رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي.
با اجازۀ شما انشاء الله اصول ما باشد براي شنبه و امروز يک اظهار ارادتي خدمت امام صادق «سلاماللهعليه» داشته باشيم. و ما بايد راجع به امام صادق، حتي بيش از امام حسين «سلاماللهعليه» اهميت داشته باشيم. الحمدلله قبل از من آقاي بدري لطف نمودند و عالي خدمت امام صادق اظهار ارادت شد. از ايشان تشکر ميکنم و انشاءالله آقا امام زمان به ايشان و به همۀ ما پاداش عنايت بفرمايد.
يک جملهاي حضرت امام «رضواناللهتعاليعليه» در آن منشور سياسي ـ الهي دارند که بکر است و انصافاً چيز عالي است. ميفرمايد ما مفتخريم که مذهب ما مذهب جعفري است و يکي از آثار آن اين فقه بيپايان ماست. مثل خود حضرت امام يک لطافت خاصي دارد. اصلاً اين منشور سياسي ـ الهي و اين وصيتنامه ايشان سرتاپا يک لطافت خاصي دارد. من از همۀ شما تقاضا دارم که لاأقل در سال، دو سه مرتبه اين منشور سياسي ـ الهي حضرت امام را مطالعه داشته باشيد. اين جمله بکر است و خيلي لطافت و شيريني دارد. اما من دو چيز ديگر هم نظير گفتۀ حضرت امام به شما عرض ميکنم و آن اينست که ما مفتخريم که مذهب ما جعفري است که يکي از آثار آن، اعتقادات دامنه دار ماست. مخصوصاً در مقابل سنيها.
ما مفتخريم که مذهب ما مذهب جعفري است که يکي از آثارش، اين اخلاق درياي بي پايان ماست. بحار علامه مجلسي، يعني چند ميليون روايات اخلاقي و بيش از يک ميليون روايات اعتقادي و بيش از يک ميليون روايات فقهي و نود درصدش مربوط به امام صادق «سلاماللهعليه» است.
استاد بزرگوار ما علامه طباطبائي «رضواناللهتعاليعليه» بررسي کردند و ميفرمايند وقتي همۀ روايات اهل بيت را ببينيم، نود درصد روايات مربوط به امام صادق است و ده از آن صد، مربوط به سائر اهل بيت «سلاماللهعليهم»است. اين فرمايش علامه طباطبائي هم اين عرض مرا تائيد ميکند.
شيعه احکام دارد که اين رسالههاي عمليه، احکام اوست. شيعه اخلاق دارد که اين روايات بحار علامه مجلسي، اخلاق اوست. شيعه اعتقادات دارد که اين کتابهاي اعتقادي من جمله بحار علامه مجلسي که چندين جلدش مربوط به اعتقادات است. اين کافي شريف را که امام زمان امضا کردند و فرمودند: «الکافي کاف لشيعتنا»، ميدانيد که مقسم ميشود به سه قسم. يک قسم اعتقادات است و يک قسمت اخلاق است و يک قسمت هم فقه است. يعني مرحوم کليني بعد از 25 سال زحمت، يک کتاب جمع و جوري هم در اعتقادات و هم در اخلاق و هم در فقه نوشتند. الحمدلله شيعه از نظر کتاب يک درياي بي پاياني دارد؛ هم راجع به اعتقادات و هم راجع به اخلاق و هم راجع به احکام. و نود درصدش مربوط به امام صادق «سلاماللهعليه» است. پس اگر کسي بگويد ما افتخار داريم و ما مفتخريم که امام صادق، امام ششم ماست که اين درياي بي پايان فقه اثر اوست. ما افتخار ميکنيم که امام صادق امام ششم ماست که اين درياي بيپايان اخلاق مرهون زحمات اوست. ما افتخار ميکنيم که اين اعتقاداتي که عقل با اوست، درياي بي پاياني است که از آثار امام صادق «سلاماللهعليه» است.
البته بايد دو توجه داشته باشيد. يکي اين روضهاي که آقاي بدري خواندند و اينکه امام صادق «سلاماللهعليه»، 34 سال امامت کردند اما در مضيقۀ عجيبي بودند. شديدترين فشارها براي امام صادق و براي شاگردان امام صادق بوده است.
راوي ميگويد رفتم خدمت امام صادق و ديدم که «والباب مغلق عليك والستر مرخى»، خانه نشين بودند و در بسته و پرده افتاده شده و آقا تنها در اطاق نشستهاند.
خيلي به امام صادق زجر دادند و فقط اين نبود که چندين مرتبه خانهاش را آتش زدند. جاسوسها اطراف درسش و اطراف خانهاش بودند. يک کسي ميخواست مسئلهاي راجع به طلاق بپرسد و دسترسي به امام صادق نداشت و يک تمحلي کرد و يک طبق خيار از خيارفروش خريد و گفت «من يشتر الخيار» تا به در خانۀ امام صادق آمد و آقا امام صادق بيرون آمدند و به عنوان خيار جمع کردن، مسئلهاش را گفتند و بعد فرمودند برو که اگر بفهمند تو را شقه ميکنند.
اصحاب امام صادق هم در همين مضيقه بودند. ابن ابي عمير به هفت سال زندان محکوم شد، فقط براي اينکه طلبه و شاگرد امام صادق است. به 21 هزار تازيانه محکوم شد و به تناوب در هر عصر مردم جمع ميشدند و به ايشان تازيانه ميزدند تا غش ميکرد و او را به زندان ميبردند تا دوباره فردا موقع تازيانه خوردن اين مرد شود. لذا کتابهايش از بين رفت که شما عزيزان ميگوييد مرسلات ابن ابي عمير حجت است، براي همين بود که نميتوانست مسند بگويد و آنچه در ذهنش بود ميگفت و شما ميگوييد مرسلات ابن ابي عمير حجت است. همۀ آنها در اين مضيقه بودند. زراره بيش از سي هزار روايت دارد اما اين زراره به عنوان مکه ميآمد و اگر ميدانستند که ميخواهد با امام صادق ملاقات کند، او را شقه ميکردند. بالاخره مکه را به جا ميآورد و به عنوان زيارت پيغمبر اکرم ميآمد و يک دفتري هم در دست داشت. نصف شب به آن طرف خدمت امام صادق ميرفت که احدي حتي نوکر امام صادق هم نفهمد و دفتر را باز ميکرد و سوالها را از قبل نوشته بود و از امام صادق ميپرسيد و آقا جواب ميدادند و او جواب را مينوشت. بعضي اوقات هم آقا امام صادق ساکت ميشدند و زراره ميگفت يابن رسول الله من بايد بپرسم و شما صلاح ميدانيد جواب دهيد و اگر صلاح نميدانيد جواب ندهيد. و بالاخره نصف شب جواب سؤالهايش را ميگرفت و به کوفه برميگشت. دوباره پنج يا شش ماه سؤال جمع ميکرد تا اينکه يک فرصتي پيدا کند و به امام صادق دسترسي پيدا کند. بالاخره يک عمر در مضيقه و يک عمر در مشقّت و محصوريت؛ اما از هر فرصتي استفاده ميکرد. و اما فعاليت امام صادق و شاگردان و اهميت دادن به دين امام صادق و شاگردان، رسيد به آنجا که اين شاگردان در اين سي و چهارساله چندين ميليون روايت از امام صادق «سلاماللهعليه» نقل کردند و حالا شده کافي و من لا يحضر و تهذيب و شده وسائل و بحار علامه مجلسي و غيره. و الحمدلله شيعه يک کتابخانۀ مجهز دارد که شاگردان امام صادق نوشتند. اين طلبهها چهارصد کتاب نوشتند به نام اصول اربعه معه. در روز قيامت اينها را ميآورند و از من و شما سؤال ميکنند که چه کرديد؟! اينها در آن مضيقه چهارصد کتاب نوشتند به نام اصول اربعه معه که سنّيها هم در کتابخانه مربوط به شيخ طوسي ريختند و کتابخانه را آتش زدند و آن اصول اربعه مع از بين رفت و لذا با يک زحمت فوق العادهاي در 25 سال و يک عمر شيخ طوسي و کليني از اين شهر به آن شهر و از اين ده به آن ده و توانست کافي را از اصول اربعه مع بگيرد؛ و شيخ طوسي توانست تهذيبين را بنويسد و اينها در آن مضيقه چهارصد کتاب نوشتند. لذا توجه اول اينکه نود درصد روايات ما مربوط به امام صادق و شاگردهاي امام صادق است اما در اين مضيقه و مشقّت. لذا اگر طلبه بگويد نميدانم و نميتوانم و نميشود، دروغ است و روز قيامت حسابي از او بازخواست ميکنند و ميگويند نميخواستي و الاّ هم ميشد و هم ميدانستي و هم ميتوانستي. دليلش هم ابن ابي عميرها و زرارهها و محمد بن مسلمها و ابي بصيرهاست که اينها کردند و شد و هرکدام از اينها سي هزار روايت در آن مضيقه دارند. کداميک از ما در اين مضيقه هستيم که راجع به طلبگي اينقدر کوتاه آمديم و کوتاه ميآييم. ما آخرتمان را فداي دنيايمان کرديم. ما بايد خيلي روي اين روايات اهل بيت و روي اين اعتقادات کار کنيم. اين اعتقادات شيعه درحالي که رنگ فلسفه ندارد و کم پيدا ميشود که رنگ فلسفه داشته باشد، اما سر تا پا استدلال و دليل و عالي، راجع به همه چيز است.
اين را بگويم و ببينيد که چقدر استدلال بالاست اما چقدر ساده است. يکي از شاگردان امام صادق در مضيقۀ عجيبي بوده و فراري بوده و اگر او را ميگرفتند شقّه ميکردند. اين به بصره آمد و به درس يک سنّي و يکي از علماي مشهور رفت. هنوز درس تمام نشده در نزد طلبهها گفت آقا من يک سؤال دارم. او گفت بپرس. گفت سؤالهاي من خيلي ساده است. او هم گفت بپرس. پس گفت آيا چشم داري. گفت بله چشم دارم. پرسيد چشم را براي چه ميخواهي؟ گفت: براي اينکه ببينم. پرسيد گوش داري؟ گفت: بله. پرسيد گوش را براي چه ميخواهي؟ گفت براي اينکه بشنوم. پرسيد زبان داري؟ گفت: بله. پرسيد براي چه ميخواهي؟ گفت براي اينکه بگويم. پرسيد قوۀ لامسه داري؟ گفت بله. پرسيد براي چه ميخواهي؟ گفت براي اينکه تشخيص زبري و نرمي را بدهم. پرسيد آقا قوۀ شامه داري؟ گفت بله. پرسيد براي چه ميخواهي؟ گفت براي اينکه بوي خوب و بد را تميز دهم. سپس پرسيد دل داري؟ گفت بله. پرسيد دل براي چه ميخواهي؟ او گفت براي اينکه دل همه کاره است و تا دل نباشد نميتوانم بگويم و ببينم و بشنوم. سپس او گفت پروردگار عالم براي اينکه تو زندگي کني، يک امام قرار داده است و آن دل است. پس چطور ميشود خدا براي جامعه يک امام قرار ندهد براي اينکه مردم در مشکلات به او مراجعه کنند. آن آقا گير کرد. مثل اينکه هشام بن حکم جوان هم بوده و آقا امام صادق هم خيلي به او اهميت ميداده است. مشهور شده بود که آن آقا درک کرد که اين استدلال از يک آدم معمولي نيست. پرسيد تو هشام بن حکم نيستي. او هم که نميخواست دروغ بگويد، ساکت ماند. آن آقا از منبر پايين آمد و پيش او نشست و با او گرم گرفت.
اعتقادات ما اينگونه است که استدلالي است اما رنگ فلسفه هم ندارد. در پيچ و خم فلسفه هم نيست ولي اين اعتقادات ما خيلي بالاست و يکي دو تا هم نيست. ما بيش از يک ميليون راجع به اعتقادات، روايت داريم که نود درصد آن از امام صادق است.
اخلاق ما، اخلاق علمي نيست، بلکه اخلاق عملي است. يعني روايات اهل بيت يک استاد خصوصي است و دست شاگرد را ميگيرد و قدم قدم به پا به پا او را به مقام وصل و به هدف و به مقصود ميرساند. و ما چندين ميليون معلم اخلاق داريم و امام صادق اين معلمهاي اخلاق را درست کرده و شاگردان امام صادق هم به جامعه دادهاند. بعضي اوقات اينطور بود که ميگفتند هرکه بخواهد به درس امام صادق برود،بايد يک دينار بدهد. طلبه ميرفت يک هفته کار ميگرفت و يک دينار پيدا ميکرد و ميداد براي اينکه يک روز به درس امام صادق برود. که مشهور است يک شخصي ميخواست زرنگي کند و ابوحنيفه را تراشيده بودند و اين بت را در مقام امام صادق تراشيده بودند و اين ميخواست زرنگي کند. گفت يک روز به درس ابوحنيفه ميرويم و يک دينار ميگيريم. هرکه به درس ابوحنيفه ميرفت، يک دينار به او ميدادند و هرکه به درس ابوحنيفه ميرفت، يک دينار از او ميگرفتند. اين گفت ما يک روز به درس ابوحنيفه ميرويم و يک دينار ميگيريم و بعد يک دينار را ميدهيم و به درس امام صادق ميرويم. حتي اين دو سه مرتبه تا نزديک درس ابوحنيفه رفت اما عقلش نگذاشت که برود. اينکه به درس دشمن و به درس مخالف امام صادق برود! بالاخره نرفت و کار کرد و يک دينار پيدا کرد و خدمت امام صادق آمد. تا اينکه خدمت امام صادق نشست، آقا امام صادق فرمودند که اگر مادرت رفته بود، تو هم رفته بودي. اين خيلي حيران شد که يعني چه! بالاخره نزد مادرش آمد و گفت امام صادق يک جمله گفته که اين را نفهميدم که اگر مادرت رفته بود، تو هم رفته بودي، يعني چه. مادرش گفت راست ميگويد. من روي پشت بام عاشق يک جواني بودم و چندين مرتبه رفتم براي اينکه به عشقم برسم، اما عقل و عفت و دينم نگذاشت. لذا همان شب پدرت مسافرت بود و آمد و نطفۀ تو منعقد شد. آقا امام صادق هم فرمودند اگر مادرت رفته بود، تو هم رفته بود. اين طلبهها اينگونه چهارصد کتاب به نام اصول اربعه معه براي ما نوشتند که چندين ميليون روايت شده است.
ما مفتخريم که امام ما، امام صادق است و اين آثار اوست. شما طلبهها هم اين را بگوييد که ما مفتخريم که امام صادق ابن ابي عمرها و ابيبصيرها و زرارهها و اين شاگردان را داشتند که توانستند فقه بيپايان ما را به ما برسانند و اعتقادات بي پايان ما را به ما برسانند و درياي اخلاقي عملي ما را به ما برسانند. چه خوش است که اين افتخار لفظي نباشد و اعتقادي نباشد بلکه عملي باشد.
ما طلبهها از نظر اعتقاد به اين حرفها اعتقاد داريم، از نظر گفتار هم من ميگويم و شما هم شنيديد و شما هم به مريدهايتان و در مسجدها ميگوييم و الحمدلله، اين هم شعار است اما در يک جا حسابي لنگيم و آن اينست که عملي که آنها داشتند، ما نداريم. اي کاش امام صادق يک در صد جُربزه ابن ابي عمير را به ما ميداد که اگر ميداد به خيلي جاها ميرسيديم و فقه ما پويا ميشد. الان فقه ما متوقف است و متأسفانه افت در فقه داريم. به قول حضرت امام اين درياي بيپايان بدون استفاده مانده است. خيلي بايد براي اين خون گريه کرد. بالاتر از مصيبت امام جعفر صادق، اين مصيبتي است که من برايتان گفتم و بايد برايش خون گريه کرد که چرا چنين شده است. چرا ما طلبهها از اين درياها استفاده نميکنيم. چرا ما طلبهها اين درياهاي بيپايان را فداي دنيايمان کردهايم. بالاخره دنيا ما را برده و اين درياهاي بيپايان متوقف شده است.
خدا را قسم ميدهم به حق آقا امام صادق «سلاماللهعليه»، خدا را قسم ميدهم به حق شاگردهاي امام صادق «سلاماللهعليه» که خدا يک فکر و يک جُربزه و يک فعاليت و يک اهميت به فقه و اخلاق و اعتقادات امام صادق به همۀ ما عنايت بفرمايد.
و صلّي الله علي محمد و آل محمد