درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : واجب مطلق و واجب مشروط
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث امروز ما راجع به واجب مطلق و واجب مشروط است ظاهراً اصل معنا یک معنای عرفی است و احتیاج به بحث ندارد برای این که واجب ما گاهی شرط ندارد به آن می گوییم واجب مطلق گاهی واجب شرط دارد مثل این که می گوید نماز را با وضو بخوان به آن می گوییم واجب مشروط علی الظاهر ان قلت قلت کردن در این باره این تعریف مانع اغیار است؟ مانع اغیار نیست؟ جامع افراد است؟ جامع افراد نیست؟ خیلی وجهی برای آن نمی بینیم برای این که معنا واضح است و بدهند دست عرف بگویند که مطلق و مشروط را معنا بکن چه در عبادات چه در غیر عبادات خوب می فهمد خوب هم می تواند تقسیم بکند.
 فقط چیزی که هست دیروز می گفتم که من نتوانستم واجب مطلق درست بکنم برای این که همه واجبات مشروطند و ما یک جا پیدا کنیم واجبی که مشروط نباشد علی الظاهر نداریم حالا این هم خیلی اهمیت ندارد ضرر به تقسیم ما نمی زند تقسیم ما واجب یا مطلق است یا مشروط حالا واجب مطلق نداشته باشیم نداشته باشیم اما این تقسیم را ثبوتا می توانیم بکنیم حالا نمی دانم کسی آیا فکرش را کرد؟ مطالعه کرد؟ آیا واجب مطلق توانستید درست بکنید یا نه؟ ولی من هر چه فکر کردم نتوانستم یک جا یک واجب مطلق واجب بدون شرط درست بکنم همه واجبات یک شرط دارد لا اقل شرایط اول تکلیف شرط بلوغ و عقل و علم و قدرت و یک جا پیدا کنیم که یک واجبی باشد که این هیچ شرطی نداشته باشد ظاهراً نداریم، حالا علی کل حال باز هم روی آن فکر بکنید خیلی نتیجه ندارد آن که هست این است که من تفحص کرده ام قبلا تفحص کرده ام تفحص کرده ایم و در اسلام حتی در میان عرف هم یک واجبی که مطلق باشد اصلا ابدا شرط نداشته باشد ظاهراً نداریم.
 آن که حرف دارد خیلی هم حرف دارد آن هم در مقابل شیخ انصاری که همه چیز را به همه کس نشان داده است و آن این است که حالا واجب مشروط این قیدها آیا به ماده می خورد یا به هیئت؟ مثلا نماز که فرموده است وضو بگیر نماز بخوان آیا این قید ماده است یا قید هیئت؟
 اگر هیئت قید باشد وجوب و واجب هر دو استقبالی است همین طور که مشهور در میان اصحاب است تا وقت نشود نمی شود وضو گرفت به عنوان نماز.
 و اما اگر بگویید قیودات به ماده می خورد هیئت یله و رهاست به آن می گویند وجوب حالی واجب استقبالی یعنی الان ما وجوب نماز را داریم اما واجب کی منجز می شود؟ در وقتی که اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل لذا نتیجه هم مسئله در فقه ما خیلی دارد و یک اختلاف عجیبی بین صاحب فصول و دیگران است اسمش را گذاشته واجب تعلیقی و علی کل حال همین جا همان که صاحب فصول گفته این جا نتیجه می گیریم که ما اگر قیودات را بزنیم به ماده آن وجوب آن هیئت آن انشاء بی قید است وقتی بی قید شد حالی است دیگر استقبالی نیست اما اگر قیودات را بزنیم به هیئت خیلی جاها وجوب نیست واجب هم نیست تا وقتی که موقع واجب برسد مثال مشهورش هم همین که مثال زده اند فقهاء اصولی گفته اند مثل وضو برای نماز که اگر قید ماده باشد وجوب حالی واجب استقبالی این الان می تواند به عنوان نماز وضو بگیرد برای این که وجوب حالی است دیگر الان وجوب نماز هست و اما اگر گفتیم قید به هیئت می خورد دیگر خواه ناخواه واجب ما که نماز باشد و هیئت صلاه که وجوب باشد واجب ما وجوب ما هر دو استقبالی است مشهور در میان اصحاب هم می گویند مثل همین نماز می گویند وجوب و واجب هر دو استقبالی الان نماز واجب نیست تا این که بگویید الان نماز وجوبش هست وقتی که اقم الصلاه لدلوک الشمس ظهر شود واجب حالی می شود اما وجوب حالی است همیشه، واجب ماست که استقبالی است و اگرگفتید نه قید می خورد به هیئت دیگر همین طور که واجب ما استقبالی است هیئت ما هم که وجوب باشد استقبالی است.
 دیگر صلاه است دیگر اقیموا الصلاه یک هیئت دارد یک ماده دارد اقیموا الصلاه یک هیئت دارد هیئتش وجوب است آن امری است که هیئت افعل و ما بمعناها می کند یک ماده دارد آن صلاه است آن صلاه را می گوییم ماده آن هیئت را یعنی آن انشاء را آن صیغه افعل و ما بمعناها را به آن می گوییم وجوب به آن می گوییم انشاء به آن می گوییم هیئت لذا اقیموا الصلاه یک ماده ای دارد یک هیئتی دارد حالا قیودات آیا می خورد به هیئتها یا می خورد به مواد؟
 مشهور در فقه ما گفته اند که قیودات همه همه می خورد به هیئات اشکالی هم در فقه نشده نبوده و همیشه مثلا در رساله ها همه الان نوشته شده این که این قیودات همه مال هیئات است و تا وقت واجب نرسد وجوبی هم در کار نیست هر وقتی که واجب را می خواهم به جا بیاورم یا به من می گوید به جا بیاور آن وقت است که وجوبش یعنی آن هیئت زنده می شود سینه می زند ولی تا آن ماده یعنی مثلا ماده نماز آن ماده صوم ماده زکات تا آخر تا این که موجود نشود هیئتش هم موجود نیست لذا مشهور در فقه ما مشهور در اصول ما این است که وجوب و واجب هر دو استقبالی است.
 مرحوم شیخ انصاری یک اشکال دارند می فرمایند قیودات به هیئت نمی تواند بخورد که این اشکال مرحوم شیخ است که مرحوم آخوند را در معنای حرفیه دچار مشکل عجیبی کرده است می فرماید قیودات همه همه باید به ماده بخورد نماز با وضو واجب است کی؟ عند دلوک الشمس لذا تا این که نماز عند دلوک الشمس نباشد وجوبی هم در کار نیست الان بخواهیم وضو بگیریم برای نماز نمازی توی کار نیست نه وجوبش هست نه واجبش موقعی که اذان شد آن وقت اقم الصلاه لدلوک الشمس این لدلوک می خورد هم به ماده هم به هیئت نماز بر من می شود واجب وضو گرفتن هم بر من می شود واجب
 مرحوم شیخ انصاری می گویند نه قیودات همه باید بخورد به ماده یعنی به صلاه به این مفهوم مستقل، به هیئت بخواهد بخورد نمی شود چرا؟ گفته اند که دو سه تا اشکال دارد یک اشکالش این که این معنای حرفی است انشاء معنای حرفی است مستقل بالمفهومیه نیست وقتی مستقل بالمفهومیه نشد نمی تواند تصورش را بکند تا این که قید را به او بزند هیئت بدون ماده نمی تواند موجود بشود هیئت متوقف بر ماده است مثل معانی حرفیه مثل من الی این ها معنا دارد اما خود به خود هی بگوییم از هی بگوییم تا معنا پیدا نمی کند باید بگوییم سرت من البصره الی الکوفه تا این من و الی معنا پیدا بکند معانی حرفیه این ها نمی توانند متصور بشوند تا این که قید به آنها بخورد نمی توانند معنا دار باشند تا قید به آنها بخورد وقتی معنادار می شوند که روی ماده باشند هیئت بلاماده چیزی نیست استقلال بالمفهومیه ندارد از معانی حرفی است اصلا معانی حرفی نمی شود موجود بشود و ما قید باید بزنیم به چیزی که مستقل بالمفهومیه باشد و چون معانی حرفیه مستقل بالمفهومیه نیست بنابراین تمام قیودات می خورد به ماده نه به هیئت این حرف اولشان.
 بعد هم می فرمایند اصلا ما اگر بخواهیم قیودات را به هیئت بزنیم جمع بین لحاظ آلی و استقلالی می شود معانی حرفیه یعنی خود به خود بی معناست اسمش را می گذارند لحاظ آلی آورده می شود برای چیز دیگر اگر قید به آن بخواهیم بزنیم باید مستقلا این مفهوم را تصور بکنیم می شود مفهوم استقلالی جمع کرده ایم هم بین استقلالی هم بین آلی جمع بین استقلالی و آلی محال است بنابراین این قیدها همه باید بخورد به ماده نه به هیئت.
 حرفهای دیگر هم دارند مرحوم شیخ الا این که مرحوم شیخ در حالی که می گویند محال است اما می فرماید عرفا تمام قیودات می خورد به هیئت الا ما اخرجه الدلیل عرف وقتی که ببیند اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غسق اللیل را، ببیند که اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق این آیه شریفه که اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا این را می زندش به آن هیئت و ماده می زندش به اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا لذا می فرمایند عرف می گوید تمام قیودات مال هیئت است به عبارت دیگر شیخ یک جنگی راه می اندازد بین عرف و عقل می فرماید اگر عقلا حساب بکنیم تمام قیودات می خورد به ماده اگر عرفا حساب بکنیم تمام قیودات می خورد به هیئت بعد هم همین شیخ بزرگوار هم در فقه هم در اصول همین شیخ بزرگوار فتوای به محالیت می دهند می گویند عرف مناط است بنابراین تمام قیودات می خورد به هیئت ما وجوب حالی واجب استقبالی اصلا نداریم که صاحب فصول می گوید این خلاصه حرف مرحوم شیخ رضوان الله تعالی علیه و شاگردهای مرحوم شیخ.
 سابقا راجع به این که معانی حرفیه آیا وضعش چیست صحبت کردیم تقریبا این جاها واضح شده اما حالا در مقابل شیخ هستیم و باید حرف خودمان را به کرسی بنشانیم و در مقابل شیخ عرض اندام کردن کار مشکلی است لذا مرحوم آخوند توی کفایه مانده اند حسابی. چیزی که ما داریم این است که مرحوم شیخ اشتباه مفهوم به مصداق کرده است معانی حرفیه در خارج همین است که ایشان می گویند یعنی هیئت نمی شود بدون ماده وجود پیدا کند نمی تواند معنا پیدا کند من و الی در خارج نمی تواند معنا پیدا کند وابسته است به چیز دیگری به آن می گویند معانی حرفیه یعنی غیر مستقل بالمعنا اما همین ها که غیر مستقل در معنا هستند از نظر مفهوم همه آنها مستقل هستند یعنی مولا تصور می کند مفهوم افعل و ما بمعنا را این مستقل بالمعنی است این که معنای حقیقی نیست آن وقت می گوید این را وضعت از برای این که امر بکنی توی خارج، بیاوری توی خارج بگویی اقیموا الصلاه بگویی آتوا الزکاه لذا از نظر مفهوم مستقل بالمعناست از نظر خارج معنای آلی است و احتیاج دارد به ماده، من و الی هم همین طور است لفظ من یعنی از این توی خارج معنا ندارد 10 مرتبه بگوید از از از هیچ معنا ندارد اما اگر این جور بخواهد بگوید به قول ملا مغنی من له سته معنا الاول الابتداء می گوید وضعت لفظ من را برای ابتدا این الان تمام این خصوصیات مستقل بالمفهومیه است حالا آن مستقل بالمفهومیه را می خواهیم بیاوریم توی خارج وقتی بیاید توی خارج من سرت قبل می خواهد الی کوفه بعد می خواهد بگوید سرت من البصره الی الکوفه.
 لذا تمام معانی حرفیه مستقل بالمفهومیه است حتی مستقل بالمعناست بله توی خارج استقلال بالمفهومیه ندارد استقلال به خودی خود هم ندارد استقلال بالمعنا هم ندارد هیئت بخواهد بدون ماده در خارج بیاید نمی شود بالاخره صیغه افعل و ما بمعناها این بخواهد توی خارج بیاید معنای حرفی است نمی شود توی خارج بیاید ممکن نیست توی خارج بیاید مثل یک مظروفی ظرف می خواهد یک رو بنائی زیر بنا می خواهد صلاه را باید 114 تا صیغه از آن بیرون بکشیم یکی صل است این 114 تا صیغه 114 تا هیئت است که می آید توی خارج 114 تا کار هم از آن می آید همین که ملا امثله می گوید لذا توی خارج همه معانی حرفیه است همین که مشهور در اصول ما شده که معانی حرفیه مستقل نیستند اما متأسفانه به جای این که بگویند مستقل بالمعنا نیستند می گویند مستقل بالمفهوم نیستند، مستقل بالمفهوم که هستند یعنی تصور می کند لفظ من را وضع می کند برای ابتداء تصور می کند لفظ من را وضع می کند از برای نشویت آن 6 تا 7 تا معنایی که من دارد در این جا هم همین طور است هیئت افعل و ما بمعنا را تصور می کند و این را وضع می کند برای وجوب از همین جهت هم ما گفتیم که همین جور که بزرگان فرموده اند صیغه افعل و ما بمعناها یدل علی الوجوب معنای یدل علی الوجوب ما می گوییم بالوضع یعنی وضع کرده شارع مقدس این هیئت را برای وجوب خب وقتی که می خواهد وضع بکند بایدلحاظ بکند لحاظش معنای آلی نیست معنای استقلالی است وقتی معنای استقلالی شد اشکال مرحوم شیخ انصاری سالبه به انتفاء موضوع می شود ایشان می گفتند محال است برای این که می خواهد وضع بکند باید بالاستقلال باشد و چیزی که بالاستقلال نمی تواند باشد نمی تواند موضوع له واقع بشود از همین جهت هم مشهور شده که وضع حروف استعمال خاص است و ما آن جا گفتیم نه،استعمال عام است و وضع عام است استعمال عام است مستعمل فیه خاص است یعنی لفظ من وضع عام موضوع له عام برای ابتداء اما این را اگر بخواهد استعمال بکند این استعمال باید بیاید توی خارج توی خارج تنهایی هر چه بگوید از فایده ای ندارد لذا این محالیت مرحوم شیخ بعد هم جمع بین لحاظ آلی و استقلالی این هم سالبه به انتفاء موضوع می شود می گویم جمع بین لحاظ آلی و استقلالی که نمی شود وضع می کند استقلالا هیئت را برای وجوب ثم توی خارج که می خواهد استعمال بکند چون هیئت بدون ماده نمی شود می شود معنای حرفی، لحاظ استقلالی استعمال خاصی، استعمال آلی لذا جمع بین لحاظین که نیست و این که محال است چیزی که مستقل بالمعنی نیست من تصورش بکنم می گویم نه، در خارج مستقل بالمعنا نیست اما توی ذهن توی لحاظ توی وضع مفهوم مستقل بالمعنا هم هست لذا می تواند تمام قیودات را آن وقت بزند به هیئت همین طور که می تواند تمام قیودات را بزند به ماده.
 حالا چون در مقابل شیخ ایستادگی کردیم یک قدری روی آن فکر بکنید اگر اشکالی پیدا کردید یکی از فضلای جلسه می گفت درس دیروز را نفهمیدم و متأثر شدم خیلی و نمی دانستم تکرار کنم؟ تکرار نکنم؟ می ترسیدم تکرار بکنم برای شما زائد باشد، تکرار نکنم برای بعضی از فضلا نتوانسته باشم معنا را بفهمانم انسان بعضی اوقات گیر می کند که چکار بکند که آیا تکرار بکند یا نه؟ حالا این بحث امروز هم این است نمی دانیم فردا تکرارش کنیم یا نه؟ تقاضا دارم یک مطالعه خوبی روی آن بکنید لااقل کفایه را خوب ببینید ببینید حرفهای من درست است یا نه؟
 وصلی الله علی محمد وآل محمد