درس خارج اصول آیت الله مظاهری
95/10/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تقسیم چهارم: مقدمه متقدم، مقارن و متأخّر/ امر دوم: تقسیمات مقدمه واجب/ فصل چهارم: مقدمه واجب/ مقصد اول: اوامر/ اصول فقه
آخرین تقسيمی که در مقدمه شده است، مقدمه را به مقدمهی مقارنه و مقدمهی متأخره و مقدمهی متقدمه تقسيم کردهاند.[1] گفتهاند: مقدمهی واجب يا متأخر از واجب است و يا مقارن با واجب است و يا بعد از واجب است. مثالهايی هم زدهاند و گفتهاند: مقدمهی متقدمه، مثل شروط است. «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ».[2] وضو را ساعت هشت میگيرد و نماز را ساعت دوازده میخواند. مقدمه، اول پيدا میشود و ذیالمقدمه بعد میآيد. در همهی مقدمات نماز که در رسالهها آمده و شش مورد است، مقدمه اول است و بعد ذیالمقدمه میآيد. گفتهاند: مقدمهی مقارنه مثل اجزا و مثل نيت برای نماز و مثل حمد و سوره در نماز و رکوع در نماز است. همهی اين مقدمات مقارن با مکلفٌ به است. برای مقدمهی متأخره نتوانستهاند مثالی پيدا کنند و گفتهاند: مثل زن مستحاضه است که اگر مستحاضه کثيره باشد، بايد برای نماز صبح و ظهر و نماز عصر و نماز مغرب و عشاء غسل کند. حال اگر خانمی غسل صبح و ظهر و عصر را کرد، اما غسل شب را نکرد، گفتهاند: روزهاش باطل است؛ برای اينکه غسل شب آينده در صحت نماز و روزهی روز گذشته دخالت دارد. مقدمهی متأخره خيلی کم است و حتی همين مثالی که میزنند، ما در فقه و در رساله قبول نداريم، اما علی کل حال مثال مشهوری است. مقدمهی مقارنه، يعنی اجزاء که در رساله مینويسند: مُقارنات نماز دوازده چيز است يعنی اجزاء نماز دوازده چيز است، «اوله التکبیر و آخره التسلیم». گفتهاند: مقدمات نماز هم شش چیز است و وقتی میخواهد مقدمات را بشمارد، میگویند: يکی اينکه بايد لباسش پاک باشد، یکی اینکه رو به قبله باشد، یکی اینکه بدنش پاک باشد و وضو گرفته باشد و ....
اصل اين مسأله در ميان اصحاب مشهور است. تا زمان مرحوم آخوند (رضواناللهتعالیعليه)، مشهور بود که مقدمه را به مقدمهی مقدم و مقدمهی مقارن و مقدمه متأخر تقسيم میکردند، اما از زمان مرحوم آخوند (رضواناللهتعالیعليه) يک اشکال پيدا شد و آن مشکلی شد، لذا اختلاف شروع شد. اشکال از مرحوم آخوند (رضواناللهتعالیعليه) است که خود ایشان هم جوابی دادهاند[3] و استاد بزرگوار ما آقای بروجردی[4] و حضرت امام (رضواناللهتعالیعليهما) قبول کردهاند.[5] البته زبانها دو زبان است اما لبّ قضيه اين است که مرحوم آقای بروجردی و مرحوم حضرت امام هم در اشکال و هم در جواب از مرحوم آخوند متابعت کردهاند. اشکال را هر سه کردهاند، ديگران هم دارند و جواب را هم هر سه دادهاند، اما معمولاً از نظر اشکال يک اشکال است و هر سه نفر يک جواب لبّی دادهاند.
اشکال اين است که گفتهاند: مقدمه يعنی علت؛ مثلاً علت صحت نماز، وضو است؛ علت صحت نماز رو به قبله بودن است. در جزء هم علت صحت نماز حمد و سوره و رکوع و سجده است. وقتی علت شد، علت بايد مقارن باشد و معنا ندارد علت متأخر از معلول يا متقدم بر معلول باشد. همينطور که ملاّکبری میگويد، تصور میکنم، تصديق میکنم، شوق پيدا میشود، اراده میکنم و فعل پيدا میشود. لذا ارادهی من با فعل من، علت و معلول است و مقارن يکديگر است. اصلاً علت، يعنی مقارن با معلول؛ «اذا وجدت العلة وجد المعلول». گفتهاند: پس بنابراين همهی مقدمات بايد مقارن باشد و اينکه ما مقدمه را به سه قسم متقدمه، مقارنه و متأخره تقسیم کردهايم، اصلاً غلط است.
لذا بايد روی مقدمات مقارنه و متأخره فکری کنيم که چطور معنا کنيم که با قاعدهی علت و معلول و با قاعدهی تقدّم رتبی علت بر معلول جور بیاید. اینکه تصور میکند، تصديق میکند، شوق موکد پيدا میشود و آنوقت اراده میکند و وقتی اراده کرد، فعل پيدا میشود، همهی آنها اينها را اقتضا میدانند و ما علت تامه میدانيم. ما تصور را علت تامه برای تصديق و تصديق را علت تامه برای شوق موکّد میدانيم و شوق موکّد را علت برای اراده میدانيم و اراده را علت برای مراد میدانيم. آنها علت ناقصه میدانند و ما علت تامّه میدانيم. اما علی کل حال همه مقارن يکديگرند و معنا ندارد علت متأخر از معلول، يا متقدم بر معلول باشد. پس اينکه گفته شده مقدمات يا متقدم است، يا مقارن است و يا متأخر است، درست نيست. اين حرف مرحوم آخوند است که حضرت امام (رضواناللهتعالیعليه) هم همينطور که مرحوم آخوند تقرير اشکال فرمودهاند، در درس و در تقريرات تقرير کردهاند. استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رضواناللهتعالیعليه) هم همينطور که مرحوم آخوند تقرير کردهاند، تقرير کردهاند.
مرحوم آخوند (رضواناللهتعالیعليه) اين اشکال را جواب میدهند و میخواهند بگويند: مانعی ندارد که مقدمه، مؤخر يا مقارن و يا متقدم باشد. ايشان میفرمايند: ما بين شروط و اجزا تفاوت میگذاريم. معنای شروط، لحاظ شرط است. مولا وقتی میخواهد تکليفی را بگويد و لحاظ میکند که اين تکليف متوقف بر وضو است، موجب میشود که بگويد: «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ».[6] درحقيقت مرحوم آخوند میگويند: لحاظ الشرط علت برای وجود ذیالمقدمه است و وجود ذیالمقدمه «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ» است و وجود مقدمه لحاظ الشرط است.
راجع به اجزاء میفرمايند: آنکه جزء است، مکلّفٌبهای است که در ضمن تکليف است.به عبارت ديگر نماز را تصور میکند، میبيند «اوله التکبیر و آخره التسلیم» است، آنوقت میگويد: «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ» و اجزای در خارج مقدمه برای مکلّفٌ به میشود. پس ما هيچ جا نه مقدمهی متقدم پيدا کرديم، نه متأخر و همه مقارن شد. در تکليف، لحاظ الشرط مقدم است و در مکلّفٌبه خارج، يعنی حمد و سوره و رکوع و سجده مقدم است و اگر اين خارج نباشد، ذیالمقدمه موجود نخواهدشد، چنانچه اگر مولی لحاظ شرط نکند، آن مشروط و آن امر مولی متحقق نخواهد شد.[7]
اگر مطالعه کرده باشيد، من کفایه را خوب معنا کردم؛ خلاصهی کفايه را در يک صفحه از اول تا آخر برای شما گفتم. اگر مرد شجاعی در مطالعه باشيد و نهاية الاصول را مطالعه کرده باشيد، حرفهای آقای بروجردی را زدهام و اگر شجاعتر باشيد و مطالعه کرده باشيد، حرفهای حضرت امام را هم در درس يا در تقريرات زدهام.[8] هر سه تقريباً يک جواب میدهند و اين مشکل را رفع میکنند.
ما سه چهار اشکال به حرف مرحوم آخوند و حرف اين دو استاد بزرگوارمان داريم.
اولاً: اين فرار از بحث است. اشکال اين بود که ما متقدم و متأخر و مقارن نداريم و شما هم گفتيد: نداريم و گفتيد: لحاظ الشرط مقدمه است، نه خود شرط؛ گفتيد: خارج، مقدمه برای مکلّفٌ به است، نه مقدمه برای اصل وجوب. اين يک اشکال است که شما از اشکالی که آن آقا کرده بود، فرار کرديد.
ايشان میگويند: مولی لحاظ میکند وضو را و میگويد: «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ» و بعد هم میگويد: «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ». لحاظ الشرط مولی مقدمه است برای اينکه مولی بگويد: «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ».
اشکال ما اين بود که شما در رساله مینويسيد: ما شش شرط خارجی برای نماز داريم. شما میگوييد: شش علت برای نماز نداريم، بلکه يک علت داريم و آن لحاظ الشرط مولی است و مولی وضو را لحاظ میکند و بعد میگويد: «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ». لحاظ الشرط مقدمه است، اما وضو مقدمه نيست. اين فرار از اشکال است و در حقيقت میگويند: اشکال را پذيرفتهایم و اين مشکل مرحوم آخوند که به قول خودشان يک عويصه است و کيف يمکن علت مقدم بر معلول باشد؟ ايشان میفرمايند: ممکن نيست علت مقدم بر معلول باشد و اينجا مقدم بر معلول نيست و لحاظ الشرط با تکليف مقارن است؛ مولی وضو را لحاظ میکند، قبله را لحاظ میکند، تکبيرة الاحرام را لحاظ میکند و رکوع و سجده را لحاظ میکند و بعد روی اين لحاظها عنوان میآورد و میگويد: «أَقِيمُواْ الصَّلاَةَ». مولی لحاظها دارد و آن لحاظها مقدمه برای اين ذیالمقدمه است. اما اشکال اين آقا اين است که میگويد: شما که میگوييد وضو مقدمه برای نماز است، پس وضو بايد با نماز باشد و جزء باشد. شما فاصله میاندازيد و میگوييد: مقدمهی متقدمه. الله اکبر خوب است و مقدمهی مقارنه است؛ حمد و سوره خوب است و مقدمهی مقارنه است. اما غسل اين خانم برای روزهی روز گذشته، مقدمه نيست، بلکه مقدمهی متأخر است.
به عبارت ديگر ايراد اول اين است که مستشکل همه چيز را روی مکلّفٌ به و روی امر برده و شما همه چيز را روی لحاظ مولي برديد. ما میگوييم: مقدمهی واجب به سه قسم مقدمهی متقدمه و مقدمهی مقارنه و مقدمهی متأخره منقسم میشود ، و شما برديد روی مکلفٌبه و اصل تکليف و آن مقدمه را صحبت میکنيد و میخواهيد جواب اين مستشکل را بدهيد و اين نمیشود.