درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : عدم حجیت قطع وسواسی و...
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 شیخ بزرگوار فرموده اند که القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا این را اول فرمودند الان هم در این امر ششم می فرمایند که دیگر قطع اگر موجود باشد فرقی نیست بین افراد و بین ازمنه و بین امکنه و بین افراد مقطوع، القطع حجه از هر که باشد القطع حجه برای هر چه باشد القطع حجه در هر زمانی در هر مکانی باشد، استثنا بردار نیست دلیلش هم در ضمن کلماتشان می فرمایند این که یک لازم عقلی است و لازم را از ملزوم نمی شود کند عقلا، اگر ملزوم موجود است لازم هم موجود است اگر لازم موجود است ملزوم هم موجود است و انفکاک بین لازم و ملزوم نمی شود بلکه این جا بالاتر است انفکاک ذاتیات از ذات محال است بعد هم نتیجه می گیرند بنابر این قطع قطاع حجت است قطع آدم وسواسی حجت است ولو این هم وسواسی است تفاوت بین وسواسی و غیر وسواسی نیست برای این که این وسواسی مثل آن وسواسی نیست می بیند مقطوع را و بخواهند بگویند مقطوع نیست به قول مرحوم آخوند در کفایه ولو پیش این انفکاک لازم از ملزوم محال است این حرف مرحوم شیخ بزرگوار است و مشهور در میان اهل اصول است و من جمله مرحوم آخوند در کفایه.
 معمولا در فتاوی هم چه گذشته ها چه الان همین جورها گفته اند القطع حجه ولو قطع وسواسی.
 اما مرحوم صاحب عروه در عروه ایشان اصلا در فتوی یک شهامت خاصی داشته با یک شهامت خاصی می فرماید لا اعتبار بالقطع الوسواسی، این در مقابل شیخ و در مقابل معاصرشان مرحوم آخوند لا اعتبار بالقطع الوسواسی.
 خیلی از محشین عروه هم ایراد به ایشان می کنندهمان حرف مرحوم شیخ و صاحب کفایه آقا این لا اعتبار بالقطع الوسواسی یعنی چه؟
 خب مسلم اگر قاطع باشد مقطوع هم هست و اعتبار ندارد این انفکاک لازم از ملزوم است و محال است.
 و ما تبعا لمرحوم سید دو تا حرف داریم این جا یکی موضوعی یکی حکمی فرمایش مرحوم شیخ را فرمایش مرحوم آخوند را فرمایش مشهور را قبول نداریم هم موضوعا قبول نداریم هم حکما.
 موضوعا قبول نداریم قطع وسواسی اصلا قطع نیست تخیل است توهم است البته وسواسی ها تفاوت دارند بعضی توی طهارت و نجاست وسواسی است اما دیگر توی مال مردم و توی معاملات و توی رفت و آمد این ها وسواسی نیست، آن جا که وسواسی است می گوییم اصلا این قطع ندارد این تخیل است این توهم است و تخیل این را واداشته به یقین و تخیل و توهم خیلی کارها می کند خیلی.
 آدمهایی که تخیلی هستند جن می بینند ملک می بینند مرده می بینند و زیاد اتفاق افتاده توی قبرستان ببنند مرده از قبر آمد بیرون، راستی می بیند و یک وقت می بیند مرده دارد می آید این فرار می کند راستی می بیند دارد مرده راه می آید یک دفعه داد می زند بایست ببینم، راستی می شنود، یک دفعه مرده او را گرفت غش می کند، نه مرده از قبر بیرون آمد اما این می بیند، نه مرده راه افتاد اما این می بیند، نه مرده صدا کرد اما این می شنود، و نه مرده این را گرفت اما این درک می کند غش می کند همه این ها تخیل است.
 مرحوم صدر المتألهین رضوان الله تعالی علیه در اسفار به عنوان خیال منتشر و اصلا ایشان مدعی هستند عقل خیلی کم است مردم همه این ها عقل ندارند خیال منتشر دارند.
 ولی علی کل حال این خیال منتشر این توهم این تخیل یک چیزی است برای خودش دیگر، و تجسم می کند چیزهایی که واقعیت ندارد.
 بعضی اوقات این ریاضت کش ها این که اصرار می کنند علوم غریبه حرام است برای این است که این علوم غریبه 100 درصد واقعیت ندارد اگر هم واقعیت داشته باشد 1 درصد و آن هم یک چیزهایی ولی معمولا مثلا 40 شبانه روز ریاضت می کشد بعد ادعا می کند من با ملائکه رفت و آمد دارم و ملائکه را می بینم و خودش را تطبیق می دهد با آیه الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا و من زیاد دیده ام این تخیلی ها به عنوان ریاضت خیلی ادعاها دارند و همه ادعاهایشان هم دروغ است.
 این قضیه مهدویتی که الان پیدا شده یا قضیه عرفان کاذبی که الان پیدا شده معمولا همین جورهاست تقلب و حقه بازی توی این ها زیاد است اما ساده لوحند یک کسی مثلا از دور دیده اند این آقا سید نورانی و عصا به دست، تخیل می کند این امام زمان است بعد هم ادعا می کند خدمت امام زمان رسیدم و امام زمان این جورها گفت.
 سوال و جواب از من می کنند از این حرفها یک خانمی چند وقت قبل آمده بود پیش من می گفت هر شب اجنه می آید پیش من با من حسابی مقاربت می کند می رود من چه بکنم؟ گفتم باباجان یک بدجنس است هر شب از دیوار خانه تو می آید توی اتاق تو با تو مقاربت می کند می گوید من جنم، این انس است متقلب است حقه باز است، یک کسی را بیاور توی خانه پهلویت بخوابان دیگر از این کارها نشود و این تخیلی ها این توهمی ها راستی هم بعضیشان قطع دارند.
 لذا شاید این جمله مرحوم سید در عروه لا اعتبار بالقطع الوسواسی از نظر موضوع باشد نه از نظر حکم، موضوع را می خواهد بزند می گوید قطع وسواسی قطع نیست تخیل است این توهم است این خیال می کند قطع دارد، نه، اصلا قطع ندارد تا ما بگوییم حجت است.
 لذا ما قطع وسواسی را حجت نمی دانیم روی آن هم فتوی داریم و اتفاقا همین فتوای من یک سر و صدای عجیبی هم در میان مردم پیدا کرده بعضی اوقات از راه های دور دور می آیند پیش من، وسواسی است با همین که اعتنا نکن تخیل نکن، این ها تخیل است هیچ اعتنا نکن متنجس برایت نجس نیست بعضی اوقات که خیلی خراب است عین نجس هم برایت نجس نیست بی تفاوتی بکن یک ماه دیگر خوب می شوی، یک ماه دیگر خوب می شود.
 لذا لا اعتبار بالقطع الوسواسی از این جهت که وسواسی قطع ندارد جدا قطع ندارد خب این از نظر موضوع که گفتم شاید هم مرحوم سید که می فرمایند لااعتبار بالقطع الوسواسی مرادشان این باشد.
 از نظر حکم هم ما قبول نداریم که القطع حجه مطلقا ما این را سابقا صحبت کردیم این که مرحوم شیخ فرض کرده القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا این را ما قبول نداریم القطع کاشف نه قطع وسواسی، قطع معمولی، شارع مقدس می تواند بگوید حجت است باید ببینیم شارع مقدس می گوید حجت است یا نه؟ شارع مقدس ممکن است بگوید حجت است شارع مقدس ممکن است بگوید حجت نیست، حجت نیست به این معنا که حکم من به واسطه هر قطعی درست نمی شود، قطع متعارف می خواهد قطع عرفی می خواهد.
 لذا مسلم پیش همه آنهاست حتی مرحوم شیخ مرحوم آخوند که دیگر فلسفه را آوردند توی کفایه خب اول کسی که یعنی از شاگردهای شیخ، مرحوم شیخ هیچ فلسفه توی فرائد ندارند الا شاذا آن هم خیلی وارد قضایا نمی شوند اقرار هم دارند که فلسفه بلد نیستم اما مرحوم آخوند هم فلسفه بلد بود درست هم نبود فلسفه را آورد توی کفایه حالا همین مرحوم آخوند که فلسفه را آورده توی کفایه مرحوم آخوند می فرمایند که احکام را ظواهر را همچنین موضوعات را از عرف باید گرفت از دقی فلسفی لا، این یک چیز مسلمی در میان اصحاب است حالا این جا القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا اما جاهای دیگر همه همه موضوعات احکام را از کی باید گرفت؟ از عرف، موضوعات احکام را از دقی فلسفی می شود گرفت یا نه؟ همه می گویند نه.
 همچنین از نظر حکم، ظهور حجت است اما ظهور دقی فلسفی حجت است یا نه؟ نه، یک نفر را نمی توانیدپیدا بکنید توی فقه بگوید که ظهورات اگر دقی فلسفی باشد نه عرفی حجت است در حالی که آن فیلسوف دلیل می آورد برهان می آورد و در حالی که برهانش هم دقیق است حسابی است درست است اما به او می گوییم آقا این ها برای توی فلسفه ات خوب است، شارع مقدس گفته است که ظهورات حجت است عرفا اما ظهورات حجت است فلسفتا شارع مقدس می گوید نه و همه احکام ما چنین است خب سابقا مثال می زدم که عرض بدون معروض محال است موجود بشود برای این که لازم می آید عرض بلا موضوع موجود در خارج بشود عرض بدون جوهر بشود محال است خب عرض معروض می خواهد مسلم اما همین که شما مسلمتان است دو دو تا چهار در فلسفه است شارع مقدس می گوید من این را قبول ندارم موضوع را از عرف باید بگیری اگر این عبایت خونی شد برو آب بکش جرمش که رفت پاک است ولو این که رنگش باقی مانده و فلسفه می گوید در این جا جرم هست رنگ بدون جرم محال است اما شارع مقدس تفکیک می کند بین رنگ و جرم می گوید اگر جرمی است که می بینی مثل مثلا جوهرها این ها هیچ کدام جرم ندارد اما رنگ حسابی دارد خب رنگ که نمی شود بدون جرم باشد اما شما توی رساله هایتان می نویسید که خودکار به دست باشد دست نجس باشد بخواهیم با آن وضو بگیریم چطور است؟ خب می گویید طوری نیست چرا؟ می گویید رنگ است آن که طور است جرم است جرم سرخی و اما رنگ سرخی خون باشد پاک است.
 دست نجس شد آب بکشیم آن سرخی باقی مانده پاک است با همان سرخی وضو بگیرم غسل بگیرم درست است انفکاک عرض از معروض شارع مقدس می گوید این حرفها را نزن فلسفه را نیاور توی فقه، ببین عرف چه می گوید؟ عرف فرق می گذارد بین رنگ خون و خون گاهی می گوید خون است گاهی می گوید رنگ خون است آن جا که می گوید خون است بگو نجس است آن جا که می گوید رنگ خون است بگو پاک است خب این بخارهایی که از روی بول پا می شود بخارهایی که از روی مدفوع پا می شود خب این بخار است دیگر عرض است این ذرات مدفوع ذرات بولیت اگر نباشد به هوا نمی رود اصلا موجود نمی شود اما شما به یک کسی بخواهی بگویی این بخار بول است به تو می خندد فلسفه می گوید حتما بول است عقلا می گویند بول است چیست؟ خب اسمش را می گذاریم بخار، بخار پاک است یا نجس؟ پاک است، فلسفه چه می گوید؟ می گوید بخار نجس است چرا نجس است؟ می گوید این بخار دیگر همین بول است همین بول است بخار شده گرم شده رفته بالا.
 تمام موضوعات عقلی این ها در فقه ما حجت نیست تمام ظهورات، می فهمد اما با فلسفه می فهمد حکم را خب می گوییم حجت نیست دیگر، می گوییم این حکم دقی فلسفی می گوییم امام صادق سلام الله علیه سروکار با کی داشته؟ با این روات، رواتها هیچ کدام فلسفه بلد نبودند، سی هزار روایت اما بی سواد اما خوب بلد نبوده ضبط بکند.
 خوب بلد بوده بنویسد خوب بلد بوده امانت داری بکند خب باید ببینیم این چه می فهمیده هر چه او می فهمیده ما هم باید بفهمیم حالا ما اضافه بر آن بگوییم آقا این که این فهمیده است این با عقل جور نمی آید و معنای دقی فلسفی این جمله این است نه آن.
 همه فقها می گویند نه بابا این حرف تو غلط است چرا؟ برای این که ظهور حجت است اما مطالب دقی فلسفی در فقه حجت نیست یک نفر را نمی توانیم حتی مثل بعضی ها مثلا مثل مرحوم آقای کمپانی خب خیلی بالا بوده انصافا آن کسانی که شاگرد ایشان بودند نظیر مرحوم آقای بهجت و این ها خیلی تعریف ایشان را می کردند از مریدهای خیلی بالای ایشان حضرت امام بود انصافا ملا بود اما فیلسوف بود فلسفه را می برد توی اصول که الان هم چاپ شده، بالاتر از این فلسفه را می برد توی فقه که الان فقه داریم دیگر از ایشان شرح مکاسب داریم اما خیلی حرفهای ایشان را قبول نداریم چرا؟ می گوییم با ظهور عرفی نمی سازد، مرد کیست؟ آن که فلسفه بلد باشد باید بلد باشد فلسفه کلید معارف است نمی شود این کلید نباشد اما فلسفه جا دارد فقه هم جا دارد نه جای آن را باید داد به آن نه جای آن را باید داد به آن نه خلط کرد بین این دو هر کدامشان جا دارد باید به جای خود مصرف بشود، شارع مقدس هم می گوید اگر به جا مصرف نکردی من حجت نمی دانم، کاشف است خیلی کشفش بالاتر از آن ظهورات معمولی است که عرف می فهمد بالاست استدلال است دیگر، استدلال دقی فلسفی اما آیا حجت است؟ به معنا دلیل است در فقه ما؟ القطع حجه ای دلیل فی الفقه، این معنایش است دیگر، القطع کاشف خب معلوم است در فلسفه القطع کاشف لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا چنانچه ظهورات هم حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا.
 اما این لازمه این قطع است یا نه؟ ما می گوییم نه، کاشفیت لازمه اش است اما حجیت لازمه اش است یا نه؟ می گوییم نه، حجیت یک امر اعتباری است شارع مقدس باید اعتبار کند گاهی اعتبار می کند گاهی اعتبار نمی کند، حجیت یک امر عرفی است عرف گاهی اعتبار می کند می گویدحجت است گاهی هم اعتبار می کند می گوید حجت نیست، آن جا که عرف بگوید حجت است ما هم می گوییم حجت است آن جا که می گوید حجت نیست ما هم می گوییم حجت نیست، حجت نیست دیگر نیست حجت.
 فقه را از راه متعارف باید جلو بیاوریم اگر از راه غیر متعارف شد ما که فقه نداریم فقه حجت نیست، فقه را از نظر علوم غریبه بگیریم همه شما می گویید حجت نیست در حالی که رمل و اسطرلابش خیلی کار می کند خیلی مقدماتش خب یک مبحث عجیبی دارد مخصوصا رمل و اسطرلاب که می گویند یک ریاضتهای عجیبی دارد و حالا رمل و اسطرلاب نمی داند آیا عرق جنب از حرام نجس است یا نه؟ روایت نداریم اصل هم می خواهد جاری نکند می خواهد راستی بفهمد عرق جنب از حرام نجس است یا نه؟ می رود با رمل و اسطرلاب حالا به دست آورد نجس است این نجس است یا نه؟ رمل و اسطرلاب می گوید نجس است اما رفع ما لا یعلمون می گوید پاک است رفع ما لا یعلمون مقدم بر رمل و اسطرلاب است.
 لذا اگر بگوییم القطع کاشف لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا چرا؟ برای این که محال است کاشفیت را از قطع بگیریم، گرفتن عرض از معروض است گرفتن ذاتی از ذات است محال است خیلی حرف خوبی است عالی است اما به درد فقه که نمی خورد، مرحوم شیخ اول که وارد شدند می خواهند چکار بکنند مرحوم شیخ توی فرائد؟
 می خواهند دلیل درست کنند برای فقه برای این که علم اصول کدام است؟ قواعد یستنبط به الفقه، قواعد ممهده لا ستنباط الاحکام الشرعیه.
 لذا اول قطع را درستش کردند بعد اماره درست کردند بعد هم اصول عملیه را شد فرائد، همه اش دلیل فقه حالا این جا اگر گفته بودند القطع کاشف لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا حرفشان درست بود عالی بود اما به درد فرائد نمی خورد اما گفته اند القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا.
 حجیت اگر مثل کاشفیت ذاتی باشد حرفشان درست است ولی ما می گوییم حجیت که ذاتی نیست حجیت یعنی دلیل، این دلیل را شارع مقدس بعضی اوقات طردش می کند می گوید این دلیل را من قبول ندارم، فقه از راه متعارف باید باشد فقه از راه غیر متعارف را من قبول ندارم، فراوان داریم دیگر حالا من جمله قطع وسواسی، قطع وسواسی که شیخ در این جا می فرمایند این جمله را هم ایشان دارند هم مرحوم آخوند.
 می فرمایند قطع وسواسی حجت است برای این که القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا می گوییم قطع وسواسی لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا این چرا؟ خب شارع مقدس می گوید آقای وسواس قطعت را قبول ندارم، اگر می خواهی احکام من را پیاده کنی از راه قطع خودت نمی توانی پیاده کنی لا اعتبار بالقطع الوسواسی.
 حالا حرف دوم این که حالا بگویید که شیخ فرموده، شیخ که نمی فرماید تخیل است توهم است، در آخر کار یک اشکالی دارند یک جمله ای دارند نگفته اند که.
 اولا قطع وسواسی قطع نیست تمام شد سالبه به انتفاء موضوع می شود اصلا وسواسی قطع ندارد.
 ثانیا قطع داشته باشد حجت نیست شارع مقدس می گوید این قطع تو حجت نیست نمی تواند اثبات بکند هذا نجس، دلیلش هم این است این آقای وسواسی راجع به نجاست فورا قطع پیدا میکند.
 راجع به طهارت هر که بگوید باز هم قطع پیدا نمی کند به همین تخیل ها توهم ها و شارع مقدس می فرمایند این جمله القطع حجه خیلی جاها شارع مقدس می گوید قطع حجت نیست همین جور که می گوید که الاصل حرمه العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل می گوید القطع الفلسفی حرام، حرام به این معنا لیس بحجه همین طور که الظن غیر حجه یا حرام که مرحوم شیخ می گویند حرام مرحوم آخوند می گویند غیر حجه تفاوت ندارد مطلق ظن حجت نیست بعضی از ظنون حجت است خب حجت است در حالی که کاشفیت تامه هم نداریم خب حجت است اماره کاشفیت تامه ندارد حجت است قطع وسواسی کاشفیت تامه دارد حجت نیست، باید ببینیم شارع مقدس چه گفته هر چه شارع مقدس گفته باید بگوییم چشم.
 اگر توانستم بفهمانم آن چه می خواهم که دیگر تمام شد تکرار هم کرده ایم سابقا دیگر باید برویم سر علم اجمالی و اگر نه نتوانستم بفهمانم دیگر دو دفعه باید که مباحثه کنیم اما مباحثه تکرار می شود ظاهرا احتیاج به تکرار ندارد دیگر برویم سر علم اجمالی بهتر باشد.