درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/03/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : بدا
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 در مسئله بدا اگر کسی بگوید مراد از بدا که در روایات آمده مسئله قضا و قدر و مسئله جبر و تفویض است برای این که سنی ها یا بعضی از فلاسفه پروردگار عالَم را عالِم به حوادث نمی دانند می گویند علم ازلی دارد آن علم ازلی منجز نیست و اما علم بالفعل خدا این تغییر پذیر است لذا مثلا قضیه حضرت یونس را این ها می گویند که خدا نمی دانست که این ها توبه می کنند چنانچه خود حضرت یونس هم نمی دانست که این ها توبه می کنند و بعد که توبه کردند و توبه آنها قبول شد عذاب از آنها برداشته شد لذا راجع به حوادث این امر نامربوط امر مزخرف را این ها دارند از بعضی از فلاسفه هم گرفته اند.
 می دانید مسئله قضا و قدر یک مسئله فوق العاده بغرنجی است و قابل حل هم نیست الا این که علم ترقی بکند آقا امام زمان بیاید مسئله قضا و قدر را حل بکند.
 از نظر ما مسئله قضا و قدر این جور حل می شود خدا عالم به ما سوی الله است قدرت مطلقه به ما سوی الله دارد رحمان و رحیم به تمام معناست کارهای پروردگار عالم همه همه طبق حکمت است بنابراین هر چه در این جهان واقع شده، واقع می شود صددرصد مصلحت تامه ملزمه دارد مسئله قضا و قدر حل می شود با دلیل لم هم حل می شود نه با دلیل انّ، از علت پی به معلول می بریم.
 عرفا هم اسمش را گذاشته اند الطاف جلی و الطاف خفی گفته اند پسر این تصادف می کند می میرد همین یک پسر را بیشتر ندارد جزع و فزع این هم بلند می شود چرا پسر من مرد؟ ما این چرا را بخواهیم حل بکنیم نمی شود این چنین علمی که ما بخواهیم این چرا چراها را حل بکنیم نمی شود شیطان اول اشکالی که به خدا داشت این که خدا تو که می دانستی من این جور می شوم چرا من را آفریدی؟ یک پنج شش تا از این اشکالها، پروردگار عالم همین عرض من را فرمود البته یکی از آنها را فرمود من را حکیم می دانی یا نه؟ گفت آری گفت اگر حکیم می دانی خب آنچه کردم طبق حکمت صد درصد لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون مسئله قضا و قدر را این جوری ما حلش می کنیم حلش کرده ایم.
 مسئله جبر و تفویض را هم به قول خود مولوی می گوید این که گویی این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای صنم، اختیار ما را می آوریم توی سلسله علل، این که خیام می گوید "می خوردن من حق ز ازل می دانست گر می نخورم علم خدا جهل بود " این جوابش این است که می خوردن تو با اختیار خدا می دانست نه بدون اختیار در سلسله علل اختیار خوابیده، گر می نخورم علم خدا جهل بود این با اختیار، گر می نخوری با اختیار یا می بخوری با اختیار این لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین یعنی پروردگار عالم همه اش را می داند اما این هم اختیار من در سلسله علل خوابیده.
 یکی جواب این خیام را داده "علم ازلی علت عصیان بودن این هم از غایت جهل بود" ظاهرا این جوابش نیست برای این که علم ازلی خدا عالم نیست به می خوردن این یا نخوردن این، خدا عالم به این است خدا عالم است که این می خورد با اخیارش و الا اگر جبر آمد توی کار خدا عالم است یا نه؟ نه، خدا عالم نیست چرا عالم نیست؟ برای این که زمینه ندارد این می خوردن من حق ز ازل می دانست این جوری باید بگوید می خوردن من حق ز ازل می دانست اما با اختیارم گر می نخورم علم خدا جهل بود می نخوردن توی سلسله علل، اختیار، بخورد، نخورد، هر دو اختیار است و اما اگر اختیار را برداریم خدا می دانست جبرا این می می خورد یا نه؟ نه، خدا نمی دانست برای خاطر این که این جبرا که می نمی خورد، با اختیار می می خورد، روی سلسله علل اختیار خوابیده، آن آقا که جواب دادهئ" علم ازلی علت عصیان بودن آن هم از غایت جهل بود " باید جواب این جور بدهد علم ازلی علت عصیان نیست علت اختیار عصیان است.
 لذا من الان که با ایشان می خواهم حرف بزنم من می توانم حرف نزنم دیگر یک چیز فوق العاده ضروری است ضرورت است اصلا من مجبور نیستم که سؤال ایشان را جواب بدهم یا سؤال ایشان را جواب ندهم اگر سؤال ایشان را جواب بدهم توی سلسله علل اختیار من خوابیده من با اختیارم دارم با ایشان حرف می زنم دارم با شما حرف می زنم اگر ما این اختیار را برداریم اصلا فعل متحقق نمی شود منم تصور می کنم منم تصدیق می کنم منم عزم و جزم و اراده می کنم منم فعل را ایجاد می کنم.
 بله قدرت مال خداست حرکت من مال خداست اراده من یعنی اراده وجود من مال خدا هزارها چیز است که این ها ربطی به اختیار من ندارد جبر هم هست طوری نیست همین الان جریان خون در بدن من جبر است همین الان قدرت داشتن و نداشتن من از طرف خداست همان که لا حول و لا قوه الا بالله بحول الله و قوته اقوم و اقعد من می ایستم من می نشینم نه این که خدا من را بلندم کند یا خدا من را بنشاند اقوم و اقعد اما بحول الله و قوته معنایش این جور می شود که توی سلسله علل اختیار خوابیده وقتی توی سلسله علل اختیار خوابیده باشد معنایش این جور می شود که پروردگار عالم از ازل می دانست که من با اختیارم با شما حرف می زنم لذا پروردگار عالم ثواب هم به من می دهد برای این که من یک فعل اختیاری انجام داده ام پروردگار عالم از ازل می دانست من می توانستم مباحثه امروز را با شما نداشته باشم اما با اختیارم مباحثه امروز را با شما شروع کردم لذا اگر بخواهیم علم خدا را بیاوریم علم خدا روی فعل نیست روی مراد است یعنی من تصور می کنم من تصدیق می کنم من جزم پیدا می کنم شوق پیدا می کنم اراده پیدا می کنم فعل را انجام می دهم این ها همه مراد است این در اختیار من است صددرصد این جبر نیست.
 اما آن چیزهایی که حول و قوه این که پروردگار عالم قدرت به من داده پروردگار عالم موانع را منع کرده این ها خب از طرف خداست همین که لا جبر و لا تفویض بل امر بین امرین امر بین الامرین یعنی حول و قوه مال خدا قیام و قعود مال من.
 در مسئله قضا و قدر هم همین طور است چرا خدا شیطان را آفرید؟ حتما یک علت تامه ملزمه داشته، چیست؟ نمی دانم چرا علت تامه ملزمه داشته؟ خدا آیا عالم به این وقایع بوده یا نه؟ یعنی شیطان رانده در گاه بشود؟ عالم بوده یا نه؟ بله، قدرت داشته آن را خلق نکند یا بکند؟ بله، رأفت و مهربانی دارد یا ندارد؟ بله، آیا حرف ها کارها روی حکمت است یا نه؟ آری، این صغری و کبری نتیجه می گیریم این که شیطان را آفریده است مصلحت تامه ملزمه داشته چه بوده؟ نمی دانم.
 فخر رازی وقتی این 6 تا اشکال شیطان را نقل می کند می گوید اگر جن و انس پشت به پشت یکدیگر بکنند و بخواهند واقعا این 6 تا اشکال را جواب بدهند نمی توانند که استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی در المیزان می خواهند جواب بدهند و نشده
 یک مسئله این است که ما مسئله قضا و قدر را با علم حصولی بتوانیم راستی بشکافیم این نمی شود اما یک حرف این که بتوانیم عقلمان را قانع بکنیم یا برسیم به مقام شهود و آنجا یک چیزهایی ببینیم آن می شود و بهترین راه ها در باب قضا و قدر همین است که ما با دلیل لم بگوییم مصلحت تامه ملزمه بوده در چه؟ در ما سوی الله جف القلم بما کان و ما یکون و ما هو کائن در ما سوی الله خدا عالم بوده خدا قادر بوده پروردگار عالم رأفت و مهربانی وجود داشته پروردگار عالم علاوه بر همه این ها حکمت روی وجود داشته روی موجودات داشته پس همه موجودات مصلحت تامه ملزمه داشته است، نبودش را هم می توانیم بگوییم مصلحت ملزمه داشته است دعا می کند خیلی خیلی اسباب استجابت هم فراوان است خیلی اما دعا مستجاب نمی شود بعد پرده ها که عقب برود می بیند که چقدر عالی شد که این دعا مستجاب نشد و این پرده عقب رفتن با این علوم ما نمی شود اگر علم شهودی باشد شاید آن علم شهودی بتواند یک قدری احاطه پیدا بکند و اما گر آن علم شهودی نباشد مسلم است غیر خدا احدی نمی داند الا این که علم وابسته به علم خدا باشد مثل علم پیامبر و ائمه طاهرین آن هم لو شاؤوا لعلموا و الا کی میتواند این مصالح و مفاسد نفس الامری را بتواند با دلیل درست بکند؟ قطعا نمی شود لذا وقتی چنین باشد راجع به قضا و قدر به نحو اجمال این جوری صحبت می کنیم راجع به جبر و تفویض آن آسانتر است آن مسئله ضروری است این که من اختیار دارم همه شما که این جا نشسته اید الان، الان در خود می بیند می توانید پا بشوید بروید با اختیار هم آمده اید این جا یک کسی بگوید که دست تقدیر من راکشاند این جا یک کسی بگوید من میخکوب این جا هستم این ها حرفهای نامربوط می شود جوابش هم همان جوابی است که بعضی گفته اند شیخ الرئیس در یکی از کلماتش می گوید که این سوفسطایی ها را آتش را بگذار کف دستشان این جوابش است می بیند می سوزد دست را می کشد عقب این معلوم می شود یک واقعیتی توی کار است جواب اگر بخواهیم بدهیم این است این که گویی این کنم یا آن کنم این دلیل اختیار است ای آقا ای خانم لذا این که می گوید می خوردن من حق ز ازل می دانست جوابش این است جهنم رفتن تو را حق ز ازل می دانست گر جهنم نروی علم خدا جهل بود و الا می خوردن این را با اختیار خدا می دانست از ازل، خدا می دانست در ازل این آقا که این شعر را خوانده من نمی دانم خیام است یا نه؟ این آقا که این شعر را خوانده با اختیار خودش شراب می خورد اگر این با اختیار خودش بر گردد به جبر معنایش خلف است یعنی فرض کرده با اختیار حالا اختیار را بر می دارد می گوید پس بنابراین شراب خوردن من من مجبورم شراب خوردن این با اختیارش را خدا می دانست حالا شراب نخورد چه؟ آن هم با اختیارش خدا می داند توی سلسله علل اختیار خوابیده توی مسئله قضا و قدر هم این جوری است که خب یک امری واقع شده بعد خلاف آن یک هفت هشت ده تا مثال زده اند از قرآن و روایات اهل بیت راجع به همین قضا و قدر راجع به همین مسئله بدا پیامبر اکرم فرمودند این عروس امشب می میرد و نمرد و بعد مار را دیدند بعد گفتند این صدقه داد، خب این صدقه داد پروردگار عالم این را از اول مسلم می دانست حتی راجع به حضرت یونس هم اگر یادتان باشد چند روز قبل من می گفتم من نمی دانم حضرت یونس نمی دانست، نه، بگوییم که همان طور که گفتند علم به مقتضیات داشته و راه همین بوده برای این که این قوم را یک دفعه تبلیغ می کند یک دفعه به جای تبلیغ پروردگار عالم عذاب برایشان می فرستد هر دو لطف است آن لطف خفی است آن لطف جلی بالاخره این قوم می شوند موحد حالا یک دفعه با آن عذابی که به ایشان خبر دادند یک دفعه هم با قبول کردن گفتار حضرت یونس، این ها همه یک بداست، بداست یعنی چه؟ یعنی یک ظهوراتی است که در واقع برای ما مخفی بوده حالا بعد برای ما معلوم می شود هم راجع به قضا و قدرش هم راجع به جبر و تفویضش، بگوییم این که در روایات آمده بدا خیلی بالاست هر پیامبری این بدا را از او اقرار گرفته اند هر که اقرار به بدا بکند بهشتی است اقرار به بداست که انسان را نجات می دهد اقرار به بداست که فرق بین سنی و شیعه است همه این روایت ها را ببریم روی قضا و قدر روی جبر و تفویض همه اش هم ظهور بعد الاخفاست و ظاهراً اگر این جور بگوییم آن وقت بدا با این روایات می سازد خب این حرف هم حرف چهارم حرف خوبی است آن حرف اول و دوم و سوم گفتم حرفها خیلی خوب است اشکال به حرفها هم نیست با روایات سازگار نیست که ما دلمان می خواست شماها تطبیق با روایات هم بدهید آن حرف اول و دوم و سوم را بزنیم.
 حالا علی کل حال راجع به بدا این چهار تا قول هست هر چهار تا قول عالی است بلا اشکال است و بدا را معنا بکنیم به هر یکی از این چهار تا هیچ اشکالی ندارد عالی است اما با روایات اهل بیت این معنای چهارم بیشتر سازگاری دارد.
 این خلاصه بدا اما دیگر بیش از این خیلی حرف دارد خیلی بحث شده هم در کلام بحث کرده اند و هم در تفسیر بحث کرده اند و هم فلاسفه و هم عرفا، دیگر شمایید که انتخاب بکنید هر چهار قول را و بگویید قول چهارم با روایات اهل بیت که بدا را معنا می کند سازگاریش بیشتر است و الا اگر کسی بدا را معنا کند به همان معنای اولی که مرحوم آخوند گفتند طوری نیست بدا را معنا کند به همان حرفی که شیخ الرئیس و صدر المتألهین زدند طوری نیست بدا را معنا کند به همان حرف عرفانی حضرت امام و مرحوم شاه آبادی طوری نیست بدا را معنا کند به این معنایی که من عرض کردم مسئله قضا و قدر و جبر و تفویض طوری نیست هر چهار تا تاب این گرفتن بدا را دارد عالی هم هست اما این حرف امروز ما با روایات اهل بیت بیشتر سازگاری دارد تا آن قول اول و دوم و سوم.
 حالا دیگر بحث فردا مثل این که بحث عام و خاص تمام شد بحث فردا راجع به بحث مطلق و مقید.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد