درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبحث نهم: آيا صيغه‌ی افعل و مابمعناها دلالت بر فور یا تراخی می‌کند يا نه ؟/ فصل دوم: صیغه امر/مقصد اول: اوامر/ اصول فقه

مسأله‌ی نهم، نظير مسأله‌ی هشتم در بحث ما است و مسأله‌ی آسانی هم است، لذا خيلی ان قلت قلت روی آن نشده، همين‌طور که در مسأله‌ی مرّه و تکرار خيلی حرف روی آن زده نشده است.

مسأله‌ مربوط به فور و تراخی است. اگر مولی گفت: بيا، آيا اين فوراً بايد برود؟ يا اگر مثلاً يک ساعت صبر کند و کارهايش را انجام ‌دهد، يا ناهار بخورد و استراحت کند و عصر برود، آيا گناه کرده است؟

مشهور در ميان اصحاب گفته‌اند: خود صيغه مثل آنچه در مرّه و تکرار گفتیم، نه بر فور دلالت می‌کند و نه بر تکرار دلالت می‌کند، بلکه وقتی صيغه‌ی افعل بيايد، ماده‌ی آن بر ماهيت لابشرط و بر طبيعتِ آمدن دلالت می‌کند و هيأت او بر وجوب دلالت می‌کند و در وجوب يا در ماده به معنای آمدن، نه فور خوابيده و نه تراخي خوابیده است. بنابراين خود صيغه نه دلالت بر فور دارد و نه دلالت بر تراخی دارد.

اين از نظر قاعده و صيغه است. از نظر اصل هم مثل مرّه و تکرار است. نمی‌دانيم آيا فور می‌خواهد يا نه، «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون»‌[1] می‌گويد نه. لذا مسأله‌ی ديروز با مسأله‌ی امروز تا اينجا هيچ تفاوتی ندارد. «هل الصيغه يدل علی المرة علی التکرار لا تدلّ علی المرة و لا علی التکرار». از نظر تکليف نيز تکرارش «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» دارد و نمی‌گوييم: صيغه دلالت بر مره دارد، بلکه می‌گوييم: حکم در اينجا مرّه است؛ يعنی امتثال يک مرتبه يا يک دفعه کفايت می‌کند. همچنين راجع به فور و تراخي،‌ در ذات صيغه‌ی افعل و مابمعناها نه فور خوابيده و نه تراخي. اينکه می‌گويد: بيا، فوراً ‌در اين بيا نيست، در امرش هم نيست. ماده بر ماهيت لابشرط دلالت می‌کند و صيغه‌ی افعل هم بر طلب دلالت می‌کند و آنچه دلالت است اين است که بيا و اما فوراً ‌بيا، در اين امر نخوابيده است. وقتی نخوابيده است، آيا فورا ً‌بايد بروم يا نه؟ دلالت ندارد.

البته اين فوری که بزرگان فرموده‌اند، مرادشان فور عرفی است. مثلاً‌ گفته بيا و من عصر می‌آيم و اگر گفت: چرا عصر آمدي؟ می‌گويم: تو نگفتی فورا ً‌بيا، لذا من عصر آمدم. لذا «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» برای ما نتيجة الاطلاق است و برای ما عدم فور را اثبات می‌کند. البته می‌دانيد که «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» نمی‌گويد فور نيست، پس تراخی است؛ «رُفِعَ مَا لَا يَعْلَمُون» می‌گويد: فوری برايت نيست. تا اينجا را همه گفتند و مثل قضيه‌ی مرة و تکرار است و يک نحو وحدت هم با هم دارند ومسأله‌ تقريباً مثل مسأله‌ی‌ ديروز تمام شده است.

اما دو مسأله‌ هست که يکی از آنها را متعرض شده‌اند و يکی از آنها را متعرض نشده‌اند.

آنچه متعرض شده‌اند، اين است که گفته‌اند: معلوم است استحباب فور مسلّم است؛ «سَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ‌«؛[2] «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ».[3] کارهای عبد ممتثل راجع به مولی فور عرفی است، اما مستحب است. مثل نماز اول وقت است؛ نماز اول وقت درحالی که گفته است «يحب الصلاة من الزوال الی الغروب»، اما نماز اول وقت با آن همه روايات و تاکيدات و اعمال بزرگان و مخصوصاً اهل بيت (‌عليهم السلام) به ما می‌گويد: درست است که «يحب الصلاة من الزوال الی الغروب»، اما عبد ممتثل اول وقت نماز می‌خواند.

اين حرف خوبي است که صيغه‌ی افعل و ما بمعناها نه بر فور دلالت می‌کند و نه بر تراخی دلالت می‌کند، اما فوراً به جا آوردن، عقلاً و شرعاً‌ و عرفاً مطلوب است. اين حرفي است که زده شده و حرف خوبي است و در آن بحث نداريم.

اما چيز ديگری در مسأله‌ هست و آن اين است که اگر کسی عمداً فور را مراعات نکند، چه حکمی دارد؟ انسان می‌تواند بگويد: اين تسامح و تساهل، عقلاً ‌و شرعاً ‌حرام است. حتی در نماز می‌گويند: «يحب الصلاة من الزوال الی الغروب»، اما قرآن می‌گويد: «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ‌ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ‌«[4] و امام صادق می‌گويد: معنايش تسامح و تساهل است؛ بايد اول وقت نماز بخواند، اما به دنبال ناهار يا کار ديگری می‌رود.[5] يا مرحوم صدوق (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در خصال،‌ هفده عقوبت برای کسی که تسامح و تساهل در نماز دارد و بدون جهت نمازش را آخر وقت می‌خواند، درست کرده است.[6] اين تعبد نيست، بلکه يک امر عرفی و عقلی است. مثلاً‌ مولی گفته است: بيا با تو کار دارم. اين هم ناهار می‌خورد و استراحت می‌کند و عصر می‌رود. مولی به او می‌گويد: چرا دير کردي؟ اين نمی‌تواند بگويد: برای اينکه نگفتی فوراً‌ بيا. اگر بگويد، قاعده اقتضا می‌کند که پذيرفته شود، اما اين خلاف عبوديت است. مثلاً‌ يک نفر حسود است و شبانه‌روز حسادت او را می‌خورد. حال بگويد: به زبان نمی‌آورم و در ذهنم است. قرآن می‌فرمايد: «وَ إِنْ تُبْدُوا مَا فِی أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ.»[7] عقلا او را عبد حسابی نمی‌دانند. ولو مأمورٌبه را آورده، ولی تسامح و تساهل او را از چشم مولی می‌اندازد. مطلق تسامح و تساهل در واجبات يا در محرمات، چه شرعی باشد و چه عرفی باشد او را از چشم مولی می‌اندازد.

مرحوم شيخ انصاری هم در این باره، در باب برائت روايات زيادی نقل می‌کند. «حَلَالٌ‌ بَيِّنٌ‌، وَحَرَامٌ‌ بَيِّنٌ‌، وَشُبُهَاتٌ بَيْنَ ذلِكَ، فَمَنْ تَرَكَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَمَنْ أَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَكَبَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَهَلَكَ مِنْ حَيْثُ لَايَعْلَمُ».[8] اينها اخلاق است، اما يک دفعه همين تسامح و تساهل در نماز، ‌او را به گناهان بزرگی می‌رساند که کسی به فريادش نمی‌رسد.

استادی داشتيم، خدا رحمتش کند، خيلی خوب بود. لقبش مقدس بود و انصافاً‌ از نظر دل هم مقدس بود. يک دفعه شوخی می‌کرد. به او گفتند: چرا به شما مقدس می‌گويند؟ گفت: برای اينکه نمازهای صبح من يک رکعتش اينطرف آفتاب و يک رکعتش آنطرف آفتاب است و نماز ادا هم می خوانم و قضا نمی‌خوانم. پس نمی‌توان اينها را گفت و اصلاً سيره نيست. حال بگوييم فور به معنای عرفی واجب است و به قول ايشان واجب اخلاقی است. تسامح و تساهل در امر مولی حرام اخلاقی است و بالاخره کسی نيست که بتواند نجات پيدا کند. اگر کسی اين را بگويد که اوامر مثل نواهی است و از نظر ماده و صيغه دلالت بر فور ندارد، اما عرفاً‌ بر فور عرفی دلالت دارد؛ به اين معنا که عمداً درباره‌ی او تسامح و تساهل نشود و اينکه گفته‌اند: نماز را از ظهر تا مغرب می‌تواند بخواند، برای افرادي است که معذورند يا کار دارند. اما اگر هميشه نمازش را نزديک غروب آفتاب بخواند، نمی‌دانم درست باشد يا نه. اما از نظر آيات و روايات همين است.

می‌گويند خانمی خيلی تلاش و کوشش کرد خدمت آقا برسد، اما به خاطر همين تسامح و تساهلش در نماز، لياقت نداشت. بالاخره آقا را ديد و آقا به جلو و اين به دنبال و به خانه‌ای رسيدند و وارد خانه شدند و دست به در گذاشتند و به اين خانم گفتند: لعنت خدا باد بر کسی که ستاره‌ها پنهان است و اين هنوز نماز صبحش را نخوانده است. لعنت خدا باد بر کسی که ستاره‌ها نمايان است و هنوز نماز مغربش را نخوانده است.

روايت مرحوم صدوق در خصال خيلی خوب دلالت دارد بر اينکه تسامح و تساهل در واجبات جايز نيست و اسمش را اخلاق بگذريد. ما می‌گوييم: اخلاق هم مثل ساير احکام واجب و مستحب دارد و حتی مکروه و مباح يا حرام دارد و ما نبايد به صرف اينکه اخلاقی است و در ميان همه‌ی ما مشهور شده که که اگر کسی بخواهد فرار کند، می‌گويد: اين مسأله‌ اخلاقی است؛ يعنی رها کن و به آن اهميت نده. ولی اين حرف بدي است. من از همه‌ی شما تقاضا دارم وقتی موقع نماز می‌شود، تلاطم درونی در شما پيدا شود. من زياد از بزرگان ديده‌ام که تلاطم درونی دارند تا نمازشان را بخوانند. اگر در مجلس نشستيد و موقع نماز می‌شود، برويد و نماز بخوانيد و اين نماز اول وقت خيلی مهم است و تسامح و تساهل در نماز اول وقت خيلی بد است و لاأقل سلب توفيق است.

بالاخره مسأله‌ی آخر اين شد که فور و تراخی در ماده و صورت صیغه‌ی امر نخوابيده است، اصل هم اقتضا میکند عدم فور را و همه‌ی بزرگان هم گفته‌اند، اما همه‌ی بزرگان هم اين مسأله‌ی اخلاقی را گفته‌اند که تسامح و تساهل در واجبات خیلی بد است و سلب توفيق می‌کند.


[1] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج15، ص369، ابواب جهاد النفس و ما یناسبه، باب56، ح1، شماره20769، ط آل البیت.
[2] آل عمران/سوره3، آیه133.
[3] بقره/سوره2، آیه148.
[4] ماعون/سوره107، آیه4-5.
[5] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج4، ص124، ابواب المواقیت، باب11، ح3، شماره4691، ط آل البیت.
[6] فلاح السائل و نجاح المسائل، ‌ سید ابن طاووس، ص22.
[7] بقره/سوره2، آیه284.
[8] وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی، ج27 ص157، ابواب صفات القاضی، باب12، ح9، شماره33472، ط آل البیت.