درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/10/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : ادله امتناع اجتماع امر و نهی
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 یک سؤالی شده است و این سؤال را دیروز جواب دادم حالا چون که سؤال شده است دو دفعه سؤال را عرض کنم جوابش را هم بدهم می گویند شما که اجتماعی شدید بنابراین اگر کسی از مال حرام زکات بدهد باید بگویید که این زکات درست است در حالی که مسلم این زکات درست نیست، خمس بدهد یا از پول خمس نداده که دیگر این نگفته است چیزی بخرد شما باید بگویید درست است در حالی که مسلم اگر کسی از مال خمس نداده چیزی بخرد مالک نمی شود
 و این را من دیروز جواب دادم آن مثال امام صادق علیه السلام را هم زدم معنای اجتماع امر و نهی این است که یک خانه است مال غیر تصرف در این خانه حرام است نه می تواند بفروشد نه می تواند در این خانه زندگی بکند نه می تواند نماز بخواند حرام است اما حالا نماز خواند این نماز باطل است یا نه؟ آن کسانی که امتناعی هستند می گویند نماز باطل است چرا؟ یا می گویند مبعد مقرب نمی تواند باشد و این کارش حرام است بنابراین نمی تواند مقرب باشد که دیروز می گفتیم یا مرحوم آخوند می فرماید این اصلا امر ندارد فقط نهی دارد نهی در عبادت است نهی در عبادت موجب فساد است این مسئله است.
 و اما یک کسی مال مردم است تصرف در مال مردم حرام است بخواهد بفروشد نمی شود بخواهد خمس بدهد نمی شود بخواهد بخورد نمی شود نه از باب اجتماع امر و نهی است از باب این است که این اصلا مالک این نیست تا ما بگوییم که حالا که مالک نیست پس اجتماع امر و نهی آمده روی آن، این در این جا فقط نهی دارد نه امر شما اگر می خواهید اجتماع امر و نهی درست کنید و مجوزی بشوید باید شیئ واحد معنون به عنوانین، من جهه واجب باشد من جهه حرام باشد بگوییم که آیا جمعش می شود یا نه؟ مجوزی ها می گویند من جهه بله آن غیر مجوزی ها می گویند نه، جهت دیگر ندارد و نهی فقط است مثل آن جاست که مال مردم را بخواهد صدقه بدهد همین طور که مال مردم را بخواهد صدقه بدهد نهی در عبادت است نه اجتماع امر و نهی آنها هم که اجتماع امر و نهی هستند نماز در خانه غصبی را می گویند نهی در عبادت است نهی در عبادت موجب فساد است دیروز در این باره صحبت کردم نمی دانم حالا چرا دو دفعه سؤال شده؟
 بنا شد امروز حرفهای مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه را نقل بکنیم و بحث خیلی مشکل است مشکل بودن بحث هم برای این است رد کردنش خیلی واضح است اما آخوند گفته است و ما این جوری بگوییم خیلی واضح است خیلی مشکل است کفایه را بگوییم که واضح الفساد است خب خیلی ادعا می خواهد خیلی جرأت می خواهد لذا بحث خیلی مشکل است اما این چهار تا مقدمه مرحوم آخوند از نظر ما واضح البطلان است لذا ببینیم که می شود از شما استفاده بکنیم حالا یا امروز که مطالعه کرده اید مسلم یا فردا.
 ایشان 10 تا مقدمه اول می آورند که ما چهار پنج تایش را ذکر کردیم و مقدمه دهم را هم دیروز گفتیم که مقدمه دهم را بزرگان مثل آقای بروجردی مثل آقای نایینی مثل آقای حکیم مثل آقای خویی اصلا آن امر دهم را استدلال کرده اند همه کاره آن امر دهم را قرار داده اند که دیروز صحبت کردیم آن وقت بعد از آن که 10 تا مقدمه ایشان نقل می کنند دو دفعه 4 مقدمه نقل می کنند می شود 14 تا برای این که اثبات بکنند که نماز در خانه غصبی باطل است اجتماع امر و نهی محال است و باید امتناعی بشویم
 مقدمه اولش می فرمایند که بین احکام تضاد است بین امر و نهی تضاد است وقتی تضاد شد در موضوع واحد تضاد محال است باشد این مقدمه اولشان
 این مقدمه که بین احکام تضاد است یک شهرت به سزایی دارد که بین احکام تضاد است مرحوم صاحب معالم در معالم و صاحب قوانین در قوانین حتی مرحوم شیخ در مکاسب در فرائد بعضی اوقات این تضاد بین احکام را فرموده اند و مثل این که چیز مشهوری شده که بین احکام تضاد است در حالی که بین احکام که اعتباریات است تضاد نیست.
 تضاد این است امران وجودیان یطردان کل واحد آخر را مثل سیاهی سفیدی در یک جا به این می گوییم که تضاد محال است اما سیاهی و سفیدی اگر دو جا شد خب مسلم دیگر آن هم محال نیست اگر امران وجودیان نشد آن هم تضاد نیست تضاد باید رد بکند این آن را آن آن را واما در عالم اعتبار در عالم تشریع نه تضادی هست نه تناقضی هست نه وجودی هست نه ماهیتی هست همه این ها ما خلط کرده ایم فلسفه را با عالم اعتبار لذا یک کسی به شما می گوید که ساعت 8 بیا حتما بیا یقینا بیا بعد حواسش پرت می شود می گوید فردا ساعت 8 نیا حتما نیا حتما نیا این اجتماع بین ضدین است؟ خب غفلت کرده اما حالا یک کسی غفلت کند بخواهد وجود سیاهی و سفیدی را یک جا جمع بکند غفلت کرده نسیان کرده خب محال است نمی شود دیگر امران وجودیان که دست ما نیست امران وجودیان یطردا کل واحد، آن جا که سیاهی است سفیدی نیست آن جا که سفیدی است سیاهی نیست.
 بله متعلق احکام که وجود است یعنی یک کسی بخواهد هم ممتثل بشود هم منتهی بشود آنِ واحد این محال است این باز بر می گردد به امران وجودیان، متعلق امر این مربوط به متعلق احکام است نه خود احکام یا در مصالح و مفاسد نفس الامری تضاد است و در مفهومش هم ما می گفتیم مرحوم آخوند تضاد درست می کردند می گفتند طلب فعل است آن طلب ترک است با هم تضاد است در مقام انشاء که ما می گفتیم که نه یک کدام زجر است یک کدام طلب است خب تضاد است در مصالح نفس الامری در انشائات در فعلیات اگر متوجه باشد این ها همه تضاد است اعتباریات تضاد معنا ندارد لذا این مقدمه مرحوم آخوند که مفروغ عنه گرفته اند بین الاحکام تضاد و لا یجتمع فی شیئ واحد می گوییم نه بین احکام تضاد نیست باید شما متعلقات احکام را بیاورید مربوط به بحث ما نیست مربوط به اجتماع امر و نهی است مربوط به دو تا حکم است مرحوم آخوند هم قبول دارند دیگر لذا تضاد احکام گفته اند نه تضاد متعلقات، بین امر کردن و نهی کردن که حکم در عالم اعتبار ایجاد می شود نه، عالم اعتبار ممکن است هم مأمور به بشود هم منهی عنه بشود تضادی هم توی کار نیست حالا یک دفعه متوجه است نمی تواند بگوید که بیا نیا چنانچه نمی تواند بگوید بپر به هوا اما یک دفعه غفلت می کند می گوید بیا نیا خب می شود آن غفلت دو تا حکم در خارج ایجاد می کند یکی حکم امر یکی حکم نهی یکی طلب فعل یکی زجر عن الفعل.
 همین حرف را می زنیم الان این امر و نهی شارع مقدس تضاد بینشان نیست برای این که احکام اعتباریات است اما شارع مقدس امر و نهی را با هم بکند نمی کند برای این که شارع مقدس، آدم متوجه معقول نیست بگوید بیا نیا ولی این بیا نیا سر این آقای متعلق حکم است نه سر حکم یا این که یک کسی بخواهد در آنِ واحد هم مأمور به را بیاورد هم منهی عنه را نمی تواند چرا؟ چون این می خواهد ایجاد بکند در خارج، نمی شود، در مقام انشاء نمی شود در مقام مصالح و مفاسد نفس الامری نمی شود همه اش بر می گردد به وجود نمی شود اما نفس الاحکام که مشهور شده بین احکام تضاد است که مرحوم آخوند توی کفایه نصف صفحه صحبت می کند یک چیز مسلم بین اصحاب هم گرفته این را قبول نداریم بین احکام تضاد نیست برای این که امر اعتباری است در امر اعتباری تضاد نیست برای این که اگر تضاد باشد دیگر فرقی بین عمد و سهو و امثال این ها نیست اگر تضاد بین حکمین باشد دیگر نمی شود دو تا حکم با هم باشد ولو غفلتا ولو تحکما، ما امر تحکمی که زیاد داریم می گوید بپر به هوا نمی پرد به هوا می زند توی سرش به او می گویند امر تحکمی، امر استهزایی خود مرحوم آخوند برای امر هفت هشت تا معنا کردند و هفت هشت تا معنا یکی طلب فعل بود ما بقی همه تحکم و استهزاء و استفهام و امثال این چیزها، و بین احکام تضاد نیست اگر ما تضاد بخواهیم درست بکنیم حتی نقیضین بیا نیا خب می تواند ایجاد بکند دیگر، جدا می گوید بیا بعد هم غفلت می کند یا تحکما می گوید نیا قهر می کند تهر می کند که اسمش را می گذارند امر تحکمی می گوید نمی خواهد بیایی در حالی که آن می داند این تحکم است ولی راستی انشاء می کند دیگر، انشاء می کند حکم در خارج موجود می شود یکی طلب فعل یکی زجر عن الفعل و در عالم اعتبار دو تا حکم موجود می شود بنابراین بین احکام تضاد نیست اگر تضادی باشد بین متعلقات احکام است بین موجبات احکام است مثل مصالح و مفاسد و توجه مولا به امر و نهی و عدم قدرت مکلف به این دو تا تضادی که در عالم اعتبار پیدا شده است، در متعلقات احکام است خب این مقدمه اول ایشان که گفتم ولو این که یک چیز مشهوری شده اما پیش ما واضح البطلان است که بین احکام تضاد نیست.
 متعلقات احکام کاری به احکام ندارد متعلقات احکام زید است فعل است اما احکام بینش بیا نیا آن حکم را که ایجاد می کند که در خارج یک چیز پیدا می شود عالم اعتبار که آقایان گفته اند در عالم اعتبار تضاد پیدا می شود می گوییم در عالم اعتبار محال است تضاد پیدا بشود برای این که آن که توی فلسفه برای ما گفته اند گفته اند امران وجودیان اما خارج می کنند امران اعتباریان را مرحوم حاجی سبزواری همین که امران وجودیان می گوید که یخرج منه امور اعتباریه این حرف اول.
 حرف دوم مرحوم آخوند می فرمایند که متعلقات احکام فعل مکلف است مرحوم آخوند سه چهار جا راجع به این که امر و نهی متعلق به چیست صحبت می کنند اگر یادتان باشد چند روز قبل از خود مرحوم آخوند دیدیم که فرمودند احکام متعلق به طبایع من حیث هی هی است لا به فعل مکلف ما هم قبول کردیم که امر می آید روی ماهیت ماهیت من حیث هی هی اسمش را هم می گذارند کلی منطقی اگر توی حاشیه ملا عبدالله یادتان باشد کلی منقسم شد به سه قسم کلی عقلی یعنی ما فی الذهن، زید را در نظر می گیرم کلی را انسان را در نظر می گیرم به این می گویند کلی عقلی خب آن هم یک چیز جزئی است هیچ، خارجی اسمش را می گذارند کلی طبیعی، آن که لحاظ می شود بدون وجود و عدم غفلت از وجود و عدم دارد به آن می گویند کلی منطقی توی حاشیه ملا عبدالله یادمان داده اند، نمی شود بدون وجود اما این غفلت از وجود دارد و غفلت از وجود دارد روی ماهیت من حیث هی هی صحبت می کند همان وقتی که ماهیت من حیث هی هی لیس الا هی لا موجوده و لا معدومه می گوید این موجود توی ذهن است اما از وجودش غفلت داریم به این می گویند کلی منطقی یعنی منطق پابند به لفظ و پا بند به اعتباریات و این ها نیست بلکه پابند به کلیات است ما هم از مرحوم آخوند پذیرفتیم که متعلق به احکام من حیث هی هی، آن جا اگر یادتان باشد یک جای دیگر توی همین مباحث الفاظ که بحثش را کردیم تمام شده گفتند مرآتا للغیر گفتند کلی طبیعی چون که من حیث انه کلی لا موجوده و لامعدومه لا محبوبه و لا مبغوضه بنابراین باید متعلق احکام محبوب باشد مبغوض باشد کلی مرآتا للخارج یعنی حیوان ناطق را تصور می کند حکم را می آورد روی آن اما کدام حیوان ناطق؟ حیوان ناطقی که آیینه برای خارج است اگر یادتان باشد آن جا اشکال به مرحوم آخوند کردیم گفتیم این مرآتا قید است یا نه؟ اگر قید است نمی تواند در خارج موجود بشود اگر قید نیست کلی طبیعی من حیث هی هی لذا ما آن جا حرف دوم مرحوم آخوند را نمی دانم چطور شده توی کفایه مرحوم آخوند نتوانستند تصمیم بگیرند متعلق احکام چیست؟ بعضی اوقات گفته اند کلی طبیعی من حیث هی هی که چند روز قبل خواندیم بعضی گفته اند کلی طبیعی مرآتا للخارج که باز هم خواندیم در مباحث الفاظ.
 اما این جا می فرمایند متعلق احکام افعال است این دیگر خیلی زور است که صل آمده روی صلاه خارجی لذا می گوید متعلقات احکام افعال مکلفین است، فعل مکلف اگر باشد تحصیل حاصل می شود می گوید ای مصلی که نماز خواندی نماز را بخوان این می شود تحصیل حاصل محال است لذا یک جمله ای باز مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه آن جا می فرمودند کلی طبیعی می فرمودند معنای صل یعنی اوجد الصلاه یعنی آن کلی طبیعی را وجودش بده خیلی حرف خوبی بود اگر یادتان باشد آن جا می گفتیم که چقدر عالی است که صل یعنی اوجد الصلاه بیا یعنی اوجد آمدن را اکرم یعنی اوجد اکرام را آن اوجدش از هیئت از امر طلب فعل فهمیده می شود متعلق چیست؟ طبیعت من حیث هی هی لیس الا هی.
 یک دفعه استاد بزرگوار ما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه می گفتند این جمله توی منظومه مرحوم حاجی آمده دیگر از او ترسیده اند هی مرتب می گویند که طبیعت من حیث هی هی لیس الا هی لا محبوبه و لا مبغوضه لا موجوده و لا معدومه و این آمد توی اصول ما در حالی که معنایش این نیست که، آن که توی اصول آمده آن که حاجی سبزواری می خواهد بگوید می گوید که طبیعت من حیث هی هی وجود جزئش نیست عدم هم جزئش نیست محبوبیت جزئش نیست مبغوضیت جزئش نیست لیس الا هی، حیوان ناطق لیس الا حیوان ناطق، نه حیوان ناطق محبوبی نه حیوان ناطق مبغوضی نه حیوان ناطق موجودی نه حیوان ناطق معدومی لذا حضرت امام می گفتند کی می گوید ماهیت محبوب نیست؟ ماهیت نماز محبوب است خیلی هم عالی محبوب است امر هم روی آن می آید تمام اوامر محبوب است لذا می تواند امر روی آن بیاید لذا آن فرمایشات مرحوم آخوند بسیار عالی بود اما این فرمایش ایشان به مقام ایشان اصلا نمی خورد که اوامر و نواهی آمده روی فعل مکلف، متعلق احکام فعل مکلف است مصداق را نمی خواهد مصداق را عوارض مشخصه دارد نمی خواهد مصداق بدون عوارض مشخصه کلی طبیعی می شود، نمی شود که مصداق با عوارض مشخصه بخواهد آن که تحصیل حاصل است بگوید ای کسی که نماز خواندی نماز بخوان این ها که نمی شود بگوید ای کسی که نماز نخواندی نماز بخوان یعنی کلی طبیعی یعنی موجود توی خارج کن یعنی مصداق را بیاور توی خارج یعنی مصداقش بده کلی طبیعی را مصداقش بده یعنی عوارض مشخصه اش بده همان که مرحوم آخوند گفتند یعنی اوجد الصلاه یعنی آن کلی طبیعی را آن کلی منطقی را که متعلق احکام است را آن را بیاور توی خارج، می شود متعلقات احکام من حیث هی هی.
 حالا باز هم روی آن فکر بکنید، سوم و چهارم هم برای فردا انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد