درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شهرت

فرموده اند از چیزهایی که از آن قاعده الاصل حرمه العملبالظن الاما اخرجه الدلیل یا الاصل عدم حجیه الظن الاما اخرجه الدلیل گفته اند از جمله الا ما اخرجه الدلیل شهرت است.
شهرت گاهی نقل شهرت است مثل اجماع منقول گاهی هم خود شهرت است مثل اجماع و مرادشان در این جا همان شهرت منقول است یعنی مثلا صاحب جواهر رضوان الله تعالی علیه فرموده اند جلسه استراحت واجب است و هوالمشهور گفته اند این و هو المشهور مثل این است که خود دیده باشی مثلا شیخ مفید شیخ طوسی محققین شهیدین فرموده باشند همین طور که اگر خود دیدی حجت است الان هم که صاحب جواهر نقل کرده علی المشهور، حجت است.
بنابراین اگر تو شهرت را حجت بدانی این هم حجت است اگر تایید بدانی تایید است اگر هم حجت ندانی حجت نیست.
و اشکالهایی که در اجماع منقول شده این جا هم آمده من جمله مثلا این شهرت ها حجت نیست برای این که معمولا معارض دارد می بینیم مثلا راجع به همین جلسه استراحت یک کسی ادعای شهرت کرده برای وجوبش یک کسی ادعای شهرت کرده  برای عدم وجوبش،منافات هم ندارد برای این که ممکن است آن چهار پنج نفر را دیده باشد آن هم چهار پنج نفر را دیده باشد آنها گفته باشندجلسه استراحت واجب نیست آنها گفته باشندجلسهاستراحت واجب است.
لذا گفته اند که این قول صاحب جواهر یا قول شیخ انصاری توی مکاسب که می فرمایند علی المشهور این شهرت را ما بخواهیم ترتیب اثر برایش بدهیم ترتیب اثر داده نمی شود برای خاطر این که معمولا معارض دارد.
یک حرف دیگر هم فرموده اند علاوه بر این که معارض دارد این کسی که ادعای شهرت کرده مرادش چند نفر است برای این که بعضی ها با دو سه نفر شهرت درست میکنند بعضی با هفت هشت ده نفر شهرت درست نمی کنند می گویند شهرت نیست لذا مراد این که می گوید علی المشهور چیست؟ لذا معمولا گفته اند نقل  شهرت لیس بحجه.
اما علی الظاهر همین طور که در اجماع منقول گفتیم که اجماع منقول حجت است قطع نظر از طواری قطع نظر از موارد،علی سبیل قضیه مهمله اجماع منقول حجت است این جا هم همین را بگوییم خب مثل شیخ انصاری بگوید که اجماع داریم یا مثل مرحوم محقق بگوید که علی الاشهر علی المشهور خب این علی نحوقضیه مهمله حجت است دیگر روی طواری و روی نحوه شهرت و روی چند نفر و روی تعارض و این ها آن بحث فقهی است دیگر مربوط به اصول ما نباشد.
اگر کسی این عرض من را بکند می توانیم بگوییم همین طور که اجماعمنقول حجت است حجیتش هم برای خاطر این است که مصداق خبر واحد است این نقل شهرت هم حجت است برای این که مصداق خبر واحد است حالا خبر واحد هم گاهی معارض دارد خبر واحد هم گاهی موثق است گاهی صحیح است گاهی ضعیف است این ها دیگر مربوط به اصول نیست این ها دیگر مربوط به فقه است  و روی آن نقل قول فتوی داده اند.
بنابراین اگر کسی حرف من را بزند اجماع منقول با شهرت منقول با هم تفاوت ندارد و می توانیم بگوییم اجماع منقول از نظر اصول حجت است شهرت منقول از نظر اصول حجت است برای خاطر این که هر دو مصداق خبر واحد است.
 بله اشکالی که هست سابقا در اجماع منقول گفتم گفتم که پس جلو انداختید چکار؟ صبر بکنید راجع به خبر واحد صحبت کنید وقتی تمام شد دیگر اشاره هم لازم نیست حالا یک اشاره هم بکنید بگویید ومن مصادیقه اجماع منقول ومن مصادیقه شهرت منقول اما این اجماع را جلو انداختن بر خبر واحد یا شهرت را مقدم انداختن برخبر واحد این ظاهرا وجهی ندارد آن وقت هم نتوانستیم وجه برایش پیدا کنیم حالا شما باز فکر کنید ببینید می توانید وجهی برایش پیدا بکنید یا نه؟
مسئله تا این جا تمام شد الا این که نظیر اجماع این ها مستقلا اصلا قبل از آن که اجماع منقول را توی آن صحبت بکنند روی اصل اجماع صحبت فراوانی کرده اند مباحثه کردیم این جا هم همین است اصلا اسم شهرت منقول را نمی آورند و می روند روی بحث شهرت و اقسام شهرت آیاحجت است یا حجت نیست؟و این را هم یک مطالعه بکنید یک وجهی برایش پیدا بکنید که ما اگر بخواهیم بحث اصولی بکنیم اول خبر واحد زا بگوسسم بعد هم اجماع منقول را از مصادیق قرار بدهیم و بحث اجماع بحث شهرت برای خودش یک جایی پیدا کند نه مربوط به ظنون،آنها که اجماع را حجت می دانند یا شهرت را حالا عرض می کنم حجت میدانند از باب مظنه نیست آنها مستقلا می گویند که ما ادله اربعه داریم کتاب و سنت و عقل و اجماع، اجماع را خیلی برایش جا باز کرده اند و ما ببریم توی مظنه آیا حجت است یا حجت نیست؟ نباید توی مظنه ببریم باید اصلا همین جور که راجع به کتاب و سنت و عقل صحبت می کنیم راجع به اجماع هم یک جای حسابی برایش پیدا بکنیم صحبت بکنیم همچنین راجع به شهرت.
این شهرت منقم می شود به سه قسم یکی شهرت روایی، این شهرت روایی کجا کار برد دارد؟ فقط در باب تعارض، دو تا روایت  داریم با هم متعارض است آن روایتی که مشهور است یعنی مثلا چهار پنج تا روایت است آن روایت را می گیریم آن روایتی که تک است آن روایت را طردش می کنیم  به آن می گویند شهرت روایی.
 مقبوله عمربن حنظله این جور بود سرال کرد یابن رسول الله دو تا روایت با هم متعارض است چه کنم؟فرمودند خذبما اشتهر بین اصحابک ودع الشاذ النادرفان المجمع علیه لا ریب فیه معنایش این است که اگر چهار پنج تا روایت صحیح السند ظاهر الدلاله داشته باشیم اما در مقابلش هم یک روایت صحیح السند ظاهر الدلاله داشته باشیم قاعده اقتضا می کند تساقط را،تعارض تساقط،تعارضا تساقطا رد الی الاصل اما امام علیه السلام فرموده اند تساقط نه، یک تعبد است شهرت روایی کاربرد در تعارض روایتین و در تعارض روایتین آن یک روایت را یا دو روایت را طرد می کنیم  آن 5،6 تا روایت را می گیریم برای این که آن 5،6 تاست و آن یکی است آن دو تاست و امام علیه السلام فرموده اند خذبما اشتهر بین اصحابک فان المجمع علیه لا ریب فیه. بله این کلمه مجمع معلوم می شود که آن جاها امام علیه السلام فرموده اند که یک شهرت به سزایی باشد مثلا سه چهار تا روایت در مقابل یک روایت اما دو روایت در مقابل یک روایت ظاهرا این آن شهرتی که امام علیه السلام فرموده اند نیست،باید شهرت عرفی باشد دیگر،به این می گویند شهرت روایی.
ما یک حرفی در این جا داریم و آن این است که این شهرت روایی آیا موجب قطع نمی شود؟ یعنی مثلا ببینیم که کتب اربعه راجع به وجوب سوره همه آنها یک روایات صحیح السند ظاهر الدلاله ای نقل کرده اند اما از آن طرف هم ببینیم مرحوم صدوق یک روایتی البته صحیح السند ظاهر الدلاله نقل کرده برای عدم وجوب سوره،در این جا نمی شود گفت که آن یک روایت این اصلا حجیت ندارد چرا؟ از جمله فان المجمع علیه لا ریب فیه معنایش همین است یعنی آنها چهار پنج تا روایت یقین آور است آن یک روایت در مقابل آن روایت ها اصلا حجت نیست می شود تمیز حجت از لا حجت تعارض حجت از لا حجت و شاید هم یک کسی از همین روایت استفاده همین عرض من را بکند بگوید آقا این ها تمیز حجت از لا حجت است نه تعارض و حجیت هر دو، دو تا حجت با هم معارض و شما می گویید تعبدا تساقط نه، و تعبدا اخذ به شهرت.
خب ما می گوییم معنای روایت این است که آقا در وقتی که چنین اتفاقی بیفتد این تمیز حجت از لا حجت است آن یک روایت اصلا حجت نیست به خلاف آن چند تا روایت آنها حجتند حجت به معنا یقین، آنها یقین آورند عرفا آن هم لا یقین آور است عرفا، عرفا دیگر به آن روایت اهمیت نمی دهند فان المجمع علیه لا ریب فیه این علت عقلی باشد دع الشاذ النادر چرا؟ برای این که عقلاء به این دیگر اعتنا نمی کنند.
اگراین حرف من درست باشد دیگر خواه ناخواه این جور باید بگوییم شهرت روایی حجت است آن جا که تمیزحجت از لا حجت باشدبه عبارت دیگر تخصصا از بحث ما بیرون می شود،دیگر تخصیص نیست تخصص است.
اما علی کل حال حالا اگر عرض من باشد می شود تخصص می شود حجت بالا حجت،اگر فرمایش آقایان باشد نه،می شود تعارض و قاعده اقتضا می کند تشاقط اماامام علیه السلام فرموده اند همه جا تعارض تساقط الا در روایت ما.
علی کل حال اگر یک کسی این جور ادعا بکند که چهار تا روایت در کتب اربعه همه آنها چهار تا روایت نقل کرده اند مختلف حتی متحدش را هم می گوییم حالا چه رسد مختلف،همه آنها هم صحیح السند ظاهر الدلاله است فرموده اند سوره در رکعت اول و دوم واجب است،هست همین طور هم هست اما از آن طرف هم یک روایتصحیح السند ظاهر الدلاله مرحوم شیخ در تهذیب مرحوم صدوق در من لا یحضر نقل کرده اند سوره واجب نیست، آقایان فرموده اند که خب با هم تعارض است تساقط نه، خذ بما اشتهر بین اصحابک، بگو سوره واجب است برای آن چهار تا روایت، این یک روایت چه؟امام علیه السلام فرموده ولش کن دع الشاذ النادر.
 واما عرض من چه می شود؟این است که امام علیه السلام تعبد نفرمودند قاعده همه جا تعارض تساقط است یک قاعده کلی،الا جایی که حجت ولا حجت باشد آن جا که حجت و لا حجت شد دیگر تعارض نیست،
تعارض حجت و لاحجت معنایش این است که یکی هست یکی نیست به عبارت دیگر آن حرفی که مرحوم صدوق نقل کرده اصلا بگوییم حجت نیست چرا؟برای این که عرف این را حجت نمی داند اگر هم می خواهید بگویید که یقین دارد ان صادرنشده آنها صادر شده اصلا حجیت خبر واحد این یکی را نمی گیرد حجیت خبر واحد آن چهار تا را می گیرد، می شود شهرت روایی حجت نه از باب تعبد بلکه از باب اصول از باب عقل از باب حجت  و لا حجت،این شهرت روایی.
آقایان معمولا فرموده اند که مراد امام علیه السلام که فرمودند خذ بما اشتهر بین اصحابک شهرت روایی است نه فتوایی،فتوی هر چه می خواهد باشد اگر چهار تا روایت یک طرف،یک روایت یک طرف آن یک روایت را رها می کنیم  آن چهار تا روایت را می گیریم.
استاد بزرگوار ما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در درس می فرمودند اگرچهار تا روایت بیشتر یک طرف باشد اما اصحاب به آن فتوی نداده باشند ازآن طرف یک روایت باشد اما اصحاب فتوی به آن داده باشند به قول ایشان می فرمود که آن چند تا روایت که اصحاب فتوی به آن نداده اند فیه کل الریب فان المجمع علیه لاریب فیه،فیه کل الریب،روایتی که اصحاب به آن فتوی نداده اند به خلاف آن روایت که به آن فتوی داده اند قضیه عکس می شود می شود آن شهرت روایی فیه ریب،آن یک که شاذ است لا ریب فیه.
لذا حضرت امام رضوان الله تعالی علیه می فرمودند همه جا شهرت روایی  اگر بخواهیم حجتش بکنیم باید با شهرت فتوایی باشد حرف خوبی است انصافا،تمسک ایشان هم علاوه بر معنای عقلیش که می فرمودند عرف چنین اقتضا می کند تمسک می کردند به همین روایت فان المجمع علیه لا ریب فیه و می فرمودند اگر اعراض اصحاب باشد اصحاب عمل به این روایت ها نکرده باشند باید بگوییم که ریب دارد این روایت ها مشکوک است این روایت ها تخیل آمیز می شود.
 و به عبارت دیگر حجیت خبر واحد این روایت هارا نمی گیرد به قول ایشان وقتی چنین باشد فیه کل الریب،این راجع به شهرت روایی و این دو تا مطلبی که یکی از من بود یکی از حضرت امام عرض کردم.
حرف دوم که برای فردایمان است شهرت فتوایی است یعنی عده ای از بزرگان یک چیزی گفته اند اما بر طبق آن روایتی نداریم مثل اجماع آیا این شهرت فتوایی حجت است یا نه؟ همه گفته اند نه و من نمی دانم چرا نه؟ همان علتی که برای حجیت اجماع می آوریم همان علت برای شهرت فتوایی هم می آید ان‌شاءالله برای فردایمان.