درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : تداخل اسباب و مسببات
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث این بود که اگر شرط متعدد شد و جزاء واحد یا به عکس شرط واحد شد و جزاء متعدد آیا هر شرطی جزائی لازم دارد؟ یا مسئله تفصیل است؟ اذا بلت فتوضاء دو مرتبه بول کرده است آیا دو تا وضو می خواهد یا یکی؟ اذا بلت و اذا نمت فتوضاء آیا دو تا وضو می خواهد یا یکی؟ به عکسش ان افطرت فاعتق رقبه و ان افطرت فصم ستین یوما آیا هم باید اعتق رقبه بکند و هم باید آن 60 تا روزه را بگیرد؟ یا یکی کفایت می کند؟
 در مباحثه قبل می گفتیم این جاها خیلی حرف ندارد برای این که اگر با قاعده بیاییم جلو قاعده عدم تداخل اسباب و مسببات، تداخل اسباب و مسببات دلیل می خواهد هر کجا دلیل داریم می گوییم، هر کجا دلیل نداریم می گوییم که هر شرطی جزائی می خواهد لذا یک قاعده کلی می توانیم دست بدهیم و این که قاعده اقتضا می کند هر شرطی جزایی و اصل عدم تداخل اسباب و مسببات، هر کجا دلیل داریم برای تداخل اسباب و مسببات می گوییم، هر کجا دلیل نداریم می گوییم که هر شرطی جزایی حتی اذا بلت فتوضاء اذا نمت فتوضاء اگر دلیل نداشتیم می گفتیم این دو تا وضو باید بگیرد حتی بالاتر اذا بلت متکررا باید وضو بگیرد اما آن جاها دلیل داریم.
 معمولا آقایان روی قاعده تداخل اسباب و مسببات هم جلو نیامده اند رفته اند روی قواعد دیگر گفته اند اصلا این اذا بلت این شرط نیست اذا نمت این شرط نیست مصداق است و شرط واقعی حدث است لذا این محدث شده به حدث اصغر لذا 10 مرتبه هم بول بکند یک حدث است یک وضو، ده مرتبه هم محدث بشود خواب برود و سایر احداث از او سر بزند این یک حدث است یک وضو و من ندیدم ظاهراً هم نیست که کسی قائل بشود به تداخل اسباب و مسببات، معمولا نیامده اند روی قاعده تداخل اسباب و مسببات، رفته اند روی قاعده قدر اشتراک و این اذا بلت و اذا نمت فتوضاء را گفته اند اذا بلت اذا نمت از باب مصداق است مصداق حدث، بنابراین اصلا تداخل اسباب و مسببات که نیست نیست اصلا از بحث ما هم بیرون است این طور نیست که دو تا شرط داشته باشیم یک جزاء یا یک شرط داشته باشیم و دو تا جزاء این ها قدر مشترک دارند.
 لذا یک قاعده کلی خیلی خوب قاعده ای است و آن این است که در تعدد اسباب و مسببات در تعدد شروط و شرایط و شروطات همه همه قاعده اقتضا می کند این که هر شرطی جزایی می خواهد و قاعده تداخل اسباب و مسببات هم هیچ جا درست نیست و اگر جایی دیدیم تداخل اسباب و مسببات از باب تداخل اسباب و مسببات درست نمی کنیم که بگوییم دو تا سبب یک مسبب، یک سبب دو تا مسبب، این که محال است، حالا محالی که می گوییم باز محال محال فلسفی بالاخره نمی شود، حالا که نشد بنابراین اگر جایی دیدیم که یک سبب دو تا مسبب یا دو تا سبب یک مسبب به قاعده اشتراک می آییم جلو و می گوییم همه جا این جور موارد شرط ما چیز دیگر است اگر گفته اذا بلت این از باب مثال است به جای اذا بلت باید بگوید اذا احدثت گفته اذا بلت، از باب مصداق است اگر گفته اذا نمت این نوم خصوصیت ندارد از باب مصداق است بر می گردد اذا احدثت فتوضاء، خب تا این جاها مباحثه کردیم و مطلب صاف است و ظاهرا حرفی هم توی آن نیست.
 اما بعضی اوقات حرف دار می شود و من جمله این روایت شریف اذا خفی الاذان فقصر و اذا خفی الجدران فقصر گفته این جا دو تا سبب دو تا مسبب عدم تداخل اسباب و مسببات حالا که عدم تداخل اسباب و مسببات دو تا شرط این جا را چه کنیم؟ چه کنیم به این معنا که رفته اند دنبال مفهوم مفهوم گیری کرده اند دو تا مفهوم ها با هم می جنگند و الا خودشان با هم جنگ ندارند.
 مفهومهایش این جور می شود اذا خفی الجدران فقط فقصر اذا خفی الاذان فقط فقصر، مفهوم یعنی این فقط یعنی علت منحصره این دو تا فقط را آورده اند توی عبارت گفته اند خب آن می گوید اذا خفی الاذان فقط فقصر آن می گوید اذا خفی الجدران فقط فقصر با هم تعارض می کنند رفع تعارض را چه بکنیم؟ لذا افتاده اند توی رفع تعارض.
 خب یک وجه این است که آقا منطوق کل واحد می گوید دیگر مفهوم ندارد مطلب صاف شد دیگر بر می گردد به این که اذا خفی الاذان فقصر بله، اذا خفی الجدران فقصر بله، دو تا سبب دو تا مسبب نه آن با آن می جنگد نه آن با آن می جنگد در وقتی با هم جنگ دارند که هوو بیاید توی کار اجنبی بیاید توی کار و الا اگر مفهوم نباشد خب اذا خفی الاذان فقصر یک دلیل دیگر هم می گوید اذا خفی الجدران فقصر نه آن با آن می جنگد نه آن با آن می جنگد هر کدام جلو افتادند معمولا نظیر این جا را ما این جورها گفتیم، گفتیم که رفع مفهوم به منطوق دیگری به عبارت دیگر منطوق کل واحد دلالت می کند که کل واحد مفهوم ندارد ما اسمش را می گذاریم جمع عرفی و می گوییم عرف این جور جمع می کند و می گوید که هر دو این ها موجب قصر است اگر خفای اذان شد موجب قصر است اگر خفای جدران شد باز هم موجب قصر است.
 ظاهراً عرض من خوب باشد خیلی جاها هم به درد می خورد و درجاتشان عالی عالی تر مرحوم آقای داماد هم خیلی روی آن پافشاری داشتند چه این جا چه جاهای دیگر و ایشان می فرمودند که این تعارض ها جمع عرفی دارد العرف وفق جمع بین دلیلین بکند و این که به واسطه منطوق کل واحد رفع ید از مفهوم دیگر، درجاتشان عالی عالی تر خیلی حرف خوبی است.
 بعضی هم گفته اند آقا قدر جامع این تقریبا همان حرف تداخل اسباب و مسببات است با قرینه، گفته اند اذا خفی الاذان فقصر اذا خفی الجدران فقصر کل واحد می گوید من شرط نیستم پس شرط چیست؟ قدر جامع، در بول می گفت حدث، قدر جامع حدث است در این جا هم می گوید قدر جامع مثلا یک کیلومتر، می گوید معمولا یک کیلومتر از شهر بروند بیرون دیوارهای شهر خوب دیده نمی شود اذان معمولی شهر هم معمولا شنیده نمی شود مگر دیوارها خیلی بزرگ یا آن صدا خیلی بلند باشد آن هم که مناط نیست وقتی مناط نشد یک قدر جامع دارد مثلا یک کیلومتر.
 همین طور که می گوید اذا بلت فتوضاء و اذا نمت فتوضاء قاعده اقتضا می کند اگر بول کرد و خوابید دو تا وضو اما دلیل می گوید نه حالا که دلیل می گوید نه می گوید که اذا بلت خصوصیت ندارد اذا نمت خصوصیت ندارد بلکه خصوصیت روی قدر جامع است قدر جامع آن جا حدث است ما نحن فیه هم همین است اذا خفی الجدران فقصر این خفای جدران خصوصیت ندارد اذا خفی الاذان فقصر این هم خصوصیت ندارد پس چه خصوصیت دارد؟ قدر جامع بین خفای اذان و خفای جدران اتفاقا فقهاء در رساله ها هم ادعا کرده اند گفته اند این یک معنای عرفی هم هست عرف خفای جدران و خفای اذان را قریب المخرج می دانند، نمی خواهیم دقت فلسفی دقت عقلی، در این جاها خب می دانید که عرف، عرف کشش دارد خیلی در همه جا و من جمله این جا گفته اند صدای معمولی نه بالا نه کم دیوار معمولی نه بلند نه کوتاه، قدر جامع هر دو یک چیز است آن جا که خفای جدران در آن است خفای اذان شده آن جا که خفای اذان در آن است خفای جدران شده عرفا و این کفایت می کند تداخل اسباب و مسببات است و رفع تعارض می کنیم این هم حرف خوبی است مرحوم آخوند در کفایه هم دارند این هم حرف خوبی است
 الا این که لازمه اش این است قائل به تداخل اسباب و مسببات بشویم اما حرف آقای داماد این لازمه را ندارد لازم نیست قائل به تداخل اسباب و مسببات بشویم اما این جا لازم است تداخل اسباب و مسببات بگوییم و پیدا کردن دلیل در مثل اذا بلت فتوضاء دلیل حسابی ضرورت در فقه است و اما در این جا ما این ضرورت را بخواهیم درست بکنیم کار مشکلی است لذا می شود رفع تعارض به عبارت دیگر تعارض بدوی است تعارض بدوی خیلی اهمیت ندارد مثل باب تعارض است دیگر در باب تعارض شما همین را می گویید می گویید اگر دو تا روایت با هم متعارض شد اگر جمع عرفی داشت آن جمع عرفی وفق این که جمع بین دلیلین بکند و بگوید تعارض ابتدایی است تعارض بدوی است واقعا تعارضی در کار نیست از همین جهت مرحوم آخوند در کفایه همچنین مرحوم شیخ در رسائل وقتی وارد می شوند مثلا می فرمایند عام و خاص ولو به حسب ظاهر تعارض است ورود و مورود حاکم و محکوم اظهر و ظاهر ولو این ها تعارض است اما عرف که فکرش را می کند رفع تعارض می کند مرحوم آخوند یک همیانه ملاقطب به قول حضرت امام درست کرده اند چه همیانه ملاقطب خوبی می فرمایند گاهی العرف وفق جمع بین دلیلین بکند و دیگر نه ورود است و نه حاکم است و نه تخصیص است و نه اظهر و ظاهر اما توفیق این را که جمع بین دلیلین بکند دارد مرحوم آخوند مثال می زند به عناوین اولی و عناوین ثانوی و این همیانه ملا قطب خیلی چیز خوبی است مرحوم آخوند درست کرده انصافا خوب است لذا تعارض تعارض بدوی است کی دو تا روایت با هم متعارض می شوند که قاعده اقتضا می کند تساقط را اما امام علیه السلام فرموده تساقط نه بلکه ترجیح اگر ترجیح نه تخییر، آن جاهایی که تعارض جدی باشد یعنی العرف لا یوفق این که جمع بین دلیلین بکند وقتی العرف لایوفق جمع بین دلیلین بکند عقلاء می گویند تعارضا تساقطا رد الی الاصل شارع مقدس می گوید نه نه نه در باب روایات فقط، در قرآن و در جمع بین ادله و این ها نه، این ترجیح ها مختص به روایات اهل بیت است لذا هیچ جا نمی آید ائمه طاهرین علیهم السلام فرموده اند روایات ما اگر با هم تعارض پیدا کرد یعنی ادله عقلی نه،ادله عرفی نه، قرآن شریف نه، روایات ما اگر تعارض پیدا کرد اولا ببین که آیا عرف می تواند جمع بین دلیلین بکند اگر توانست توانست اگر نتوانست خذ بما اشتهر بین اصحابک اگر نه خذ بما وافق الکتاب اگر نه خذ بما خالف العامه اگر نه تخییر و این که هر دو دلیل را از بین ببریم هر دو دلیل را از کار بیندازیم نه، این مختص به روایات اهل بیت است تعبد است حالا شما روی آن فکر بکنید ببینید تعبدش را می شود درست کرد؟ می شود امر عقلائیش کرد؟ ظاهرا نمی شود، این تعبد است ائمه طاهرین علیهم السلام راجع به روایاتشان آورده اند از همین جهت هم فقهاء همه همه پذیرفته اند جمع بین دو تا روایت اگر با هم تعارض داشته باشد اگر جمع عرفی نداشته باشد اول شهرت و بعد هم موافق کتاب و مخالف کتاب و بعد هم موافق عامه و مخالف عامه و اگر این ها نشد باز هم سقوط نه، روایتان تعارضا تساقطا رد الی الاصل نه باز فاذا فتخیر.
 علی کل حال این قاعده اذا خفی الجدران فقصر آن وجه اولی که آقای داماد فرموده بودند دیگران هم فرموده اند خیلی خوب است اگر نه باید بگوییم که از آن باب قدر جامع است اما چون بر می گردد قدر جامع به آن قاعده تداخل اسباب و مسببات دلیل می خواهد بنابراین حرف آقای داماد هم لطیف تر است هم پذیرفتنش آسان تر است.
 دیگر این جا چیزی نداریم جلسه بعد انشاء الله راجع به مفهوم وصف 5، 6 تا دلیل اورده شده برای این که مفهوم وصف حجت است مطالعه کنید شاید بتوانیم از شماها دلیلی ادله ای استفاده کنیم که مفهوم شرط حجت است.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد