درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله حجیت خبر واحد آیه نباء

بحث این بود که آیه نباء آیا دلالت دارد بر حجیت خبر ثقه یا نه؟ ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا مفهومش این است که اگر خبر فاسق نباشد وجوب تبین نیست بنابر این آیه می گوید خبر ثقه حجت است.
مرحوم شیخ خیلی مفصل این جا صحبت کرده اند و قبول ندارند که آیه شریفه دلالت داشته باشد بر حجیت خبر واحد.
و ایراد اولشان این است که این قضیه شرطیه نیست قضیه بتیه است؟ ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا مثل ان رزقت ولدا فاختنه است و همان طوری که ان رزقت ولدا برای بیان موضوع است؟ ان جاءکم فاسق بنباء مثل ان رزقت ولدا فاختنه است جیء لبیان الموضوع که مرحوم آخوند می خواستند درستش بکنند و بالاخره مثل این که قبول کرده اند جیء لبیان الموضوع الا این که آن مجیئ را دخالت دادند وآن حرفهای مشکلشان فرمودند که آیه شرفه می فرماید خبر را اگر فاسق آورد وجوب تبین دارد اگر فاسق نیاورد وجوب تبین ندارد.
که دیروز گفتم نمی دانم مراد مرحوم آخوند چیست؟ یعنی این نه این که من ندانم خیلی ها نمی دانند این فرمایش مر حوم آخوند را چه جوری معنا بکنند؟ چکار بکنند؟ این قضیه شرطیه را به قضیه بتیه برکردانده اند و باز هم از آن مفهوم گرفته اند که می شود مفهوم لقب، چه جوری مرحوم آخوند مفهوم لقب را حجت کرده اند؟
اما دیروز می گفتم آقای داماد رضوان الله تعالی علیه به دلشان چسبیده بود و خیلی این طرف وآن طرف می زدند حرف مرحوم آخوند را درستش بکنند و ما دیروزگفتیم که اگر ما دست از این حرفهای طلبگی برداریم؟ ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا را بدهیم به عرف، عرف می گوید که خبر فاسق حجت نیست، خبر عادل خبر ثقه حجت است، این خلاصه بحث دیروز شد وسفارش کردم این فرمایش مرحوم آخوند را ببینید می توانید درستش بکنید به جوری که به مقام شامخ مرحوم آخوند بخورد.
حالا بحث امروزمان راجع به مفهوم وصف است یعنی؟ ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا بگویید مفهوم شرط نه، اما لفظ فاسق آمده مثل اکرم زیدا العادل وهمین طور که این عادل علت از برای حکم است اگر عدالت نباشد وجوب اکرام نیست ما نحن فیه هم همین طور است، می گوید  ان جاءکم فاسق خب اگر فاسق نباشد دیگر وجوب تبین نیست. لذا گفته اند اگر هم قضیه شرطیه را قبول نکنیم اما قضیه وصفیه لفظ فاسق در آیه شریفه آمده و ما از این لفظ فاسق استفاده می کنیم.
خب این را مرحوم شیخ مرحوم آخوند دیگران گفته اند آقا این مفهوم وصف آن جاها حجت است که علت منحصره باشد، احراز بکنیم علت منحصره است و الا اگر احراز نکیم علت منحصره را خب گفته اکرم زیدا العادل ممکن است این عدالت تشریفاتی گفته باشد و آن که واجب است اکرام زید است می خواهد عادل باشد می خواهد فاسق باشد اگر بخواهید بگویید که عادل دخالت دارد باید بگویید که علت منحصره برای وجوب اکرام عدم فسق است عدالت است وخیلی کم پیدا می شود احراز بکنیم علت منحصره، علت تامه نه، علت منحصره، به قول مرحوم آخوند در کفایه اگر یادتان باشد می فرمودند در مفهوم گیری ما علاوه بر این که اقتضا باید درست بکنیم علیت باید درست بکنبم علاوه بر علیت، علیت تامه باید درست بکنیم علاوه بر علیت تامه علت منحصره باید درست بکنیم تا بگوییم مفهوم حجت است، در همه مفاهیم.
لذا مرحوم شیخ می فرمایند که این آیا علت منحصره است یا نه؟ ممکن است برای تعییر و سرزنش باشد ممکن است اصلا برای افتضاح کردن آن فاسق باشد ممکن است برای تنبه باشد ممکن هم هست فسق دخالت صد در صد داشته باشد همین مقدار که اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال بنابر این با مفهوم وصف نمی شود جلو آمد.
این را هم مرحوم آخوند قبول دارند یعنی معمولا پس از مرحوم شیخ دیگر قبول کرده اند یا با قضیه شرطیه جلو آمده اند، آیه نباء را قضیه شرطیه اش را اشکال کردند دیگر، یک کسی را پیدا کنیم تمسک بکند به مفهوم وصف ویگوید دلالت می کند بر حجیت خبر ثقه بر عدم حجیت خبر فاسق من یاد ندارم.
اما آن حرف مفهوم شرطی که عرض کردم همان حرف این جا می آید که آقا مفهوم گیری یک امر عرفی است فلسفه نیست که شما ان قلت قلت روی آن بکنید و علت منحصره درست بکنید ما عبارت را باید بدهیم دست عرف ببینیم آیا عرف از این مفهوم می فهمد یا نه؟ حالا وقتی مفهوم فهمید بیاید دست ما طلبه ها بیفتد ما علیت منحصره درست بکنیم اگر هم مفهوم نفهمید بیاید دست ما طلیه ها بیفتد بگوییم علت علت منحصره نیست.
صرف نظر از بحث طلبگی این ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا را بدهید دست عرف، عرف هم مفهوم شرط از آن می فهمد هم مفهوم وصف.
هم مفهوم شرط می فهمد می گوید که کی می گوید صیغت لبیان الموضوع؟ نه، ترتب جزا بر شرط ترتب وجوب تبین بر مجیئ فاسق، هم از آن وصف می فهمد می گوید این فاسقی که در این جا آمده این دخالت دارد در وجوب تبین ومعنای مفهوم وصف یعنی دخالت در حکم بنابر این اگر فاسق باشد وجوب تبین هست اگر فاسق نباشد وجوب تبین نیست، حالا شما توی اصول اسمش را بگذارید علت منحصره واین هم انصافا حرف خوبی است دیگر که ما قطع نظر از آن ان قلت قلت های بحث های اصولی برای این که نمی خواهم که قواعد اصولی درست بکنم می خواهم آیه را معنا بکنم و وقتی بخواهم آیه معنا بکنم باید بروم روی فهم عرفی نه فهم دقی فلسفی نه فهم اصولی، وعرف از ان جاءکم فاسق بنباء فتبینوا مخصوصا با آوردن آن علت ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین به ما خوب می فهماند که برای وجوب تبین مجیئ فاسق می خواهیم و الا اگر فاسق نباشد این وجوب تبین نیست لذا تقریر مفهوم شرط بکنیم عرفا عرف می پسندد پس آیه شریفه دلالت بر حجیت خبر ثقه دارد هم از باب شرط هم از باب وصف.
لذا استاد بزرگوار ما آقای بروجردی در باب مفاهیم ایشان همه این حرفهایی راکه در باب مفاهیم اهل اصول گفته اند منکرند ایشان می فرمایند که اصلا روی قید ما باید بیاییم جلو ووقتی می گوید اکرم زیدا  قید ندارد، وقتی می گوید اکرم زیدا العادل قید دارد، قید دارد یعنی اگر این قید باشد حکم هست اگر این قید نباشد حکم نیست، ایشان همه مفاهیم را توی درس خیلی پا فشاری داشتند این که این علت منحصره که شیخ ما مرحوم آخوند فرموده اند وجهی ندارد وما در باب مفاهیم همیشه باید برویم دنبال قید هر کجا قید هست ما می گوییم مفهوم هست هر کجا قید نیست ما می گوییم مفهوم نیست حالا آن یک بحث خیلی شیرین مفصلی دارد سابقا هم در باره اش صحبت کردیم.
اما حالا این جا مرادم است که آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه اصلا این حرفی که من در باب آیه معنا کردم عرض کردم ایشان در اصول در باب  همه مفاهیم فرموده اند چه مفهوم شرط  و چه مفهوم وصف و چه مفهوم غایت و ما بقی مفاهیم همه همه  می فرمایند و حق هم با آقای بروجردی است دیگر اما عرفی.
آقای بروجردی می فرمودند خب این ان جائک زید العادل اکرمه این عادل گفتن آیا برای چیست؟ اگر همین جوری گفته که لغو است، اگر گفته برای این که به تو چیز بفهماند معنایش این است که قیدیت دارد یعنی مجیئ زید تنها فایده ای ندارد باید عدالت هم با آن باشد به قاعده لغویت در قید.
خب همین جا ما همین را می گوییم آقا این ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا این فاسق را برای چه آورده؟ قرآن نمی توانست بفرماید که ان جائک مخبر بخبر فتبینوا؟ چرا گفته ان جائکم فاسق بنباء فتبینوا؟
اصلا من نمی دانم این شأن نزول هایی که درست شده این ها درست است؟ درست نسیت؟ اصلا راستی قضیه ولید بوده؟ اصلا راستی رفت و خبر آورد که آی قیام کرده اند بیایید برویم همه را بکشیم پیامبر هم همه را اجازه داد بسیج شد ناگهان آیه شریفه آمد بابا این فاسق است به خبرش همین جور گوش ندهید اصلا من نمی دانم این ها راست است؟ درست است؟ درست نیست؟ خب مسلم شأن نزول است دیگر، شأن نزولها 90 در صدش حرفهای عامی است یعنی عامه شأن نزول درست کرده اند از همین جهت هم شماعزیزان می گویی اصلا شأن نزول حجت نیست شأن نزول مخصص نیست حالا قضیه ولید بوده و آن بد جنسی اش؟نبوده است؟ پیامبر می دانستند؟ نمی دانستند؟ و بعضی ها بی ادبی کرده اند گفته اند ببین پیامبر علم نداشت لذا تا آیه نیامد بسیج کرد یک عده ای را برای کشتن دیگران، خب چرا ما الف بگوییم تادر آن بمانیم؟ انف هم نمی گوییم می گوییم الف.
ما می گوییم  آقا ماییم و این آیه شریفه ان جائکم فاسق  بنباء فتبینوا اگر فسق دخالت نداشت باید بگوید ان جائکم مخبر بنباء فتبینوا این مخبر نگفت، فاسق گفت، معلوم است فاسق دخالت دارد اذا انتفی القید انتفی القید می شود ان جائکم غیر فاسق فلا یجب التبین.
البته مطالعه کرده اید دیگر نگفته اند خیلی خوب حالا نگفته اند یک حرف است، آیا حرف من درست است یانه؟
یک حرف هم این علت حکم ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین مرحوم شیخ از دو جهت می خواهند این ان تصیبوا قوما بجهاله بگویند دلالت می کند بر این که خبر واحد حجت نیست،یک )
ان تصیبوا قوما بجهاله این اگر عادل هم بیاید تصیبوا قوما بجهاله چه فرق می کند؟ خود آیه شریفه می گوید وجوب تبین هست چه در خبر عادل چه در خبر فاسق.
دیروز می گفتم مرحوم آخوند می گوید آقا این جهالت در این جا به معنای سفاهت است به معنای این است که همین جوری مثل عوام این ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین می خواهد بگوید آقا عوام نباش دقت داشته باش،کارهایت کارهای بی دلیل نباشد این سفاهت یعنی کار بی دلیل، کارهایت بی دلیل نباشد کارهایت با دلیل باشد خب اگر این را بگوییم اگر کسی به خبر فاسق تمسک کند کار بدون دلیل است اما اگر کسی به خبر ثقه تمسک بکند کار با دلیل است وقتی کار با دلیل شد آیه شریفه خبر فاسق را رد می کند خبر عادل را می گوید وجوب تبین ندارد، حرف خوبی است دیگر انصافا.
این که شیخ بزرگوار می فرمایند ان تصیبوا قوما بجهاله این جهالت در مقابل علم است ومعنایش این است که اگر عالمی به مخبر به، وجوب تبین نیست اگر عالم نیستی باید تبین بکنی چه خبر فاسق باشد چه خبر عادل باشد.
واین هم اگر شما باز حرف مرحوم آخوند که حرف اصولی زده اند در مقابل شیخ بزرگوار قد علم کرده اند و جهالت را به معنای سفاهت معنا کرده اند و این ها دست از این حرفها برداریم و بگوییم آقا می خواهیم آیه معنا کنیم با خالی بودن ذهن از اصطلاحات و اگر می خواهیم ذهن ما خالی از اصطلاحات باشد  و آیه شریفه معنا بکنیم معنای آیه این جور می شود خبر فاسق وجوب تبین می خواهد چرا؟ برای این که فاسق است دیگر برای این که خبرش بی ریشه است اما خبر عادل تبین نمی خواهد چرا؟ برای این که ریشه داراست برای این که دلیل دارد برای این که حرف ثقه است حجت است، حرف فاسق حجت نیست.
لذا حالا مرحوم آخوند ریخته اند در یک اصطلاح زیبایی مثل خودشان ممکن است یک کسی توی این اصطلاح زیبا هم نریزد و بگوید مائیم و آیه شریفه و آیه شریفه سر تا پایش به ما می گوید که عادل حجت است خبر فاسق حجت نیست هم ان جائکم فاسق بنباء قضیه شرطیه اش می گوید هم ان تصیبوا قوما بجهاله فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین می گوید برای این که اگرکسی به خبر ثقه عمل کرد ندامت ندارد خب می گوید که ثقه گفت عمل کردم اما اگر به خبر جاهل عمل بکند ندامت دارد ندامت به معنا توبیخ می کنند سرزنش می کنند.
لذا اگر یک آدم بی خودی یک آدم بی سرو پا حرفهای بی خودی بزن این بیاید توی جلسه و بگوید که بحران پیدا شده توی مدرسه پا شوید بروید ببینید چه خبر است؟ جلسه را به هم بزند، بعد توبیخ می شوید شما که جلسه را برای خاطر یک آدم بی سر وپا، برای خاطر یک آدم بی خودی یک آدمی که نمی شناسی چیست،  آن جا که نمی شناسیم، اما آن جا که بشناسیم فاسق هم هست خب مسلم ندامت دارد جلسه را به هم بریزی.
اما اگر یک آدم ثقه ای یک طلبه فاضلی یک طلبه موثقی بیاید بگوید جلسه باید به هم بخورد بیرون بحران است و دیگر نمی شود این جا بمانید و بیایید ببینید چه خبر است؟ خب جلسه به هم بخورد اگر هم واقعیت نداشته باشد ندامت ندارد اگر هم یک کسی بگوید چرا جلسه را به هم زدید؟ می گوید آقا تقصیر فلانی است.
اما در آن بی سر و پا نمی شود بگویید تقصیر آن است این حرف مرحوم آخوند است می گوید ان تصیبوا قوما بجهاله  یعنی ان تصیبوا قوما بسفاهه فتصبحوا علی ما فعلتم نادمین دیگر ندارد خب با این دلیل گفته است و واقعیت می خواهد داشته باشد یا نه، کار ما بادلیل بوده و کار با دلیل کفایت می کند از این که ما بگوییم خبر ثقه حجت است.
بحث فردایمان راجع به یک حرف بغرنجی است که مرحوم شیخ فرموده و پا فشاری هم دارد توی فقه هم پا فشاری دارد از همین جهت هم موجب شده یک شهرتی پیدا شده بعد از مرحوم شیخ این که خبر ثقه در موضوعات حجت نیست خبر ثقه مختص به وسایل الشیعه است مختص به احکام است اما در موضوعات باید علاوه بر این که ثقه نه، عادل باشد باید عدلین باشد، این را مرحوم شیخ توی فرائد می گوید برای خاطر این که رد بکنند دلالت آیه را، و درد سر عجیبی بعد از مرحوم شیخ شده برای همه حتی مرحوم صاحب عروه در عروه توی آن مانده اند لذا  صاحب عروه توی همین عروه گاهی می فرماید خبر ثقه در موضوعات حجت است گاهی می فرماید فیه اشکال که این خیلی است گاهی هم می فرماید که خبر ثقه در موضوعات حجت نیست بینه باید باشد تا خبر در موضوعات حجت باشد.
آن وقت در احکام چه؟ در احکام ثقه بودن کفایت می کند و این از عجایب است دیگر، این را تقاضا دارم روی آن فکر بکنید امیدوارم بتوانیم از شما استفاده کنیم ان‌شاءالله.