درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مقدمه عقلیه شرعیه عادیه
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 مقدمه را تقسیم کرده اند به مقدمه عقلیه مقدمه شرعیه مقدمه عادیه یعنی عرفیه.
 مرحوم آخوند در کفایه می فرمایند که هر سه به یک چیز بر می گردد همان مقدمه شرعی هم یعنی ملازمه هست بین مقدمه و ذی المقدمه همان مقدمه عادیه هم تلازمی هست بین مقدمه و ذی المقدمه بنابراین چیزی از این تقسیم نمی توانیم به دست بیاوریم و مقدمه عادیه و مقدمه شرعیه و مقدمه عقلیه این ها مصادیق برای مقدمه به این معنا که تلازم هست بین مقدمه و ذی المقدمه، این حرف مرحوم آخوند.
 اگر ما بتوانیم یک مصادیقی درست بکنیم که مقدمه عادی داشته باشد مقدمه عقلی نداشته باشد یا مقدمه شرعی نداشته باشد یا یک چیزهایی درست بکنیم که مقدمه شرعی باشد اما مقدمه عقلی نباشد حرف مرحوم آخوند نقض می شود و ظاهراً می شود ما در مقدمه عقلی یک چیزهایی درست بکنیم شرعی نباشد شرعی بکنیم عادی نباشد و هر سه هم مقدمه باشد.
 عقل اگر مقدمه را واجب می داند برای خاطر توقف و تلازمی که مرحوم آخوند فرموده اند برای این که ما اگر بخواهیم برویم تهران بدون این که راه را بپیماییم معقول نیست باید این راه پیموده بشود این مثال مشهور طلبگی اگر کسی بخواهد روی پشت بام برود باید نردبان بگذارد بدون نردبان خب معقول نیست لذا توقف ذی المقدمه بر مقدمه عقلا به قول مرحوم آخوند تلازم تلازم عقلی بین مقدمه و ذی المقدمه و اما اگر ما یک جاهایی پیدا بکنیم که این تلازم عقلی باشد اما تلازم عرفی نباشد مثلا گفته برو روی پشت بام این دو جور می تواند روی پشت بام برود یکی متعارف نردبان می گذارد می رود یکی غیر متعارف طناب بازی بلد است بکند با طناب می رود می تواند از دیوارها برود بالا از دیوارها بالا می رود خب عقل می گوید چون مولا می خواهد تو روی پشت بام باشی از هر راهی که بتوانی باید روی پشت بام باشی از راه عادی مثل نردبان از راه شرعی مثل اجازه از مردم از راه عادی یعنی نردبان گذاشتن از راه غیر متعارف مثل این که بپری بالا، از دیوار بروی بالا، با طناب بروی بالا و امثال این ها، غیر متعارف ها این ها همه مقدمه است عقلا اما شرعا مقدمه است یا نه؟ نه، اگر گفته برو روی پشت بام عرف می گوید روی پشت بام رفتن نردبان می خواهد حالا نردبان ندارد نردبان ندارد شرع می گوید رفتن از روی پشت بام برای تو واجب نیست چرا واجب نیست؟ برای این که عرف می گوید که مقدمه متعارفه مقدمه عادیه شرع هم همین را امضا می کند بنابراین اگر طناب نگرفت و نرفت روی پشت بام شارع نمی گوید چرا این کار را نکردی؟ عرف هم نمی گوید لذا مقدمه شرعیه نیست مقدمه عادیه نیست اما مقدمه عقلیه هست و مصادیق هم زیاد دارد که بعضی اوقات اگر با عقل دقی ما برویم جلو خب تمام لازم و ملزوم و تمام دقتهای عقلی روی مقدمه روی ذی المقدمه می شود و اما اگر موضوعات احکام را از عرف گرفتیم نه از عقل می رسد به آن جا که بین لازم و ملزوم انفکاک پیدا می کند شما در اصل مثبت همین را می گویید دیگر در اصل مثبت می گویید ولو این که لازم و ملزوم هست اما استصحاب در لازم نمی تواند ملزوم اثبات بکند استصحاب در ملزوم نمی تواند لازم اثبات بکند چرا؟ برای این که ملازمه عقلی موضوع برای احکام نمی تواند واقع بشود بلکه باید ببینیم که استصحاب چقدر برای ما کار می کند کاری به لوازم عقلیش هم نداشته باشیم همچنین در مقدمات می خواهد برود تا تهران گفته بیا تهران حتما هم بیا لازم است واجب است کارت دارم حالا ماشین گیر نمی آید حالا در وضع فعلی آیا واجب است این مثلا سوار الاغ بشود برود تا تهران؟ نه، چرا؟ برای این که در وضع فعلی دیگر وسیله یا هواپیماست یا ماشین است یا قطار غیر از این ها دیگر عرف مقدمه نمی بیند شرع مقدمه نمی بیند وقتی مقدمه ندید اذا انتفی المقدمه انتفی ذی المقدمه دیگر وجوب رفتن تهران نیست برایش، عقل می گوید اگر می توانی خودت را برسانی باید بروی تهران به هر جور بشود شرع می گوید نه، از راه متعارف الا مثلا یک امر فوق العاده مهمی باشد لایرضی الشارع بترکه آن وقت شرعا می شود مقدمه و اما عرفا چه؟ عرفا دیگر هیچوقت مقدمه نمی شود الا این که باز هم پیش مردم این رفتن این راه به ای طریق واجب باشد لذا خیلی جاها ما پیدا می کنیم مقدمه عقلی هست شرعی نیست، مقدمه شرعی هست عقلی نیست، مقدمه عادی هست شرعی نیست، مقدمه عقلی هست نه شرعی هست نه عادی لذا باید ذی المقدمه را بسنجیم با نفس الامر و الواقع اگر ذی المقدمه از مهام امور است آن وقت عقل می گوید که غیر متعارف باشد متعارف باشد باید بروی شرع هم می گوید متعارف باشد غیر متعارف باشد باید بروی عرف هم می گوید متعارف باشد غیر متعارف باشد باید بروی این حرف مرحوم آخوند درست می شود در مهام امور.
 و اما اگر در مهام امور نباشد مقدمه عقلی اصلا نمی تواند برای ما کار بکند برای این که موضوعات احکام را از شرع می گیریم از عرف می گیریم نه از عقل لذا اصلا عقل ما کار نمی کند نباید کار بکند برای این که موضوع احکام را باید از شرع بگیریم از عرف بگیریم نه از عقل، از همین جهت هم مسلم پیش اصحاب است این که موضوعات احکام لوازم احکام ملزومات احکام همه همه عقلی نه، از همین جهت اخباری که می گوید عقل حجت نیست همین مرادش است آن که نمی خواهد بگوید که عقل مطلقا حجت نیست به معنا این که مثلا روایات اهل بیت مال دیوانه هاست، نه، آن همین را می گوید نزاع لفظی است بین اخباری و اصولی و همین طور که اصولی می گوید که کتاب و سنت و عقل واجماع اخباری هم همین را می گوید کتاب و سنت و عقل و اجماع الا این که آن جور دیگر معنا می کند می گوید مراد از عقل یعنی عقل دقی فلسفی، عقل دقی فلسفی توی فقه حجت نیست ما ها هم می گوییم عقل دقی فلسفی توی فقه حجت نیست مراد از اجماعش هم که آن می گوید حجت نیست می گوید قول فقهاء، قول معصوم حجت است نه قول فقهاء آن که می گوید حجت است می گوید خب بله قول فقهاء حجت نیست اما قول فقهاء که کاشف از قول معصوم باشد حجت است آن که نمی تواند بگوید حجت نیست.
 راجع به سنتش هم که با هم مشترکیم راجع به قرآن هم همین است نمی گوید که در قرآن را هم بگذار اصلا نخوان نه، ما تفسیر برهان داریم تفسیر نور الثقلین داریم تفسیر در المنثور داریم همه این ها اخباری هستند و می بینیم که تطبیق می کند روایت می آورد روایت را معنا می کند تأویل می کند تفسیر می کند لذا آن هم که می گوید قرآن حجت نیست همین تفسیر به رأی است که خیلی ها دارند من فسر القرآن برأیه فلیتبوء مقعده من النار جایگاه او آتش اگر بخواهد فکر خودش را تحمیل بر قرآن بکند خب این را هم اصولی می گوید هم اخباری، اخباری می گوید فکر خودت را تحمیل بر قرآن نکن اصولی هم می گوید فکر خودت را تحمیل بر قرآن نکن.
 لذا یک اخباری پیدا بکنید اخباری ها دو قسم هستند یک قسمت آدمهای بی سواد به درد نخور که حتی ماها را هم تکفیر می کنند آنها که نظیر القاعده فعلی هستند آنها بروند گم بشوند می گویند در زمان فتح علی شاه یک اخباری آمد پیش فتح علی شاه آن جنگی که بین ایران و روس بود و متأسفانه ننگ بزرگی درست شد یکی از مراجع بزرگ هم در آن جنگ بود اگر گذاشته بودند پیروز می شد این جا مرادم است گفته بود به فتح علی شاه من سر سرلشکر روس را می آورم روزش را هم تعیین کرده بود ساعتش را هم تعیین کرده بود و یک علوم غریبه داشت و آورد هم اما گفت شرطش این است گردن این اصولی ها را بزنی دیگر اصولی ها را قتل عام بکنی دیگر طلبه نباشد، فتح علی شاه هم برای خاطر این که این را گول بزند گفت خیلی خوب، وقتی جنگ تمام شد قضیه تمام شد نوشت به شریف العلماء استاد مرحوم شیخ انصاری که این جور غلطی کرده حالا جوابش چیست؟ ایشان گفته بود که به او بگو اگر راست می گویی یک مو از عانه من بیاور، سر سرلشکر روس را آوردن این کاری ندارد کار عوامانه است حالا اخباری یک دفعه آن جوری است گردن طلبه را می زند که اخباری نیست آن یک آدم های فوق العاده منحرف به درد نخوری است اما یک دفعه اخباری مثل صاحب برهان صاحب در المنثور و امثال این ها یا اخباری اصولی صاحب حدائق می گویند اخباری است خب صاحب حدائق اخباری راستی وقتی برویم توی حدائق می بینیم که همین جور که دوش به دوش تمسک به روایت دوش به دوش تمسک به قرآن دارد دوش به دوش تمسک به عقل دارد دوش به دوش تمسک به اجماع دارد خب صاحب حدائق اخباری است اخباری گری هم در زمان ایشان رئیسش بود که یک خدمت بزرگی که آقا باقر بهبهانی کرد همین بود این دو تا مرد نه دو تا لجوج نه دوتا عنود، دوتا مرد دو سه روز نشستند و مرحوم آقا باقر بالاخره غلبه پیدا کرد بر صاحب حدائق و برداشتند نوشتند اخباری گری باطل اصولی گری درست وانصافا آقا باقر بهبهانی و صاحب حدائق برای روحانیت برای حوزه ها خیلی کار کردند هر دو این ها بعد هم مرحوم صاحب حدائق مثل جواهر همان که آن 30، 40 جلد است آن هم همه اش چاپ نشد آن هم یک دوره فقه دارد هم در آن جا روایت دارد هم در آن جا قرآن دارد هم در آن جا عقل دارد و هم اجماع.
 بنابراین من خیال می کنم اصلا یک نزاع لفظی است بین اخباری و بین اصولی بعضی اوقات می بینیم که مسئله را رفته با یک دقت فلسفی می خواهد مسئله فقهی درست بکند خب این اصولی افراطی است غلط است مسلم درست نیست یک دفعه به عکس اصلا قرآن را مثلا بگوید قرآن حجت نیست در قرآن را باید بست اگر می خواهی بخوان بدون این که توی قرآن دقتی بکنی خب این هم منافات با افلا تدبرون القرآن ام علی قلوبهم اقفالها دارد اما یک دفعه متعارف و این متعارف هم اخباری گری دارد هم اصولی گری دارد هیچ تفاوتی ندارد.
 بله معلوم است که دقت صاحب جواهر با دقت مرحوم صاحب حدائق خیلی با هم تفاوت دارد، خیلی ولی بالاخره هر دو فقه نوشته اند هر دو هم مدرک عقل بوده اجماع بوده و سنت و روایت بوده و کتاب بوده است همه آنها.
 لذا ما یک مسئله داریم مسلم پیش اصحاب است این که عقل دقی فلسفی به درد فقه ما نمی خورد مختص به فلسفه است آن کسانی که ذوق فلسفه دارند مسلم است باید فلسفه بخوانند به اندازه احتیاجشان به اندازه ای که ضرر به فقه اشان نخورد و راستی یک فیلسوف بشوند دیگر به شرطی که ذوق فلسفی داشته باشند آن جا عقل دقی که مو زیر درز آن نمی رود و اما وقتی می آید توی فقه دیگر باید آن عقل دقی که مربوط به فلسفه است را فراموش بکند اسمش را می گذاریم بنای عقلاء این عقل همان بنای عقلاست این بنای عقلا ء را مثلا صاحب حدائق را نمی دانم فضلای جلسه هستند دیده اند یا نه؟ این صاحب حدائق خیلی جاها تمسک به عرف و بنای عقلاء می کند و مراد از عقل هم که ادله اربعه کتاب و سنت و عقل و اجماع عقل یعنی بنای عقلاء یعنی عرف لذا می گویند عقل دقی فلسفی اصلا در فقه حجت نیست آن که حجت است چیست؟ بنای عقلاء آن که درفقه حجت است چیست؟ عرف می بینیم که متعارف مردم چه می فهمند؟ با امضای امام علیه السلام با امضای شرع و لو با عدم ردع بگوییم حجت است مثلا این قواعد فقهی که الان مرحوم اصولی تام مرحوم شیخ انصاری، مرحوم شیخ انصاری این فرائدی که نوشته این مکاسبی که نوشته خب روی چه نوشته؟ روی عقل دقی فلسفی؟ نه، روی متعارف روی عرف روی بنای عقلاء با عدم ردع یا با امضاء لذا عقل مقدمات عقلی غیر از مقدمات شرعی است مقدمات شرعی غیر از مقدمات عادی است گاهی مقدمات عادی هست مقدمات شرعی نیست گاهی مقدمات شرعی هست مقدمات عقلی نیست گاهی مقدمات عقلی هست مقدمات شرعی مقدمات عادی نیست و این که مرحوم آخوند می خواهند همه اش را برگردانند به یک چیز به عنوان تلازم می گوییم بله تلازم است معنای مقدمه یعنی به قول شما تلازم که ما تلازم را قبول نکردیم این جور که مرحوم آخوند فرمودند بالاخره تلازم است، بین مقدمه و ذی المقدمه تلازم است اما چه تلازمی؟ این تلازم گاهی عقلی گاهی شرعی گاهی عادی این تقسیمی که قدماء کرده اند و تقریبا یک شهرت بسزایی پیدا کرده است در مقدمه مقدمه واجب که مقدمه واجب یا عقلی یا شرعی یا عادی است یک حرف این است که تلازم هست یا نه؟ آری تلازم بین مقدمه و ذی المقدمه اما تلازم ها همه عقلی نیست که مرحوم آخوند می گویند که همه بر می گردد به تلازم عقلی می گوییم نه تلازم گاهی عقلی است و گاهی عادی است و گاهی شرعی پس می توانیم ما تقسیم بکنیم مقدمه را به مقدمه عقلیه مقدمه شرعیه مقدمه عادیه.
 روایت را هم عقل می گوید معنایش این است قرآن را هم عقل می گوید معنایش این است همین است که گفتم گفتم این را که می خواهیم نسبت به اخباری بدهیم که عقل را حجت نمی داند خب مسلم این جور نیست برای این که همین که می گوید عقل حجت نیست خود این عقل است اگر عقل نداشت که نمی توانست بگوید عقل حجت نیست همین که می گویدکتاب حجت نیست همین عقل است به قول ایشان همین که می گوییم مقدمه و ذی المقدمه یعنی تلازم خب مسلم است اما تلازم عقلی است اما مقدمه ما عقلی است یا عادی یا شرعی؟ غیر از این است که تلازم عقلی است چه عادی باشد چه شرعی باشد چه این، مرحوم آخوند هر سه را بر می گردانند می گویند اصلا مقدمه عادی نداریم مقدمه شرعی نداریم همه بر می گردد به مقدمه عقلی برای این که عقل است تلازم درست می کند بین مقدمه و ذی المقدمه.
 به مرحوم آخوند می گوییم بله عقل است تلازم درست می کند اما این ملزوم گاهی عقلی است و گاهی شرعی است و گاهی عادی اگر مصداق نداشت باز ممکن بود کسی به من ایراد بکند بگوید آقا مصداق ندارد همه اش عقلی است می گوییم نه اتفاقا مقدمات شرعی خیلی بیشتر از مقدمات عقلی است آن عقل دقی فلسفی، مقدمات عادی اصلا فقه ما می چرخد روی مقدمات عادی یعنی بنای عقلاء یعنی عرف و ما تا عرف و بنای عقلاء نداشته باشیم اصلا نمی توانیم رساله بنویسیم اصلا نمی توانیم عقل را پیش ببریم باید بنای عقلاء باشد باید عرفیت باشد از همین جهت هم اصلا یک اختلاف عجیبی هست بین بزرگان که آیا کسی که عرفیتش بهتر است این اعلم است یا کسی که عقلیتش بیشتر است؟ مشهور است می گویند مرحوم میرزای بزرگ در وقتی که از دنیا رفت دو تا بزرگوار هر دو مرجع هر دو عالی خیلی بالا بودند یکی آسید محمد فشارکی یکی مرحوم میرزا محمد تقی میرزای کوچک، مرحوم میرزای کوچک فرستاد وقتی ایشان از دنیا رفت پیش مرحوم آسید محمد که خب زن و بچه مان را به کی ارجاع بدهیم؟ و جمله ببینید چقدر جمله رساست؟ گفت زن و بچه مان را به کی ارجاع بدهیم؟ گفت اگر بنا بنای عرفی باشد تو اعلم از من هستی اگر بنا بنای عقلی باشد من اعلم از تو هستم بنابراین تو انتخاب بکن ببین به کی باید ارجاع بکنی؟ و مرحوم میرزای کوچک فرمودند معلوم است عرفیت اعلمیت در عرف این مقدم است بر عرفیت در عقل است بنابراین زن و بچه مان را ارجاع می دهیم به مرحوم میرزای کوچک.
 اصلا این عرفیت یک چیزی است در میان ما معنای عرفیت این است که آقا بنای عقلاء را فراموش نکن از خود در آوری دقت عقلی فلسفی به عبارت دیگر گاهی استاد بزرگوار ما آقای بروجردی می فرمودند این از توی مدرسه در آمده مثل استصحاب عدم ازلی را ایشان با یک تبسمی می گفتند این استصحاب عدم ازلی از توی مدرسه در آمده و استصحاب عدم ازلی عرفیت ندارد بنابراین حجیت ندارد خیلی حرف متینی است دیگر خیلی حرف خوبی است.
 بنابراین مقدمه یا عادی است یا شرعی است یا عقلی است تلازم بین مقدمه و ذی المقدمه هم مسلم است هم عقلا هم شرعا هم عرفا و آن تلازم غیر از این است که ما بگوییم چون تلازم هست بنابراین همه اش عقلی است آن تلازم هست بین مقدمه و ذی المقدمه اما مقدمه گاهی عقلی است و گاهی شرعی و گاهی عادی.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد