درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : آیا مولا به چیزی که می داند شرطش متحقق نمی شود، امر می کند؟
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث امروز ما بحث نا معلومی است و در حالی که من دو سه دوره خارج پیش بزرگان خوانده ام پنج شش دوره خارج گفته‌ام یا 11 مرتبه متن کفایه گفته ام هنوز برای من این جمله معلوم نیست و دلم می خواهد شما این جمله را برای من معلوم بکنید و آن جمله این است مرحوم آخوند می فرمایند فصل هل یجوز امر الآمر مع علمه بعدم وقوع شرطه آیا می شود آمر امر بکند درحالی که می داند شرطش متحقق نخواهد شد؟ نمی دانم چه می خواهند بگویند خب اگر ما باشیم و عقل عادی عقل متعارف می گوییم خب نه، اگر آمر می داند این نمی تواند این مأمور به را بیاورد روی آن امر بکند خب معلوم است نمی شود لا یکلف الله نفسا الا وسعها آن چه در جوی می رود آب است هل یجوز امر الآمر مع علمه بعدم تحقق شرطه، هل یجوز؟ خب می گوییم لا یجوز این امر بدیهی برای چه در اصول آمده؟ برای چه مرحوم آخوند که بنایشان بر این است که یک دوره اصول موجز که الحمدلله هم داده اند تحویل طلبه ها بدهند این فصل را برای چه آورده اند؟
 ما همیشه سه چهار تا احتمال که این قاعده را درستش بکنیم گفته ایم اما باز هم دلچسبمان نیست یکی گفته ایم این که این جمله را چون اشعری ها می گویند توی علم کلام این جا آمده من نمی دانم اشعری ها هم این قدر خرفت باشند تا بگویند در خیلی چیزها راستی خرفت هستند، می گویند اشعری ها می گویند تکلیف ما لا یطاق از طرف پروردگار عالم جایز است تمسک هم می کنند به لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون هر چه خدا می کند فضولی موقوف می تواند تکلیف ما لا یطاق بکند چرا؟ در مقابل خدا که چرا معنا ندارد اما خدا به ما چرا معنا دارد، چرا نکردی؟ چرا گناه کردی؟ این دلیل را هم برای خودشان آورده اند تکلیف ما لا یطاق از طرف پروردگار عالم جایز است به قاعده لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون لذا یکی از شعبش هم همین مسئله جبر است این دیگر نمی شود بگوییم نه، جبری ها راستی جبری در مقابل تفویضی ها که امام صادق علیه السلام در مقابلش می ایستاد می فرمود لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین، تفویضی ها می گویند خدا هیچ کاره است مثال می زنند ساعت را کوک کن دیگر برایت اقلا 24 ساعت 48 ساعت کار می کند دیگر کاری به تو هم ندارد فقط تو باید آن را کوک کنی پروردگار عالم عالم را خلق کرده مثل ساعت و کوک کرده دیگر ما بقی مردمند خدا هیچ کاره است به آن می گویند تفویض، در مقابل این معتزلی ها جبری ها گفته اند که نه، خدا همه کاره ما هیچ کاره، مرحوم محدث قمی در تتمه المنتهی برای جبری ها می گوید یک زن شوهرداری زنا داده بود شوهرش رسید تازیانه را گرفت و آی بزن این نمی گفت نزن می گفت آی مردم شوهر من شیعه شده می گوید من زنا داده ام لذا بیایید اول شوهرم را درست کنید تا نوبت برسد به من من که زنا نداده ام خدا کرد و بالاخره جبر است صددرصد همه کاره خدا و ما هیچ کاره.
 خب می دانید که شیعه می گوید جبر فقط نه، تفویض فقط نه بلکه امر بین الامرین و به ما دستور می دهند توی نماز در وقت ایستادن بگو بحول الله وقوته اقوم و اقعد، قدرت مال خدا، یک ذره ای از دریای قدرت را به من داده است رفع موانع مال خداست اما دیگر من هستم که می ایستم من هستم که می نشینم بحول الله و قوته اقوم و اقعد، فرق است بین این که یک دانه گندم را در خاک بیندازیم این دانه شکفته بشود و ریشه پایین برود آن ساقه بیاید بالا کم کم سفت بشود روی پای خودش بایستد و خوشه کند قرآن می گوید که ممکن است یک در هفتصد دانه، یک دانه هفتصد دانه خب این جبر است، جبر است صددرصد اما ما چه؟ خدا خواسته است خدا داده است که من با اختیار خودم بهشتی بشوم یا با اختیار خودم جهنمی بشوم در سلسله علل اختیار خوابیده است قل اللهم ما لک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر همه قدرتها از اوست عالم را خلق کرده است اما به این انسان یک امانت داده به نام اختیار که آن آیه شریفه که خیلی آیه بالاست انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی در المیزان می گویند اختیار، ما می گوییم دل این دل انسان که عرش خداست این امانت است بسیاری از بزرگان گفته اند ولایت آن هم خیلی خوب است اما حالا این حرف علامه طباطبائی هم که خوب است و آن این است که اختیار مختص به این انسان است قضیه جن و قضیه ملائکه را هم خیلی سرمان نمی شود اما آن که سرمان می شود عالم وجودی است که می بینیم همین طور که قرآن می گوید انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها تحمل این اختیار را نداشتند لیاقت این اختیار را نداشتند فحملها الانسان آن این چنین قدرتی داشت که بپذیرد اما متأسفانه خیلی ظالم به خودش است خیلی هم جاهل به خودش است انه کان ظلوما جهولا خیلی جاهل به خودش است که این اختیاری که به او داده ایم به کجا می تواند برسد خیلی هم ظالم به خودش است این اختیار را به جای این که برسد به آن جا که به جز خدا نداند با این اختیار می شود جهنمی.
 خب جبر نه تفویض نه بلکه اختیار و تفویض هر دو لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین در مقابل اشعری در مقابل معتزلی که معتزلی می گوید خدا هیچ کاره اشعری می گوید بنده هیچ کاره ما می گوییم خدا همه کاره بنده هم این کاره، ما بگوییم این جمله که هل یمکن امر الآمر مع علمه بعدم وقوعه ما بگوییم نه در مقابل جبری که می گوید تکلیف ما لا یطاق جایز است البته این احتمال را که شما نمی پسندید برای این که اگر این احتمال باشد این استعمال شیئ در غیر ما وضع له است برای این که مسئله کلامی است چه ربطی به مسئله اصول فقه دارد؟ این یک احتمال، اما احتمال بعید است
 یک احتمال دیگر بگوییم مراد این ها که هل یمکن ان یأمر المولا مع علمه بعدم شرطه بعدم تحققه مراد آن اوامر امتحانیه است اوامر تعجیزیه است اوامر تحکمیه است اگر یادتان باشد مرحوم آخوند اول کفایه اول اوامر بعد از آن که وارد اوامر شدند فرمودند امر معانی مختلف دارد آن وقت من جمله گفتند امر تحکمی امر تعجزی امر امتحانی گاهی برای این که خدا به بنده اش بفهماند چکاره هستی امر می کند در حالی که می داند این به جا نمی آورد یا این که اصلا شرطش متحقق نمی شود برای خاطر این که این ببینیم نمره می آورد یا نه؟ به حضرت ابراهیم می گوید سر بچه ات را ببر ابراهیم به اسماعیل علیهما السلام می گوید آن هم می گوید یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی انشاء الله من الصابرین شیطانک می رود پیش مادر اسماعیل بچه ات را می خواهد سر ببرد در حالی که همین یک بچه را دارد آن هم با چه مصیبتی بزرگش کرده، می دانید دیگر، بچه را گذاشت در وسط بیابان و حضرت ابراهیم رفت گفت ما چکار کنیم؟ گفت شما را به خدا می سپارم حالا این بچه جوان شده رشید شده خانه خدا ساز شده خانه خدا را ساخته شیطانک به مادرش می گوید می خواهد بچه ات را سر ببرد آن هم جواب می دهد که خب حضرت ابراهیم پیامبر است هر چه بکند به جاست سر ببرد به جاست نبرد به جاست دیگر تیغش نبرید با آن رمی جمراتی که حاجی ها می کنند ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام گفتند برو گم شو آن وقت هم که آمد سر ببرد خطاب شد قد صدقت الرویا کارد نمی برید کارد را زد زمین گفت چرا نمی بری؟ گفت الخلیل یأمرنی و الجلیل ینهانی خب نمره آورد هم ابراهیم و هم اسماعیل هم هاجر علیهم السلام، گفته خب شرطش که متحقق نیست اما امر خدا کرد و امر امتحانی و این مراد هل یمکن ان یأمر المولا بامر که لا یتحقق نفسه او شرطه این معنایش است یعنی هل یجوز امر امتحانی یا نه؟ جواب آری فراوان است شبانه روز ما امتحان می شویم نمی شود هم امتحان نشویم.
 یا اوامر تحکمیه مثل این که یک کسی می آید جلو می گوید اگر مردی بزن یعنی حتما نمی توانی بزنی تو کسی نیستی که بتوانی بزنی یا تعجیزیه که دیگر تحمکیه و تعجیزیه خیلی با هم تفاوتی ندارد هل یجوز ام لا؟ می گوییم بله زیاد اتفاق می افتد توی میان مردم در حالی که می داند این نمی تواند بزند امرش می کند در حالی که می داند این عاجز از این است که این کار را به جا بیاورد امرش می کند بگوییم مراد این است هل یجوز ان یأمر الآمر مع علمه بعدم تحققه یا مع علمه بعدم وجود شرطه یعنی امر تحکمی امر تعجیزی، خب جواب مثبت است، بله می شود، می شود خیلی هم فراوان است این هم احتمال دوم که بگوییم مراد از این یعنی اوامر تعجیزیه اوامر امتحانیه.
 احتمال سوم و چهارم هم هست چون که وضع حال من بد شد و می خواهم از شما هم استفاده بکنم فکرش را بکنید فردا سوم و چهارم را می گویم انشاء الله امیدوارم شما پنجم و ششم و هفتم را بگویید و احتمالهای شما بهتر از احتمال من باشد.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد