درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/06/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مباحث عقلیه
 الحمدلله جلد اول کفایه مباحث الفاظ بحثش تمام شد امروز به بعد مباحث جلد دوم کفایه که به آن می گویند مباحث عقلیه در حالی که دو ثلثش مباحث لفظیه است اما حالا مشهور این جور شده که جلد اول را می گویند مباحث الفاظ جلد دوم را می گویند مباحث عقلیه و فکر بکنید شاید چیزی به نظرتان بیاید این که خب در جلد اول کفایه مباحث عقلیش بیشتر از مباحث لفظیه است و در جلد دوم مباحث لفظیش بیش از مباحث عقلیه است اما حالا اصطلاح شده جلد اول را می گویند مباحث لفظیه جلد دوم را می گویند مباحث عقلیه.
 بحث اولی که مرحوم شیخ بعدش هم مرحوم آخوند و دیگران کرده اند راجع به این است که یک جمله مرحوم شیخ انصاری فرموده اند المکلف اذا التفت الی حکم اما ان یحصل له العلم او الظن او الشک فان حصل له القطع عمل به و ان حصل به الظن و ظن معتبر باشد عمل به و اگر قطع نه، ظن معتبر نه، دیگر نوبت می رسد به اصول عملیه و اصول عملیه را که مرحوم شیخ آورده اند چهار اصل است یکی برائت و تخییر و اشتغال و استصحاب، معلوم است اصول ما قواعد فقهیه بیش از صد اصل داریم اما مرحوم شیخ چهارتا از این اصل ها را آورده اند و بالاخره فرائد یک مقدار کمی مربوط به قطع است و یک ثلثش مربوط به امارات است و مابقی اش هم مربوط به اصول عملیه است و اصول عملیه را هم مرحوم شیخ همه اش را شرعی می دانند نه عقلی و ولو این که برائت عقلی را هم بعد صحبت می کنند یا تخییر و اشتغال را ولی بالاخره آن که فرائد می گردد روی آن راجع به اصول و هم راجع به امارات مثلا راجع به خبر واحد ایشان خب ده بیست ورق لفظی صحبت می کنند تا بالاخره می رسد به بنای عقلاء، راجع به اصول عملیه هم خب بحث های در فرائد بحث های لفظیش روائیش خیلی بیش از بحث های عقلیش است برائت عقلی یا برائت شرعی، برائت شرعی ده تاست برائت عقلی یک بحث، همچنین مرحوم آخوند در کفایه، مرحوم آخوند در کفایه وقتی وارد امارات می شوند خب بحث های لفظیشان بیشتر از بحث های عقلیشان است وقتی وارد اصول عملیه می شوند بحث های لفظی بیش از بحث های عقلیشان است بالاخره حالا این جور، می فرمایند که المکلف اذا التفت الی حکم اما ان یحصل له القطع او یحصل له الظن یعنی ظن معتبر او لا یحصل له القطع و لا الظن تصل باصول عملیه.
 خب یک بحث این است این بحثهایی که می کنیم آیا این بحث ها بحث های اصولی است یا نه؟ مثلا الان می خواهیم بحث قطع بکنیم آیا این بحث اصولی است؟ گفته اند نه، بحث های عقلیه همه همه بحث کلامی است نه بحث اصولی برای این که در علم کلام است که ما باید راجع به عقلیاتی که مربوط به اسلام است مربوط به دین است صحبت بکنیم لذا جلد دوم کفایه گفته اند که همه این ها بحث های کلامی است نه بحث های اصولی، طردا للباب آمده و چون محتاج به آن بوده ایم آمده در اصول ما.
 اشکالی که در مسئله هست این است که ما تبعا لمرحوم آخوند تعریف علم اصول را کردیم گفتیم ما یقع فی طریق الاستنباط مسئله اصولی آن است که در اصول درستش می کنیم برای این که در فقه بکارش بیندازیم برای این که بحث های اصولی آن بحث هایی است، که یک قواعدی در فقه درست می کنیم که در فقه از آن قواعد استفاده بکنیم ما یقع فی طریق الاستنباط خب اگر این باشد تمام بحثهای ما می شود بحث های اصولی برای این که بحث قطع می کنیم در فقه خیلی به درد ما می خورد، بحث امارات می کنیم فقه ما متوقف بر امارات است بحث اصول عملیه می کنیم فقه ما متوقف بر اصول عملیه است بر برائت و تخییر و اشتغال و استصحاب، همه این ها یقع فی طریق الاستنباط، چرا طردا للباب؟ بله منافات ندارد یک چیز هم توی علم کلام به درد بخورد هم توی علم فلسفه به درد بخورد هم توی علم فقه بگوییم ذو جنبتین است، در این جا بعضی اوقات این جوری می شود که یک مسئله هم در فلسفه بحثش می شود درست هم هست هم در عرفان بحثش می شود درست هم هست هم در ادبیت بحث می شود درست هم هست هم در اصول فقه آورده می شود درست هم هست چه مانعی دارد این مسئله هم فقهی باشد هم فلسفی باشد هم عرفانی باشد هم کلامی؟
 لذا مثلا قطع را ببینید خب در علم کلام بحث می کنیم راجع به قطع که باید عقاید قطعی باشد ظنی فایده ندارد باید اجتهادی باشد تقلیدی فایده ندارد خب این بحث می شود بحث کلامی، حالا همان را می آوریم توی اصول می گوییم القطع حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا می گوییم المکلف اذا التفت الی حکم اما ان یحصل له القطع او الظن او الشک و حسابی بحث می کنیم می شود مسئله اصولی یقع فی طریق الاستنباط آن جا می شود مسئله کلامی این جا می شود مسئله اصولی، هم مسئله اصولی است یقع فی طریق الاستنباط هم مسئله کلامی است این که آن جا از آن نتیجه گرفتیم اصول دین باید قطعی باشد نه ظنی و نمی دانم چه شده که می گویند مثلا این بحث طردا للباب این جا آمده؟ اصلا جرأت هم خیلی می خواهد انسان راجع به اصول که دیگر مخصوصا فلسفه را هم که توی اصول آورده اند بگوید همه این اصول طردا للباب است یک ابحاثی فلسفی و کلامی و ادبی و این ها جمع شده شده علم اصول خب چرا اینجور بگوییم؟ خب بگوییم که یک عده مسائلی که توی فقه به درد ما می خورد یک کتاب کرده اند به نام علم اصول، عالی در می آید دیگر.
 استنباط می کند، حکم می کند، قطع دارد، حکم روی آن می کند جدی توی رساله هم می نویسد معنای استنباط دیگر همین است دیگر، می گوید که این حکم مقطوع به است اجماع داریم هیچ اشکال توی مسئله نیست بنابراین فتوای من طبق این قطع است مقطوع من یک فتوی، وقتی مقطوع من یک فتوی شد این قطع یقع فی طریق الاستنباط.
 بنابراین ما روی فرمایش مرحوم آخوند تعریف علم اصول را می کنیم ما یقع فی طریق الاستنباط تمام این مسائل اصول چه مباحث لفظیه چه مباحث عقلیه حتی مباحث ادبی مثل بحث مشتق و بحث وضع و تبادر و امثال این ها همه این ها می شود بحث اصولی، یقع فی طریق الاستنباط.
 قطع مدرکش است، مثل این که مظنه را می گویید حجت است دلیلش چیست؟ روایت امام صادق علیه السلام، آن هم همین است، الاصل حرمه العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل خب این یک امر عقلی است مظنه نمی تواند مدرک واقع بشود اما این مظنه اگر بر طبقش بنای عقلاء باشد می شود ظن معتبر، ظن معتبر شد می شود حجت، حجت شد یعنی چه؟ یعنی یقع فی طریق الاستنباط این آقایی که فتوی می دهد حجت دارد حجتش چیست؟ این ظن معتبر همچنین تا آخر و یک مسئله نمی توانید پیدا کنید این که خیلی از مسائل را می گویند طردا للباب است ما قبول نداریم می گوییم از اول جلد اول کفایه تا آخر جلد کفایه که اجتهاد و تقلید است همه همه بحث اصولی است چرا؟ برای این که همه این ها یقع فی طریق الاستنباط، اگر تعریف قدماء را هم کردید قدماء در باب اصول می گویند قواعد ممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه این همین حرف مرحوم آخوند است دیگر فرق ندارد، آن قدماء که گفتند یک قدری تفصیل دادند این تفصیل را مرحوم آخوند مختصر کردند آنها گفتند قواعد ممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه مرحوم آخوند می گویند ما یقع فی طریق الاستنباط استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می فرمود هو الحجه فی الفقه این سه تا عبارتا اخرای یک دیگر است هیچ تفاوت با هم ندارد هو الحجه فی الفقه یعنی یقع فی طریق الاستنباط، یقع فی طریق الاستنباط یعنی قواعد ممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه و تمام اصول ما قواعد ممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه، نداریم اصلا یک مسئله در اصول که این جور نباشد لذا همه مسائل را می گوییم که مربوط به علم اصول است من جمله بحث قطع در این جا مربوط به علم اصول است مباحث عقلیه که اولش قطع است و بعدش هم ظن است و بعدش هم اصول همه همه عقلی باشد یا شرعی باشد این از مسائل اصول است هم روی تعریف قدماء قواعد ممهده لاستنباط الاحکام الشرعیه هم روی تعریف مرحوم آخوند ما یقع فی طریق الاستنباط هم روی تعریف استاد بزرگوار ما آقای بروجردی هو الحجه فی الفقه همه همه مسائلی که در اصول آمده چه موجز مثل مرحوم آخوند چه مفصل مثل مرحوم شیخ همه این ها از مسائل اصول است خب این یک مسئله.
 مسئله دوم مرحوم شیخ یک جمله دارند جمله خیلی شیرین است اول که وارد بحث می شوند در حقیقت تعریف اصول را هم می خواهند بکنند یک تعریف می خواهند بکنند برای تقریب به ذهن به آن می گوییم تعریف لفظی می فرماید المکلف اذا التفت الی حکم اما ان یحصل له القطع او الظن او الشک بعد می فرماید اگر قطع برایش پیدا شد عمل به آن می کند اگر مظنه پیدا شد می گردد ببیند این مظنه آیا مدرکی دارد؟ ندارد؟ عقلی، شرعی عمل به آن می کند اگر قطع نبود ظن معتبر هم نبود نوبت می رسد به اصول عملیه طبق اصول عملیه عمل می کند فرائد ما از اول تا آخرش این است خیلی شیرین و خیلی موجز و خیلی هم همه فهم هر طلبه ای اول این فرائد را می فهمد و نه اشکالی دارد نه قلغی توی کار است نه ابهامی توی کار است یک چیز مسلم است مرحوم شیخ انصاری فرموده اند.
 خب این هم تقریبا تعریف مباحث عقلیه می شود، مباحث عقلیه نمی دانم این را هم فکرش را بکنید ببینید چرا مباحث عقلیه اش می گویند؟ تعریف جلد دوم کفایه تعریف فرائد یعنی فرائد راجع به قطع و ظن و اصول عملیه صحبت کرده می خواهد تعریف بکند، تعریف بکند یعنی می خواهد بگوید من می خواهم چکار بکنم خلاصه را ذکر فرموده اند به آن می گویند تعریف لفظی هم تعریف لفظی کرده اند و هم بیان کرده اند از اول فرائد تا آخر فرائد چه می خواهم بگویم واشکال هم توی مسئله نیست اصلا ابدا اما نمی دانم چه شده مرحوم آخوند ایراد کرده اند به استادشان مرحوم شیخ انصاری
 مرحوم آخوند این تعریف را دو جور دیگر اول مرحوم شیخ ثلاثیش کرده اند مرحوم آخوند می گویند چرا ثلاثی؟ ثنائیش می کنیم ثم می گویند اگر هم می خواهی ثلاثی بکنی این جور که گفتی نه یک جور دیگر و این از عجایب کفایه است اگر شما عزیزان بتوانید این مسئله ای را که من می گویم حل بکنید خیلی انصافا خدمت کرده اید به کفایه اتفاقا محشین بر کفایه هم هیچ کدام ندارند و نمی دانیم چرا؟ اشکال ما به مرحوم آخوند این است که آقای آخوند همان حرفی که مرحوم شیخ زده شما زده ای ثنائیش هم نتوانستی بکنی همان ثلاثی است و حرف مرحوم شیخ هم خیلی عوامانه و قابل فهم و طلبه فهم و فرمایش شما هم علاوه بر این که مشکلش کردید اشکالها هم دارد عبارت مرحوم آخوند را نوشته ام بخوانم تا فردا ببینیم که چه باید بگوییم.
 مرحوم شیخ فرمودند ان المکلف اذا التفت الی حکم اما ان یحصل له القطع او الظن او الشک مرحوم آخوند می گویند که این ثلاثی را ما ثنائی می کنیم بهتر است می گویند ان المکلف اذا التفت الی حکم شرعی اما ان یحصل له العلم او لا مرحوم شیخ گفتند اما ان یحصل له العلم او الظن ایشان می گویند او لا فعلی الثانی که علم ندارد لا بد من انتهائه الی الظن الانسدادی حالا که علم ندارد نه به حکم واقعی نه به حکم ظاهری نوبت می رسد به ظن انسدادی و الا اگر ظن انسدادی حجت نباشد فالرجوع الی الاصول می گویند این تقسیم ثنایی است نه ثلاثی برای این که مرحوم آخوند می گویند اما ان یحصل له العلم بالحکم الواقعی او الظاهری این را یک قسمش کرده اند و اگر علم به حکم واقعی و ظاهری نباشد نوبت رسیده به دلیل انسداد اگر حجت باشد و الا اصول عملیه.
 به مرحوم آخوند می گوییم شما علاوه بر این که ثنایی نکردی رباعی کردی برای این که قطع به حکم واقعی یا ظاهری خب یکی می شود قطع یکی می شود ظن، قطع به حکم ظاهری یعنی مثلا طبق حکمی روایت هست آن روایت صحیح السند است ظاهر الدلاله است مجتهد قطع پیدا می کند به حکم ظاهری خب معنایش چیست؟ معنایش این است که این فتوی داده روی اماره روی ظن معتبر بعد دلیل انسداد را می آورند جلو که ربطی به بحث ما ندارد و الا اگر قطع نباشد ظن انسدادی حجت است و الا اگر ظن انسدادی نباشد نوبت می رسد به اصول عملیه می شود رباعی برای این که اما ان یحصل له القطع او الظن المعتبر او الظن الغیر المعتبر یا اصول عملیه، به جای ثنائی شد رباعی.
 ببینید مرحوم شیخ چه می گویند؟ مرحوم شیخ می فرمایند که المکلف اذا التفت الی حکم اما ان یحصل له القطع او الظن او الشک بعد می فرمایند ان حصل له القطع عمل به، ان حصل له الظن یعنی ظن معتبر عمل به، و ان لم یحصل له ظن معتبر تصل به اصول عملیه خب تقسیم ثلاثی و خیلی هم قشنگ و ساده مرحوم آخوند چکارش کرده؟ می گوید اما ان یحصل له القطع بالحکم الواقعی یعنی آن قطع اول، او بالحکم الظاهری یعنی اماره یعنی ظن معتبر، ظن معتبر یعنی قطع دارد این حجت بینی و بین الله است اگر ما قطع را بیاوریم جلو اما ان یحصل له القطع او الظن او الشک آن ظن یا معتبر است یا غیر معتبر اگر غیر معتبر است می رود توی شک اگر معتبر است یک قسم می شود در مقابل قطع و اما ما قطع را بگوییم که متعلقش یا حکم واقعی است یا حکم ظاهری این اصلا توی اصول و توی فقه هیچ کدام نداریم که اماره را به آن بگوییم قطع، قطع به چه؟ به مدرک، معنای قطع به حکم ظاهری یعنی به مدرک دیگر، یعنی یک مظنه داریم مثل خبر واحد این خبر واحد مثلا آیه نباء دلالت دارد بر آن لذا برای ما قطع پیدا می شود این ظن معتبر است مرحوم آخوند به جای این که بگوید ظن معتبر، گفته قطع به حکم ظاهری.
 مرحوم آخوند می گوید ان المکلف اذا التفت الی حکم شرعی اما ان یحصل له العلم بالواقعی او الظاهری او لا فعلی الثانی لا بد من انتهائه الی الظن الانسدادی و الا فالرجوع الی الاصول العملیه خب این شد رباعی اما یک خلاف اصطلاح هم توی آن شد و اما خلاف اصطلاح چیست؟ این که اماره را ایشان اسمش را گذاشت قطع برای این که اما ان یحصل له العلم بالحکم الواقعی او الظاهری حکم ظاهری کدام است؟ مؤدای اماره و این یک اصطلاحی است برای خودشان می خواهد درست بکند اما بالاخره دو قسم است همان که اما ان یحصل له العلم بالحکم الواقعی او الظاهری مرحوم شیخ گفتند اما ان یحصل له العلم او الظن ایشان می خواهند همین را بگویند که ثنایی است نه ثلاثی اما ان یحصل له القطع بالحکم الواقعی او الظاهری این یک چیزی است می گویم نه بابا اما ان یحصل له القطع علم بر طبقش عمل می شود اما ان یحصل له الظن آن ظن یا حجت است یا حجت نیست اگر حجت است می شود ظن معتبر به آن عمل می شود اگر ظن معتبر نیست نوبت می رسد به اصول عملیه.
 مثل این که وقت گذشت نمی خواهیم راجع به این چیزها خیلی حرف بزنیم اما چون مرحوم آخوند می خواهند در مقابل شیخ قد علم بکنند و در مقابل شیخ دو جور دیگر بگویند این دو جور مرحوم آخوند علی الظاهر درست نیست باز هم روی آن فکر کنید تا فردا انشاء الله.