درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : تخلص از غصب
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث آخری که در باب اجتماع امر و نهی شده تخلص از غصب است، رفته توی باغ مردم حالا می خواهد بیاید بیرون، این معلوم است اگر توبه کرده باشد آمدن بیرون آن بلااشکال است و گناه هم ندارد و رفتن در غصبش حرام بوده آن را هم توبه کرده است اما فرض مسئله این جا نیست.
 یک دزدی رفته است توی باغ مردم تفریحش را کرده کارهایش را کرده حالا می خواهد از غصب بیرون بیاید این بیرون آمدن از غصب چه حکمی دارد؟
 6 تا قول برای این گفته شده مرحوم صاحب قوانین می فرمایند که مثل وقتی است که وارد شده هم مأمور به است هم منهی عنه، دیگر دخول و خروج با هم تفاوت ندارد مأمور به است برای این که اخرج دارد منهی عنه است برای این که لا تغصب دارد لذا مثل اول مثل نماز در دار غصبی بود در دار غصبی چه جور از باب اجتماع امر و نهی بود؟ الانش هم همین است.
 مرحوم صاحب فصول رضوان الله تعالی علیه که بعد از قوانین نوشته شده اما آدم ملایی بوده است یک وقت هم مرحوم آیت الله آقای صدر آن مرجع تقلید که در قم بودند این فصول را خلاصه کردند طلبه ها کتاب درسی کنند و نکردند بد کاری کردند لذا صاحب فصول می فرمایند که مأمور به است منهی عنه است اما بالنهی السابق الساقط الان اخرج دارد اما نهی لا تتصرف فی الغصب هم دارد اما آن نهی ساقط شده ولی منهی عنه است بالنهی السابق الساقط.
 مرحوم شیخ انصاری فرموده اند مأمور به است لا غیر.
 مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه می‌فرمایند که مأمور به نیست منهی عنه هم نیست بله منهی عنه است بالنهی السابق الساقط، مرحوم آخوند خیلی جاها روی فصول حساب کرده اند که معلوم هم می شود مرحوم آخوند صاحب فصول را راستی ملا می دانستند و روی او حساب می کردند حالا آن نهی سابق ساقط مرحوم صاحب فصول را مرحوم آخوند این جا آورده اند الا این که گفته اند مأمور به، نه منهی عنه است بالنهی السابق الساقط.
 استاد بزرگوار ما حضرت امام می فرمایند که منهی عنه است بالنهی الفعلی مأمور به هم نیست همین جور که ورودش منهی عنه است الان هم منهی عنه است این اقوالی که در مسئله هست.
 حرف حضرت امام را هم ما به عنوان شاگردی از ایشان پسندیده ایم و همیشه هم گفته ایم که خروج از دار غصبی با ورود در دار غصبی تفاوت ندارد.
 یک مسئله ای که باید توجه به آن داشته باشیم که آن هم مثل شیخ انصاری فرموده، پایه ندارد این مأمور به بودنش است یعنی چه مأمور به است مأمور به آن جاست که مصلحت تامه ملزمه داشته باشد و این دارد تصرف در غصب می کند چه جور می شود تصرف در غصب مصلحت تامه ملزمه مثل نماز خواندن؟ چه جور می شود گفت؟ حالا و لو شیخ انصاری هم گفته اند، گفته اند مأمور به است.
 ما یک قانون اهم و مهم داریم مثلا در حال اضطرار خوردن شراب برای این که نمیرد گفته اند که واجب است لذا یک شوخی در میان طلبه ها هست این که کی شراب حلال می شود؟ کی خوردن شراب واجب می شود؟ گفته شراب را بردار ببر توی یک خانه در خانه را ببند کلیدش را بینداز دور یا برو توی بیابان دیگر نشود بیرون بیایی اکل در مخمصه شود اگر نیاشامی می میری اکل در مخمصه بنابراین خوردن شراب می شود حلال یا می شود واجب به آن می گویند قانون اهم و مهم اما این تسامح طلبگی است شراب حرام است هیچ وقت شراب مصلحت تامه ملزمه پیدا نمی کند حرام است و می گویند بخور چرا؟ به قانون اهم و مهم دوران امر است بین این که یک حرام به جا بیاورد شراب خوردن یک حرام به جا بیاورد خودکشی می گویند خودت را نکش شراب را بخور حرام است اما قانون اهم و مهم می گوید عقاب ندارد لذا قرآن شریف می فرماید همین مثال طلبه را می فرماید نه این حرام است فمن اضطر غیر باغ و لا عاد، رفع ما اضطروا الیه آن جاهاست که مقدماتش دست انسان نباشد اما اگر خودش متجاوز باشد خودش معصیت را فراهم بکند مثل این که می بیند اگر برود توی این خانه شراب خوردش می دهند، نه، حالا بدتر از شراب، اهل علم می بیند اگر برود توی این مجلس در مقابلش مطرب بازی و ساز و آواز و این دیگر نمی تواند هم پا شود خب این برود بگوید مضطرم نه، نمی شود، می گویند نرو تا اضطرار پیدا بشود اضطرار رفع تکلیف می کند اما کجا؟ غیر باغ و لا عاد مقدماتش دست خودش نباشد و الا اگر مقدمات دست خودش باشد در روز قیامت به او می گویند چرا شراب خوردی؟ می گوید مضطر بودم خطاب می شود چرا خودت را به اضطرار انداختی؟ کتک می خورد روی همان شراب خوردن.
 لذا این که مرحوم صاحب قوانین صاحب فصول اما مهمتر شیخ انصاری، شیخ انصاری را من نمی دانم برای این که تقریرات شیخ را نمی شود همه اش را نسبت به شیخ داد از همین جهت مرحوم آخوند هم نمی تواند بعد از آن که عبارت را نقل می کند می فرماید هذا علی ما یقرره بعض تلامذه، حالا علی کل حال نسبت به شیخ انصاری داده شده این که تخلص از غصب مأمور به است لذا به هر سه تا در حالی که خیلی بزرگند می گوییم نمی شود چیزی که مفسده تامه ملزمه دارد این مأمور به باشد و تصرف در غصب مفسده تامه ملزمه دارد حالا چه از خیابان برود تا آن آخر باغ چه از آخر باغ بیاید تا اول باغ، تصرف در غصب است و تصرف در غصب مفسده تامه ملزمه دارد پس نگو مأمور به است نمی شود مأمور به باشد مأمور به آن جاست که مصلحت تامه ملزمه داشته باشد، تصرف در غصب مصلحت تامه ملزمه ندارد اگر اضطرار بیاید جلو باز هم مصلحت تامه ملزمه ندارد قانون اهم و مهم است عقل به ما می گوید برای این که دفع اهم بکنی به مهم تن در بده یعنی حرام یعنی شراب بخور همین طور که مست می کنی حرام هم هست اما عقاب نداری چرا عقاب ندارد؟ برای خاطر آن امر اهمش اکل در مخمصه.
 لذا مثلا در انقاذ غریق این می بیند بچه مردم دارد غرق می شود توی زمین غصبی حتما باید برود توی این زمین غصبی اما حالا رفتن توی این زمین غصبی این تصرف در غصب مأمور به است؟ نه، مصلحت دارد؟ نه، مفسده دارد؟ آری از همین جهت هم مثلا پا بگذارد روی علف ها و پا بگذارد روی میوه ها و حسابی همه را خراب بکند برود ضمانت هم ندارد چرا؟ برای آن اهم، انقاذ غریق و اما ما بخواهیم برایش مصلحت درست بکنیم نمی شود لذا قول صاحب قوانین قول صاحب فصول قول شیخ انصاری که می گویند مأمور به است نمی شود درستش کرد.
 و اما منهی عنه هست یا نه؟ مرحوم صاحب قوانین گفته بله منهی عنه است بالنهی بالفعل لذا هم مأمور به است هم منهی عنه مثل اجتماع امر و نهی که حضرت امام رضوان الله تعالی علیه هم همین را می گویند حضرت امام می گفتند مأمور به نه اما منهی عنه آری، منهی عنه است چرا؟ به قاعده الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار فمن اضطر فی مخمصه غیر باغ و لا عاد این همین است الامتناع بالاختیار لا ینافی الاختیار اگر کسی برود توی باغ غصبی از این باغ غصبی باید بیاید بیرون در روز قیامت کتک می خورد هم برای رفتن هم برای برگشتن، برای رفتنش خیلی خوب به اختیار خودش رفته برگشتن برای تخلص از غصب بوده به او می گویند چرا رفتی تا این که خودت را در مخمصه بیندازی؟ و لا تلقوا بایدیکم الی التهلکه، لذا صاحب قوانین این جایش درست است که می فرمایند هم مأمور به است هم منهی عنه بالنهی الفعلی فرمایش خوب است نهی فعلی، نهی بالفعل دارد به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار گفتم معنایش این است که به او می گویند چرا این کار را کردی؟ می گوید مضطر بودم می گویند چرا خودت را در اضطرار انداختی؟
 یک دفعه این را نمی تواند بگوید یعنی گیر کرده مقدماتش هم دست خودش نبوده خب در این جا دیگر نهی سابق ساقط و نهی بالفعل و اصلا منهی عنه نیست البته مأمور به هم نیست چرا؟ به قاعده رفع ما اضطروا الیه این ذاتا منهی عنه است اما با رفع ما اضطروا الیه نهی بالفعلش برداشته شده لذا فرمایش صاحب قوانین که می فرماید منهی عنه است بالنهی الفعلی به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار حرف خوبی است.
 لذا تا این جا حرف حضرت امام هم درست شد حضرت امام رضوان الله تعالی علیه می گویند مأمور به نیست منهی عنه است بالنهی الفعلی به قاعده الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار.
 یک چیز باقی مانده لذا وقتی هم که ما نهی بالفعل درست کردیم حرف مرحوم آخوند سالبه به انتفاء موضوع می شود اما این حرف صاحب فصول و حرف مرحوم آخوند بالنهی السابق الساقط این یعنی چه؟
 تصورش کار مشکلی است تا برسد به تصدیقش، نهی السابق الساقط خب اگر نهی است ساقط شده دیگر عقاب یعنی چه؟ عقاب آن جاست که نهی سینه بزند شما می گویید نهی نیست خب وقتی نیست سابقا نهی بوده اما الان دیگر نهی نیست نهی بالفعل نیست خب نهی بالفعل نیست عقاب بالفعل هم ندارد لذا نمی دانم این فرمایش مرحوم آخوند که گرفته شده از مرحوم صاحب فصول این نهی سابق ساقط یعنی چه؟ اگر نهی ساقط است عقاب ندارد و ایشان می گویند عقاب دارد می گویند بالنهی السابق الساقط کتک می خورد.
 الا این که مشکل است بگوییم اما تأویل کنیم بگوییم مراد مرحوم آخوند همین الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار است به او می گویند که چرا تصرف در غصب کردی؟ می گوید خب می خواستم بیایم بیرون دیگر مجبور بودم می گویند چرا خودت را مجبور کردی؟ کتک می خورد بگوییم مراد مرحوم آخوند کتک می خورد بالنهی السابق الساقط این معنایش است یعنی اول منهی عنه بوده دیگر حالا منهی عنه نیست اما مشکل است آدم این جور کفایه را معنا بکند و بگوید مراد مرحوم آخوند بالنهی السابق الساقط یعنی به قاعده فمن اضطر فی مخمصه غیر باغ و لا عاد اگر بتوانیم این جور معنا بکنیم حرف مرحوم صاحب فصول و حرف کفایه را دیگر نزاع لفظی می شود بر می گردد به این که صاحب فصول و صاحب کفایه و حضرت امام یک حرف دارند الا این که فرقش این است که ایشان گفته بالنهی الفعلی او گفته بالنهی السابق الساقط، ولی اگر بخواهیم با اصطلاح فلسفه بیاییم جلو با اصطلاح اصولی بیاییم جلو باید بگوییم بالنهی الفعلی که حضرت امام می گویند، بالنهی السابق الساقط خب مثل توبه یک کسی غیبت کرده توبه می کند خب دیگر این گناه ندارد حالا که گناه ندارد حالا چه؟ نهی بوده سابق بوده ساقط شده خب ساقط شده دیگر، یبدل الله سیئاتهم حسنات، بالنهی السابق الساقط بالتوبه دیگر گناه ندارد اما مرحوم آخوند می گویند که بالنهی السابق الساقط گناه دارد لذا باید بگوییم که این حرف حضرت امام درست است بالنهی الفعلی و راستی حرف صاحب فصول و حرف کفایه را نمی دانیم چه می خواهند بگویند بخواهیم توجیه هم بکنیم که نهی السابق الساقط یعنی آن نهی که قبلا بوده الان بالفعل نیست اما کتک دارد می گوییم اگر بالفعل نیست کتک هم ندارد اگر بالفعل هست دیگر ساقط نیست ثابت است اگر می خواهید بگویید الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار نهی سابق ساقط نیست نهی بالفعل است لذا ورود و خروج هیچ تفاوت ندارد در ورود در خانه غصبی می گویند چرا غصب کردی؟ هیچ چیزی ندارد بگوید توی سرش می زنند دو دفعه به او می گویند در خروج چرا غصب کردی؟ می گوید مجبور بودم می خواستم تخلص از غصب کنم می خواستم بیرون بیایم می گویند چرا خودت را مجبور کردی؟ می شود نهی بالفعل، آن جا که ورود است نهی بالفعل است آن جا که خروج است نهی بالفعل است یک کدام واسطه می خورد یک کدام واسطه نمی خورد یک کدام الامتناع بالاختیار لاینافی الاختیار می آید یکی دیگر نه اصلا امتناعی در کار نیست بلکه خودش خودش را در چاه انداخته.
 الحمدلله بحث اجتماع امر و نهی تمام شد الحمدلله ما مدعی هستیم وا مانده چیزی در کفایه باقی نمانده الا این که مختصر و موجز و مفید انشاء الله، بحث فردایمان راجع به نهی در عبادات.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد