درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/03/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مطلق و مقید، الفاظ مطلق
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 برای مطلق یک الفاظی ذکر کرده اند عمده همان لفظ اول است یعنی اسم جنس، اسم جنس مثلا مثل رجل که وضع شده برای جنس رجل در مقابل مرأه یا لفظ عادل که وضع شده برای کسی که اجتناب از گناه دارد فرق هم نمی کند این اسم جنس جامد باشد یا مشتق مثل مثالها که زدم، ذاتی باشد عرضی باشد اگر یک لفظی را وضع کردند برای یک جنسی چه جامد چه مشتق به آن می گوییم اسم جنس.
 دیروز عرض می کردم این همان ماهیت لا بشرط است که توی منطق و توی فلسفه داریم که آن ماهیت لا بشرط مثل لفظ رجل وضع شده برای جنس رجل لا بشرط مقسمی به این معنا که شامل پیر جوان با سواد بی سواد شهری دهاتی همه همه می شود به قول آنها که دیروز گفتم ما دل علی معنا شایع فی جنسه گفتیم شیوعش را نگو ما دل علی معنا فی جنسه، لذا ماهیت لا بشرط که یجتمع با میلیونها شرط همان کلی طبیعی است که در خارج موجود است با عوارض مشخصه وقتی هم که می گوییم رجل عوارض مشخصه را نمی گیرد اما آن ذات را می گیرد از همین جهت هم رجل دلالت بر زید می کند دلالت بر عمرو هم می کند در حالی که بین زید و عمرو متباینند از نظر عوارض مشخصه از نظر خارج، دو فرد متباین اما دو تا مصداقند دو تا مصداقند برای چه؟ برای رجل، لذا این لفظ رجل هم زید را می گیرد هم عمرو را هم بکر را می گیرد هم خالد را در آن واحد این لفظ رجل همه مردهای توی دنیا را می گیرد عوارض مشخصه هم که جزء ذاتش نیست اما این کلی طبیعی را آن عوارض مشخصه خارجیتش می دهد کلی که توی خارج نبوده با عوارض مشخصه آمده توی خارج، زید به دنیا نیامده ماهیت لا بشرطش نبوده، زید به دنیا می آید یک ماهیت به نام رجل در مقابل انثی در خارج پیدا می شود
 عوارض مشخصه جزء ذاتش نیست مصداق درست کن است فرد درست کن است لذا از همین جهت هم می توانیم هم حمل بر زیدش بکنیم هم حمل بر عمرو در حالی که زید و عمرو با هم متباین هستند اما می توانیم بگوییم زید رجل عمرو رجل به حمل شایع صناعی یا به حمل هو هو، بعضی ها گفته اند حالا حمل شایع صناعی، این زید مراد است لذا لفظ رجل بر آن صادق است عمرو هم مرد است لذا لفظ رجل بر آن صادق است لذا زید می شود یک مصداق عمرو هم می شود یک مصداق برای آن کلی طبیعی الا این که دو تا کلی طبیعی توی خارج آمده از نظر ماهیت خب ماهیت است اما از نظر عوارض مشخصه دو فرد است دو فرد متباین هم هست لذا نمی توانم بگویم زید عمرو، نمی توانم بگویم عمرو زید اما می توانم بگویم زید رجل عمرو رجل تا آخر خب این مطلب تمام شد.
 الا این که این جا مرحوم آخوند و دیگران رفته اند توی یک قاعده ای که توی منطق توی فلسفه خیلی به درد ما می خورد و آن این است که این ماهیت را منقسم کرده اند به چهار قسم گفته اند این ماهیت را وقتی قیاسش بکنیم با خارج با واقع با نفس الامر گاهی آن خارج آن نفس الامر این لازمه ماهیت است به لازمی که از آن هم نمی شود گرفت گفته اند مثل زوجیت برای فرد یا فرد برای زوجیت گفته ماهیت زوجیت را با خارج وقتی قیاس بکنیم می بینیم این زوجیت با این عدد این چیزی که در خارج است مقایسه بکنیم می بینیم زوجیت لازمه این عدد در خارج است خب این یک قسم که گفته اند لازم که نمی شود از آن گرفت.
 یک دفعه، نه، منع می کند آن صفت را گفتم مثل فرد برای زوجیت، زوجیت را نمی توانم بگویم فرد است فرد را نمی توانم بگوییم زوجیت است بنابراین اگر این ماهیت قیاسش که کردیم با زوجیت دیگر با فردیت نمی سازد
 قسم سوم گفته اند لا اقتضاء لا اقتضا را گفته اند مثلا ماهیت برای وجود وجود برای ماهیت، این ماهیت ماهیت رجل راجع به این که موجود در خارج بشود یا موجود در خارج نشود گفته لا اقتضاست اگر مقتضی اش موجود شد موجود می شود اگر هم نه موجود نمی شود، لا اقتضا.
 خب تا این جا ماهیت اعتبارش کردیم با خارج مقایسه اش کردیم با خارج منقسم شد به سه قسم یکی آن مقایسه ای که ما کردیم لازم ذاتش است یک دفعه مانع ذاتش است یک دفعه نه، نه لازم ذاتش است نه مانع ذاتش است لا اقتضا، آن جا که لازم ذاتش است زوجیت برای اربعه، آن جا که مانع ذاتش است مثل فرد برای زوجیت، آن جا که لا اقتضاست ماهیت به نسبت وجود، وجود به نسبت ماهیت، خب وقتی چنین باشد گفته اند یک مقسم می خواهد می گویید الماهیت علی ثلاثه اقسام یک مقسم لازم دارد مقسم یعنی چه؟ یعنی یک چیزی که هم با آن قسم اول با آن قسم دوم با قسم سوم سازگار داشته باشد صادق باشد گفته اند این ماهیت لا بشرط مقسمی است.
 حالا لا بشرط قسمی، مقسمی، بالاخره گفته اند ماهیت لا بشرط است این ماهیت لا بشرط است که هم با ماهیت زوجیت می سازد هم با آن ماهیت فرد برای زوجیت می سازد هم برای آن لا اقتضا می سازد آن وقت گفته اند که لفظ وضع شده برای آن ماهیت لا بشرطی که با هر سه می سازد به آن می گویند ماهیت لا بشرط قسمی یا ماهیت لا بشرط مقسمی حالا آن الان مورد بحثمان نیست.
 بنابراین آن جا که مقایسه با خارج بکنیم لفظ برای آن وضع نشده حالا مقایسه با خارج بکنیم آن خارج یک دفعه جزء ذاتش است یک دفعه مانع ذاتش است یک دفعه لا اقتضاست این ها هیچ کدام واضع تصورش را نکرده بلکه لفظ را تصورش کرده معنای لا بشرطی اش را تصور کرده گفته وضعت هذا اللفظ لهذا المعنی از همین جهت هم آن ماهیت هم با قسم اول هم با قسم دوم هم با قسم سوم ساز گار دارد به عبارت دیگر مقسم برای قسم اول قسم دوم قسم سوم است.
 تا این جاها توی منطق گفته شده توی فلسفه هم گفته شده اما چیزی که مسئله را مشکل کرده این است که اهل منطق اهل فلسفه این ها را از اعتباریات می دانند نه از واقعیات، این طور که من عرض کردم گفتم لفظ را یک دفعه مقایسه می کنند آن ماهیت لا بشرط را مثل رجل مقایسه می کنند با خارج می بینند که لازم خاص دارد یک دفعه مقایسه می کنند با خارج می بینند مانع خاص دارد گاهی مقایسه می کنند با خارج می بینند لا اقتضاست، باشد باشد، نباشد نباشد، خب آن که الان تا این جا بحث کردیم می شود یک امر واقعی نفس الامری.
 اما منطقیین من جمله مرحوم حاجی سبزواری توی منطق همین منظومه می فرماید که مخلوطه مطلقه مجرده عند اعتبارات علیها وارده یک امر اعتباری می داند می گوید که این ماهیت لا بشرط که تو گاهی مقایسه کردی و این ماهیت لا بشرط لازم خاص درست کردی گاهی مانع درست کردی گاهی هم لا اقتضا درست کردی این ها همه امور اعتباری است عند اعتبارات علیها وارده، توی منطق هم اگر یادتان باشد همین منطقی که طلبه ها هم می خوانند تبعا لمرحوم حاجی سبزواری همین حرف گفته شده، گفته شده این ماهیت لا بشرط گفته اند هم مقسم است مقسم برای آن سه قسم این ها همه یک امر اعتباری است ما آن که امر واقعی و نفس الامری است آن ماهیت لا بشرط است اما این مقایسه ها همه یک امور اعتباری است معتبر می خواهد و الا چیز خارجی مشت پر کن در خارج نفس الامری نیست به عبارت دیگر ما یک ماهیت لا بشرط داریم اسمش را توی اصول می گذاریم اسم جنس و این اسم جنس ماهیت لا بشرط است و اگر می خواهی مقسمی اش بکنی مقسم برای آن سه قسم قرار بدهی یک اعتباراتی است که تو درست می کنی با آن اعتبارات آن ماهیت لا بشرط را گاهی می گویی مخلوطه گاهی می گویی مطلقه یعنی آن لا اقتضا گاهی می گویی مجرده یعنی مانع از آن خصوصیت.
 به مقام شامخ مرحوم حاجی سبزواری نمی خورد لذا اگر بتوانیم تاویلش بکنیم این عند اعتبارات علیها وارده را معنا بکنیم عند مباحثه کردن ها ماهیت لا بشرط لیس الا هی اما این ماهیت لا بشرط که لیس الا هی اگر مقایسه با واقعش بکنیم منقسم می شود به سه قسم بلکه به چهار قسم.
 استاد بزرگوار ما حضرت امام ایراد را می کردند می گفتند که خب حالا مرحوم حاجی اشتباه کرده دیگران هم از مرحوم حاجی گرفته اند اشتباه کرده اند و این که ما بخواهیم تأویل بکنیم با این الفاظی که توی منطق آمده جا ندارد.
 حالا ما بتوانیم تأویل کنیم یا نتوانیم بخواهیم حاجی سبزواری را ردش کنیم یا نکنیم، نه، مرحوم شیخ الرئیس هم در منطق شفا همین جور دارد بخواهیم این ها را رد کنیم یا نکنیم الا این که حرفمان را دیگر فدای این قلت قلت های طلبگی نمی کنیم و آن این است که ماهیت لا بشرط مقسمی سه تا قسم دارد و این سه قسم بلکه چهار قسم دارد و همه این ها ما به ازاء در خارج دارند واقعیت دارند نه این که امر امر اعتباری باشد وابسته به معتبر باشد اگر معتبر اعتبار بکند هست اگر معتبر اعتبار نکند نیست، نه، من اعتبار بکنم ماهیت لا بشرط مقسمی را یا اعتبار نکنم لا بشرط مقسمی مقسمی است من اعتبار بکنم یا نکنم ماهیت به نسبت وجود وجود به نسبت ماهیت این لا اقتضاست این مربوط به اعتبار من نیست که اعتبار من لا اقتضا درست بکند وقتی ماهیت لا بشرط را به نسبت وجود واقع و نفس الامر این است که این ماهیت راجع به وجود لا اقتضاست می تواند موجود شود می تواند موجود نشود به عکسش هم هست وجود راجع به ماهیت هم آن هم همین طور است آن هم لا اقتضاست و این که به اعتبار من وابسته باشد اعتبار من لا اقتضایش بکند این مسلم نیست.
 حالا اگر حرف مرحوم حاجی سبزواری را یک تأویلی برایش درست کردید و گفتید که این که می گوید مخلوطه مطلقه مجرده عند اعتبارات علیها وارده این عند اعتبارات یعنی عند التوجهات آن وقت می فهمیم یک واقع و نفس الامری، البته تأویل است حالا تأویل بکنیم حرف حاجی سبزواری را یا نکنیم حرفش درست باشد یا نباشد اما دست از این بر نمی داریم که ماهیت منقسم می شود به چهار قسم بلکه به 5 قسم یک ماهیت داریم خارجیت دارد ماهیت لا اقتضا، یک ماهیت داریم خارجیت دارد ماهیت مخلوطه یعنی مثل زوجیت یک ماهیت است این زوجیت که یک ماهیت است وقتی اربع را با زوجیت بسنجیم این زوجیت لازم لا ینفک اربعه است وقتی فرد را بسنجیم با زوجیت این لازم لا ینفک البته مانع، مانع برای زوجیت است یعنی اطلاق زوجیت بر فرد یا فرد بر زوجیت نمی شود چنانچه وقتی ماهیت را به نسبت وجود بسنجیم واقعیت این که این ماهیت برای این وجود لا اقتضاست آن وقت این ها سه تا قسم است یک مقسم می خواهد نمی شود که قسم مقسم نداشته باشد مقسمش هم یک واقعیت است اسمش را می گذاریم ماهیت لا بشرط یا قسمی یا مقسمی و این ماهیت لا بشرط یک واقعیت است و واضع هم لفظ را وضع کرده برای این ماهیت لا بشرط چون وضع برای ماهیت لا بشرط است هم با قسم اول می سازد هم با قسم دوم هم با قسم سوم یعنی آن ماهیت لا بشرط گاهی به نسبت لوازمش لازم مسلم است انفکاک پذیر نیست گاهی راجع به آن صفت مانع است مانع پذیر است گاهی هم اصلا راجع به لازمش لا اقتضاست اگر آمد قبولش می کند نیامد قبولش نمی کند، مقسم این سه قسم ماهیت لا بشرط، من نمی دانم چرا مرحوم حاجی سبزواری ماهیت لا بشرط را نگفته آن که این شعر را خواندم می گوید مخلوطه یعنی مثل آن که لازم دارد، مطلقه یعنی لا اقتضا، مجرده یعنی مانع و نمی شود با آن باشد عند اعتبارات علیها وارده در حالی که باید حاجی سبزواری بگوید یک قسم دیگر هم درست بکند بگوید مخلوطه مطلقه مجرده و یکی هم مقسم برای این سه آن وقت عند اعتبارات علیها وارده، ایشان ماهیت لا بشرط را حالا یا به وضوح باقی گذاشته اصلا نگفته و آن چه گفته شده این سه، این سه را هم امر اعتباری گرفته. توی منطق هم وقتی برویم کاری به حاجی سبزواری هم ندارد اتفاقا توی فلسفه هم همین جورهاست می بینیم که این ها را همه را از امور اعتباری حساب کرده اند در حالی که هر چهار قسم از امور نفس الامری امور واقعی اموری که ما به ازاء در خارج دارد و اسم جنس را واضع وضع کرده برای آن ماهیت لا بشرط که هم با مخلوطه می سازد هم با مطلقه می سازد هم با مجرده می سازد.
 بحث بعد ما این دو سه روز که تا شنبه تعطیل است بحث بعد ما روز شنبه اگر زنده دون فایده حالا شما مطالعه کنید ببینید اصلا علم جنس چیست؟ کجاست؟ کجا هست؟ مصداق هم نتوانسته اند پیدا کنند خیلی این طرف و آن طرف گشته اند ادبا نحویین یک اسامه درست کرده اند یک ثعاله خب ما هم نه راجع به روباه می خواهیم حرف بزنیم نه راجع به شغال، اصلا باید بگوییم مصداق مفید خارجی ندارد.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد