درس اخلاق - آیات اخلاقی آیت الله مظاهری

91/06/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي‏.
 
 مباحثۀ روزهاي چهارشنبه ما دربارۀ اين دستورالعملي بود که خدا به پيامبرش داده است. خدا فرموده است بار سنگيني به دوشت است و از اين دستورالعمل کمک بگير. (إِنَّا سَنُلْقِي عَلَيْکَ قَوْلاً ثَقِيلاً)؛ لذا ما هم اگر بخواهيم عاقبت بخير شويم و اگر بخواهيم از مروّجين خوب اسلام شويم و اگر بخواهيم سعادت دنيا و آخرت داشته باشيم، بايد ما هم به اين دستورالعمل عمل کنيم. پيش علماي علم اخلاق و پيش شهوديها، اين دستورالعمل انصافاً خيلي مهم است. بحث امروزمان راجع به توکل است. مي‌فرمايد: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکيلاً؛ بايد يک پناهي داشته باشي و پناه تو خداست. آن خدايي که مربي عالم وجود است. موفقيت تو را بايد خدا عنايت کند. قدرت تو را خدا بايد بدهد. و اينکه بتواني کاري کني، خدا بايد عنايت کند. لذا خدا را وکيل خود قرار بده يعني توکل در کارهايت داشته باش تا موفق شوي. خود اين آيه توکل را معنا مي‌کند که توکل چيست؟! مي‌فرمايد: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکيلاً؛ و اين «فَاتَّخِذْهُ وَکيلاً» مترتّب بر اينست که يعني توحيد افعالي.
 پيدا شدن توحيد افعالي خيلي مشکل است. اينکه انسان توحيد ذاتي پيدا کند، مشکل نيست. نه عقلاً مشکل است و نه قلباً. براي اينکه هر عقلي ولو اينکه عقل عوامانه هم باشد، اما هم مي‌فهمد که خدا هست و هم مي‌فهمد که خدا يک است و دو نيست. براي اينکه عقل عوامانه مي‌گويد اگر خدا دو باشد، آنگاه محدود و محتاج مي‌شود و اين خدا نيست. لذا پيدا کردن توحيدذاتي خيلي آسان است. اگر هم بخواهد يقيني باشد،‌ (وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى يَأْتِيَکَ الْيَقِينُ) (حجر: 99(، با عبادتها مي‌تواند توحيد ذاتيِ قلبي پيدا کند.
 پيدا کردن توحيد صفاتي هم مشکل نيست. توحيد صفاتي دو معنا دارد. يک معنا اينکه آن خدا که فطرت ما مي‌گويد و عقل عوامانۀ ما مي‌گويد که هست، مي‌گويد مستجمع جميع صفات کمالات است و الله است. لذا اسم خودش را الله گذاشته يعن مستجمع جميع صفات کمالات.
 معناي ديگر در توحيد صفاتي اينست که اميرالمؤمنين علي «سلام‌الله‌عليه» در اول خطبۀ نهج البلاغه مي‌فرمايد که: «کمال التوحيد، نفي الصفات عنه»، کمال توحيد اينست که صفات حق را زائد بر ذاتش ندانيم. مثل ما که عالم نبوديم و بعد عالم شديم و بعد هم که پير شديم، بعضي اوقات اين علممان زائل مي‌شود براي اينکه علم جزء ذات ما نبوده است. اما مثل تري براي آب و اينکه نمي‌شود آب باشد و تري نباشد. مي‌گويند تري جزء ذات آب است و «کمال التوحيد، نفي الصفات عنه»، اين را هم عقل عوامانه درک مي‌کند که اگر واجدالوجود است و اگر مستجمع جميع صفات کمالات است، اين کمالات بايد مثل چربي براي روغن و مثل تري براي آب، عين ذاتش باشد و الاّ احتياط و محدوديت لازم مي‌آيد و امکان لازم مي‌آيد. لذا پيدا کردن اين هم مشکل نيست و ما مي‌توانيم توحيد ذاتي و صفاتي پيدا کنيم ولو اينکه خيلي بيسواد باشيم و سواد الفبا هم نداشته باشيم و اما عقل عوامانۀ ما توحيد ذاتي و هم توحيد صفاتي را مي‌فهمد و عقيده دارد.
 سوم، توحيد عبادي است. يک معناي توحيد عبادي اينست که بُت نپرست و اين را هر عقلي مي‌داند که بت پرستيدن خرافت است. و قرآن به کساني که بت مي‌پرستند مي‌فرمايد دست از اين خرافت بداريد و خود اينها مي‌فرمايند مي‌دانيم که خرافت است اما چون ديگران چنين کردند و پدرانمان چنين کردند، نمي‌توانيم دست از خرافت برداريم. (إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ)؛ معنايش اينست که اين بت پرستها مي‌گويند ما مي‌دانيم خرافت است و کسي به دست خودش يک عروسکي درست کند و بعد به اين عروسک سجده کند، معلوم است که اين خرافت است. اين هم آسان است يعني توحيد عبادي به اين معنا را هر عقل عوامانه درک مي‌کند که بت پرستي خرافت است. اما قرآن توحيد عبادي را به گونۀ ديگر معنا مي‌کند و به عبارت ديگر مشکل مي‌کند و آن اينست که توحيد عبادي يعني متابعت صد در صد از خدا.
 قرآن مي‌فرمايد اگر کسي هوي و هوسي شد، مشرک است. (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ)؛ يا رسول الله مي‌خواهي کسي را نشانت دهم که بت پرست است و آن هواپرست است. يا در سورۀ يس، مي‌فرمايد کسي که متابعت از شيطان کند، بت پرست است و توحيد عبادي ندارد. (ألم أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ)، لفظ عبادت هم آمده است. در (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ)، لفظ اله آمده است و در اينجا لفظ عبادت آمده است؛ که خطاب به ماست که اي انسان مگر در ازل با هم معاهده نکرديم که بت پرست نباشي و شيطان پرست نباشي، پس چرا شيطان پرست شدي. مگر (ألَست بربکم) را (بَلي) نگفتي! به معناي اينکه صد در صد خدا و نه شيطان و صد در صد خدا و نه هوي و هوس و صد در صد متابعت از خدا و نه غير خدا. و پيدا شدن اين خيلي مشکل است. يک عمر زحمت مي‌خواهد که انسان هوي و هوسي نباشد. يک عمر خون جگر مي‌خواهد که انسان به راستي شيطان را کشته باشد، و بالاخره فقط متابعت از خدا باشد.
 ممکن است بت نپرستد و نماز بخواند و نماز جماعت بخواند و تقيد به ظواهر شرع داشته باشد، اما وقتي هوي و هوس جلو آمد، يک آدم به تمام معنا هوسي است. خيال نکنيد که آسان است. (آخرُ مـا يَخرُجُ مِنْ قُلوبِ الصِّدِّيقِينَ حُبُّ الجـاهِ)، آدم رياست طلب يعني هوي و هوس پرست، يعني در مقابل خدا بت تراشيدن. آدم دنيا طلب که دلش را به دنيا داده و نه به خدا؛ اين غاصب يعني بت برست است. لذا پيدا شدن توحيد عبادي خيلي مشکل است. ممکن است انسان تقيد به ظواهر شرع داشته باشد اما وقتي به هوي و هوس مي‌رسد، هوي و هوس او را زمين بزند. وقتي مي‌رسد به شيطان، اين شيطان او رازمين بزند.
 پس موّحد به توحيد عبادي کسي است که همه چيز را زمين بزند جز خدا؛ يعني اين شجاعت و قدرت را داشته باشد که مسلّط بر شيطان درون و شيطان برون شود. اين هم مشکل است اما در مقابل توحيد افعالي باز آسان است.
 آنچه خيلي مشکل است و در سرحد محال است، توحيد افعالي است. اينکه به آن توحيد ربوبيّت مي‌گويند و از نظر ربوبيت هيچ کس و هيچ چيزي را جز خدا مؤثر در عالم نداند. اين خيلي مشکل است و خدا بايد مدد کند. (وَلَوْلا فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَازَکَى مِنْکُمْ مِنْ أحَدٍأبَداًوَلَکِنَّ اللهَ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ)؛ او بايد کمک کند و او بايد معلم اخلاق ما شود تا اينکه ما بتوانيم توحيد افعالي پيدا کنيم. البته توحيد افعالي مراتبي دارد و همان مرتبۀ اول هم بس است. اينکه ما بتوانيم موّحد باشيم. از همين جهت هم روايت زياد داريم که آتش جهنم براي موحد حرام است و بهشت براي موّحد واجب است.
 پيغمبر اکرم رد مي‌شدند و يک خانم آتشي برافروخته بود و تا پيغمبر را ديد، بچه‌اش را در بغل گرفت و در مقابل پيغمبر آمد و گفت يا رسول الله! اين بچۀ من هرچه بدي کند، من او را در اين آتش نمي‌اندازم، چطور خدا وقتي ما بدي کنيم ما را به جهنم مي‌برد. پيغمبر گريه کردند و بعد فرمودند بله، تا مشرک نباشد، جهنم نمي‌رود. اينکه مشرک نباشد، يعني توحيد افعالي. رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکيلاً.
