درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/12/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مفهوم حصر
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 یکی از مفاهیم مفهوم حصر است مثل ما جائنی القوم الا زیدا، انما هذا هو العالم زید الرجل و امثال این ها، ادوات حصر زیاد است عمده انما و الا و غیر و اسم جنس معرف به الف و لام جنس و امثال این ها، اگر در یک جمله ای حصر آمد گفته اند مفهوم هست ما جائنی الا زید اگر یک کسی دیگر آمده باشد دروغ است از قوم فقط باید زید آمده باشد اگر زید و عمرو آمده باشد کلام دروغ است، حکم غیر مذکور ملازم حکم مذکور ما جائنی القوم الا زید ظهورش این است که زید آمده قوم نیامده اند آن حکم غیر مذکور یک فقط پهلوی زید می گذارد ما جائنی القوم الا زید فقط.
 خیال می کنم اگر کسی اصلا بگوید این مفهوم نیست منطوق است شاید اشتباه نکرده باشد ندیدم کسی بگوید که اصلا ما جائنی القوم الا زید منطوقش فقط است منطوقش این است احدی نیامده به غیر زید، فقط زید آمده.
 حالا اگر حرف من را هم نزنید دیگر مفهومش قطعی است مفهومش هم یک کلمه فقط پهلوی زید انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون، کن وجودی فقط.
 فرموده اند دلیلش تبادر مرحوم آخوند در کفایه و دیگران ادعای اجماع کرده اند ادعای ضرورت کرده اند که حصر مفهوم دارد گرچه مثلا توی مفهوم شرط ان قلت قلت کرده اند توی مفهوم وصف غلبه شد که مفهوم ندارد اما به مفهوم حصر که می رسند دیگر بدون ان قلت قلت و ادعای اجماع و ضرورت، دلیلش هم تبادر این که حصر مفهوم دارد.
 بله حرف خوبی است اما این را هم باید توجه کنیم که ما حصر اضافی خیلی داریم حصر ادعایی خیلی داریم بنابراین اگر یک کسی بگوید که کلمات تفاوت دارد بعضی اوقات عرف حصر حقیقی می فهمد مفهوم دارد بعضی اوقات حصر ادعایی می فهمد تاکید است بعضی اوقات حصر اضافی می فهمد نسبی است لذا هر کجا که حصر حقیقی فهمید می گوییم مفهوم دارد هر کجا حصر اضافی فهمید می گوییم به نسبی است هر کجا حصر ادعایی فهمید می گوییم که ادعاست حالا یا مجاز است یا حقیقت ادعایی.
 ظاهراً اگر مرحوم آخوند این جور فرموده بودند بهتر بود که ما بگوییم که موارد مختلف است آن هم یک جا دو جا نیست شاید حصر اضافی بیشتر از حصر حقیقی باشد حصر ادعایی خیلی فراوان است مخصوصا توی کلمات فصحا، بلغاء.
 بالاخره اگر بخواهید بگویید دیگر حرف مرحوم آخوند و دیگران این جوری بگوییم که تبادر هست آن جاها که نیست قرینه داریم.
 اگر ادعایی گفتیم که معنایش این است مجاز است یا اگر حصر.
 اضافی گفتیم یعنی حصر نه، به نسبت توی مجلس ما این فقط عالم است دیگر یعنی حصر نه، حصر ادعایی همین طور است حصرها خیلی هست حصر ادعایی همین طور است حصر اضافی همین طور است که این برای خاطر این که می خواهد تعریف بکند حصر می کند انما هذا الرجل در حالی که همه این ها مرد هستند اما انما هذا الرجل یعنی در قولش یعنی در مردانگیش.
 اگر برویم توی کلمات حتی در قرآن شریف می بینیم که حصر حقیقی کم است لذا این فرمایش مرحوم آخوند تبادر یک ضرر به آن می خورد حصر حقیقی کم است.
 مگر یک کسی حرف من را در باب مجاز بگوید من در باب مجاز عرض می کنم که اصلا این المنجد یک خوبیش همین است ادعا هم کرده که آن معنای اولی که می گویم حقیقت است معانی بعد همه مجاز است اگر این حرف المنجد درست باشد لذا مجازات به نسبت حقیقت اقلا می شود یک به ده، یک حقیقت است 9 تا مجاز است همین طور هم هست کلمات فارسی هم همین است کلمات عربی کلمات فارسی مجازهایش کنایه هایش خیلی بیشتر از آن حقیقت است لذا ما نحن فیه این جور می شود که حصر حقیقی کم است حصر مجازی حالا یا ادعایی یا حصر اضافی یا ما بقی حصرها این زیاد است بگوییم خیلی خوب، زیاد است همه اش قرینه دارد آن جا که قرینه نداشته باشد حمل بر حقیقت می کنیم برای آن تبادری که درست می کنیم آن جا که قرینه داشته باشد حمل بر مجاز می کنیم مرحوم آخوند این جور ها می خواهند بیایند جلو و دیگران هم تقریبا ً همین جورها می آیند جلو که می گویند تبادر یعنی این لفظ لو خلی و طبعه حصر است دارای دو کلام است یک کلام مذکور یک کلام غیر مذکور این تبادرش است که علامت وضعش است یعنی حصر وضع شده برای آن مفهوم، حصر وضع شده، ما جائنی القوم الا زید یک فقط دارد واضع وضع کرده لفظ را لفظ الا لفظ زید لفظ بل اضرابیه لفظ مخصوصا انما را وضع کرده، آن وقت چون که مجاز خیلی بیش از حقیقت است آن حقیقت استعمال شده در مجازات با قرینه لذا هر کجا قرینه هست می گوییم حصر نیست حصر حقیقی نیست هر کجا قرینه نیست می گوییم حصر حقیقی است، می شود با این حرف درستش کرد دیگر.
 ادعایی معنایش این است که اول ادعا می کند که زید شیر است.
 بعد می گوید زید اسد این معنای ادعاست یعنی می دانند همه خودش می داند آن می داند حیوان مفترس نیست اسد وضع شده برای حیوان مفترس اگر کسی حقیقت ادعائیه بگوید در باب مجاز که ما می گوییم معنایش این است که بعضی اوقات ادعا می کند فرد از مصداق اسد است بعد از آن که این فرض را کرد آن وقت می گوید زید اسد، زید کالاسد دیگر نیست می شود زید اسد اما یک ادعا قبلش است و آن که حیوان مفترس دو تا فرد دارد یکی آن شیر توی قفس یکی هم این که دارد این شیر را نگه داری می کند بالاخره مجاز است یک قرینه می خواهد در همان حقیقت ادعائیه قرینه می خواهد در آن جا هم که حقیقت ادعائیه نگوییم و زید اسد را بگوییم یعنی زید کالاسد یا این که اصلا آن کاف آمده باشد بگوییم زید کالاسد قرینه می خواهد با قرینه استعمال شده است لفظ در غیر ما وضع له، در زید اسد وضع شده لفظ در ما وضع له الا این که ادعا می کند این که این حیوان مفترس دو تا فرد دارد ولی بالاخره مجاز است، استعمال شیئ در غیر ما وضع له است و این استعمال شیئ در غیر ما وضع له گاهی حقیقت ادعائیه است که سکاکی در تخیل در استعاره تخیلیه این حرف را دارد اما دیگر کم کم این متأخرین من جمله مرحوم آخوند آورده اند در مطلق مجازات، اصل حرف مال سکاکی است، آورده اند در مجازات و تقریبا مجازات را همه گفته اند حقیقت ادعائیه الا ما اخرجه الدلیل که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی هم یک ابتکاری در این جا داشت که سابقا در باره اش صحبت کردیم.
 تا این جا دیگر تمام شد و آن این است که کلمه حصر لو خلی و طبعه بدون قرینه حالیه بدون قرینه مقالیه دلالت بر حصر می کند مگر این که قرینه حالیه قرینه مقالیه بیاید بگوید استعمال شیئ در غیر ما وضع له، حالا استعمال شیئ در غیر ما وضع له گاهی به عنوان حقیقت ادعائیه است گاهی هم نه استعمال لفظ در غیر ما وضع له که مشهور همین را می گویند آن حقیقت ادعائیه را هم که دیگر این اواخر یک چیز مشهوری شده که درجاتش عالی عالی تر مرحوم آشیخ محمدرضا مسجد شاهی که حضرت امام خیلی ایشان را پسندیده بود یک کتاب هم دارد به نام وقایه روی این حقیقت ادعائیه خیلی پافشاری دارد، دیگر این جا چیزی نداریم چیز هم نداشتند با دو سه کلمه با دو سه سطر مطلب را تمام کردند.
 اما خب ما طلبه ها دیگر نمی خواهیم با دو سه سطر تمام بشود لذا یک اشکال بغرنجی آورده اند و ان قلت قلت شروع شده و آن این است که این کلمه لا اله الا الله که شعار توحید است دلالت بر توحید ندارد چرا؟ گفته برای این که لا اله الا الله چه چیزی در تقدیر است؟ این لا لای نفی جنس است مثل لیس می بیند مبتدا می خواهد خبر می خواهد خب اله مبتدا اسمش است خبرش چیست؟ گفته خبرش بیشتر از یکی از دو چیز نمی تواند باشد یا ممکن است یا موجود اگر بگویید لا اله الا الله موجود خب دلالت می کند بر این که الله تبارک و تعالی واجب الوجود در عالم است اما دلالت ندارد که ممکن است یک واجب الوجود دیگر هم موجود بشود دیگر این را دلالت ندارد، اگر ممکن گرفتید خب معنایش این جور می شود که اصلا ممکن نیست واجب الوجود الا الله، ممکن نیست اما دیگر دلالت نمی کند این که آیا اگر دیگری موجود شد آیا محال لازم می آید یا نه؟ شما می گویید الله واجب الوجود اما غیر الله واجب الوجود یا نه؟ دیگر لا اله الا الله دلالت ندارد. به عبارت دیگر گفته اگر ممکن در تقدیر بگیرید دلالت بر انحصار ندارد اگر موجود در تقدیر بگیرید انحصارش هست اما امکانش از بین می رود چه بکنیم؟
 دیده اید دیگر خیلی حیص و بیص در این قضیه شده و ما سه تا جواب برای این داریم یک این لا اله الا الله اصلا این لا نافیه لا تامه است نه ناقصه، کی گفته ناقصه است؟ کی گفته خبر می خواهد؟ مثل کان تامه است لذا اصلا هیچ چیز در تقدیر نیست نه ممکن در تقدیر است نه موجود لا اله الله الله، لا مثل کان تامه مثل لیس تامه این هم لا نفی جنس است لا تامه بدون خبر این یک جواب، دیگر این اشکال را سالبه به انتفاء موضوع می کند.
 یک حرف دیگر لا اله الا الله بگوییم خود الا الله خبرش است چیز در تقدیر ندارد لا اله الا الله خود این الا الله لای نفس جنس اله اسمش است الا الله خبرش است نه ممکن در تقدیر است نه موجود خب باز هم درست در می آید دیگر.
 اگر گفتید ادبا لای نفس جنس لای تامه ندارند الا الله استثناست خبر نمی تواند واقع بشود می گوییم خیلی خوب لا اله الا الله موجود در تقدیر است لا اله الا الله موجود این الا الله را بردار یک فقط بگذار پهلوی موجود اصلا معنای الا الله همین است دیگر یعنی اگر گفتید مفهوم دارد معنای مفهوم گفتم اگر گفتیم ما جائنی القوم الا زید این یک فقط از استثنا می فهمیم این جور می شود که ما جائنی احد الا زید جاء فقط، ما نحن فیه هم همین طور است لا اله الا الله فقط، لذا امکان نه، وجود آری معنایش این است که واجب الوجود فقط در عالم وجود خدا، به عبارت دیگر الا الله را فقط یک پهلوی موجود در تقدیر می گذاریم الا الله موجود فقط، دیگر امکان نه، وجود آری آن استثنای ما یک فقط درست می کند همان حکم غیر مذکور که از حکم مذکور ملازم با حکم مذکور با آن تبادر استفاده می کنیم و به عبارت دیگر یک فقط استفاده می کنیم از کلام، فقط را وقتی پهلوی موجود گذاشتیم می شود دیگر ظاهرا هر سه تا هم خوب است از نظر ادبیت هم هر سه جوابی که من عرض می کنم خوب است لا اله الا الله اگر لای تامه گرفتیم کلمه توحید لا اله الا الله دلالت می کند بر توحید اگر هم الا الله را خبر گرفتید باز هم از نظر ادبیت خوب است و لا هم نفی جنس است و لای ناقصه باز هم دلالت می کند بر توحید اگر هم موجود در تقدیر گرفتید و لای نفس جنس را ناقصه گرفتید از الا الله یک موجود می فهمیم به عنوان مفهوم آن موجود را می گذاریم پهلوی منطوق، الله، می شود لا اله الا الله فقط.
 یعنی حکم مذکور مثل همان جاست که ما جائنی القوم الا زید فقط یعنی زید آمد هیچ کس دیگر نیامد در این جا هم خدا موجود است هیچ چیز دیگر موجود نیست هیچ چیز دیگر ممکن نیست موجود باشد اصلا هیچ چیز دیگر موجود نیست یک فقط وقتی گذاشتیم یک حکم غیر مذکور به عنوان فقط از لا اله الا الله استفاده می کنیم، حالا این یک شبهه است اما این که پیامر اکرم وقتی آمدند و پرچم لا اله الا الله شعار لا اله الا الله همه عربها فهمیدند پیامبر اکرم چه می فرمایند در مقابل پیامبر همه قد علم کردند برای این که پیامبر اکرم همین را می فرمود می گفت اله بت نه، هر بتی، خدا آری فقط، این را عربها خوب استفاده می کردند همه جنگ و جهادها هم سر همین بود و حالا بر فرض اگر بر فرض سه تا جواب من را هم نپسندید اما باز هم معنایش این است حالا ما نپسندیم ما نتوانیم جواب این شبهه را بدهیم اما لا اله الا الله دلالت بر توحید می کند دو دو تا چهارتاست هم زمان پیامبر اکرم همین الان که هر که می خواهد مسلمان بشود باید بگوید لا اله الا الله، این هم مفهوم حصر، چیزی نداریم فردا انشاء الله راجع به مفهوم بعدی.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد