درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع :آیا امر بعد از امر تاسیس است یا تأکید؟+ نواهی
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 یک مسئله در باب اوامر مانده است خیلی اهمیت ندارد و آن این است که اگر مولا دو تا امر پشت سر هم کرد آیا امر دوم تاکید است یا تاسیس؟
 معمولا تاکید است مثل این که می گوید این زید وضع مالیش بد است رسیدگی کن به او دو دفعه وقتی که می خواهند جدا بشوند می گوید این زید وضعش بد است رسیدگی کن به او امر بعد از امر معلوم است تاکید اول است معمولا امر بعد از امر امر دوم تاکید امر اول است.
 اما گاهی هم تأسیس است می گوید این زید وضع مالیش بد است رسیدگی کن به او وقتی می خواهد برود می گوید این زید وضع مالیش بد است این دخترش توی خانه مانده جهیزیه این را تهیه کن خب این می شود امر بعد از امر دو تا امر است یکی رسیدگی به خودش یکی رسیدگی به دخترش.
 لذا بر می گردد به این که هر کجا قرینه ای توی کار باشد می گوییم تأسیس هر کجا قرینه توی کار نباشد می گوییم تأکید دلیلمان چیست؟ عرف، عرف امر بعد از امر را تأکید می داند اگر بخواهیم تأسیس بگوییم دلیل می خواهد دلیلش قرینه حالیه قرینه مقالیه و امثال این هاست
 خب حالا اگر هم شک کردیم مثل همین مثالی که زدم که آقا اشکال کردند شک کردیم گفت که رسیدگی به زید بکن وضع مالیش بد است خب ظهور در این دارد که به این برس دو دفعه گفت که دختر توی خانه دارد جهیزیه این دختر را تهیه کن حالا نمی دانیم این تأکید همان امر اول است یا تأسیس است؟ هر کجا شک کردیم که آیا تاکید است یا تأسیس دلیلی نداریم بگوید تأکید است یا تأسیس اما اصل داریم بگوید که امر دوم لازم نیست یک اصلی داشته باشیم بگوید اصاله التاکید یک دلیلی داشته باشیم بگوید اصاله التأسیس نه، نداریم اما اصاله البرائه می تواند امر دوم را نمی دانیم برای من واجب است یا واجب نیست؟ واجب نیست.
 الحمد لله مسائل اوامر تمام شد علی الظاهر چیزی نداریم که در کفایه باشد و من نگفته باشم هر کدامتان درست کرده باشید توجه به حرف من داشته باشید می دانید که ابتکار توی آن زیاد بود واافتادگی هم توی آن نبود یعنی یک چیزی مرحوم آخوند در کفایه فرموده باشند ما وا گذاشته باشیم ظاهراً این جور نیست باید حمدش را بکنیم الحمد لله رب العالمین بحث اوامر تمام شد.
 از حالا به بعد بحث نواهی است اول چیزی که باید توجه داشته باشیم این است هر چه در باب اوامر گفتیم در باب نواهی هم هست و اگر بزرگان نفرموده اند برای خاطر وضوحش است هر چه که در باب اوامر گفتیم هر مسئله ای که در باب اوامر آمده در باب نواهی هم هست دو تا مسئله در باب نواهی هست که در باب اوامر نیست لذا در باب اوامر گفته نشده در باب نواهی گفته شده یکی اجتماع امر و نهی یکی هم نهی در عبادات لذا مسئله نهی که الان شروع می کنیم این در حقیقت دو تا مسئله است یکی بحث اجتماع امر و نهی که انشاء الله فردا شروع می کنیم یکی هم بحث نهی در عبادات.
 حالا بحث امروز ما مشهور در میان اهل اصول است من جمله مرحوم آخوند در کفایه می فرمایند که امر و نهی هر دو طلب است امر طلب فعل است نهی طلب ترک این با روایات و سیره و قول عوامانه هم خیلی جور در می آید که گاهی به جای نهی امر می گذارند من ترک الصلاه متعمدا فقد کفر لذا طلب می کند ترک را چنانچه گاهی هم می گوید صل لذا مرحوم آخوند در کفایه می فرماید چه بگوید صل چه بگوید لا تترک الصلاه هیچ تفاوت با هم ندارد اگر بگوید صل طلب فعل است اگر بگوید لا تترک الصلاه طلب ترک است این مشهور در اصول شده، گفتم حتی مثل مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه که خب دقیق است خیلی مرحوم آخوند می فرمایند که هیچ فرقی از نظر امر و نهی نیست هر دو طلب است متعلقهایشان فرق می کند در امر طلب فعل است در آن طلب ترک.
 اشکالی که ما داریم دوتا اشکال است اگر بتوانید این دو تا اشکال را جواب بدهید حرف مرحوم آخوند خیلی خوب است یک ) این که ترک چیزی نیست تا طلب ترک بکنیم ترک امر عدمی است و ما لیس فهو لیس لذا طلب باید روی امر وجودی باشد و اما روی امر عدمی اصلا عدم لا یکون کاسبا و لا مکتسبا لذا لا تترک الصلاه را باید تأویلش بکنیم چاره ای نداریم الا تأویل برای این که ترک که چیزی نیست که طلب بکنیم طلب یعنی درخواست، خواستن روی امر وجودی است و این که ترک امر عدمی طلب ترک بکند گفته اند نمی شود، نمی شود نه این جا، جاهای دیگر گفته اند که عدم لا یکون کاسبا و لا مکتسبا عدم نمی تواند متعلق فعل واقع بشود برای این که عدم چیزی نیست فهو لیس هیچ اثری بار بر آن نیست.
 بعضی ها می خواهند درستش بکنند گفته اند عدم مضاف بهره ای از وجود دارد این هم به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام کلاه صدر اعظم را سر نوکر گذاشته اند آن که بهره از وجود دارد مضاف الیه است نه مضاف، عدم زید، زید است که وجود دارد نه عدمش، عدم زید عدم است و این که مشهور شده عدم مضاف بهره از وجود دارد نه، عدم چه مضاف چه عدم مطلق بهره ای از وجود ندارد وقتی بهره ای از وجود نداشت متعلق تکلیف نمی تواند باشد تکلیف امری باشد یا نهیی باشد لذا من ترک الصلاه متعمدا فقد کفر را مجبوریم که تأویلش بکنیم معنای عرفی برایش درست بکنیم بگوییم معنایش این است که من لم یصل، حالا این را کسی بتواند جواب بدهد که نمی شود جواب داد.
 اما عمده این جاست اشکال عمده ما این است این که امر ترغیب است تحریص است نهی زجر است در مقابل ترغیب در مقابل تحریص گاهی طلب می کند فعل را این امر است گاهی زجر از فعل می کند مثلا یک کسی بیرون این جاست گاهی به او می گوید بیا تو گاهی جلویش را می گیرد که نیاید تو مثلا می گوید برو بیرون گاهی هلش می دهد بیرون این هل دادن بیرون این به جای آن امر نشسته گاهی جلویش را می گیرد زجر از فعل آن زجر از فعل را به آن می گوییم نهی آن طلب را به آن می گوییم امر اصلا دو تا متباین است دو تا امر متضاد است نه نقیض باشد یکی فعل باشد یکی ترک باشد مثل این که آقایان جمع بین امر و نهی را نقیضین دانسته اند گفته اند یکی امر عدمی است یکی امر وجودی، ما می گوییم هر دو امر وجودی است فرق بین امر و نهی که سابقا راجع به اوامر صحبت کردیم گفتیم که امر طلب فعل است این همان ترغیب و تحریص است گاهی بالفظ است گاهی با عمل به این می گوییم طلب فعل، ترغیب، تحریص به قول حضرت امام هل دادن نحو المطلوب گاهی این جوری است گاهی هم نمی خواهد این ترغیب و تحریص را ضدش را می خواهد می خواهد اصلا وارد نشود جلویش را می گیرد زجر از فعل می کند نه این که طلب ترک بکند زجر از فعل می کند لذا امر یعنی ترغیب نهی یعنی زجر، بین زجر و این هر دو طلب تکوینی است اما این طلب تکوینی یکی را به آن می گوییم زجر عن الفعل یکی را می گوییم طلب الفعل، می شود هر دو امر وجودی متعلقش هم می شود امر وجودی زجر از فعل نه طلب ترک، زجر می کند از فعلی گاهی هم طلب می کند فعل را آن طلب الفعل را اسمش را می گذاریم امر آن زجر عن الفعل را اسمش را می گذاریم نهی خب اگر حرف من درست باشد این شهرت دیگر نمی تواند یک شهرت اصیلی باشد یک دفعه تسامح می کنیم خب حرفی است به جای زجر عن الفعل می گوییم طلب ترک این تسامح است تسامح عرفی عرف هم اگر راستی از او بپرسند جواب همان زجر می دهد لذا در روایات ما هم این تسامح و این مجاز آمده می گوید من ترک الصلاه متعمدا فقد کفر یا من ترک یوما من رمضان فله کفاره ولی وقتی بشکافیم قضیه را از نظر، نه آن دقت عقلی فلسفی، همان دقت عرفی می بینیم بین امر و نهی ضدین است نه نقیضین و ضدان لا یجتمعان نه این که متعلق ها با هم تفاوت دارد اما یک مشترک دارد و مشترک طلب است امر و نهی یک نحوه اشتراک دارد و هو طلب یک تفارق دارد در مضاف الیه آن مضاف الیه اش فعل است آن مضاف الیه اش ترک است ظاهراً این جور نیست خب اگر حرف من درست باشد که ظاهراً درست است.
 آن وقت یک حرف دیگر هم پیدا می شود و آن این که دیگران من جمله مرحوم آخوند یک بحثی مفصل راجع به این که آیا متعلق ترک است یا کف است؟ بعضی ها گفته اند کف عن الفعل است خود داری باید بکند بعضی ها گفته اند ان لا یفعل، ترک ان لا یفعل است صرف ان لا یفعل متعلق تکلیف است که مرحوم آخوند می فرمایند صرف ان لا یفعل است مشهور هم گفته صرف ان لا یفعل است برای این که پا را هم یک قدری بالاتر گذاشته اند گفته اند که نهی مثل امر آمده روی طبیعت طبیعت من حیث هی هی آن طبیعت فعل است آن طبیعت ان لا یفعل است طبیعت ترک است کف در آن نخوابیده است بنابراین آن چه که در کفایه آمده و شهرت به سزا هم دارد گفته اند متعلق نهی ترک است اسمش را گذاشته اند ان لا یفعل اما کف باشد به معنا این که بگوید خودداری کن نه، صرف ان لا یفعل این متعلق نهی است.
 خب این دو تا اشکال دارد یک اشکالش حرف من که الان زدم که آقا اصلا به این جاها نمی رسد برای این که متعلق امر وجودی باید باشد زجر عن الفعل است نوبت به کف و ان لا یفعل و امثال این ها نمی رسد که اصلا روی عرض من مسئله سالبه به انتفاء موضوع می شود.
 یک اشکال دیگر هست توی مسئله که این اشکال هم خیلی مهم است و این که اگر ان لا یفعل باشد باید ما مرتب ثواب ببریم یعنی الان جلسه ما جلسه درس است خب جلسه درس است متعلق فعل است ثواب دارد اما از آن طرف هم صرف ان لا یفعل زنا نکن خب جلسه ما هم زنا در آن نیست پس امتثال امر شده جلسه ما غیبت توی آن نیست پس امتثال ان لا یفعل موجود شده پس این جلسه غیبت نیست پس یک امتثال کردم جلسه تهمت جلسه شایعه و این نواهی که هست خب همه این نواهی الان در جلسه ما نیست باید همه امتثال نواهی بکنیم در حالی که مسلم است عرفیت ندارد اگر ان لا یفعل گفتیم باید کف را بیاوریم توی کار همین طور که قرآن می گوید ان تجتنبوا کبائر ما تنهون نکفر عنکم سیئاتکم باید گناه جلو بیاید این گناه را نکند در وقتی که گناه را نکرد می شود امتثال نهی و اما اصلا گناه جلو نیامده بگوییم این امتثال کرده مسلم این عرفیت ندارد لذا آن کسانی که می گویند ان لا یفعل است باید بگویند کف است تا این که یک سروسامانی پیدا بکند و الا اگر بگوییم صرف ان لا یفعل یک اشکال مهم به آن وارد است و اما اگر اصلا قضیه را سالبه به انتفاء موضوعش بکنیم و بگوییم آقا اصلا صرف ان لا تفعل و کف و این ها که متعلق نهی نیست نهی خودش یعنی زجر، امر یعنی ترغیب آن ترغیب دیگر به چه؟ حتما باید فعل باشد ترغیب به فعل، آن زجر می کند باید فعل باشد زجر از فعل توی حاق امر و نهی خوابیده یک کدام ترغیب یک کدام زجر ان لا یفعل و ان لا تفعل و این ها اصلا معنایش نیست تا این ایرادها وارد بشود.
 فتلخص مما ذکرناه بحث امروز ما راجع به نواهی دو چیز شد یک) هر چه در باب اوامر گفتیم در باب نواهی هم هست اگر نگفته اند به وضوح باقی گذاشته اند برای این که تکرار نشود بله مرحوم آخوند باید این را گوشزد کرده باشند و وارد باب اجتماع امر و نهی شده باشند گوشزد نکرده اند به وضوح باقی گذاشته اند هر چه در باب اوامر گفتیم در باب نواهی هم هست این یک مطلب.
 مطلب دوم راجع به معنای نهی بود آنها معنای نهی را معنا کردند طلب ترک ما نپذیرفتیم و گفتیم معنایش زجر عن فعل است آنها گفته اند صرف ان لا یفعل است ما گفتیم نه، اگر طلب ترک باشد باید بگوییم طلب کف نه طلب ترک، صرف ان لا یفعل نمی تواند متعلق نهی باشد.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد