درس خارج اصول آیت الله مظاهری

92/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 درس‌خارج‌اصول‌‌حضرت‌آیت‌الله‌العظمی‌مظاهری«مدظله‌العالی»
 موضوع : استصحاب عدم ازلی
 تاریخ 19 /1 /92
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث این دو روز ما در باره استصحاب عدم ازلی بود.
 گفتم مشهور در میان قدماء استصحاب عدم ازلی را جاری می دانند مثل مثلا صاحب فصول و صاحب قوانین و شیخ طوسی بعدش هم دیگر عمده شیخ مرتضی انصاری.
 اما عده ای از بزرگان هم این استصحاب عدم ازلی را که اواخر پیدا شده جاری نمی دانند مثل مرحوم نایینی و استاد بزرگوار ما آقای بروجردی و حضرت امام و امثال این ها و شاید بتوانیم بگوییم که تا زمان شیخ انصاری شهرت بوده که استصحاب عدم ازلی جاری است از زمان بعد از شیخ انصاری تا الان دیگر شهرت این است که استصحاب عدم ازلی جاری نیست شاید بتوانیم این حرف را بزنیم اما علی کل حال مسئله مختلف فیهاست.
 و ما گفتیم استصحاب عدم ازلی جاری نیست چهار دلیل هم برایش آوردیم یکی گفتیم قضیه متیقنه با مشکوکه دوتاست در استصحاب عدم ازلی قضیه متیقنه ما مفاد کان تامه است قضیه مشکوکه ما مفاد کان ناقصه یا بگویید لیس تامه لیس ناقصه و یشترط در استصحاب اتحاد قضیتین، یکی هم گفتیم اصلا استصحاب عدم ازلی موضوع ندارد هاذویت ندارد لذا می شود استصحاب قضیه مشکوکه دارد قضیه متیقنه ندارد، یکی هم گفتیم استصحاب عدم ازلی همیشه تعارض دارد و اگر هم کسی جاری بداند باید با تعارض تساقط کند هر دو را، دلیل چهارم هم گفتیم حرف استاد بزرگوار ما آقای بروجردی این اصلا عرفیت ندارد و لا تنقض الیقین بالشک از این انصراف دارد این چهار تا دلیل ما بود لذا می گفتیم استصحاب عدم ازلی جاری نیست. در مقابل این حرفهای ما دیگر بزرگانی مثل مرحوم آقا ضیاء و شاگردهای ایشان، مرحوم حاج شیخ و خیلی از شاگردهای ایشان و بالاتر از این ها مرحوم شیخ انصاری اما مرحوم شیخ انصاری می دانید مفصل اصلا صحبت نکرده مفروغ عنه گرفته، انسان می بیند در فقه در اصول استصحاب عدم ازلی را ایشان جاری می داند اما بحثی از مرحوم شیخ انصاری راجع به استصحاب عدم ازلی نداریم این تقریراتی هم که نسبت به ایشان می دهند که مرحوم آخوند نمی تواند نسبت بدهد این جا هم نیامده. ولی علی کل حال بزرگانی هستند که استصحاب عدم ازلی را جاری می دانند.
 دلیل اول این ها می گویند که اطلاقات، لا تنقض الیقین بالشک همین طور که مستصحب ما اگر امر وجودی باشد جاری است اگر عدم نعتی باشد جاری است اگر عدم ازلی هم باشد جاری است برای این که لا تنقض الیقین بالشک دیگر نگفته لا تنقض الیقین بالشک الا در استصحاب عدم ازلی و روی این اطلاق خیلی پافشاری هست خیلی، انسان وقتی برود توی کلمات این ها مخصوصا کلمات مرحوم حاج شیخ در درر یا شاگردهای ایشان مثل استاد بزرگوار ما آقای داماد می بینیم روی این اطلاق لا تنقض الیقین بالشک خیلی پافشاری دارند.
 اقوی دلیل این ها این است. در حالی که اضعف ادله هم همین است چرا؟ برای این که اولا لا تنقض الیقین بالشک اطلاق ندارد در مقام تشریع است وقتی در مقام تشریع شد دیگر در مقام خصوصیات نیست مثل الرجل خیر من المرأه است دیگر در مقام خصوصیات نیست آن می خواهد جعل حکم بکند اما این که کجا استصحاب جاری است؟ کجا استصحاب جاری نیست؟ استصحاب قاعده یقین را می گیرد یا نه؟ آیا استصحاب مربوط به احکام است؟ یا مربوط به موضوعات؟ یا هر دو؟ خب این ها یک حرفهایی است که ده چهارده تا بلکه بیشتر تنبیه مرحوم آخوند در کفایه راجع به استصحاب درست کرده اند و هیچ ندیدیم مرحوم آخوند همچنین کسانی که می گویند اطلاق توی آن ده چهارده تا تنبیه هیچ جا ندیدیم بگویند که اطلاق لاتنقض آن را می گیرد رفته اند روی ادله ای مثل استصحاب کلی و کلی قسم اول و کلی قسم دوم و کلی قسم سوم و رفته اند توی آن قضایا و یک دردسرهای عجیبی هم در بعضی از این تنبیهات درست شده و لا تنقض الیقین بالشک اصلا مربوط به خصوصیات نیست و یک قاعده کلی باید ما راجع به اطلاقات درست بکنیم مولا در مقام بیان خصوصیات است قرینه ذکر نکرده پس خصوصیت اراده کرده پس اطلاق اراده کرده و اما اگر در مقام تشریع حکم باشد همان اول می افتد همین که مولا در مقام بیان است در مقام بیان مراد است همین جا می گوییم در مقام بیان خصوصیات نبوده در مقام تشریع بوده و هر کجا که آیه ای روایتی در مقام تشریع حکم باشد اطلاقی در کار نیست مقدمات حکمت را نمی توانیم جاری بکنیم و در ما نحن فیه همین است این لا تنقض الیقین بالشک برای ما می خواهد استصحاب درست بکند در مقابل اشتغال، استصحاب درست بکند در مقابل برائت اما حالا استصحاب کجا جاری است؟ کجا جاری نیست؟ دیگر نمی خواهد شارع مقدس که، گفته لا تنقض الیقین بالشک آن خصوصیات را هم برای ما بگوید آن خصوصیات دیگر باید با دلیل دیگری گفته بشود.
 این حرف اول که این ها می گویند که این استصحاب عدم ازلی مصداق لا تنقض الیقین بالشک است وقتی مصداق شد دیگر خواه ناخواه همین طور که لا تنقض الیقین بالشک استصحاب وجودی را می گیرد استصحاب عدمی را می گیرد همین طور که استصحاب عدم نعتی را می گیرد استصحاب عدم ازلی را می گیرد.
 ولی حالا بگویید اطلاق هست دیگر بالاتر از این که نه، بگویید اطلاق هست لا تنقض الیقین بالشک اطلاق دارد مولا در مقام بیان خصوصیات است قرینه ذکر نکرده پس استصحاب وجودی جاری است مصداق است عدمی هم چه عدم نعتی چه عدم ازلی مصداق است پس لا تنقض الیقین بالشک آن را می گیرد.
 خب حالا بگویید اطلاق دارد این چهارتا دلیل ما را چه می کنید؟ ما می گوییم خیلی خوب اطلاق دارد اما در ما نحن فیه قضیه متیقنه غیر مشکوکه است قضیه مشکوکه غیر متیقنه است این را باید جواب داد.
 مرحوم آقای داماد رضوان الله تعالی علیه هم خودشان قائل بودند هم از مرحوم حاج شیخ نقل می کردند می گفتند که این که می گویند قضیه متیقنه غیر مشکوکه است مشکوکه غیر متیقنه این یک امر عقلی دقی است و عرف این حرفها را سرش نمی شود و ما باید ظهورات را از عرف بگیریم موضوعات احکام را هم از عرف بگیریم حالا و لو واقعا قضیه متیقنه غیر مشکوکه مشکوکه غیر متیقنه باشد عقلا اما عرف قضیه متیقنه عین مشکوکه است مشکوکه عین متیقنه.
 اگر کسی بتواند این حرف را بزند من به آقای داماد می گفتم که راستی ملتزمید شما به حرف مرحوم حاج شیخ؟ نمی توانستند جواب بدهند، نمی توانستند یعنی ساکت می شدند، راستی آدم بگوید که عرف سرش نمی شود عدم نعتی و عدم ازلی را، سرش نمی شود قضیه سالبه به انتفاء موضوع و قضیه سالبه به انتفاء محمول را، قضیه سالبه به انتفاء موضوع و سالبه به انتفاء محمول را یک قضیه می داند، این دیگر می شود یک نحو اخباری گری اما شما فقهاء که اخباری گری نیستید خب حسابی توی روایات اهل بیت دقت می کنید توی گرفتن موضوع دقت می کنید و بالاخره عقل را می آورید جلو عقل را حجت می دانید آن عقلی حجت نیست که بخواهد یک دقتهایی که عرف نمی فهمد بخواهد حمل بر روایات بکند و اما اگر عرف بفهمد، عرف بفهمد یعنی ذهن خالی مجتهد این مراد از عرف است، مراد آمیرزا بقال که نیست همین طور که مرحوم صاحب قوانین فرموده اند این که می گوییم عرف یعنی همان عقل که موضوع احکام یا کتاب است یا سنت است یا عقل است یا اجماع، عقل یعنی همان فهم مجتهد، یعنی عرف، عرف یک دفعه مثلا یک کسی یک مجتهدی این ذهنش پر از اصطلاحات فلسفی است من دیده ام بعضی از بزرگان کتابهایشان پر از اصطلاحات فلسفی است از همین جهت هم با کتابهای دیگر خیلی تفاوت کرده و فتاوایش هم خیلی تفاوت کرده برای این که یک دقتهای فلسفی که عرف نمی فهمد نه این که اگر فکر کند می فهمد، نمی فهمد را بخواهیم تحمیل بکنیم نمی شود، اما قضیه سالبه به انتفاء موضوع قضیه سالبه به انتفاء محمول، استصحاب باید هم قضیه متیقنه داشته باشد هم مشکوکه، اگر قضیه هاذویت نداشت که دیروز می گفتم که آقای داماد نقل می کردند از مرحوم حاج شیخ در آن العنب اذا غلی یحرم می خواستند کشمش را هم ملحق به عنب بکنند می گفتند که دست می گذارم روی کشمش می گویم هذا و می برمش تا آن جا که انگور بشود می گویم هذا اذا غلی یحرم الان یکون کذلک خب این حرفها جدا عرف نمی تواند بگوید که کشمش همان انگور است انگور همان کشمش است یا مثلا مثل مرحوم آقای خویی رضوان الله تعالی علیه می گوید کشمش اصلا آب ندارد خب یک دفعه این جورها یک دفعه راستی می خواهیم عرفی مسئله را حل بکنیم وقتی این جور باشد کشمش غیر از انگور است انگور غیر از کشمش است العنب اذا غلی یحرم، الزبیب اذا غلی یحرم با مصداق نمی توانم درستش بکنم، یک دلیل می خواهم از همین جهت هم می گویم که مثل مرحوم آقای خویی رضوان الله تعالی علیه خیلی پافشاری دارد توی فقه که اصلا کشمش آب ندارد در حالی که خب مسلم همین که کشمش را بریزند توی آب اگر آب نداشت مثل چوب را بریزند توی آب خب یک روز هم این چوب توی آب باشد آب مزه آن چوب را بر نمی دارد مزه آن ریگ را بر نمی دارد اما یک ساعت این کشمش توی آب مسلم شیرین می شود این شیرینی از کجا پیدا شد؟ خب آب کشمش بوده است دیگر یعنی کشمش را همان که حالا کشمش ها معمولا این جوری است وقتی که پاره بکنند می بینیم که چسبناک است آن چسبناک یعنی آب اما حالا کشمش خشک خشک خشک بگذارید توی آب یک ساعت بعد این آب می شود آب کشمش اما سنگ را بریز توی آب یک روز هم بماند نمی شود این آب آب سنگ.
 بنابراین یک دفعه راستی عرف نمی فهمد خب این وقتی نفهمید دقتهای فلسفی می شود و ما باید موضوع احکام را از عرف بگیریم تفهیم و تفهم احکام را هم از عرف بگیریم هر کجا دقت فلسفی بیاید بگویید حجت نیست چه در گرفتن موضوع چه در بیان احکام، اما قضیه سالبه به انتفاء موضوع است بگوییم این را عرف نمی فهمد.
 آقای خویی از کسانی است که 100 صفحه درباره استصحاب عدم ازلی صحبت کرده و حجت نمی داند و همین سه چهار تا دلیلی که من گفتم مرحوم آقای خویی بعضی هایش را هم فرموده اند حسابی هم روی آن پافشاری دارند قریب 100 صفحه ایشان صحبت کرده استصحاب عدم ازلی حجت نیست.
 ایشان مرحوم آقای خویی هم خودشان مقرر بوده اند و چاپ شده، مرحوم آقای خویی انصافا عمر پربرکتی داشتند هم خودشان تقریرات مرحوم نایینی را دارند استصحاب عدم ازلی را آن جا حجت نمی دانند هم مقرر دارند که اصول ایشان در هفت هشت جلد چاپ شده از مقرر آن جا هم استصحاب عدم ازلی را تقریبا 100 صفحه درباره اش صحبت می کند و استصحاب عدم ازلی را جاری نمی داند.
 حالا خلاصه حرف این است که از مرحوم حاج شیخ نقل می کردند که مرحوم حاج شیخ فرموده اند که این استصحاب نعتی با استصحاب عدم ازلی این ها هیچ فرق ندارد برای خاطر این که این که می گویید سالبه به انتفاء موضوع است آن سالبه به انتفاء محمول است این یک امر عقلی دقی است عرف سرش نمی شود ما ایراد این جا داریم به مرحوم حاج شیخ یا به استاد بزرگوارمان آقای داماد که آقا این مسئله عرفی مسئله همین طور که خودتان هم می دانید معنای عرف یعنی عقل، عقل خالی از اصطلاحات به این می گوییم عرف و الا این که موضوع را از عرف بگیر معنایش این نیست که برو بازار موضوع را از بازاری بگیر، یا در فهم احکام باید عرف باشد معنایش که این نیست که ببین مردم راجع به احکام چه می گویند، نه، موضوع ر از عرف بگیرد کی؟ مجتهد، احکام را از عرف بگیرد کی؟ همان که مرحوم صاحب قوانین می گوید مجتهد یعنی ذهن مجتهد خالی از اصطلاحات خالی از ان قلت قلت های طلبگی به این می گوییم عرف این عبارتا اخرای عقل است که قدماء می گویند که مدرک فقه ما یکی عقل است و یکی کتاب و یکی سنت و یکی اجماع حتی این اخباری که می گوید عقل حجت نیست من خیال می کنم همین مراد من باشد نمی خواهد بگوید که عقل را به طور کلی بگذار کنار اگر عقل را به طور کلی بگذارم کنار همین که می گوید عقل در فقه راه ندارد این خودش یک موضوع عقلی است لازم می آید از وجود عدم من یقین دارم که نزاع بین ما و اخباری نزاع لفظی است آن که می گوید حجت نیست دقی عقلی را می گوید دقی فلسفی را می گوید به قول آقای بروجردی این مزخرفهای ان قلت قلت طلبه های توی مدرسه را می گوید و اما آن که می گوید حجت است یعنی ذهن خالی از اصطلاحات ذهن خالی از دقت های عقلی، یک دفعه به شما می گفتم که مرحوم میرزای بزرگ از دنیا رفتند دوتا شاگرد داشتند مرحوم میرزای بزرگ خیلی مراجع تحویل جامعه داد خیلی مجتهدهای بالا بالا من جمله میرزا کوچک و آسید محمد، آسید محمد اصفهانی، فشارکی و هر دو خیلی عالی بودند و مرحوم آسید محمد فرستاد پیش میرزای کوچک که مرحوم میرزای برزگ مُرد زن و بچه مان را به کی ارجاع بدهیم؟ مرحوم میرزای کوچک جواب داده بود به پدرت بگو اگر مناط عقل است تو اعلم از من هستی، دقتها، اگر مناط عرف است من اعلم از تو هستم مرحوم آسید محمد نمی دانم حالا فرار کرده بود یا هر چه؟ گفته بود که مناط در مرجعیت فهم عرفی است بنابراین زن و بچه را من ارجاع دادم به مرحوم میرزای کوچک، خب این دقت ها خب مسلم مجتهد باید داشته باشد اما یک مقدار برود بالاتر بشود دقت نیش غولی دقت عقلی، دقتی که جایش توی فلسفه است جایش توی علم کلام است آنها را بخواهیم بیاوریم توی فقه نمی شود
 و اما قضیه سالبه به انتفاء موضوع است قضیه سالبه به انتفاء محمول است قضیه متیقنه نداریم قضیه مشکوکه ما عین قضیه متیقنه، متیقنه عین مشکوکه خب این ها مثل آن جا که با هم تعارض دارند همین طور که آن عرفیت دارد آن هم عرفیت دارد.
 دیگر وقت تمام شد دیگر در این جا چیزی نداریم دیگر باید برویم سر فرع بعدی اگر شما چیزی داشته باشید که باید صحبت بکنم بگویید تا فردا دو دفعه راجع به این استصحاب عدم ازلی صحبت بشود.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد