درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مقدمه موصله
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث دیروز راجع به مقدمه موصله بود که مرحوم صاحب فصول فرموده بودند مقدمه ای که ما را به ذی المقدمه برساند این واجب است اما اگر مقدمه ما را به ذی المقدمه نرساند آن واجب نیست من عرض کردم این ها نزاع لفظی است و همه یک چیز می خواهند بفرمایند و آن این است که ما اگر ثواب می خواهیم بر مقدمه مترتب باشد قصد ذی المقدمه باید بکنیم قصد مقدمیت باید بکنیم در توصلیات هم همین است در توصلیات اگر کسی بخواهد ثواب ببرد باید قصد قربت بکند و الا اگر قصد قربت نکند خب ثواب ندارد حتی واجب هم هست مثل کفن و دفن میت واجب است اما اگر کسی راجع به دفن میت کفن میت قصد قربت نداشته باشد بلکه کفن و دفن برای گرفتن پول خب این واجب آمده اما ثواب ندارد در مقدمه هم همین است در مقدمه همین است اگر قصد مقدمیت بکند ثواب بار بر آن است اگر قصد مقدمیت نکند ثواب بار بر آن نیست آن هم که گفته مقدمه مراده همین حرف را می خواهد بزند صاحب معالم و شیخ انصاری دیروز می گفتم صاحب فصول هم که فرموده مقدمه موصله همین را می خواهند بگویند مقدمه ای که ما را به ذی المقدمه برساند نیت این باشد می رود برای شهادت ابی عبدالله الحسین علیه السلام می رود کربلا برای زیارت حسین علیه السلام این است که مقدمه اش ثواب دارد اما اگر برود برای تجارت خب این مقدمه به آن ذی المقدمه نمی خورد اصلا نه مقدمه ای توی کار است نه ذی المقدمه اما دیروز می گفتم این را اصحاب نمی فرمایند و این ها را سه تا قول درست کرده مرحوم شیخ انصاری و مرحوم آخوند در کفایه و دیگران لذا صاحب فصول گفته اند مقدمه ای که ما را برساند به ذی المقدمه این واجب است و الا واجب نیست گفتم که 10 تا ایراد مطالع الانظار شیخ انصاری به این قول صاحب فصول کرده این 10 تا یکی را در کفایه آورده و آن این است که این مقدمه موصله خب تا ما را وصل نکند به ذی المقدمه که این موصله نیامده پس واجب نیست وقتی هم که ما را وصل کرد به ذی المقدمه دیگر آن وقت مقدمه را آوردن تحصیل حاصل است تحصیل حاصل محال است این حرف مرحوم آخوند گرفته شده از حرف مرحوم شیخ انصاری است.
 خب اگر راستی صاحب فصول بخواهد بگوید که مقدمه تا وصل نشود واجب نیست خب این ایراد شیخ انصاری وارد است دیروز می گفتم الا یک کسی بگوید که وقتی ذی المقدمه بار بر آن شد کشف می کنیم که مقدمه واجب بوده و الا به حسب ظاهر آن که مرحوم شیخ انصاری فرموده اند بعد هم مرحوم آخوند در کفایه تقریر فرموده اند خب این اشکال خوبی است به صاحب فصول.
 اما استاد بزرگوار ما حضرت امام رضوان الله تعالی علیه خیلی اصرار داشتند که حرف صاحب فصول درست است و مقدمه ای واجب است که مقدمه موصله باشد لذا آن جمله آشیخ محمدرضا مسجد شاهی را هم به همین جواب می دادند می گفتند این کسانی که رفتند کربلا برای کشتن امام حسین علیه السلام خب این ها ذی المقدمه اشان کشتن امام حسین علیه السلام بود حاصل شد لذا مقدمه اش هم حرام بود آن کسانی هم که رفتند مثل حبیب بن مظاهر مثل آن هفتاد و چند نفر که رفتند آنها هم به ذی المقدمه رسیدند ذی المقدمه موصله بود رفتند برای شهادت به شهادت هم نائل شدند
 دیروز می گفتم عمده فرمایش حضرت امام این است که حیثیات تعلیلیه بر می گردد به حیثیات تقییدیه، اگر گفت اکرم زیدا لانه عالم بالاخره حرف این شد که حضرت امام مقدمه موصله را واجب می دانستند متابعت از صاحب فصول عمده دلیلشان هم این بود که حیثیات تعلیلیه بر می گردد به حیثیات تقییدیه اگر گفت اکرم زیدا لانه عالم یعنی اکرم زیدا العالم ولو لانه عالم است اما واقع و نفس الامر اکرم زیدا العالم است این جا هم مقدمه را برای چه می خواهیم؟ لاجل التوصل بذی المقدمه، لاجل التوصل بذی المقدمه علت است این علت قید است بخواهیم بریزیمش توی قیدیت همان حرف صاحب فصول است که مقدمه الموصله واجبه این خلاصه حرف حضرت امام.
 ما سابقا گفتیم که این لاجل التوصل اصلا علت نیست علت غایی است نه علت فاعلی و علت غایی اصلا نه قید است و نه علت است و نه از اجزای علت است.
 علت غایی این است که یک کسی می خواهد خانه بسازد چرا؟ برای این که برود توی آن بنشیند این رفتن توی آن نشستن به آن می گویند علت غایی آن وقت برای آن علت غایی شروع می کند خشت و آجر و سیمان و آهن و جان می کند چه جان کندنی تا آن علت غایی تحقق پیدا بکند وقتی که خانه ساخته شد که علتش غیر آن علت غایی آن وقت علت غایی تحقق خارجی پیدا می کند لذا اگر یادتان باشد توی منطق می گفتند علت غایی از نظر تصور مقدم برعلت فاعلی است از نظر نتیجه مؤخر از علت فاعلی است حتی مؤخر از معلول است در وقتی که خانه را ساخت و رفت توی خانه نشست علت غایی متحقق شده، تصور علت غایی موجب شده که علت فاعلی و علت و معلول و خانه ساختن متحقق بشود آن وقت آن تصور علت غایی در خارج متحقق می شود به عنوان نشستن توی خانه لذا علت غایی از نظر تصور مقدم است از نظر خارج مؤخر است ربطی هم نه به علت دارد نه به معلول آن اکرم زیدا لانه عالم آن قید است آن غیر از علت غایی است و ما مقدمه را که واجب دانستیم قصد لاجل التوصل الی ذی المقدمه این غایت است لذا می گفتیم که مقدمه و ذی المقدمه از باب تضایف است مثل علت و معلول می بیند، علت فاعلی، علت و معلول این ها از باب تضایفند نمی شود علت باشد معلول نباشد نمی شود معلول باشد علت نباشد همچنین تصور علت تصور معلول است تصور معلول تصور علت است به قول بزرگان التضایف حکمان متضایفان قوتا و فعلا از هم انفکاک نمی شود پیدا بکند هر کجا تضایف است هرکجا اضافه هست این جوری است که این ها تصورا تصدیقا قوتا فعلا با هم هستند لذا علت جزء معلول است یا نه؟ نه، از حیثیات تقییدیه است یا نه؟ نه، در حالی که وقتی تصور علت کنم تصور معلول می کنم تصور معلول کنم تصور علت می کنم اما نه علت جزء معلول است نه معلول جزء علت، علت این است تصور تصدیق شوق موکد عزم اراده این را می گویند علت به مجرد اراده معلول موجود می شود حالا اراده جزء معلول است؟ نه، علت معلول است تصور و تصدیق و عزم جزء معلول است؟ نه، از آنها معلول پیدا می شود در وقتی که معلول پیدا شد علت با آن است؟ نه، دیگر علت تمام شد تصور و تصدیق و شوق و عزم و اراده تمام شد معلول هم موجود در خارج شد انفکاک از هم حسابی می شود.
 اما از نظر تصور چون تضایف است قوتا و فعلا معنا ندارد ما علت به ذهنمان بیاید معلول نیاید یا معلول به ذهنمان بیاید علت نیاید لذا مقدمه و ذی المقدمه سابقا گفتم از باب تضایف است ما فکر مقدمه بکنیم ذی المقدمه به نظر نیاید نمی شود فکر ذی المقدمه بکنیم مقدمه به نظر نیاید نمی شود این دوتا با هم تضایف است آن تضایف مقدمه را متقید می کند چنانچه ذی المقدمه را هم متقید می کند آن قصد لاجل التوصل الی ذی المقدمه آن تضایف، آن تضایف اگر مقدمه واجب باشد ثواب می دهد اگر مقدمه حرام باشد گناه می دهد اما این که قید باشد از برای مقدمه نه، قید باشد برای معلول نه، در حالی که قید نیست تضیق هست که مرحوم آخوند در مطلق و مقید مثال می زنند به جمله ضیق فم الرکیه یعنی گاهی چاه را می کند مثلا یک متر در یک متر بعد سنگ چینی می کند می آید بالا می شود نیم متر در نیم متر این را می گویند قید اما گاهی به قول مرحوم آخوند چاه را از اول نیم متر، نیم متر عرض نیم متر این طرف نیم متر آن طرف و چهار متر هم مثلا طول این را می گویند ضیق فم الرکیه یعنی دهنه چاه را از اول تنگ بگیر قضیه مقدمه و ذی المقدمه این طوری است تضیق است همه متضایف ها هم از باب تضیق است در حالی که قید نیست حتی در حالی که علت نیست اما آن رنگ را می دهد اگر رنگ را داشت این مقدمه می شود اگر رنگ را نداشت این مقدمه نمی شود لذا من مثال زدم سابقا اگر یادتان باشد گفتم که یک کسی همین حالا می رود کربلا برای این که آن جا زن دارد یک کسی می رود کربلا برای این که زیارت حسین علیه السلام بکند یک کسی می رود کربلا العیاذ بالله آن جا آدم کشی بکند خب این راه یکی است ماشین می نشیند تا برسد به کربلا یا به هواپیما سوار می شود تا برسد به کربلا اما آن که قصد بکند زیارت حسین علیه السلام را هر قدمی یک حج و عمره آن که برود برای زنش نه حج و نه عمره و نه گناه، آن که برود برای آدم کشی هر قدمش یک آدم کشی لذا چه چیزی این ثواب را داد؟ قصد من، چه چیزی گناه را داد؟ قصد من، چه چیزی نه ثواب را داد نه گناه و اصلا مقدمیت ندارد؟ قصد من، با قصد من به قول مرحوم آخوند لاجل التوصل الی ذی المقدمه مقدمه می شود واجب ثواب هم بار بر آن حسابی اگر هم برود برای کربلا آن مثال آشیخ محمدرضا برود کربلا برای کشتن ابی عبدالله الحسین علیه السلام این هم لاجل التوصل الیه حالا ولو برود آن جا موفق هم نشود هر قدمی بر دارد یک جهنم آن هم که نه این قصد را دارد نه آن قصد را نه این ثواب را دارد نه آن گناه را این خلاصه حرف است دیگر بیش از این در این باره صحبت نکنیم.
 بحث فردا بحث فوق العاده مهمی است و مشکل هم هست امر به شیئ آیا مقتضی نهی از ضد است یا نه؟ بحث مشکل کفایه اصلا خود ذات بحث مشکل است دیگر توی کفایه بیاید مشکل تر است تقاضا دارم لا اقل کفایه را مطالعه کنید تا فردا مباحثه کنیم انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد