درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقدمه اول: متلبس بالمبدأ در ماضی، مضارع و مستقبل حقیقت است یا مجاز است؟/ امور مقدماتی/ امر سیزدهم: مشتق/ مقدمه/ اصول فقه

مسأله‌ی مشتق را گرچه خيلی طولانی کرده‌اند و حتی مرحوم آخوند که بنایشان بر ايجاز است، در بحث مشتق طولانی بحث کرده‌اند، خيلی هم ربطی به اصول ندارد. اما يک بحث علمی است و انصافاً برای ما طلبه‌ها ياد گرفتن اين بحث علمی خوب و لازم است. به عبارت ديگر ما طلبه‌ها بايد به اصول خيلی اهميت بدهيم و اما افت اهميت پيدا شده و لذا در علم اصول افت پيدا شده است و اين از نواقص بزرگ ما طلبه‌ها است. بايد يک دوره‌ی اصول منقّح در ذهن ما باشد و وارد هر بحثی شديم، من جمله اين بحث مشتق که يک بحث ادبی است، باید ورود و خروجش عالی باشد.

مرحوم آخوند به تبع ديگران، اموری را به عنوان مقدمه در بحث مشتق يادآور شده‌اند.

بحث اول اين است که فرموده‌اند: معنای مشتق يعنی ذات متلبّس به مبداء؛ یعنی باید ذاتی خارجی و وصفی داشته باشيم و آن ذات اين صفت و وصف را پيدا کند. مثلاً زيد يک ذات است، این زید وصف علم را پيدا کند و به او بگويند عالم. به اين ذاتِ متلبس به مبدأ مشتق می‌گويند.[1]

اما مرحوم آخوند مطلبی فرموده‌اند و مثل اينکه مفروغٌ عنه گرفته‌اند و می‌فرمايند: اگر اين ذات متلبس به مبدأ فی‌الحال باشد، يا فی‌الاستقبال باشد، حقيقت است، اما اگر فی‌الماضی باشد، مجاز است.[2] مثل اينکه اين مطلب را اهل اصول مفروغٌ عنه گرفته‌اند؛ در قوانين هم این مطلب را مفروغٌ عنه گرفته‌اند و وقتی می‌خواهند مشتق را معنا کنند، می‌گويند: «ذات متلبس بالمبداء فی الحال أو فی الاستقبال و اما فی‌الماضی فهو مجاز».[3]

ولی اگر ما اين‌طور بگوييم که مشتق ذات متلبس بالمبدأ است و اما قيد فی‌الحال يا قيد فی‌الاستقبال يا قيد فی‌الماضی ندارد، هيچ‌کدام از اينها مجاز نيست. لذا مشتق ذات متلبس بالمبدأ است و اما قيد زمان ندارد؛ از همين جهت خيلی وقت‌ها می‌بينيم اين ذات متلبس بالمبدأ،‌ فی‌الماضی است و عرف آن را حقيقت می‌داند. مثلاً‌ منبر خطيب تمام شده، يا مشغول صحبت کردن است و يا می‌خواهد به منبر برود، بر هر سه اطلاق می‌شود و می‌گويند: منبرش تمام شد، يا خطبه‌ی اين خطيب تمام شد، يا مشغول به خطبه است و يا الان می‌خواهد شروع کند. اطلاق ذات متلبس بالمبدأ است و گاهی بالاستقبال فراوان است و گاهی بالفعل فراوان است و گاهی بالماضی فراوان است. مثلاً بناست که کسی از مسافرت بيايد و هنوز نيامده، می‌گويند: الان می‌آيد و وقتی آمد، می‌گويند: الان آمد و وقتی تمام شد، می‌گويند آمدن او تمام شد. اين آمدن گاهی ماضی و گاهی حال و گاهی مضارع است و استعمال هر سه يک نوع است.

اگر حرف مرا قبول کنيد، برمی‌گردد به اینکه مشتق برای همان ماهيت لابشرط وضع شده است. اگر يادتان باشد، در صحيح و ‌أعم می‌گفتم: لفظ نه قيد صححت دارد و نه قيد فساد، نه قيد اعم دارد، نه قید اخص و يک ماهيت لابشرط است و با همه‌ی اينها می‌سازد. به عنوان مثال، وقتی می‌خواهد نماز بخواند، می‌گويند نماز را خواند، يا دارد نماز می‌خواند. کدام حقيقت و کدام مجاز است؟ اصلاً قيد اينکه درحال نماز خواندن است، مثل «ضرب فی هذا الزمان» است و همين‌طور که در آنجا قيد نيست، در اينجا هم قيد نيست. پس خطبه‌ی خطيب تمام شد، يا منبرش تمام شد، يا آقا به خانه رفت، يا آقا يک ساعت ديگر می‌آيد و يا آقا آمد، همه‌ی اينها ماهيت لابشرط می‌شود و ماهيت لابشرط يجتمع مع الف شرط؛ هم با ماضی و هم با حال و هم با استقبال می‌سازد.

لذا اصلاً ما قيدی که آقايان کرده‌اند و گفته‌اند: مشتق: «ذات المتلبس بالمبدأ فی الحال أو الاستقبال، فاما فی الماضی فهو مجاز» را نگوييم؛ همه‌ی اينها درست نيست، بلکه «المشتق هو ذاتٌ يتلبس بالمبدأ قد يکون فی الماضي، قد يکون فی الاستقبال و قد يکون فی الحال». لذا گاهی می‌گويد: آقا آمد، گاهی می‌گويد: آقا می‌آيد و گاهی می‌گويد الان آمد؛ اينها قيد مشتق نيست و ذات متلبس بالمبدأ يک ماهيت لابشرط است و اين ماهيت لابشرط گاهی در ماضی تحقق پيدا می‌کند، گاهی در استقبال تحقق پيدا می‌کند و گاهی در حال تحقق پيدا می‌کند و هر سه حقيقت است. حال شما بگوييد: اگر قيد است، هر دو قيد است و اگر قيد نيست و علامت است و مثل ظرف زمان و ظرف مکان و اين چيزهايی است که مرحوم فيض در ملا محسن دارد: «ضربتُ زيدا يوم الجمعة امام الامير، ضرباً شديداً»،[4] اينها قيوداتی است که در برای تفهيم و تفهم کلام می‌آيد و ضرری هم به اصل کلام نمی‌زند، اينجا هم ذات متلبس بالمبدأ مشتق می‌شود. گاهی می‌گويد: آمد، گاهی می‌گويد: می‌آيد و گاهی می‌گويد: آمد و تمام شد. نه ماضی مجاز است، نه حال حقيقت است و نه اعم از حال و استقبال، بلکه هر سه حقيقت است و استعمال شيء در ما وضع له است. اين استعمال شيء در ما وُضع له، گاهی مقيد به زمان و گاهی مقيد به مکان می‌شود. مثلا می‌گويد: آقا يک ساعت ديگر می‌آيد، اما به خانه نمی‌رود، بلکه به مسجد می‌آيد. همه‌ی اينها قيد است.

لذا اینکه گفته‌اند: اگر ما الان بگوییم: آقا يک ساعت ديگر می‌آید، یا آقا الان می‌آید، اين حقيقت است، اما اگر بگوییم: آقا آمد، مجاز است، می‌گوییم: چرا نمی‌گویید هر دو حقيقت است، الاّ اينکه نحوه‌ی کلام، زمان و مکان می‌خواهد و اگر زمان و مکان نباشد، ناقص می‌شود و زمان و مکان را مثل ملامحسن بياور و بگو: «ضربت زیداً يوم الجمعه امام الامير،‌ ضرباً شديداً» و چند تا قيد ديگر بياور و همه‌ی اينها از قيودات کلام است و مربوط به حقيقت و مجاز نيست؟

مطلب ديگری که فرموده‌اند اين است که این ذات متلبس بالمبدأ در اصول غير از ذات متلبس بالمبدأ در نحو است؛ برای اينکه ذات متلبس بالمبدأ گاهی جامد است، مثل زوج و زوجه و حامل و امثال اينها، اما ذات متلبس بالمبدأ است و بحث می‌کنيم که وضع اين ذات متلبّس بالمبدأ چگونه است. گاهی هم مشتق نحوی است و مثلا اسم فاعل و اسم مفعول و زمان و مکان درست می‌کنيم. لذا درحقيقت اين بحث مشتقی که ما می‌کنيم، غير از آن بحث مشتقی است که در صرف مير و تصريف و صرف شمسيه کرديم. آنجا بايد مصدری باشد و آن مصدر را بسازيم و اسم فاعل يا اسم مفعول کنيم و به آن مشتق می‌گوييم و اما در بحث ما ذات متلبس بالمبدأ می‌تواند همين اسم فاعل و اسم مفعول باشد، اما بعضی اوقات ذات متلبس بالمبدأ است، اما مشتق نحوی نيست، بلکه جامد است. مثل زوج و زوجه که ذات متلبس بالمبدأ است. مثلا مردی زن گرفته، يا زنی شوهر کرده و تا زن نگرفته باشد و شوهر نگرفته باشد، به او مجرد می‌گوييم و وقتی زن گرفت يا شوهر کرد، به آنها مُعيل يا زوج و زوجه می‌گوييم. لذا بحث ما اين است که مبدأ يا فعل يا ذاتی می‌خواهيم که اين ذات و فعل با هم ازدواج ذوقی و ادبی کنند؛ خواه از نظر نحوی مشتق نحوی باشد يا نباشد.

حرف سومی که هست، مسأله‌ی بغرنجی در فلسفه است و آن مسأله‌ی بغرنج در فلسفه را در اينجا آورده‌اند و آن بحث زمان است، لذا در ميان اصحاب مشهور شده که بحث زمان از مشتق بيرون است؛ زيرا رفته‌اند در فلسفه و گفته‌اند: برای اينکه زمان يک وجود جزئی وحدانی است و نحوه‌ی وجودش تصرّمی است. مشهور در ميان فلاسفه، در مقابل کسانی که تتالی آنات درست کرده‌اند و ديگران تتالی آنات را رد کرده‌اند و بالاخره محققين از آنها مثل شيخ الرئيس و مثل صدرالمتألهين و مرحوم حاجی سبزواری و بزرگان بالاخره به اينجا رسيده‌اند که زمان يک امر وحدانی و يک امر وجودی است و نحوه‌ی وجودش وجود تصرمی است و اگر در مطوّل خوانده باشيد، غير قارالذات است. وجود من و شما به حسب عرف قارالذات است، اما وجود زمان غيرقارالذات است. از وقتی که من صحبت می‌کنم تا الان، نيم ساعت زمان گذشته است. به اين غيرقارالذات می‌گويند؛ زيرا قرار ندارد و تصرّمی است؛ يعنی امر وحدانی تصرمی و امر وحدانی غيرقارالذات است.

لذا اینکه گفته‌اند: زمان از بحث مشتق بيرون است، می‌گوييم: چرا بيرون است؟ شما الان به ما ياد داديد و گفتيد: مشتق گاهی جامد است، مثل زوج و زوجه که مشتق است. حالا در اين امر وحدانی تصرّمی هم بگوييم: ذات متلبس بالمبدأ است، اين امر وحدانی متصرّم و غير قارالذات متلبّس به ظهر و شب و عصر و امثال اينها است. آن‌وقت مورد بحث ما می‌شود.

اما پيش اصحاب مسلّم شده که اين زمان از بحث مشتق بيرون است؛ برای اينکه يک امر جزئی و غير مرکب و وحدانی و بسيط است و کلّ آنٍ فی مکان، کلّ آنٍ فی زمانٍ و زمان و مکان از همين امور وحدانی و جزئی تشکيل می‌شود. اما به همين هم مشتق می‌گوييم؛ مشتق به اين معنا که ذات متلبس بالمبدأ است و اين ذات متلبس بالمبدأ، ظهر يا ساعت نُه و نيم و زمانی که صبح می‌گذرد و شب می‌آيد و الان موجود است. وقتی چنين باشد، بايد بگوييم: اسم زمان و اسم مکان هم در بحث مشتق داخل است.

مرحوم آخوند (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) در کفايه اين مطلب را منکر است. درحالی که مرحوم آخوند انصافاً در فلسفه وارد بوده و خيلی درس فلسفه خوانده است، ولی می‌فرمايند: زمان يک کلی منحصر به فرد است. [5] حال آيا حرف درست است يانه؟

 


[1] کفایة الاصول، آخوند محمد کاظم خراسانی، ج1، ص38.
[2] کفایة الاصول، آخوند محمد کاظم خراسانی، ج1، ص38.
[3] قوانین الاصول، میرزا ابو القاسم قمی، ج1، ص75.
[4] جامع المقدمات، کتاب العوامل لملا محسن، ص366، چاپ جامعه.
[5] کفایة الاصول، آخوند محمد کاظم خراسانی، ج1، ص40.