطور که مصدر اصل کلام است و از آن صد و چهارده صيغه منتشر میشود، تمام اينها مستقل بالمفهوميه است. راجع به اسماء هم همهی اسماء مستقل بالمفهوميه است؛ يعنی میتواند لحاظ کند، تا اينکه لفظ را برای آنها وضع کند. معانی حرفيه مثل معانی اسميه و فعليه است و از نظر لحاظ مستقل در مفهوميت است. همينطور که لفظ سير مستقل بالمفهوميه است، تای ضمير هم در «سرتُ» مستقل بالمفهوميه است. میگويد: وضعتُ تای ضمه دار را برای متکلم وحده و اگر در خارج آمد. شما میگوييد: «سرتُ» و معنا هم میکنيد که من سير کردم. اگر معنايش را بداند، از آن میفهمد يک جملهی فعليه درست شده است، اما ناتمام است و بايد بگويد: «سرتُ من البصرة الی الکوفة». در خارج که بيايد، معانی فعليه مستقل بالمعنی نيست؛ همهی اسماء هم مستقل بالمعنی نيست، اما وقتی در لحاظ و وضع باشد، مستقل بالمعنی میشود.
لذا به مرحوم شيخ انصاری میگوييم: همينطور که فعل و اسم مستقل بالمفهوميه و مستقل بالمعنی است، در باب حروف هم از نظر لحاظ و از نظر وضع مستقل بالمفهوميه و مستقل بالمعنی است. لذا اگر از شما بپرسند معنای «الی» چيست، میگوييد: يعنی به سوي؛ يعنی مستقل بالمعنی است. اگر بپرسند معنای «مِن» چيست، میگوييد: به معنای ابتدا است. اگر از شما بپرسند سير و سارَ چه معنا دارد، میگوييد: يعنی رفتن و اين مستقل بالمعنی است. اگر بگويند کوفه و بصره چه معنا دارد، میگوييد: دو شهر است. تمام اينها را وقتی بخواهيد معنا کنيد، خوب میتوانيد معنا کنيد و همه مستقل بالمفهوميه است. واضع افعال، اسماء و حروف را برای معاني وضع کرده است وبرای وضع بايد معنا را لحاظ کند، لفظ را هم لحاظ کند و بعد بگويد: «وضعت هذا اللفظ لهذا المعنی». چنانچه در معنای اسمی هم بايد بگويد: «وضعتُ لفظ الحسين لولدی» و «وضعتُ لفظة فاطمة لوالدتی». در فعل هم بايد بگويد: «وضعتُ لفظ ضَرَبَ للضرب فی الماضی»، «وضعتُ لفظ يضرِبُ للضرب فی المستقبل» و «وضعتُ لفظ اضرِب للامر بالضرب». وقتی مثلاً برويم در المُنجد، میبينيم کار المُنجد همين است و کار همهی لغویین همين است؛ تمام لغويين کلمات را معنا میکنند و اين کلمات گاهی اسم و گاهی فعل و گاهی حرف است. کلمات عرب به سه قسم اسم و فعل و حرف منقسم میشود. لغت يعنی وضع کردن الفاظ برای معاني. آنوقت اينطور است که معنا گاهی مستقل بالمفهوميه است و گاهی نه. اما همان که مستقل بالمفهوميه در خارج نيست، در لحاظ مستقل بالمفهوميه است؛ يعنی واضع بدون اينکه معنای اسمی و فعلی در نظر بگيرد، به راستی معنای «از» به فارسی و معنای «ابتدا» به عربي را لحاظ کرده است. مثلاً به قول مرحوم آخوند، لفظ ابتدا را تصور میکند و معنای ابتدا را تصور میکند و میگويد: لفظ ابتدا را برای ابتدای اشياء وضع کردم. در خارج معنا ندارد و احتياج به قبل و بعدش دارد، اما در وضع بين معانی حرفيه و معانی اسميه يا معانی فعليه فرق نمیکند.
لذا اينکه مرحوم شیخ اول میفرمايند: عرف همهی قيودات را به هیأت میزند، بسيار حرف به جايی است. همهی عقلا و همهی لغت چه وقت میتوانند هیأت درست کنند و دست ما بدهند، در حالی که هیأت در خارج احتياج به ماده دارد و هیأت افعل و ما بمعناه بايد اضرَبی باشد يا اضرِبش کنيم؟ همهی اينها از نظر لحاظ مستقل است، هیأت باشد، یا ماده باشد و يا متعلقات باشد. از نظر خارج همهی اينها يا غالب اينها معنا ندارند و غيرمستقل بالمفهوميه است. «سرتُ من البصرة الی الکوفة» هم جملهی اسميه دارد و هم جملهی فعليه و هم جملهی حرفيه دارد، اما همه وابسته به يکديگر يعنی مستقل بالمفهوميه نيست و اشتباه بزرگ همين جا شده که خارج را با لحاظ اشتباه کردهاند و لذا گفتهاند: همهی قيودات به هیأت میخورد؛ چون معنای حرفي مستقل بالمفهوميه نيست. و اينطور که امروز مباحثهی شد، همهی هيئات، مثل اسماء و مثل افعال، مستقل بالمفهوميه و مستقل در معنا است، اما وقتی در خارج بيايد، جملهی اسميه و فعليه و حرفيه، احتياج به يکديگر دارند. لذا ماده به هیأت و هیأت به ماده احتياج دارد. «سرتُ» هم هیأتش متکلم وحده و سيرش متوقف بر يکديگر است. جملات فعليه، اسميه و حرفيه وابسته به هم هستند، تا يک معنا درست کنند. اگر حرف مرا بپذيريد، اين اشکالات رفع میشود.