درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : واجب مطلق و مشروط
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 عرض کردم مرحوم آخوند در کفایه بعد از آن که بحث را تمام می کنند چهار پنج تا فرع به عبارت دیگر چهار پنج تا برای آن کسانی که می گویند قید به ماده می خورد آورده اند دو تا از آن حرفها را در جلسه قبل زدیم
 حرف امروز ما این است البته خود مرحوم آخوند نه، نقل میکنند که گفته اند باید بعضی از قیودات به هیئت بخورد و الا لازم می آید چیزی که ملتزم به آن چیز نمی توانیم بشویم گفته اند من جمله شرایط عامه تکلیف مثل بلوغ و عقل و قدرت و علم این ها را اسمش را می گذارند شرایط عامه تکلیف گفته اند این قیودات حتما باید به ماده بخورد و الا اگر وجوب حالی باشد واجب استقبالی باشد لازمه اش این است مثل این که این بچه ممیز این سفیه بالغ باشد جاهل تکلیف داشته باشد عاجز تکلیف داشته باشد و حیث این که می دانیم شرایط عامه تکلیف به ما می گوید تا بالغ نشود تکلیفی نیست اگر مجنون باشد تکلیفی نیست اگر عاجز باشد تکلیفی نیست اگر هم جاهل باشد حالا مثلا جهل قصوری تکلیفی نیست پس باید قید را بزنیم به هیئت تا این مشکل جلو نیاید دو تا هم مثال می زنند و مثالهایش هم زیاد است یک مثال می زنند می فرمایند که مسئله حج لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا این قید باید به هیئت بخورد نه به ماده اگر به هیئت بخورد لازمه اش این است که حج مثل نماز بر همه واجب باشد پس قید باید بخورد به هیئت تا این که تحصیل حج واجب نباشد، اگر مستطیع شد می شود واجب اگر مستطیع نشد واجب نیست یک قدری پا را بالاتر می گذارند می فرمایند که ان افطرت فاعتق رقبه مؤمنه اگر روزه خوردی باید یک بنده آزاد بکنی خب اگر قید به هیئت بخورد خب معنایش همین است که اگر کسی روزه خورد باید بنده آزاد بکند و اما اگر قید را بزنید به ماده معنایش این است که روزه خوردن واجب است برای این که ان افطرت فاعتق رقبه مؤمنه می خورد به ماده هیئت یله و رهاست معنایش این جور می شود که روزه گرفتن واجب است و کفاره دادن هم واجب است و چند تا مثال دیگر نظیرش زیاد است.
 می فرمایند بنابراین معلوم می شود که خیلی از قیودات باید بخورد به هیئت نه به ماده و الا یلزم فقه جدید بعضی از بزرگان می گویند این اشکال در میان اشکالها مهمترین اشکال است اشکال به شیخ انصاری که می گویند قید به هیئت نمی تواند بخورد.
 اما از نظر ما ضعیفترین اشکال همین است اما آن شرایط عامه تکلیف این ها اصلا شرط نیست این ها تنجز تکلیف است و ما اصلا شرط نداریم ان بلغت وان عقلت و ان جهلت و امثال این ها توی کار نیست، نه، این ها شرط تنجز تکلیف است شارع مقدس تکلیف را یله و رها بدون قید قید اصلا نیست تا به ماده بخورد یا به هیئت، انشاء می کند آن انشاء را می دهد دست اجراء فعلیت می شود الا این که رفع القلم عن الصبی حتی یحتلم این کسی که هنوز بالغ نشده می گوید خب این تکلیف مال من نیست چرا؟ برای این که شرط تنجز تکلیف بلوغ است یا آن مجنون می گوید این تکلیف برای من نیست چرا؟ برای این که دیوانه اصلا تکلیفی نیست آن جاهل قاصر می گوید تکلیف برای من نیست چرا؟ برای این که قرآن می گوید جاهل تکلیف ندارد الا المستضعفین من الرجال و النساء آن عاجز می گوید خب این تکلیف مال من نیست تکلیف هست تکلیف عام هم هست الا این که این نگاه به آن نوشته می کند که گفته مثلا به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام مثال می زدند به آن نوشته سربازی توی روزنامه می خواند که افرادی که 18 سالشان تمام است و تحصیل هم نمی خواهند بکنند و تحصیل نکرده اند اینها باید بروند سربازی این در وقتی که نگاه به این روزنامه می کند می بیند شل است می گوید خب این برای من که نیست یا آن ولی مجنون وقتی می خواند می گوید این برای پسر من که نیست آن نابالغ می گوید برای من هم که نیست آن جاهل هم مردم می گویند برای این جاهل قاصر هم تکلیف نیست تکلیف انشایش مطلق است فعلیتش هم مطلق است چه چیزش مقید است؟
 تنجزش از برای کسی که بالغ باشد عاقل باشد قادر باشد عالم باشد لذا اصلا این شرایط عامه تکلیف این ها به حسب ظاهر اسمش را گذاشته اند شرایط عامه تکلیف اصلا بر می گردد به این که تکلیف به قول مرحوم آخوند در کفایه مراتب دارد یک مرتبه اقتضا یک مرتبه فعلیت یک مرتبه تنجز که ما به مرحوم آخوند گفتیم نه بابا دو مرتبه بیشتر ندارد تکلیف دو مرتبه بیشتر ندارد یکی مرتبه انشاست یکی مرتبه فعلیت اما مرتبه اقتضا آن مربوط به مصالح و مفاسد نفس الامری است اصلا مربوط به تکلیف نیست آن آخری هم مربوط به مکلف به است مربوط به تنجز تکلیف است مربوط به شارع نیست آن که مربوط به شارع است مقام انشاء و مقام فعلیت، شارع مقدس انشاء می کند حکم را حکم درست می شود این حکم را می دهد به فعلیت می دهد به انبیاء اولیاء روحانیت آنها تکلیف را می رسانند به مردم لذا اصلا قید به هیئت می خورد یا به ماده؟ هیچ کدام نه قید به هیئت می خورد شرایط عامه تکلیف نه قید به هیئت می خورد نه قید به ماده می خورد اصلا مربوط به حکم نیست تا قید به هیئت بخورد یا به ماده بلکه قید مربوط به مکلف به است آن هم مربوط به تنجز تکلیف برایش، به عبارت دیگر این شرایط عامه تکلیف این است که این 4 تا اگر باشد تکلیف برای این منجز است عقلا از مراتب عقلی هم هست لذا ما می گوییم این 4 مرتبه که مرحوم آخوند فرموده اند یکی مربوط به تکوین است یکی مربوط به عقل است دو تا مربوط به شارع است آن که مربوط به تکوین است مقام اقتضا، آن که مربوط به تنجز تکلیف است شرایط عامه تکلیف آن که مربوط به شارع مقدس است مقام انشاء مقام فعلیت آن جاست که آیا قیدی که شارع مقدس در مقام انشاء آورده آن هم مقام فعلیتش نه، مقام انشاء، در مقام فعلیت قیدها آیا به هیئت می خورد یا به ماده؟ لذا این ها که اصلا ربطی به بحث ما ندارد.
 و اما آن مثالها مثل ان افطرت فاعتق رقبه این ها هم اصلا شرط نیست شرط صوری است اسمش را می گذارند صیغت لبیان الموضوع ان افطرت فاعتق رقبه مومنه مثل ان رزقت ولدا فاختنه است اصلا شرط و مشروط نیست وان افطرت بیان موضوع است معنایش این است که الافطار اصلا شرط نیست قضیه شرطیه نیست قضیه بتیه است الافطار العمدی یوجب عتق الرقبه و اما اگر به صورت شرط آمده برای این است که موضوع تعیین بکند اسمش را می گذارند صیغت لبیان الموضوع می خواهد موضوع را تعیین کند گاهی می گوید که الافطار یوجب عتق الرقبه و گاهی می گوید ان افطرت فاعتق رقبه مومنه
 بنابراین این اشکال ولو این که گفتم بعضی از بزرگان می گویند عجب اشکال گنده ای و ما باید قیود را معمولا به هیئت بزنیم حالا لااقل بعضی قیودات به هیئت بعضی قیودات به ماده و این که مرحوم شیخ انصاری فرموده اند قیودات به هیئت نمی تواند بخورد چون معنای حرفی است این اشکال به مرحوم شیخ خیلی گنده است
 اما ما می گوییم اشکال فوق العاده ضعیف است ضعیفترین حرفها به شیخ انصاری این اشکال است این هم یک اشکالی که در مسئله هست.
 یک اشکال دیگری گفته اند که اگر قید به هیئت بخورد لا محاله به ماده هم خواهد خورد اما اگر به ماده بخورد به هیئت نخواهد خورد پس قیودات همه باید به هیئت بخورد چرا؟ گفته اذا دار الامر بین تقیید واحد و تقییدین تقیید واحد مقدم بر تقییدین اس.
 حرف خیلی گنگ است یعنی انسان راستی اصلا نمی داند آقا چه می خواهد بگوید اولا اگر قید بخورد به هیئت به ماده هم می خورد خب مرحوم شیخ انصاری می گویند نه، این ما بودیم که اگر یادتان باشد می گفتیم که آقا معقول نیست قید به ماده بخورد به هیئت نخورد به هیئت بخورد به ماده نخورد این ها متلازمین هستند این ما بودیم که خیلی پافشاری روی این مطلب داشتیم اما مرحوم شیخ انصاری خب می گویند نه می گویند قید به هیئت خورده، به ماده اصلا نخورده ماده یله و رهاست و حتی مرحوم شیخ انصاری می گوید قید به ماده می خورد هیئت یله و رها وجوب حالی و الواجب استقبالی این وجوب حالی و واجب استقبالی که خیلی پا فشاری و داد و فریاد روی آن است و واجب تعلیقی صاحب فصول است و خیلی ها روی آن حرف دارند دیگر که وجوب حالی واجب استقبالی یعنی قید خورده به ماده نه به هیئت هیئت یله و رهاست
 بنابراین حالا که قید به هیئت بخورد به ماده هم باید بخورد خب آنها می گویند نه
 بعد هم دوران امر بین تقییدین و تقیید واحد تقیید واحد مقدم است به چه دلیل؟ به چه دلیل که تقیید واحد مقدم باشد بر تقییدین؟ مخصوصا آن جاها که دیگر لازم و ملزومی باشد یعنی یک کاری بکنم که لازمه اش تقیید باشد به قول مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه اسمش را می گذارند نتیجه التقیید خب ما نحن فیه قید را می زنم به هیئت نتیجه التقیید به ماده اصلا دوران امر بین تقییدین هم نیست به قول مرحوم نایینی یکی تقیید است یکی نتیجه التقیید یعنی لازم کلام است
 حتی آن اصلش را شما حساب بکنید دوران امر بین تقیید و تقییدین بگویید که تقیید واحد مقدم بر تقییدین است نه آیه ای داریم نه روایتی داریم نه عرفی داریم.
 یک دفعه مثلا می گویید ما قید نداریم خب خیلی خوب است می گوییم هر چه قید داری هر چه دلیل داری قید بزن و اما اگر یک قیدی داشته باشیم این دو قلو باشد خب ما با همان قید دو قلو درست می کنیم هم به هیئت می زنیم هم به ماده می زنیم دوران امر بین تقیید و تقییدین تقیید واحد مقدم این چرا؟ اگر می خواهید مثلا درستش بکنید بگویید که یک کدام دلیل داریم دیگری دلیل نداریم که این بحث ما نیست بحث ما که نیست که دلیل نداریم شما می خواهید از همین راه بگویید دلیل نداریم یک دفعه مثلا گفته اکرم زیدا یک دلیل آمد گفت اذا کان عالما دیگر حالا نمی دانیم اکرم زیدا اذا کان فاسقا آن هم دارد یا ندارد؟ خب اذا کان عالما قید است و به آن بخورد اذا کان فاسقا دلیل بر قیدیت نداریم مطلق به حال خود باقی است اما اگر گفت که اکرم زیدا اذا کان عالما ما خودمان درست کردیم گفتیم آقا مگر می شود یک طلبه فاسق باشد پس این که گفته اذا کان عالما یعنی اذا کان عالما عادلا اگر خودمان درست کردیم خب خوب است خیلی خوب می شود یک قید است اما می شود دوقلو، آن دوران امر بین تقیید و تقییدین بر می گردد به یک مسئله دیگر و آن مسئله این است که ما مطلق را باید بگیریم عام را باید بگیریم هر چه دلیل بر تخصیص داریم آن دلیل تخصیص بزند تقیید بکند تقیید مسلم داریم اما اذا دار الامر بین به ماده بخورد یا به هیئت بخورد اگر به هیئت بخورد به ماده هم بخورد آن وقت بگوییم که پس آن مقدم است این دیگر دلیل نیست می گوییم خب به هیئت می زنیم تقییدین هم لازم می آید قضیه لازم و ملزوم است نه قضیه عدم دلالت دلیل
 ولی حق مطلب این است که نمی شود ما قید را به ماده بزنیم به هیئت نخورد، قید را به هیئت بزنیم به ماده نخورد این ها متلازمین هستند اگر بخواهید ببریدش توی فلسفه بگویید که هیئت نظیر عوارض مشخصه است یک قدری کلاهش را صدر اعظمی بکنید ببرید بالاتر بگویید که هیئت به منزله فصل است فصل بدون جنس جنس بدون فصل نمی شود پس بنابراین این ها با هم لازم و ملزوم است اگر به فصل خورد معنا ندارد به جنس نخورد اگر به عوارض مشخصه خورد معنا ندارد به معروض نخورد اگر به معروض خورد معنا ندارد به عرض نخورد اگر به جنس خورد معنا ندارد به فصل نخورد آن جنسی که مربوط به فصل است دیگر می شود لازم و ملزوم اصلا انفکاکش را ما محال می دانیم.
 این حرف ما یک حرف دیگر است ربطی به این حرفها ندارد اگر شما حرف ما را در مباحث قبلی اگر حرف ما را قبول داشته باشید ما بحث را از دو سه جهت سالبه به انتفاء موضوع کردیم.
 یکی گفتیم آقا این بحث ها مربوط به اصول است هیچ ربطی به فلسفه و منطق و دقت و این ها ندارد و هیچ اشکال ندارد که قید به هیئت بخورد ولو معنای حرفی است.
 یک حرف هم داشتیم که آقا این اگر قید به هیئت خورد به ماده هم می خورد اگر به ماده خورد به هیئت هم می خورد معنا ندارد محال است که قید به عرض بخورد به معروض نخورد به معروض بخورد به عرض نخورد به فصل بخورد به جنس نخورد به جنس بخورد به فصل نخورد جنس در ضمن فصل، محال است
 یک حرف هم که این چیزها را از بین می برد و سالبه به انتفاء موضوع می شد می گفتم اصلا تشبیه انتزاعیات به واقعیات غلط است و این معانی حرفیه از نظر مفهوم مستقل بالمعناست وقتی می آید توی خارج به قول مثنوی دچار خارج می شود خیلی مفاسد درست می شود و الا هیئت را مفهومش را تصور کنم من و الی را مفهومش را تصور کنم خب معلوم است خیلی عالی می شود تصور کنی وقتی تصور کردم آن معنای حرفی دیگر نیست معنای استقلالی است هر چه قید می خواهد آقایی که تصور کرده است یعنی شارع یا مقنن هر چه قید می خواهد به آن قید را می زند آن می آید توی خارج وقتی آن آمد توی خارج معنای حرفی پیدا می کند
 حالا یک اشکال دیگر هم باقی مانده آن اشکال هم مرحوم آخوند خیلی روی آن پا فشاری دارد دیگران هم مثل مرحوم نایینی و مخصوصا مرحوم آقای کمپانی و این ها پافشاری دارند به قاعده شمولی و غیرشمولی اطلاق شمولی اطلاق غیر شمولی این را تقاضا دارم مطالعه کنید تا فردا انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد