درس خارج اصول آیت الله مظاهری

95/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: امر یازدهم: اشتراک/ مقدمه/ اصول فقه

بحث دیگری که بزرگان در مقدمه‌ی اصول عنوان کرده‌اند، ‌بحث اشتراک است که آيا ما لفظ مشترک داريم يا نه؟ يعنی آیا لفظی داريم که دو معنای متباين داشته باشد؟

بايد بگوييم: اقوی دليل شيء، وقوع شيء است؛ برای اينکه لفظ مشترک در لغت و در ميان مردم زياد است. در ميان عرب‌ها، هر طايفه‌ای از يک لغت يک معنا اراده می‌کنند و هم در لغت و وضع کليات و هم در اسماء و وضع جزئيات اشتراک هست. مشهور است که امام حسين (‌عليه السلام) فرموده‌اند: من هر دختری پيدا کردم، اسمش را فاطمه گذاشتم و هر پسری پيدا کردم، اسمش را علی گذاشتم.[1] لذا ما سه پسر امام حسين (‌عليه السلام) را به علی اکبر و علی اوسط و علی اصغر می‌شناسيم. ما اين قرينه را درست کرديم و الاّ امام حسين اسم بچه‌هايش را علی گذاشته بود. الان همه در گوش بچه‌ اذان و اقامه می‌گويند و همه اسم محمد را می‌گويند و در گوش چپش هم اسمش را علی يا حسن يا حسين يا مهدی می‌گذارند.

چيزی مشهور شده که گفته‌اند: محال است که ما اشتراک داشته باشيم؛ برای اينکه به تفهيم و تفهم ضرر می‌زند.

اما هرچه شما درباره‌ی حقيقت و مجاز می‌گوييد، ما هم درباره‌ی اشتراک می‌گوييم؛ آن قرينه‌ی صارفه می‌خواهد و اين قرينه‌ی معينه می‌خواهد و تفاوتی ندارد ومثل حقيقت و مجاز است. در المُنجد که انصافاً کتاب خوبی است، می‌بينيم کم پيدا می‌شود که هفت- هشت معنا برای يک لفظ نکرده باشد. او اسم قرينه را هم نمی‌آورد و مایيم که می‌گوييم: مثلاً رسم المنجد اين بوده که معنای اول حقيقت است و معانی بعد مجاز يا اشتراک است. اگر اشتراک باشد، قراينی که داريم معيّنه است و قرينه معنا را تعيين می‌کند و اگر مجاز باشد، آن قراينی که داريم صارفه است و لفظ را از معنای حقيقی به مجاز می‌کشاند.

ضرری هم به تفهيم و تفهم نمی‌زند. اگر به تفهيم و تفهم ضرر بزند، بايد بگوييم: مجاز هم نبايد داشته باشيم؛ درحالی که حتماً يک حقيقت داريم و صد مجاز. حال کسی بگويد: ما يک حقيقت داريم و صد اشتراک و اگر معنای اول و دوم و سوم و غيره اين باشد، اسمش را اشتراک می‌گذاريم.

چنانچه اینکه بعضي‌ها فرموده‌اند: معانی غير متناهی است و الفاظ متناهی است، پس بايد اشتراک داشته باشيم. می‌گوييم: اگر معانی غيرمتناهی است، الفاظ هم غيرمتناهی است. اينکه می‌گويند: عين هفتاد معنا دارد، آن‌وقت عَين و عِين و عُون را وقتی با اعراب درست کنيم، متعدد می‌شود؛ لذا الفاظ هم غيرمتناهی می‌شود. ولی اگر بگوييد: معانی غيرمتناهی است، اما من متناهی هستم و متناهی را می‌خواهم، بهتر است.

اگر کسی بگوید: ما اشتراک نمی‌خواهیم، مثل اين است که ما بگوييم مجاز نمی‌خواهيم. معلوم است که مجاز می‌خواهيم و فراوان هم است. لذا گفتم: معناهایی در المُنجد که برای هر لفظی، هفت- هشت معنا درست می‌کند، معمولاً می‌توان گفت: یا اشتراک است، يا مجاز است و هر دو قرينه می‌خواهد، يکی قرينه‌ی معينه می‌خواهد و يکی قرينه‌ی صارفه می‌خواهد.

بنابر آنچه که عرض کردم، اقوی دليل شيء، وقوع شيء است و لغت، عرف و متشرعه پذيرفته است که ما لفظ مشترک داشته باشيم. لذا اشتراک داريم و أقوی دليل شيء هم، وقوع شيء است؛ در خيلی از جاها هست که لفظ به راستی با قرينه‌ی معيّنه،‌ دو يا سه معنا پيدا می‌کند. چنانچه خيلی جاها هست که لفظ با قرينه، سه يا چهار مجاز پيدا می‌کند. هر دو درست است و قرينه‌ها هم يکی معينه و يکی صارفه است و الاّ‌ از نظر استعمال، فرقی بين حقيقت و مجاز و اشتراک نيست.

مطلب دوم اين است که اشتراک به اقسامي منقسم می‌شود:

1ـ واضع لفظی را برای معنا وضع کند و دوباره همان لفظ را برای معنای ديگري وضع کند.

اين قسم تصورش ممکن است و در اسماء تصورش زياد است؛ همين مثال امام حسين (‌عليه السلام) در ميان مردم هست، اما کم است. مخصوصاً راجع به استعمال و راجع به کليات و اسم جنس، اينکه لفظی برای دو معنا وضع شده باشد به اين معنا که واضع لفظی را برای يک معنا وضع کند و دوباره برای معنای ديگری وضع کند و قرينه‌ی معينه بياورد، اين محال نيست، اما کم است.

2ـ قسم ديگر اشتراک که زياد است و شايد نود درصد از اشتراک‌ها از اينجا سرچشمه می‌گيرد، اين است که واضع متعدد است. لذا يک واضع لفظ را برای يک معنا وضع می‌کند و واضع ديگری يا غفلت دارد، يا می‌داند، ولی رقابت دارد و همان لفظ را برای معنای ديگری وضع می‌کند، قرينه هم نياورده و وضع عام و موضوعٌ له عام است. اما ما در دردسر می‌افتيم؛ به اين معنا که می‌بينيم واضع عرب از لفظ، معنايی را اراده کرده و واضع عرب ديگری از لفظ معنای ديگری را اراده کرده است. در ميان آن طايفه و در ميان کسانی که اين لغت را برايشان وضع کرده‌اند، مشکلی نيست و اما ما دچار مشکل می‌شويم و بالاخره بايد با قرينه‌ی معينه، لفظ را به معنای اول يا معنای دوم معنا کنيم.

من خيال می‌کنم همه‌ی اشتراک‌ها از اينجا سرچشمه گرفته است. اين کاری به عرب‌ها هم ندارد و الان لهجه‌ی تهراني‌ها و اصفهاني‌ها دوتا است، خيلی از لغاتشان هم دوتا است. يا اگر همين اصفهان را با خمينی شهر را مقايسه کنيم، می‌بینیم خمينی‌شهري‌ها لغاتی دارند که ما نمی‌فهميم و واضع آنها لفظ را وضع کرده، بچه هم با همين لفظ و معنا بزرگ شده است. می‌بينيم که دهاتی با شهری، لغات مختلفی دارند، يعنی اشتراک دارند. لذا کسانی که در صدد به دست آوردن لغات هستند، بعضی اوقات در اين باره کتاب نوشته‌اند؛ حتی راجع به شهر و دهات کتاب نوشته‌اند و لغات آن دهات يا لغات این شهر را آورده‌اند. دهاتي‌ها لغاتی دارند که شهري‌ها ندارند و شهري‌ها هم لغاتی دارند که دهاتي‌ها نمی‌فهمند.

قسم سوم اشتراک که خيلی فراوان است، مجاز مشهور است. اگر يادتان باشد، صاحب معالم (رضوان‌الله‌تعالی‌عليه) می‌فرمايند: لفظ افعل وما بمعناه به اندازه‌ای در مستحب استعمال شده که مجاز مشهور شده است.[2] حال اين ادعای ايشان است، اما در جايی که افعل و ما بمعناها،‌ هم به معنای وجوب و هم به معنای استحباب است، در روايات ما زياد است. لذا اول مجاز بوده و اين مجاز کم کم حقيقت به خود گرفته است و حقیقت و مجاز، یا اشتراک شده است.که اگر يادتان باشد، معنای مجاز مشهور اين است که مجاز قرينه‌ی صارفه می‌خواهد، اما بعضی اوقات قرينه‌ی صارفه گرفته می‌شود و قرينه‌ی معينه می‌شود و همين مجاز مشهور، حقيقت می‌شود. صاحب معالم مدعی است که لفظ افعل و ما فی معناه، دو معنا دارد. يکی معنای وجوب و يکی هم معنای استحباب.

اين قسم هم فراوان است که استعمال مجازها کم کم ما را به حقايق رسانده است و به عبارت ديگر حقيقت و مجازها گاهی حقيقت اشتراکی شده است.

4ـ قسم چهارم اشتراک که اصلاً بايد بگوييم خيلی مربوط به بحث ما نيست، اما دوش به دوش آن سه معنا، معنای خوبی است، استعمال کلی در فرد است. لفظ را برای کلي وضع کرده، اما ما در معانی مختلف استعمال می‌کنیم. ‌مثل لفظ انسان که برای کلی وضع شده، ولي کلی را در افراد، یعنی در زيد با عوارض مشخصه، یا در عمرو با عوارض مشخصه استعمال می‌کند. با اينکه زيد و عمرو با عوارض مشخصه، متباين هستند و دو فرد از کلی و دو متباين با عوارض مشخصه در خارج هستند، اما کلی را در اين افراد استعمال می‌کند. باز استعمال لفظ و اراده‌ی معنای متعدد است. گرچه در اصطلاح به اين اشتراک نمی‌گويند، اما به اين معنا مشترک است که استعمال لفظ شده و معناهای متعدد اراده‌ی شده است.

همه‌ی اينها هست و قراين است که ما را به معنا می‌کشاند که اگر قرينه‌ی صارفه باشد، حقيقت و مجاز است که درباره‌ی آن صحبت کرديم و اگر قرينه‌ی معينه باشد، اشتراک است که امروز صحبت کرديم و چيزی ديگری ندارند که ما داشته باشيم. اين مباحثه خوبی شد، هم ابتکاری بود و هم اصلاً اشکال نداشت.

بحث فردا راجع به استعمال لفظ در اکثر از معنا است که بعضي‌ها، مثل مرحوم آخوند می‌گويند: محال است و آدم لوچ می‌خواهد که استعمال لفظ در اکثر از معنا کند[3] و بعضي‌ها مثل مرحوم حاج شيخ و حضرت امام و شاگردان مرحوم حاج شيخ مثل آقای‌ داماد، می‌گويند استعمال شيء در اکثر معنا بعضی‌ اوقات خيلی‌ هم شيرين است. [4]

 


[1] الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج6، ص19، ط اسلامیه.
[2] معالم الدين و ملاذ المجتهدین، حسن بن زین‌الدین عاملی، ج1، ص97 .
[3] کفایة الاصول، آخوند محمد کاظم خراسانی، ج1، ص36.
[4] درر الفوائد، شیخ عبد الکریم حائری، ج1، ص25.