درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/02/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : آیا به واسطه خبر واحد می شود ظواهر قرآن را تخصیص داد؟
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 آیا به واسطه خبر واحد می شود ظواهر قرآن را تخصیص داد یا نه؟ یک مقدار بیشتر آیا با خبر واحد البته خبر ثقه البته خبر موثوق به می شود قرآن را تفسیر کرد یا نه؟ تبیین کرد یا نه؟ و بالاخره به واسطه خبر واحد آیا می توانیم تصرف در ظواهر قرآن بکنیم؟
 مشهور در میان اصحاب گفته اند می شود گفته اند مقتضی که موجود است مانعی هم که در کار نمی بینیم موانعی که گفته اند درست نیست بنابراین همین طور که خبر واحد می تواند عام نصی را عام روایی را تخصیص بدهد می تواند عام کتابی را هم تخصیص بدهد، همین طور که روایت موثوق به می تواند تفسیر روایات بکند تبیین روایات بکند راجع به قرآن هم می تواند تفسیر قرآن بکند تبیین قرآن بکند.
 مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه جور دیگر می فرمایند آن هم خوب است می فرمایند اصلا اجماع هست اجماع به این معنا که سیره الان تا زمان پیامبر اکرم ائمه طاهرین بر همین بوده است که به واسطه روایات اهل بیت تصرف در قرآن می کردند.
 عامهای قرآن را تخصیص می دادند به واسطه روایات قرآن را تفسیر می کردند تبیین می کردند و این سیره در مرآی و منظر پیامبر، ائمه طاهرین بوده ردعی نکرده اند پس حجت است.
 خب این هم خوب است برای این که این تبیین قرآن تفسیر قرآن به واسطه روایات اهل بیت یک چیزی است که هم در عامه هست هم در خاصه، یک قدری بیشتر از این هم شاید بشود گفت این که اصلا اگر نشود لغویت در جعل است یعنی پیامبر اکرم ائمه طاهرین روایات فراوانی فرموده اند برای تفسیر قرآن برای تبیین قرآن برای تخصیص و تقیید قرآن اگر شما بخواهید بگویید حجت نیست این روایت ها بگویید حجت نیست می شود لغویت در جعل پیامبر اکرم ائمه طاهرین یک چیزهایی فرموده اند که این ها نشود به آن عمل بکنیم نشود حجیت داشته باشد آن هم کم نیست این درّالمنثور مال سنی ها و نور الثقلین مال ما تفسیر برهان این ها همه روایت است شاید بر روی هم روایات سنی و شیعه بیش از 10 هزار روایت است برای تبیین قرآن برای تفسیر قرآن برای تقیید قرآن برای عمومات ما بگوییم در المنثور سیوطی و نور الثقلین شیعه برهان و امثال این ها که زیاد هم هست ما بگوییم همه این روایتها را به آن نمی شود عمل کرد، می شود لغویت در جعل، لغویت در جعل که محال است پس پیامبر اکرم ائمه طاهرین این روایت ها فرموده اند ما به آن عمل بکنیم، ما به آن عمل بکنیم یعنی تقیید قرآن بکنیم یعنی تخصیص قرآن بدهیم یعنی تفسیر قرآن بکنیم تا آخر.
 و شاید تمسک به روایت ثقلین هم می شود کرد روایت ثقلین نمی شود بگوییم یک روایت متواتر است، نه، یک ضرورت است بین عامه و خاصه که پیامبر اکرم در هر فرصتی شاید مثلا بیش از هزار جا در فرصتها انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکتم بهما فلن تضلوا ابدا، به احدهما ضلالت است دوش به دوش هم، قرآن عترت، عترت قرآن، خب اصلا معنای عترت قرآن یعنی همین طور که امام صادق علیه السلام هم فرمودند ما باید قرآن را تفسیر بکنیم ما باید تبیین قرآن بکنیم تالی تلو قرآن است همان است که قرآن می فرماید یا رسول الله انزلنا الیک الکتاب لتبین للناس ما نزل الیهم بگوییم با خبر متواتر، این که نیست مسلم لتبین للناس ما نزل الیهم یعنی خبر واحد از رسول گرامی نقل می شود یا خبر واحد از ائمه طاهرین نقل می شود لتبین للناس ما نزل الیهم روایت ثقلین می گوید این ها حجت است باید بگوییم که یک امر ضروری است تقریبا باید بگوییم که از تصورش تصدیق لازم می آید که به واسطه خبر اگر ثقه باشد اگر صحیح باشد بالاخره از نظر رجال اشکالی در خبر نباشد خبر موثوق به باشد ما می توانیم عام را عام قرآنی را تخصیص بدهیم تبیین قرآن بکنیم اگر روایت اهل بیت نباشد قرآن را نمی شود تفسیر کرد اصلا تبیین می خواهد و الا محکمات قرآن محکمات به این معنا که بشود به آن عمل بکنیم خیلی کم است عموماتش دیگر کمتر است ما من عام الا و قد خص در عمومات قرآن در مطلقات قرآن هست یعنی ما ظاهراً نمی توانیم شما اگر حالش را دارید بگردید ببینید می شود یک عامی که تخصیص نخورده باشد یک مطلقی که تقیید نداشته باشد و این ها همه دلیل بر این است که مفروغ عنه است این که به واسطه خبر واحد ما تصرف در قرآن شریف می توانیم بکنیم حالا یا تخصیص بدهیم عامش را یا تقیید بکنیم مطلقش را یا تبیین بکنیم خود قرآن را یا تفسیر بکنیم مجملات را متشابهات را و امثال این ها و یک مقدار بیشتر هم اصلا بگوییم این آیه شریفه که می فرماید که مگر قفل غفلت به دلت است که تدبر در قرآن نمی توانی بکنی؟ و کی تدبر در قرآن می شود؟ در وقتی که ما روایات پیامبر و اهل بیت داشته باشیم و الا خودمان بخواهیم تبین تفحص در قرآن بکنیم نمی شود من فسر القرآن برایه فلیتبوء مقعده من النار از همین جهت هم ما اصلا می گوییم که قرآن منهای عترت حجت نیست برای این که تمسک به عام است قبل از تفحص و تفحص به عام قبل از تفحص جایز نیست خب این اصل مسئله.
 حالا چهار تا دلیل آورده اند این که تمسک به مخصص ها نمی شود کرد یعنی به واسطه خبر واحد قرآن را نمی شود تخصیص داد دیگر به طریق اولی نمی شود تبیین کرد دیگر به طریق اولی نمی شود تفسیر کرد اما چهارتا دلیل همه از آن دلیلهای شلکی است بی ریشه ای است.
 دلیل اول گفته اند قرآن قطعی السند است روایات ظنی السند است شما چه جور می خواهید با ظنی السند قطعی السند را از بین ببرید؟ خب ایرادها به این حرف هست یک ایراد که عمده است این است که ما به واسطه خبر واحد نمی خواهیم قرآن را از بین ببریم می خواهیم تصرف در ظواهر بکنیم ظواهر قرآن ظنی الدلاله است خود قرآن است که قطعی الدلاله است و اما دیگر عموماتش و مطلقاتش و ظهوراتش و این ها که ما کار داریم با آن این ها همه ظنی هستند، خبر واحد بگویید ظنی الدلاله است عموم عام هم ظنی الدلاله است به واسطه ظنی الدلاله تخصیص می دهیم ظنی الدلاله را، اگر ما می خواستیم به واسطه خبر واحد آیه قرآن را به طور کلی کنارش بگذاریم آن یک حرف دیگر می شود این که نیست اصلا بحث ما این نیست درباره نسخ انشاء الله همین چند روزه صحبت می کنم یک کسی در باب نسخ ممکن است این جور بگوید که نسخ تصرف در قطعی السند است حالا آن را بعد صحبت می کنیم ولی علی کل حال الان مبحث ما بحث ما این است به واسطه ظنی السند یک ظنی الدلاله را که می شود هر دو ظنی می شود تصرف کنیم یا نه؟ می شود چرا نمی شود؟ برای این که آن مخصص ما اظهر است آن ظاهر است حمل ظاهر بر نص می کنیم اگر از باب اظهر و ظاهر بگوییم یا نه، اصلا پروردگار عالم عام گفته است ضربا للقانون، محاوره ای که نیست ضربا للقانون گفته که بعد پیامبر اکرم ائمه طاهرین مبین باشند آن قرآن را متبین باشند لذا همه قرآن شریف این جوری است کم پیدا می شود که نص در قرآن شریف باشد همه قرآن می شود ظنی الدلاله.
 می گوییم خبر موثوق به، و الا اگر خبر ضعیف باشد که موثوق به نیست اگر شما خبر واحد را حجت ندانستید مثلا من نمی دانم کسی پیدا می شود یا نه؟ می گویند سید مرتضی که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی قبول نداشتند می گفتند نه سید مرتضی خبر واحد را حجت می داند می گویند مثلا ابن ادریس در حالی که ابن ادریس در آخر سرائر مستطرفات دارد مستطرفات یعنی 100 تا بالاتر روایت و فرض ما این است که لو خلی و طبعه این روایت قابل اعتماد است حالا که قابل اعتماد شد می خواهم با این مخصص عام کتابی که آن هم ظاهر الدلاله است تخصیص بدهم خب می شود یکی ظاهر السند یکی ظاهر الدلاله اشکال این آقا که گفته است یکی قطعی السند است یکی ظنی السند است نمی شود، می گویم اصلا تو رفتی یک جایی که ما نمی گوییم آن چه تو می گویی ما نمی گوییم آن چه ما می گوییم تو نگفتی، نمی خواهیم که العیاذ بالله تصرف در قرآن بکنیم بگوییم این آیه نیست، می خواهیم بگوییم آیه ای که هست و ظهور است نه نص ایا این ظهورات را تصرف در آن می شود کرد یا نه؟ ظهورات قرآن همه همه ظنی است ظهور است دیگر و شما در مباحث عقلیتان همین جور می فرمایید الاصل حرمه العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل آن وقت ما اخرجه الدلیل را اول چیزی که می گویید می گویید ظواهر، دوم چیزی که می گویید خبر واحد دیگر ما بقی هم برگشت به همین دو است این اولا.
 و ثانیا من نمی دانم خبر ثقه یا خبر صحیح السند این ها ظنی هستند از نظر سند؟ از نظر دلالت ظنی هستند اما از نظر سند که مشهور شده ظنی السند من نمی دانم خب مرحوم آقا ضیاء این فحل در اصول ایشان می فرماید که خبر صحیح السند قطع آور است البته نه آن قطع دقی فلسفی، قطع عرفی، معمولا همین جوری است که اگر یک کسی که ثقه است عادل است فهمیده است حالا یک خبری به شما داد اطمینان پیدا می کنید دیگر معنای اطمینان یعنی علم عادی، علم عادی یعنی آن علم دقی فلسفی نه یعنی یقین پیدا می کنم به این سند و این که مشهور شده روایات ما ظنی السند است، نه، ما می گوییم روایات همه مثل ظهور، در ظهور هم ما همین را می گوییم همین الان که من دارم حرف می زنم و شما می شنوید همه شما به حرفهای من حالا ممکن است ایراد بکنید اما به ظهورات کلام من اطمینان پیدا می کنید من دارم حرف می زنم احتمال نیش غول بدهید ممکن است ایشان اصلا خطا بکند یا العیاذ بالله عمدا خلاف واقع بگوید نیست این ها دیگر، این دو چیزی که مهم است یکی ظهور یکی خبر ثقه این ها هر دو اطمینان آور است اطمینان ظن متآخم با علم است ظن متآخم با علم علم عادی است آن چه توی فقه ما هست علم عادی است یقین که به قول آقای داماد رضوان الله تعالی علیه، جای دیگر می فرمودند لازم نیست ما قسم حضرت عباس بخوریم،نه، عرف ظن متآخم با علم را یا اطمینان را حجت می داند من باب یقین می گوید که یقین دارم به او می گویند این یقین را از کجا پیدا کردی؟ می گوید از حرفها از ظهور لفظ تو، اقرار کردی، و بخواهد بگوید که اقرار کردی مظنه است و عقلاء مظنه را حجت می دانند، نه، می گوید یقین دارم، اقرار کردی یقین دارم اطمینان دارم علم دارم حالا دیگر این مبنایی است البته مبنا شاذ هم هست ولی من عقیده دارم همین حرف شاذ من را من عقیده به آن دارم این که ظهورات و خبر واحد ثقه این ها از راه مظنه و بنای عقلاء و این ها نه، این ها حجتند از باب یقین همان که مرحوم شیخ انصاری وارد بحث که می شوند می فرمایند که یقین حجه لا تناله ید الجعل اثباتا و لا نفیا، ظهورات همین است خبر ثقه هم مخصوصا صحیح السند دیگر همین است، خب این حرف اول.
 حالا اگر این حرف من را نپذیرید همان حرفی که بزرگان فرموده اند که آقا تو اشتباه کردی ما که کاری به قطعی بودن قرآن نداریم ما کار به ظنیات قرآن داریم یعنی کار به ظهورات به واسطه ظنی می خواهیم ظنی را تخصیص بدهیم هر دو حجت است پس بنابراین با تخصیص که ظنی است تخصیص می دهیم با مخصص که ظنی است تخصیص می دهیم ظنی قرآن را یعنی عمومات قرآن را یعنی ظهورات قرآن را.
 مطلب دومی که فرموده اند گفته اند آقا در مقابل روایات قد علم کردی می گویی با خبر واحد می شود قرآن را تفسیر کرد برای این که ما روایات به اندازه تواتر داریم که ائمه طاهرین علیهم السلام فرموده اند نه، ما خالف قول ربنا لم نقله فاضربوه علی الجدار، خب این روایت ها چه به ما می گوید؟ می گوید هر چه مخالف با قرآن است بگذارش کنار بنابراین عام و خاص خاص مخالف با قرآن است باید بگذارید کنار و آن روایتی که می خواهد تفسیر بکند تبیین بکند تبیین بکند مخالف با ظهور قرآن است باید بگذاریم کنار آن روایت ها به ما می گوید
 خب این هم جوابش این است که آقا مگر بین عام و خاص این ها تعارض است؟ مخالفت است؟ اگر هم مخالفت باشد مخالفت بدوی است و الا جمع دلالی دارد جمع دلالی دیگر مخالفت نیست همان که مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه وقتی می خواهند در استصحاب وارد بشوند خب همین را می فرمایند که بعض چیزها توفیق عرفی دارد وقتی توفیق عرفی داشت بین روایات می شود جمع دلالی اصلا نوبت به تعارض و امثال این ها نمی رسد، مرحوم شیخ هم دارند مرحوم شیخ هم در اول تعارض همین حرف مرحوم آخوند را دارند که تا جمع دلالی داشته باشیم نوبت به جمع سندی نمی رسد آن وقت جمع دلالی را مرحوم شیخ فرموده اند که عام و خاص و مطلق و مقید و حکومت و ورود، مرحوم آخوند یک چیز اضافه می کنند که آن سه چهار چیز هم در همین خوابیده می فرمایند توفیق عرفی اگر عرف وفق جمع بین دلیلین بکند دیگر تعارض توی کار نیست دیگر باب تعادل و تراجیح را نمی آوریم جلو، خاص مقدم بر عام است و لو عام اظهر باشد چرا؟ برای این که العرف وفق جمع بین دلیلین بکند حمل عام بر خاص بکند حمل مطلق بر مقید بکند حمل مجمل بر مبین بکند و امثال این ها لذا این چیزی که آورده شده به واسطه خبر واحد نمی شود تخصیص داد می گوییم نه، می شود تخصیص داد چرا؟ برای این که روایات من خالف قول ربنا این هم هست نه این که تخصیص خورده باشد، نه، اصلا روایات اهل بیت جمع دلالی را نمی گیرد مختص آن جاست که تعارض باشد و بین عام و خاص تعارض نیست بین حاکم و محکوم بین ورود و مورود تعارض نیست آن توفیق عرفی مرحوم آخوند هم که بسیار خوب است اگر عرف وفق جمع بین دلیلین بکند دیگر تعارض نمی بیند تا این که ما بگوییم که بین عام و خاص تعارض است و من خالف قول ربنا لم نقله فاضربوه علی الجدار باید خاص را بگذاریم کنار عام را بگیریم.
 دو تا دلیل دیگر هم دارد خیلی اهمیت ندارد اما چون وقت گذشت دیگر مجبوریم فردا بحث امروز را تکرارش کنیم.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد