درس خارج اصول آیت الله مظاهری
95/10/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تقسیم دوم: مقدمات عقلی، عادی و شرعی/ امر دوم: تقسیمات مقدمه واجب/ فصل چهارم: مقدمه واجب/ مقصد اول: اوامر/ اصول فقه
مرحوم آخوند (رضواناللهتعالیعليه) و ديگران مقدمه را به مقدمهی عقليه و مقدمهی عاديه و مقدمهی شرعيه تقسيم کردهاند.[1] مقدمهی عقليه اين است که شما که میخواهيد به مباحثه بياييد، عقل شما میگويد: راه بيفت و ساعت هشت اينجا باش. مقدمهی عاديه، اين است که عرف مردم و عادت مردم هم همين را میگويد و اگر شما مثلاً دير راه افتاديد، مقصّر میدانند و به شما میگويند: چرا دير راه افتادی که ساعت هشت در مباحثه نبودي؟ مقدمهی شرعيه هم معلوم است و به همان مقدمهی داخليه و خارجيه که ديروز دربارهاش صحبت کرديم و به شرايط مرکب و اجزای مرکب، مقدمهی شرعيه میگوييم.
معمولاً همهی واجبات اين سه مقدمه را دارد؛ مقدمهی عقلی دارد و عقل میگويد: بايد وضو بگيری تا بتوانی نماز بخوانی. عادت و عرف میگويد: اگر آب نداری، بايد آب تهيه کنی، مگر اينکه ضرورتی در کار باشد. شرع هم میگويد: بايد وضو بگيری و نماز را از «اوله التکبير و آخره التسبيح»، صحيح بخواني. روی هر واجبی که برويم، معمولاً هم مقدمهی عقلی دارد، هم مقدمهی عادی دارد و هم مقدمهی شرعی دارد. نمیتوانيد جايی را پيدا کنيد که مقدمهی عقلی، يا عادی و يا مقدمهی شرعی نباشد. اين چيز مشهوري است که در کتابها، من در جمله کفايه آمده و ديگران هم فرمودهاند.
الاّ اينکه مرحوم آخوند (رضواناللهتعالیعليه) در اينجا میفرمايند: مقدمهی شرعی و مقدمهی عادی نداريم و همهی مقدمات، به مقدمات عقلي برمیگردد.[2] استاد بزرگوار ما آقای بروجردی (رضواناللهتعالیعليه) هم قضيه را مسلّم می گيرند و حتی به هداية المسترشدينِ مرحوم آقا سيد محمدتقی مسجد شاهی نسبت میدهند که ايشان هم گفته است.[3] اين سه بزرگوار میگويند: ما مقدمهی شرعی و مقدمهی عادی نداريم و مقدمه عقلی است.
علتی که مرحوم آخوند میآورند و مرحوم آقای بروجردی هم متابعت میکنند، يک چيز واضح طلبگی است. میفرمايند: اگر حمد و سوره نخوانی، نماز باطل است؟ میگويی نماز باطل است، پس بنابراين عقل تو میگويد بايد حمد و سوره بخواني. اگر آب نداری، بايد تفحص کنی يا نه؟ روايت و عقل میگويد: بايد تفحص کني. هر کجا يک مقدمهی عادی پيدا کنيم، به مقدمهی عقلی برمیگردد؛ هر کجا مقدمهی شرعی پيدا کنيم، به مقدمهی عقلي برمیگردد. لذا تقسیم کردن مقدمه، به مقدمهی عقلی و عادی و شرعي، وجهی ندارد.
اگر کفايه را مطالعه کرده باشيد، کفايه خيلی جدی گفته و مثل اينکه امر واضحی است و میخواهد امر واضح را برای ما طلبهها بگويد و به کسی که قائل به مقدمهی عقلی و عادی و شرعی است، میگويد: اشتباه بزرگی کردهاي. چنانچه استاد بزرگوار آقای بروجردی در درس همينطور بود. ايشان خيلی جدی کسی را که بگويد ما مقدمهی عادی و مقدمهی شرعی داريم، مسخره میکردند. دليلشان هم واضح است؛ میگویند: رکوع و سجده و طهارت، شرط و جزء نماز است. عقل ما میگويد: اگر میخواهی نماز بخوانی، بايد وضو بگيری و نمازی که اوله التکبير و آخره التسبيح است، بخوانی تا نماز بيايد. اين مقدمهی عقلی میشود. عرف میگويد: اگر کسی طلبه باشد، بايد سر وقت در درس باشد؛ بايد گوش بدهد و مطالعه کند و پيش مطالعه و پس مطالعه داشته باشد و مباحثه کند و درس مثل موم در دستش باشد. عقل هم اينها را میگويد که اگر میخواهی ملاّ شوی، بايد مطالعه داشته باشی و بايد پس مطالعه و پيش مطالعه داشته باشی و بايد هم مباحثه داشته باشي؛ اگر میخواهی ملاّ شوی، وقتی مباحثه میکنی، بايد به اندازهای حضور ذهن داشته باشی که احتياج به نگاه کردن روی کتاب نداشته باشي. همهی اينها را عرف میگويد، عقل هم میگويد. عقل میگويد: شبانه روز بايد زحمت بکشی و درس بخوانی تا ملاّ شوي. خدا حاج شيخ (رضواناللهتعالیعليه) را رحمت کند؛ مشهور است که گاهی روی منبر میگفتند: اين مثال عوامانه که میگويند: ملاّ شدن چه آسان، آدم شدن مشکل است، اينطور نيست، بلکه ملاّشدن چه مشکل و آدم شدن محال است. انسان بايد يک عمر زحمت بکشد تا بتواند مهذّب شود، چنانچه بايد يک عمر زحمت بکشد تا بتواند ملاّ شود.
خلاصهی ايرادی است که مرحوم آخوند در کفايه دارند این است که مقدمات شرعی و عادی را به مقدمات عقلي برمیگردانيم؛ يعنی عقل ما میگويد: تمام چيزهايی که عرف و شرع میگويد، درست است. استاد بزرگوار ما آقای بروجردی هم در درس این حرف را داشتند و خيلی جدی به بعضی اعلام هم نسبت میدادند. گفتم مرادشان از اعلام، صاحب هدايةالمسترشدين است. شما که اصول میخوانيد بايد هدايةالمسترشدين را مطالعه کنيد. اين کتاب بعد از دويست سال، هنوز کتاب روز است و خيلی عالی و مفصّل است.
اما با وجود اینکه مرحوم آخوند و استاد بزرگوار ما آقای بروجردی جازمند، ما اشکال داريم.
اولاً: از آقای بروجردی و مرحوم آخوند میپرسيم: اصل مثبت حجت است يا نه؟ ما میگوييم: حجت است، اما مرحوم آخوند يا آقای بروجردی میگويند: اصل مثبت حجت نيست. اصل مثبت، يعنی تفکيک لازم از ملزوم. مثلاً بگو: کُر است، اما اينکه آيا به ملاقات نجس، نجس میشود يا نه، برای اين استصحاب نداريم. به اين اصل مثبت میگويند و مرحوم آخوند در کفايه و آقای بروجردی هم از کسانی است که اصل مثبت را حجت نمیدانند. معنای حجت ندانستن اصل مثبت، انفکاک لازم از ملزوم و انفکاک ملزوم از لازم، يعنی عقلی غير عادی و عادی غيرعقلي است. اگر يادتان باشد ما مقدمهی واجب را واجب ندانستيم وگفتيم: صيغهی افعل و ما بمعناها دلالت بر وجوب میکند، بدون اينکه به مقدمات سرايت کند. همينطور که صيغهی افعل و مابمعناها دلالت بر فور و دلالت بر تراخی نمیکند و امر به شيء مقتضی نهی از ضد نيست، مانحن فيه هم همينطور است. صيغهی افعل و ما بمعناها دلالت بر ترغيب و تحريص میکند. به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام، هُل دادن نحوالمطلوب است، اما دلالت ندارد بر اينکه مقدمهی واجب، واجب است يا نه. لذا عقل میگويد: مقدمهی واجب، واجب است؛ اما شرع میگويد مقدمهی واجب، واجب نيست. از همين جهت دو عقاب نداريم. اگر کسی نماز نخواند، شش کتک به او نمیزنند که چرا مقدمات را به جا نياوري و دوازده کتک به او نمیزنند که چرا أجزا را نياوردهای و يک کتک حسابی به او نمیزنند که چرا نماز را نياوردهاي. معلوم است که اين را نه کسی گفته و نه میتوان گفت و اگر مقدمهی واجب، واجب شرعی باشد، بايد به کتک روی أجزاء ملتزم باشيم، ولی مسلّم اينطور نيست و مقدمهی واجب، واجب نيست.
اما مقدمهی عقلی چه میشود؟ مثلاً اگر کسی بخواهد درس بخواند، بايد از خانه به اينجا بيايد. حال اگر کسی بگويد: لازم نيست، به او میخندند و میگويند: ديوانه شدي؟ مقدمه عادی است، اما عقل میگويد: اگر میخواهی به درس بروی، بايد اين راه را بپيمايي و اگر بگويد: بعضيها سير و سلوک داشتند، من هم خيال میکردم سير و سلوک دارم و با بسم الله الرحمن الرحيم حرکت کردم و نرسيدم، آنوقت به او میخندند و میگويند: آن يک امر نادری است و از اولياء الله است.
لذا ما، هم مقدمهی عقلی داريم، هم مقدمهی عادی داريم و هم مقدمهی شرعی داريم.
مقدمهی شرعی داريم و آن، همان چيزی است که شارع مقدس بيان میکند؛ «إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ»[4] و حتی اگر شما فرموديد: تبيين است، بالاخره «ارْكَعْ وَ اسْجُدْ»[5] و «تَشَهَّدْ»[6] هست و اينها امر غيری شرعی است و امر نفسی نيست. هيچکدام از ما نمیدانيم نماز چيست و شارع مقدس میگويد و مقدمات و شرايط و اجزايش را تبيين میکند و میگويد: «اوله التکبير و آخره التسلیم» و بعد هم نصف رساله راجع به شرايط و اجزای نماز میآورد. همهی اينها مقدمه شرعی است و اگر شرع نبود، عقل چه کاری میتوانست بکند؟
مقدمهی عادی هم همين است. مثلاً کسی آب ندارد. اگر دليل نداشتيم، میگفتيم: الان که آب نداری، «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً»[7] و روايت به ما میگويد: لااقل بايد از چهار طرف يک فرسخ بروي. اين مقدمهی عادی است، اما تبيين آن از شارع مقدس است. عرف مردم میگويد: لازم نيست يک فرسخ اينطرف و آنطرف برويم، ولی شرع میگويد: حتماً بايد از چهار طرف يک فرسخ برويد. ما خيلی جاها داريم که مقدمه عادی و عرفی است، اما شارع مقدس همين عرف را تحميل کرده است و میگويد: بايد اين مقدمهی عادی به جا آورده شود و بعضی اوقات شارع مقدس میگويد: همين مقدمهی عادی لازم نيست. گفتم: معنای اصل مثبت اين است که ما مقدمهی عادی داريم.
اگر يادتان باشد، ديروز میگفتم: ما در اعتباريات، هيچ چيز عقلی را قبول نداريم؛ مقام، مقام اعتباری است. خود اين هم عقلی است که مقام اعتبار غير از مقام وجود و مقام عقل و غيره است. تفکيک فلسفه از اصول، تفکيک اصول از فلسفه بايد باشد. بايد بگوييم: اصل مثبت حجت نيست، درحالی که گرفتن لازم از ملزوم و گرفتن ملزوم از لازم است، اما همين را عقل میگويد محال است. اما در اعتباريات، عقل میگويد: طوری نيست.
چون اين دو بزرگوار فرمودهاند و اصل قضيه را مفروغٌعنه گرفتهاند، بنابراين قدری بيشتر مطالعه میخواهد. لذا مطالعه کنيد که انشاء الله بتوانيد به نفع مرحوم آخوند در کفايه و آقای بروجردی، مرا رد کنيد و بگوييد: مقدمهی عادی و مقدمهی شرعی نداريم و مقدمات، فقط مقدمات عقلی است.