درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/09/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : واجب کفایی
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 در واجب کفایی گفتم مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه یک ذیلی دارند این جا یعنی یک مسئله فقهی یکی از کارهای خوب مرحوم نایینی همین است که خیلی جاها وقتی مسئله اصولی را ذکر می کنند تطبیق می کنند یک فرعی هم ذکر می کنند می گویند آن مسئله اصولی این هم فرعش یعنی این مسئله اصولی در فقه به درد می خوردکار خوبی است انصافا نمی دانم چرا شهرت پیدا نکرد؟
 حالا از جاهایی که مرحوم نایینی یک فرعی راجع به مسئله اصولی می آورند در همین واجب کفایی است و این که آب نیست دو تا رفیق با هم یا یک زن و شوهر با هم این ها تیمم کردند می خواهند نماز بخوانند اما آب پیدا شد ولی برای یک نفر آیا تیمم این ها هر دو باطل است یا تیمم احدهما باطل است؟ حالا تیمم احدهما باطل است تیمم کدام باطل است؟.
 مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه می فرمایند که تیمم هر دو باطل است چرا؟ تمسک می کنند به همان حرف عوامانه آب آمد تیمم باطل شد خب الان آب آمده برای احدهما بنابراین تیمم هر دو تیمم احدهما باطل شد آن وقت می فرمایندکه قاعده من سبق یا قاعده ارفاق یکی از آنها این آب را تصرف می کند خب آن باید وضو بگیرد وقتی که وضو گرفت دیگری دیگر آب ندارد فلم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا باید تیمم بکند
 اگر این فرمایش مرحوم نایینی از نظر فقهی درست باشد یعنی این مثال عوامانه که آب آمد تیمم باطل شد خب فرمایش مرحوم نایینی خیلی خوب است الان آب آمده تیمم احدهما باطل است لا علی التعیین حالا که تیمم باطل شد یک کدام این ها وضو می گیرد دیگری باید تیمم کند و نماز بخواند.
 اما اگر این حرف عوامانه را نگفتید نگفتید که آب آمد تیمم باطل شد تیمم را چه باطل می کند؟ آن چیزهایی که توی رساله آمده یکی محدث بشود به حدث اصغر یکی خواب برود چند چیزی که برای بطلان تیمم آمده اما توی رساله ها نیامده که یکی هم آب پیدا کند آب پیدا کردن موجب بطلان تیمم بشود ظاهراً دلیل نداریم.
 بله وقتی آب باشد نمی تواند با آن تیمم نماز بخواند نتیجه کجا معلوم می شود؟ نتیجه این جا معلوم می شود که مثلا آب پیدا کرد تا آمد وضو بگیرد آب ریخت حالا این باید دو دفعه تیمم بکند یا نه؟ اگر گفتید آب آمد تیمم باطل شد این دو دفعه باید تیمم بکند و اما اگر گفتید نه تیمم اول کفایت می کند ولو در وسط هم آب پیدا کرده اما نشد وضو بگیرد آن تیمم اول کفایت می کند و اگر این حرف عوام درست باشد آب آمد تیمم باطل شد ظاهراً حرف مرحوم نایینی درست است.
 ولی باید بگوییم آب آمد این نمی تواند نماز بخواند چرا نمی تواند؟ برای این که لم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا سالبه به انتفاء موضوع شده این حالا که می خواهد نماز بخواند باید وضو بگیرد نماز بخواند پس آب آمد قدرت نماز خواندن را از این گرفت نه این که آب آمد تیمم باطل شد.
 یکی از بزرگان می گفتند که ما رفتیم یک جایی تفریح توی یک باغی عمو رعیت آمد گفت آقا یک مسئله از شما دارم ما خوشحال شدیم گفتیم حالا که آمدیم توی این باغ یک مسئله هم جواب بدهیم و جلسه ما هم جلسه علمی گفتم بفرمایید گفت آن چه صدای الاغی است که نماز را باطل می کند؟ خب آقا گفتند به او گفتم نمی دانم گفت پس چه آقایی هستی؟ این عمامه سر تو به چه درد می خورد؟ برای این که تو نمی دانی چه صدای الاغی است که نماز را باطل می کند؟ آن وقت گفت این مسئله اش این است اگر آب نبود و رفته بودند آب بیاورند دیر کردند تو خیال کردی که نمی آید نزدیک آخر وقت شد تیمم کردی ایستادی نماز توی وسط نماز صدای الاغ بلند شد فهمیدی آب آمد، آب آمد تیمم باطل شد باید نماز را رهایش بکنی، این از همان جا سرچشمه می گیرد که مشهور در میان عوام شده آب آمد تیمم باطل شد اگر کسی بگوید این حرف را ولو یک روایتی هم روی مسئله هست اما روایت هم همین معنایش است دیگر یعنی وقتی آب پیدا کرد این تیمم باطل نمی شود یعنی وجدان الماء موجب بطلان تیمم نیست بلکه وجدان الماء می گوید نمی توانی با این تیمم نماز بخوانی نتیجه هم همین جا می گیرد که اگر آب پیدا شد تا آمد برود سر آب ظرف افتاد و ریخت و بچه آب را ریخت و دیگر آب ندارد خب اگر بگوییم آب آمد تیمم باطل شد تیمم اول باطل است باید تیمم بکند نماز کند و اما اگر گفتیم که نه آب آمد تیمم باطل شد حرف عوامانه است با همان تیمم اول که تیمم کرده برای این که آب نداشته با همان تیمم می تواند نماز بخواند و ظاهراً این جوری است از همین جهت در رساله ها نیست یعنی نمی توانید توی رساله ها پیدا بکنید، توی رساله ها آن چه هست این است آن چه وضو و غسل را باطل می کند تیمم را هم باطل می کند و اما اضافه بر این، آب که آمد تیمم باطل شد این دیگر یا عوامامه است یا تسامح است آب که آمد دیگر نمی گذارد نماز بخوانم برای این که وجدان الماء است باید وضو بگیرم نماز بخوانم و اما این که حالا که آب آمده این آب تیمم را باطل کرده علی الظاهر نه، پس حرف مرحوم نایینی درست نیست خب این الان این زن و شوهر با هم تیمم کرده اند یا دو تا رفیق با هم تیمم کردند و ایستادند نماز حالا چه نماز خوانده چه نماز نخوانده یعنی وسط نماز یا قبل از نماز آب پیدا کردند اگر آب برای هر دو باشد خب معلوم است که باید هر دو وضو بگیرند اما اگر آب برای احدهما باشد تیمم کدام باطل است؟ هیچ کدام، حالا هیچ کدام، چه؟ قانون من سبق می گوید هر کدام که آب را گرفتند آن باید وضو بگیرد حالا یک دفعه آن زور است آن می رود جلو آب را می گیرد وضو می گیرد آن بی آب می شود با همان تیمم نماز می خواند، یک دفعه هم نه آن ارفاق می کند آن هم می شود ارفاق می کند احدهما به دیگری مثل این که خانم ارفاق می کند آب را به شوهرش قاعده ارفاق یا قاعده من سبق بالاخره قاعده من سبق است من سبق الی امر فهو له مثل آن جاست که یک مکان بیشتر نیست برای نماز قاعده من سبق می گوید کدام این ها این مکان را بگیرند؟ قاعده من سبق می گوید هر که جلو افتاد، در این جا هم این است که هر که جلو افتاد وجدان الماء می شود آن وضو می گیرد دیگری با همان تیمم قبلی نماز می خواند.
 خلاصه حرف این شد اگر این قاعده عوامانه که آب آمد تیمم باطل شد این را بگوییم حرف مرحوم نایینی درست در می آید و آن این است که ایشان می فرمایند اگر دو تا یک آب پیدا کردند تیمم هر دو باطل است چرا؟ برای این که تیمم احدهما باطل است وقتی تیمم احدهما باطل شد دیگر تیمم هر دو باطل است حالا که تیمم هر دو باطل است قاعده من سبق می آید یک کدام وضو می گیرند دیگری با آن تیمم نمی تواند نماز بخواند دیگری باید تیمم بگیرد نماز بخواند.
 اگر حرف ما باشد که آب آمد تیمم باطل شد حرف عوامانه است دیگر آب که آمد این ها هر دو تیمم دارند تا کی؟ تا وقتی که احدهما وضو بگیرد وقتی احدهما وضو گرفت آب را تصرف کرد خب آن می شود متطهر با آب، آن هم می شود متطهر با خاک هر دو نماز می خوانند یکی با وضو یکی با تیمم این هم راجع به واجب کفایی.
 مسئله بعد ما راجع به واجب موقت است در مقابل واجب مطلق خب معلوم است که بعضی چیزها مقید به وقت است مثل مثلا اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل و قرآن الفجر ان قرآن الفجر کان مشهودا یعنی واجب ما مقید شده به قیدی و آن دلوک شمس حالا بخواهد نماز ظهر و عصر بخواند نمی شود اما گاهی موقت نیست واجب مثل این که می گوید اکرم زیدا خب اکرم زیدا دیگر حالا این ساعت و آن ساعت ندارد چنانچه اگر همین اکرم زیدا را بگوید اکرم زیدا غدا می شود واجب موقت الان بخواهد اکرام بکند نمی وشد باید فردا اکرام بکند لذا در این که واجب مطلق یعنی قید ندار به زمان واجب مقید داریم که اسمش را می گذاریم موقت یعنی مقید به زمان معلوم است هیچ اشکالی نیست و کسی هم در این باره دیگر آن حرفهای در واجب تخییری و واجب کفایی که زده شده این جا زده نشده و عجب هم هست اگر بخواهیم بزنیم همان حرفهایی که در واجب تخییری در واجب کفایی آن احتمالات از نظر ثبوتی گفته شده همه آن احتمالات در واجب موقت هم می آید اما نمی دانم چه جور شده در واجب تخییری آن هفت هشت تا احتمال را دادند در واجب کفایی قیاس کردند در واجب موقت اصلا اسمش را نیاوردند حق هم با این سومی است که اصلا آن حرفهای قبلی را اسمش را نیاوریم.
 اما در این که ما واجب موقت داریم واجب مطلق در مقابل موقت داریم خب معلوم است حرفی نیست.
 چند تا اشکال شده اشکالهایش ولو این که خیلی ریشه دار نیست اما خب این اشکالها را باید متعرض بشویم یک اشکال این است که مگر می شود یک واجب که در زمان است زمانی نباشد لذا همه واجبات موقت است جواب این حرف این است که فرق است بین این که شیئ زمانی باشد یا این که شیئ مقید به زمان باشد خیلی تفاوت دارد اکرم زیدا خب در یک زمانی باید اکرام بشود چون زمانی است زمان می خواهد اقم الصلاه لدلوک الشمس هم در یک زمان واقع باید بشود چون زمانی است زمان می خواهد اما فرق بین اکرم زیدا با اکرم زیدا غدا این است که این غدا قید از برای اکرم است به خلاف آن جا که غدا ندارد قید ندارد یعنی زمان قید نیست اگر زمان را قید قرار بدهیم می گوییم واجب موقت اگر قید قرار ندهیم می گوییم واجب مطلق و اما این که چون زمانی است هر دو در زمان باید واقع بشود علی الظاهر اشتباه به این شده اشتباه زمانی به قید، بحث ما در این نیست که مسلم تمام تکالیف ما زمانی است یعنی چون که ما در یک زمان خاصی هستیم در این زمان باید این فعل را انجام بدهیم اما آیا موقت است یا نه؟ مقیدی به قید است یا نه؟ آن است که به آن می گوییم واجب مقید و واجب مطلق . خب خیلی اصل اشکال ریشه دار نیست.
 حرف دومی که زده اند گفته اند که ما واجب موسع آن جا که مقید باشد واجب موسع نداریم چرا؟ گفته مثلا اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل آن آنِ اول نماز واجب است یا نه؟ اگر واجب است باید به جا بیاوریم اگر واجب نیست بنابراین موسع نیست مضیق است تمام واجبهای موسع گفته است این یا مضیق است که بر می گردد به این که نماز واجب است آخر وقت و اما نماز اول وقت چون می توانیم ترک بکنیم این می توانم ترک بکنم منافات دارد با وجوب.
 خب این اشکال یک قدری ریشه دارتر از آن اشکال اول است اما جوابش این است که گاهی زمان به نحو زمان تخییری اخذ شده گاهی زمان به اندازه آن امر است اگر به اندازه آن امر باشد مثل اکرم زیدا فورا خب می شود واجب مضیق و اما اگر گفت اکرم زیدا الی الغروب یا جئنی الی الغروب می شود واجب موسع، واجب موسع یعنی چه؟ یعنی آنِ اول واجب را می توانم بیاورم آنِ دوم می توانم بیاورم آنِ سوم می توانم بیاورم تا آخر افراد علی سبیل التخییر می شود واجب تخییری، واجب تخییری به این معنا که زمان به نحو تخییر قید واقع شده وقتی به نحو تخییر قید واقع شده باشد آنِ اول واجب است آنِ دوم واجب است تا برسد آن آنِ آخر آن آنِ آخر هم می شود واجب لذا به عبارت دیگر این که خیال شده است که در آنِ اول واجب نیست مستحب است نه، آن آنِ اول اگر بیاورد واجب را آورده برای این که اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل زمان را به نحو واجب تخییری قید قرار داده برای واجب، آن وقت آن آنِ آخر آن واجب مضیق است یا نه؟ توی رساله ها نوشته است واجب مضیق است ظاهراً این هم درست نیست برای این که آن آنِ آخر حتما باید واجب را بیاورد چرا باید بیاورد؟ برای این که آنات قبلی را از دست داده این آن منحصر شده نه این که برگرداند واجب موسع را به واجب موقت مثل اکرم زیدا او عمروا زید نیست خب عمروا را باید اکرام بکند نه این که اکرم زیدا او عمروا واجب تخییری نیست بلکه واجب مضیق می شود واجب تعیینی می شود گاهی فرد را از دست می دهیم واجب تعیینی به حال خود باقی است آن فرد می شود مأمور به فقط گاهی اصلا از اول گفته اکرم زیدا می شود واجب تعیینی ما نحن فیه هم همین است در وقتی که می گوید اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل یعنی این زمان به نحو وجوب تخییری باید بیاید الاول ثم الثانی ثم الثالث الی آخر تا آن آن۫ آنِ آخر، آنِ اول واجب است به چه؟ واجب موسع آنِ آخر هم واجب است به چه؟ باز واجب موسع اما آنِ آخر دیگر حتما باید آورده بشود چرا؟ چون دیگر فرد ندارد نه این که برگردد، این که توی رساله ها نوشته شده است که بر می گردد واجب موسع به واجب مضیق ظاهراً تسامح شده نباید بگوییم بر می گردد واجب موسع به واجب مضیق باید بگوییم واجب واجب موسع است مطلقا الا این که چون فرد ندارد در آن حال باید به جا بیاورد در اول وقتش هم می شود همین نتیجه را گرفت مثل این که می داند اگر الان نماز نخواند بعد دیگر نمی تواند نماز بخواند مثلا می داند که ساعت 12 تا 12 و ربع می تواند نماز ظهر و عصرش را بخواند اما دیگر 12 و ربع به آن طرف نمی تواند حالا که نمی تواند این حتما باید نماز ظهر و عصرش را حتما بخواند نه این که بر می گردد واجب موسع به واجب مضیق برای این که این واجب موسع دیگر فرد ندارد به غیر از همان اول وقت اول وقتش واجب موسع است آخر وقتش هم واجب موسع است اما گاهی می تواند ترک کند چون در این آن نمی خواهد به جا بیاورد آنِ دیگر در آن آن۫ نمی خواهد به جا بیاورد آنِ دیگر البته فضیلت دارد که اول وقت باشد معلوم است اگر روایت فضیلت هم نداشتیم در همه واجبات سارعوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها السموات و الارض اعدت للمتقین به ما می گوید که فور، فورا ففورا ففورا اما علی سبیل استحباب علی سبیل افضلیت.
 و بالاخره اگر گفت اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل این هر وقتی که به جا بیاورد واجب موسع را به جا آورده نه این که اگر اول وقت به جا بیاورد مستحب به جا آورده اگر آخر وقت به جا بیاورد واجب مضیق به جا آورده هر دو غلط است اشکال روی همین است که گفته اند اگر اول وقت به جا بیاورد مستحب به جا آورده برای این که واجب که نیست اگر آخر وقت به جا بیاورد واجب مضیق به جا آورده موسع که نیست ولی جوابش این است که نه این واجب موسع علی کل حال واجب موسع است اگر آنِ اول به جا آورده آن علی سبیل التخییر بوده فرد اول را به جا آورده اگر هم به جا نیاورد تا آخر آخر زمان فرد آخرش است دیگر چون که فرد ندارد حتما باید واجب موسع را در آن زمان مضیق به جا بیاورد.
 حالا یک مسئله دیگر داریم انشاء الله برای جلسه بعد این مسئله خیلی هم ربطی به مسئله ما ندارد اما این جا بحث شده بحث فقهی هم هست این که آیا قضا تابع اداست یا این که قضا یک امر مستقل برای خودش است؟ این چون که مسئله خوبی هست فقهی هم هست تقاضا دارم مطالعه بکنید انشاء الله بعد درباره اش حرف بزنیم.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد