درس خارج اصول آیت الله مظاهری

93/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مبنای محقق اصفهانی
گفتیم که ایشان وجود را چهار قسم نموده است
1-وجود الحق سبحانه و تعالی
2-وجود الجوهر
3-وجود العرض
4-وجود النسبه
در باره وجود نسبت گفته اند وجود فی غیره، لغیره و بغیره، چون در نفس ذاتش احتیاج به محل دارد و ماهیتش تعلّقی است.
سپس فرمودند که اسماء وضع شده اند برای وجودات فی نفسه، هر چه که مربوط به ذات مقدّس حق است، اسماء و صفاتش، حتی اسم علم هم دارد که «الله» می باشد اینها همه وجودات فی نفسه هستند، در مرتبه بعد وجودات جواهر مانند برّ و بحر و زید و عمرو و شجر و حجر و ...، در مرتبه بعد وجودات اعراض، کمّ و کیف و این و متی و اضافه و وضع و ان یفعل و ان ینفعل و ملک، اینها همه وجودات فی نفسه هستند، همه را به خودی خود می توان تصور کرد و وجود خارجی فی نفسه هم دارند، درست است که اعراض احتیاج به محل دارند در وجود خارجی شان  لکن در عین لغیره بودن وجودشان فی نفسه است.
می ماند قسم چهارم که وجودات فی غیره و نسب و روابط اند که حروف برای این قسم وضع شده اند، لذا موضوع له حروف نِسَب و روابط اند، مثلا موضوع له «الی» نسبت انتهائیّت است، موضوع له «مِن» نسبت ابتدائیّت، موضوع له «فی» نسبت ظرفیّت است و هکذا سایر حروف.
استدلال ایشان بر وجود نِسَب و روابط در خارج
حالا شاید یک نفر بگوید در خارج یک جوهر داریم و یک عرض که در محل جوهر محقق می شود، چه دلیلی دارید بر وجود نِسَب و روابط؟ ایشان -تَبَعا لبعض الحکماء- اینگونه استدلالی آورده اند برای اثبات وجود نسبت در خارج:
 می فرمایند که شما می دانید یقین و شک ضدّین هستند، ضدّان هم لا یتعلّقان بشئ واحد لذا متعلق یقین نمی تواند بعینه متعلق شک هم باشد، حالا گاهی اوقات ما یقین داریم به وجود جوهر و عرض در خارج، لکن در ثبوت فلان عرض برای یک جوهر خاص شک داریم، شما قبول دارید که متعلق یقین و شک باید متعدّد باشد، الان یقین به وجود الجوهر و وجود العرض تعلّق دارد پس متعلّق شک چیست؟ نسبت میان جوهر و عرض است که متعلق شک قرار گرفته است.[1]
و فیه
این استدلال باطل است زیرا اینکه گفته اند یقین و شک ضدّین اند و ضدّان لا یتعلّقان بشئ واحد پس مشکوک باید در خارج غیر از متیقّن باشد این استدلال یک جایش می لنگد و آن اینکه یقین و شک دو صفت نفسی هستند و وجودشان در افق نفس است و در خارج وجودی ندارند، خارجی نیستند که مربوط باشند به وجود خارجی، این استدلال ایشان، تعدد متعلق یقین و شک را در نفس و عالم ذهن ثابت می کند نه در خارج، در نفس خیلی چیزها محقق می شوند که در خارج هم وجودی ندارند، این استدلال شما ثابت می کند وجود یک چیزی را در عالم ذهن(تا متعلق شک قرار بگیرد) در حالی که مدّعای شما وجود آن در خارج است.
مثال هم می زنیم به طبیعی و فرد، گاهی ما به طبیعی یقین داریم و به فرد شک داریم، یقین داریم انسان در خارج محقق شده  لکن شک داریم آیا این انسان همان زید است یا شخص دیگری است، آیا در خارج طبیعی غیر از فرد است؟ خیر، بلکه در ضمن فرد واحد محقق می شوند که هم مصداق انسان است و هم مصداق زید، حال آنکه بما هو فرد متعلّق شک است و بما هو طبیعی متعلّق یقین است، این مویّد ماست که متعلق یقین و شک در خارج گاهی متحد اند.
 لذا این مقدار استدلال به درد ما نمی خورد کما اینکه می بینید در مورد طبیعی و فرد ما یک وجود خارجی داریم نه دو وجود در عین حال قابل انتساب به هر دو هم هست، لذا این دلیلشان وجود نسبت را در خارج ثابت نمی کند، بلکه فقط ثابت می کند که در ذهن یک چیزی هست.


[1]  محاضرات فی الاصول، سید ابوالقاسم خوئی، ج1، ص68.