درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/06/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : قطع موضوعی
 مسئله قطع موضوعی یک مسئله مشکل در اصول ماست و مخصوصا اگر آن رمزهای مرحوم آخوند را هم بخواهیم تفصیلش بدهیم مدتها طول می کشد.
 ما مدعی هستیم این مسئله سالبه به انتفاء موضوع است یعنی ما در فقهمان قطع موضوعی نداریم هر چه هست قطع طریقی است و این که شارع مقدس قطع را درج در موضوع حکم کرده باشد یا درج در خود حکم کرده باشد ما این طور چیزی نداریم.
 گفتم مرحوم نایینی مسئله جهر و اخفات را پیدا کرده اند و فرموده اند که علم به جهر است که وجوب می آورد.
 دیروز به مرحوم نایینی اشکال اولی که داشتیم این بود که این علم به جهر وجوب می آورد برای خاطر این است که جهل به جهر رفع ما لا یعلمون دارد یعنی جهر و اخفات مثل حمد و سوره است همین طور که حمد و سوره قطعش قطع طریقی است یعنی وقتی من علم پیدا کنم برایم واجب می شود در جهر و اخفات هم همین است وقتی عالم باشد به جهر باید جهر بخواند وقتی عالم نباشد به جهر رفع ما لا یعلمون می گوید که واجب نیست برایت، حکومت قاعده رفع بر همه احکام الا ما اخرجه الدلیل لذا قضیه لا تعاد الصلاه الا من خمس آن دیگر اصل هم نیست اماره است لا تعاد الصلاه الا من خمس می گوید که اگر این حمد و سوره را بدانی برایت واجب است اما اگر حمد و سوره را ندانی نماز بدون حمد و سوره آوردی اما نمازت درست است، لذا حدیث لا تعاد همین جور که حمد و سوره را بر می دارد جهر و اخفات را بر می دارد رفع ما لا یعلمون، همین طور که نسیان جهر و اخفات را بر می دارد جهل به جهر و اخفات را هم رفع ما لا یعلمون، نه این که علم درج در موضوع شده باشد و بگوییم که معلوم الجهر واجب است جهر من حیث هو هو واجب نیست دیروز درباره اش صحبت کردیم و بالاخره بحث رسید به این جا که این الجاهل المقصر کالعامد الا فی موضعین را نمی شود گفت بلکه یک قاعده کلی باید گفت و این که حدیث لا تعاد به نسبت نماز، حدیث رفع به اعتبار همه احکام، احکام را از نظر اعاده و قضا مختص می کند به عالم، نه این که علم درج در موضوع شده، آن که واجب است جهر و اخفات است، اما جهر و اخفات معلومه یعنی جهر و اخفات واجب نیست معلوم الجهر واجب است رفع ما لا یعلمون می گوید نه، جهر و اخفات واجب است قاعده لا تعاد الصلاه الا من خمس می گوید جهر و اخفات می گوید در نماز ظهر و عصر اخفات حمد و سوره، در نماز صبح و مغرب و عشاء جهر، مثل سوره در نماز است هیچ تفاوت با هم ندارد می گوید در نماز سوره واجب است آن هم می گوید در نماز جهر واجب است همین طور که آن علم طریقی است این جا هم علم طریقی است آن که واجب است سوره است آن که واجب است جهر است نه الجهر المعلومه واجب باشد دیروز تا این جا آمدیم.
 اما یک اشکال مهمتر هست و ندیدم کسی بگوید روی این اشکال مهمتر یک قدری فکر کنید ببینید این حرف من درست است یا نه؟ و آن اشکال این است که اگر علم درج در موضوع شد دیگر اصلا مکلف نمی تواند تکلیف را بیاورد چرا؟ برای این که آن چه در خارج است بلند خواندن حمد و سوره یا آهسته خواندن حمد و سوره است و اما حمد و سوره معلومه این اصلا وجود خارجی ندارد برای این که یک مفهوم است اگر درست باشد یعنی بتوانیم علم را درج در موضوع کنیم شارع مقدس تصور می کند جهر را به ضمیمه علم، تصدیق می کند شوق اراده می فرماید صل الجهر اذا علمت بصلاه الجهر فاجهر خب تا این جاها درست است یعنی موضوع داریم و موضوعش هم آن موضوع حکمی است که شارع مقدس موضوعش را تصور کرده حکم را آورده روی موضوع، یا اگر جزء حکم باشد حالا این جزء موضوع من گفتم شما جزء حکمش بکنید شارع مقدس می بیند وجوب الجهر اما با علم تصور می کند تصدیق می کند و اراده می کند بعد می فرماید که اذا علمت بوجوب الجهر فاجهر خب حکم ما می شود علم جزء آن یا موضوع حکم ما می شود علم جزء آن حالا یا تمام موضوع یا جزء الموضوع، حالا من می خواهم بیاورم چه چیزی می توانم بیاورم؟ نماز را بخوانم با حمد و سوره در نماز ظهر و عصر اخفاتی، در نماز صبح و مغرب و عشاء نماز را می توانم بیاورم با جهری و اما معلوم الجهر را موجود در خارج کنم نمی شود، مفهوم است،انتزاع است و مفهوم را بخواهم بیاورم در خارج نمی شود لذا اصلا علم اگر درج در موضوع شد یا درج در حکم شد هیچ وقت مکلف نمی تواند این را در خارج موجود بکند آن چه در خارج موجود می کند نماز است اوله التکبیر آخره التسلیم با خصوصیاتش و اما یک جا بتواند اوله التکبیر آخره التسلیم اما علمی هم که شارع درج در موضوع کرده آن هم موجود در خارجش بکند نمی شود، نعت است صفت است انتزاعی است تصوری است وجود خارجی ندارد آن که وجود خارجی دارد جهر و اخفات است، لذا آن چه می توانم بیاورم جهر و اخفات است اگر علم طریقی باشد خیلی خوب است یعنی من می روم توی روایات اهل بیت حالا یا اماره یا قطع به من می گوید که نماز ظهر و عصرت را باید آهسته بخوانی اگر مردی، نماز صبح و مغرب و عشایت را بلند بخوانی اگر مردی خب آن علم من سبب می شود من نماز می خوانم نماز صبح حمد و سوره را بلند می خوانم مأتی به من مطابق می شود با مأمور به تکلیف ساقط می شود، چه چیز می توانم توی خارج بیاورم؟ جهر و اخفات اگر علم طریقی باشد آن چه واجب است ذات جهر و اخفات است من می توانم ذات جهر و اخفات را توی خارج ایجاد بکنم یعنی نماز بخوانم با حمد و سوره بلند یا آهسته، اما اگر علم جزء موضوع باشد من مکلف بخواهم توی خارجش بیاورم نمی توانم برای این که آن چه می توانم توی خارج بیاورم جهر و اخفات است اما جهر و اخفات معلومه با این صفت را نمی توانم توی خارج بیاورم یک امر تصوری یک امر انتزاعی است و از چیزهایی است که ما به ازاء در خارج ندارد لذا اگر علم درج در موضوع بشود حالا یا درج در حکم بشود جزء موضوع باشد یا تمام موضوع باشد محال است این آقای مکلف بتواند مکلف به را توی خارج بیاورد، توی خارج آن که می آید جهر و اخفات است اما جهر و اخفات معلومه این توی خارج نمی تواند بیاید، توی تکلیف می تواند چرا؟ برای این که آن جا مقام تصور است تصور می کند جهر را می بیند که این تصور جهر فقط مصلحت ندارد علم را جزء موضوع می کند می بیند مصلحت دارد لذا تصدیق می کند و عزم و شوق و اراده و می گوید که بیاور خب حالا که بیاور تکلیف به محال کرده آن که می توانم بیاورم جهر و اخفات خارجی است اما جهر و اخفات معلومه این صفت خارجی نیست این از تصورات و مفاهیم و انتزاعیات است که می دانید در منطق در فلسفه خب این انتزاعیات را روی آن بحث کرده اند اسم گذاری کرده اند و بالاخره می گویند که انتزاعیات و مفاهیم این ها را توی خارجی نمی شود بیاوری، آن چه می شود مصادیق است حتی مثلا کلی طبیعی و کلی، توی منطق اگر یادتان باشد سه تا کلی درست کرده اند یکی کلی منطقی می گویند کلی منطقی آن است که ولو این که موجود در ذهن است اما از وجود غفلت دارد یعنی کلی من حیث هو کلی به آن می گویند کلی منطقی، گاهی در ذهن است و لحاظ هم روی آن است کلی ذهنی، گاهی آن کلی را می آورد در خارج مصداق واقع می شود برای آن کلی منطقی می آید توی خارج، کلی طبیعی، آن کلی منطقی می آید توی خارج لذا الحق ان الطبیعی بمعنی وجود افراده، لذا این زیدی که آمد توی خارج تمام کلی طبیعی است اما فرقش چیست؟ آن کلی منطقی عوارض ندارد این عوارض خارجی دارد، نه عنوان مفهومی، عوارض خارجی دارد می شود زید لذا می گویید زید انسان می گویم با عوارض مشخصه؟ می گویی نه، زید من حیث انه حیوان ناطق انسان لذا به اندازه وجود افراد ما کلی طبیعی توی خارج داریم اسمش را می گذاریم مصداق فرق بین مصداق و کلی چیست؟ این است که آن کلی منطقی وجود خارجی ندارد آن کلی طبیعی وجود خارجی دارد به واسطه عوارض مشخصه یعنی عوارض مشخصه زیدیت عمرویت بکریت می آید این را موجود در خارجش می کند به آن می گویید عوارض مشخصه، یا آن کسانی که اصاله الوجودی هستند می گویند وجود این ماهیت را آوردش توی خارج، حالا بالاخره عوارض مشخصه، آن کلی من حیث هی هی این لا موجوده و لا معدومه لا محبوبه و لا مبغوضه، پس چیست؟ کلی کلی است و این حتی اسمش را هم گذاشته اند اما به قول حضرت امام رضوان الله تعالی علیه می فرمودند که غفلت از وجود نه این که نمی شود که موجود در ذهن نباشد، موجود در ذهن است غفلت از وجودش داریم اما بالاخره آن کلی توی خارج نیست اما مصداق توی خارج است یعنی همان کلی با عوارض مشخصه توی خارج متعدد می شود خب این یک چیز مسلم توی منطق است همه شماها منطق خوانده اید و آن کلی را بخواهیم بگوییم موجود در خارج است همان است که شیخ الرئیس مسخره می کند می گوید یک آخوند ریش بلند کفش زرد شال داری توی همدان دیدم و گفت که کلی طبیعی به نحو اشتراک موجود در خارج است، مسخره می کند، شما اگر بخواهید قطع موضوعی درست بکنید باید این قطع موضوعی که یک کلی است وقتی می گوید اذا علمت بوجوب الجهر فاجهر خب باید این را موجود در خارجش بکنید آن که می توانید موجود در خارجش بکنید این ذات جهر و اخفات است و اما جهر و اخفات معلومه این اصلا توی خارج نمی آید توی عالم تصور است من علم پیدا کردم جهر و اخفات واجب است جهر و اخفات را آوردم نمازم درست است تکلیف ساقط است اما این می شود علم طریقی نمی شود علم موضوعی بر می گردد به این که شارع مقدس فرمود که وقتی به موضوعات من علم پیدا کردی برایت می شود منجز این جا هم گفته اذا علمت بوجوب الجهر فاجهر، بر می گردد به این که آن تکلیف که من نمی توانم در خارج بیاورم مصداقش را می توانم بیاورم عوارض مشخصه اش را می توانم بیاورم و وقتی نماز با جهر بخوانم آن تکلیف مولا ساقط شده اگر تکلیف مولا جهرو اخفات بوده تکلیف ساقط شده اما اگر تکلیف معلوم الجهر بوده معلوم الجهر توی خارج نیامد وقتی نیامد تکلیف ساقط نشده اگر جزء موضوع شد یا تمام موضوع شد هیچ کس نمی تواند تکلیف را بیاورد می خواهد جزء موضوع باشد می خواهد جزء حکم باشد می خواهد تمام موضوع باشد می خواهد تمام حکم باشد.
 یک قدری روی این عرض من فکر بکنید لذا ما مدعی هستیم اولا نداریم توی فقه یک جایی که علم درج در موضوع حکم یا در خود حکم شده باشد این ادعای اول ما و این ادعا هم بس است برای خاطر این که اصلا سر بی صاحب می تراشیم ما اصول می گوییم برای این که برویم توی فقه فقه درست کنیم برای این که بیاییم توی خارج و من می گویم اصلا توی فقه ما هیچ جا نداریم که علم درج در موضوع شده باشد جهر و اخفات مرحوم نایینی هم مثل سایر چیزهاست که می گوید اذا علمت بوجوب صلاه الجمعه ای یجب علیک صلاه الجمعه اذا علمت گاهی علم است گاهی علمی یعنی وقتی اماره برایت گفت نماز جمعه واجب است دیگر نماز جمعه واجب است نه آن علم نه آن اماره هیچ کدام جزء موضوع نیست طریق است راه است تکالیف مولا را از کجا باید به دست بیاوریم؟ یا از راه علم یا از راه علمی، یا از راه امارات مؤدیات اصول مؤدیات امارات مؤدیات قواعد یا از راه علم اما تکالیف مولا روی معلوم نیست روی ذات شیئ است نه روی ذات معلوم به معنا این که صفت مشبهه یا اسم مفعول این ادعای اول ماست و ادعای دوم ما این است اگر علم جزء موضوع یا ذات موضوع باشد اصلا ممکن نیست تکلیف مولا را بیاوریم برای این که آن چه تکلیف می آوریم ذات شیئ است نه عوارض شخصیه آن چه می آوریم آن ذات مفعول به است نه مفعول به به عنوان مفعول به، به عبارت دیگر معلوم الجهر معلوم الوجوب را من نمی توانم توی خارج بیاورم آن چه می توانم توی خارج بیاورم اصل وجوب است.
 این دو تا مطلب را ندیدم کسی بگوید اگر شما بپسندید توی ذهنتان باشد اگر هم نپسندید صرفیین چنین کردند شما هم بکنید آن چه مرحوم شیخ و مرحوم آخوند هم گفتند توی ذهنتان باشد به آن عمل بکنید.
 می خواستم این بحث دیگر تمام بشود برویم سر علم اجمالی اما باز هم یک دو سه تا نکته این جا هست دیگر مجبوریم این بحث را دو سه روز دیگر ادامه بدهیم انشاء الله.