درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/03/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقدمه چهارم: مواد مشتق چیست؟/ امور مقدماتی/ امر سیزدهم: مشتق/ مقدمه/ اصول فقه

در فصل سوم مشتق گفته‌اند: اين ذات متلبّس بالمبدأ اقسامی دارد: گاهی نحوه‌ی تلبّس، تلبّس فاعلی است، مثل ضارب؛ گاهی ما وقع عليه است،‌ مثل زيدٌ مضروب؛ گاهی اسم زمان است؛ گاهی اسم مکان است و گاهی مثل زوج و زوجه اصلاً جامد است و مشتق نيست. لذا يک نسَق نيست. ما آنچه می‌خواهيم، ذات و وصف است؛ درحقيقت يک موضوع و يک محمول می‌خواهيم. اما نحوه‌ی تلبّس اين محمول خيلی با هم تفاوت دارد. «زيدٌ‌ ضاربٌ» با «زيدٌ مضروبٌ» خيلی تفاوت دارد. «زيدٌ فی المسجد» با «زيدٌ عالمٌ» خيلی تفاوت دارد. «زيدٌ له زوج» با «زيدٌ قائمٌ خلی» تفاوت دارد. اما تفاوت‌ها در اثر تلبّس‌هاست، نه در اثر مشتق. همه‌ی آنها ذات تلبّس به مبدأ است يعنی يک موضوع و يک محمول هست و محمول را بار بر موضوع می‌کنند و اما نحوه‌ی تلبّس با هم تفاوت دارد. گاهی اسم فاعل است و گاهی اسم مفعول است و گاهی اسم زمان است و گاهی اسم مکان است و گاهی مشتق و گاهی جامد است. اينها در باب مشتق، در اين مسأله‌ای که عنوان می‌کنيم و می‌خواهيم از آن نتيجه بگيريم، تفاوتی ندارد. اگر مثلاً در «زيدٌ ضاربٌ» گفتيم: ذات متلبس بالمبدأ فی الحال می‌خواهيم، در «زيدٌ مضروبٌ» نيز همين را می‌گوييم. اگر گفتيم در «زيدٌ ضاربٌ» تلبس حال نمی‌خواهيم و مامضی کفايت می‌کند، در «زيدٌ فی الدار» و در «زيدٌ‌ علی السطح» و «زيدُ له زوج» نيز همين را می‌گوييم. نحوه‌ی تلبّس هرطور باشد،‌ آنچه می‌خواهيم يک ذات و يک حال و يک وصف است و اين ذات و وصف وقتی در خارج جمع شد، می‌گوييم: زيدٌ تلبّس بالمبدأ. اما اینکه مبدأ حتماً بايد اسم فاعل و اسم مفعول باشد و اسم زمان و مکان نمی‌شود و يا اينکه بايد مشتق باشد و جامد نمی‌شود، اينها در بحث مناط نيست و اگر ما يک موضوع و يک محمول پيدا کرديم و در اين موضوع و ذاتٌ متلبّس بالمبدأ، محمول صادق شد، آن‌وقت نحوه‌ی تلبّس، ماضی باشد يا مضارع، جامد باشد يا مشتق، اسم زمان باشد يا اسم مکان، تفاوتی ندارد.

اين مقدمه‌ی سوم نيز معلوم است و حرفی در آن نيست و بالاخره مراد این است که در بحثِ مشتقی که ما می‌کنيم، اگر يک موضوع و يک محمول پيدا کرديم، آيا اين محمول که بار بر اين موضوع شده،‌ بايد بالفعل باشد؟ و يا اگر در ماضی بوده و الان بالفعل نيست، مجاز است؟ یا اگر در استقبال است، و الان در حال حاضر اين محمول برای موضوع نيست، آيا اين قضيه حقيقت است يا مجاز است؟ اما محمول ما خواه مشتق باشد يا جامد باشد، اسم فاعل و اسم مفعول باشد یا نه، فرقی نمی‌کند. علّت اینکه ما کلمه‌ی مشتق را در باب مشتق آورده‌ایم، به دليل شرکت در حکم است، نه اينکه مشتق بودن خصوصيت داشته باشد و نه اينکه حتماً بايد اسم فاعل و اسم مفعول باشد که بعضي‌ها در کلماتشان آورده‌اند. باید يک ذات و يک حال و يک وصف باشد و به عبارت ديگر اگر يک موضوع و يک محمول باشد، ما می‌توانيم بحث کنيم که اين محمول که بر اين زيد بار شده، بايد الان باشد تا حقيقت باشد، يا می‌تواند به اعتبار مجاز در گذشته باشد ولو الان نيست، يا می‌تواند در آينده باشد، ولو الان نيست. مثلا زيد عالم بوده است و می‌گوييم: «زيدٌ عالمٌ». اما حالا علم را فراموش کرده است، آيا «زيدٌ عالمٌ» بر او صادق است يا نه؟ يا اين زید الان طلبه است و بعد عالم می‌شود، آیا می‌توانیم به اعتبار بعد بگوييم: «زيدٌ عالمٌ»؟ آن وقت‌ها عمادالاسلام، بعد ثقة ‌الاسلام، بعد حجة‌الاسلام، بعد حجة‌الاسلام والمسلمين، بعد آيت الله و بعد آيت الله العظمی بود، اما الان به اعتبار آينده می‌گويند: حجة‌الاسلام. حالا آيا اين مجاز است يا حقيقت است؟

يادم نمی‌رود در اوایل طلبگی با قوم و خويش خود به باغی رفته بوديم. مرد فهيم و بزرگی هم آنجا بود که فهميد من می‌خواهم طلبه شوم، لذا تا عصر که در باغ بوديم، اسم مرا «حجة‌الاسلام بعد از اين» گذاشته بود. حالا آيا الان گفتنِ حجة‌الاسلام مجاز است يا حقيقت است؟ اينها تفاوت ندارد و هرچه باشد ما يک موضوع و يک محمول و يا يک ذات و يک وصف می‌خواهيم و يا به اصطلاح مشتق، يک ذات و يک حال می‌خواهيم و ذات متلبس بالحال می‌خواهيم، يعنی موضوع متلبس بالمحمول می‌خواهيم. آن‌وقت محمول و موضوع هم هرچه باشد، اگر از نظر ادبيت تفاوت داشته باشد و يکی جامد باشد و يکی مشتق باشد، يکی اسم فاعل باشد و يکی اسم مفعول باشد، مربوط به ادبيت و مشتق نحوی است، ولی مشتقِ اصولی که روی آن بحث می‌کنيم، با مشتق نحوی خيلی تفاوت دارد.

مطلب چهارمی که در مسأله‌ی مشتق آمده است و مقداری معرکه آرا شده است، راجع به اين است که مراد از اين مشتقی که گفتيم ذات مُتلبس بالمبد‌أ است،‌ يعنی يک موضوع و يک محمول هست و محمول بار بر موضوع است، به قول مرحوم آخوند حال نُطق است، نه حال تلبّس و الاّ اگر بگوييم: «زيدٌ کان قائما»، مسلّم حقيقت است؛ برای اينکه ذات مُتلبس بالمبدأ فی الماضی بوده است و ما هم کانَ را آورده‌ايم و معنايش اين است که ذات متلبس بالمبدأ فی ما مضی است. آن‌وقت حقيقت است و مجاز نيست، بلکه يک واقعيت است. يک دفعه هم به اعتبار حال و به اعتبار من يؤتی می‌گویند: «زيدٌ يکون قائما»، يا «زيدٌ يکون عالما»، اين هم اشکال ندارد و يک امر حقيقی است و زيد هم متلبس به مبدأ در آينده است. چنانچه اگر الان مُتلبس به مبدأ باشد و بگويم: «زيدٌ يکون الان قائما»، یک امر حقیقی است. لذا گاهی حال تلبس ما مضی است و می‌گویند: «زيدٌ کان قائما» و گاهی ما يعطی است و می‌گویند: «زيدٌ يکون قائما» و گاهی هم فی‌الحال است و می‌گویند: «زيدٌ يکون الان قائما» که هر سه به اعتبار تلبس،‌ حقيقت است و مورد بحث ما نيست و هيچ‌کس نگفته استک «زيدٌ کان قائما» مجاز است و هيچ‌کس نگفته است «زيدٌ يکون قائما» مجاز است و اگر در حال حاضر قائم باشد و بگوييم: «زيدٌ يکون قائما»، اين هم حقيقت است و مجاز نبست.

لذا مراد حال تلبّس نيست، بلکه اختلافی که هست در حال نُطق است؛ يعنی در وقتی که می‌گويد: «زيدٌ قائمٌ»، اين زید قائم نباشد و به اعتبار گذشته می‌گويد: «زيدٌ قائمٌ الان». آيا اين حقيقت است يا نه؟ مثلاً کسی کارگر يا زارع بوده و الان طلبه شده و عالم شده و به اعتبار اينکه قبلاً زارع بوده، بگوييم: «زيدٌ عالمٌ»،‌ یا بگوييم «زيدٌ زارعٌ». آيا اين درست است يا نه؟ بحث ما در ذات مُتلبس بالمبدأ فی الحال به اعتبار من مضی است، مثل اينکه کسی الان طلبه شده و به اعتبار ده سال ديگر، الان به او حجة‌الاسلام می‌گويند. آيا اين درست است يا نه ؟ يک دفعه در حال نُطق و در حال گفتن، حال تلبس را اراده می‌کنیم، اين حقيقت است. مثلاً زيد ايستاده است و می‌گويند: «زيدٌ قائمٌ». اما يک دفعه در گذشته عالم بوده، در این صورت، اگر الان بگويم: «زيدٌ کان عالما»، صحيح است، ولی اگر به اعتبار گذشته بگويم: «زيدٌ عالم الان»، آيا اين حقيقت است يا مجاز؟ آيا می‌شود به کسی که قائم بوده، الان بگوييم: «زيدٌ قائمٌ»؟ يا کسی نجار بوده و دست از نجاری کشيده و الان لبنياتی باز کرده، آيا می‌شود به اعتبار اينکه در جوانی نجار بوده، بگوييم: «زيدٌ نجارٌ» يا نه؟

اگر با قرينه باشد، مجاز است و طوری نيست، اما اگر بدون قرينه بگويم: «زيدٌ نجارٌ» و از آن حال مامضی را اراده کنم، اين است که مرحوم آخوند فرموده‌اند: «ذات متلبّس بالمبدأ فی الحال حقيقةٌ، وفی من قضی عنه المبدأ مجازٌ».[1]

اگر يادتان باشد، ما در آنجا همين عرض را می‌کرديم و می‌گفتيم: اگر قرينه باشد و بگويد: «زيدٌ کان نجارا»، «زيدٌ سيکون عالما»، مثل اين است که بگويد «زيدٌ عالمٌ الان»؛ همين‌طور که اگر الان عالم باشد، حقيقت است، پس «زيدٌ سيکون عالما» نيز حقيقت است. چنانچه اگر هم بگوييم: «زيدٌ کان عالما»، باز کان دلالت می‌کند برذات متلبس بالمبدأ و اين هم حقيقت است. وقتی مجاز می‌شود که به اعتبار ما مضی، نگويم: «زيدٌ کان عالما»، بلکه بگويم: «زيدٌ عالمٌ الان»؛ يعنی کسی که عالم بوده و الان به طور کلی علمش يادش رفته است، به اعتبار گذشته بگويم: «زيدٌ عالمٌ الان». آيا اين حقيقت است يا نه؟ يا به طلبه‌ای بگوييم: «عالمٌ»، اما نگوييم: «سيکون عالما»، بلکه بگوييم: «الان يکون عالما». آيا اين حقيقت است يا نه؟

ما می‌گوييم: همه‌ی اينها مجاز است، مگر اينکه «کان» بيايد و مجاز را حقيقت کند، يا «سيکون» بيايد و جمله‌ی مجاز را حقيقت کند و الاّ اگر بگوييم: «زيدٌ عالمٌ» باعتبار اينکه عالم بوده و علمش يادش رفته و يا به اعتبار من مضي، آن‌وقت مجاز است؛ برای اينکه ذات متلبس بالمبدأ نيست و استعمال شیء، در غير ما وُضع له شده است. «زيدٌ سيکون عالما» حقيقت است و ان شاء الله درس می‌خواند و عالم می‌شود، اما «زيدٌ عالمٌ الان» به اعتبار اينکه ده سال درس بخواند و عالم شود، درست است يا نه؟ اگر قرينه نباشد، باطل است و اگر قرينه باشد، به اعتبار ما يَعول صحيح است.

لذا در هر سه صورت، اگر قرینه‌ی «کان»، «سیکون» و «الان» بيايد، قضيه را قضیه‌ی حقيقيه می‌کند و اگر نيايد و به اعتبار حال، به قول مرحوم آخوند به اعتبار نُطق باشد، اگر قرينه نباشد، غلط است و اگر قرينه باشد، مثل «کان» و «سيکون» است و قضيه‌ی مجاز هم نيست و استعمال شیء در ما وُضع له است؛ برای اينکه «زيدٌ کان عالما واقعاً» و کانَ به اعتبار حال تلبس می‌گويد: در گذشته عالم بوده است و «زيدٌ سيکون عالماً» می‌گويد: به اعتبار آينده عالم است. اما اگر به اعتبار ماکان و ما يعول بگويد: «زيدٌ عالمٌ الان» غلط است و اما اگر قرينه در کار باشد، مجاز است يا نه؟ دراين اختلاف است و مرحوم آخوند وقتی وارد بحث شدند،‌گفتند: به اعتبار مامضی مجاز است و به اعتبار مايعول حقيقت است و ما قبول نکرديم، در اينجا هم قبول نمی‌کنيم.


[1] کفایة الاصول، آخوند محمد کاظم خراسانی، ج1، ص38.