 اين «لا اله الاّ الله» هم چهار معنا دارد و من از همۀ شما تقاضا دارم در وقتي که ذکر لا اله الاّ الله مي‌گوييد، هر چهار معنا را در نظر بگيريد. مؤمن زرنگ است و بايد در اينگونه چيزها حسابي بُرد کند. «لا اله الاّ الله»، توحيد ذاتي يعني الهي نيست جز او و «لا اله الاّ الله»، فضيلتي جز فضيلت او نيست. «لااله الاّالله» يعني معبودي جز او نيست. اما معناي چهارم خيلي مهم است که «لا اله الاّ الله» يعني مؤثري در جهان غير از او نيست. اگر اين را هضم کنيم، توکل پيدا مي‌شود. لذا اين آيۀ شريفه در اول نفرموده يا رسول الله! فاتَّخِذهُ وَکيلا، بلکه اول علت را فرموده و بعد معلول را مترتب کرده است و فرموده: رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ، مؤثري در اين جهان نيست جز خدا و اگر اين درک کني، توکل پيدا مي‌شود. و حتي قرآن راجع به اين توکل يک نکات خيلي عالي دارد. (وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ)، اگر توکل باشد، انسان احتياج به چيزي ندارد. خدا (حَسبي الله)، هم مربوط به دنيا و هم مربوط به آخرت است. يک آيه داريم که اين آيه با چهار ـ پنج تأکيد آمده و مي‌فرمايد اصلاً شيطان کاربرد به اين ندارد. (إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ . إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ...)، شيطان وقتي مي‌تواند کاربرد روي انسان داشته باشد که اين انسان زير پرچم شيطان رود و اما اگر زير پرچم خدا باشد و به راستي پناهش خدا باشد؛ شيطان حق ندارد که بخواهد اين را فريب دهد و گول بزند. . (اِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ)، اگر توحيد افعالي درست شد و اگر به راستي توکل درست شد و اگر اين خودش را به خدا سپرد و صد در صد زير پرچم خدا رفت؛ آنگاه شيطان حق ندارد و شيطان بر اين سلطنت ندارد. پس شيطان بر کسي سلطنت دارد که توحيد افعالي ندارد و به راستي خودش را به خدا نسپرده است. يک دفعه ما مي‌گوييم به اميد خدا، اين خوب است اما فقط لفظ نباشد بلکه به راستي خودش را به خدا بسپارد.
 بعد دوباره دو ـ سه تا تأکيد هست. (إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ)، شيطان بر کسي سلطنت دارد که خدا را ندارد و زير پرچم شيطان رفته است. حتي معناي آيه اين مي‌شود که هرکه زيرپرچم خداست،‌شيطان اصلاً با اين کاري ندارد و اگر زير پرچم خدا نباشد و زير پرچم شيطان رود، آنگاه از اعوان شيطان مي‌شود و شيطان بر اين سلطنت دارد. و اين آيۀ شريفه‌اي که در قرآن تکرار شده که شيطان مي‌گويد: (فَبِعِزَّتِکَ َلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ) (ص، آيه 82-83)؛ اين آيه‌اي که خواندم مخلصين را معنا مي‌کند.
 آقايان مفسرين معمولاً در روايات مخلص را معنا کردند که يعني معصوم و بالاتر از همه يعني اهل بيت‌ «سلام‌الله‌عليهم». لذا خيلي از مفسرين گفتند (فَبِعِزَّتِکَ َلأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ)،استثناء منقطع است و مراد از مُخلص يعني اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم». اما شيطان حق ندارد که راجع به اهل بيت «سلام‌الله‌عليهم» از اين غلطها کند و بگويد من چون نمي‌توانم به اينها کاري داشته باشد، به عزت و جلالت کاري به اينها ندارم. بلکه اهل بيت را کنار بگذاريم و بگوييم (إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ)، اگر کسي توحيد افعالي داشته باشد، شيطان نمي‌تواند روي او کاربردي داشته باشد. لذا گفت همه را گول مي‌زنم مگر کسي که موّحد باشد.
 اين را نمي‌دانم از روايات است و يا از کلمات بزرگان است و هرچه هست خيلي عاليست که: «الناس کلهم هالکون الا العالمون و العالمون کلّهم هالکون الا المخلصون و المخلصون في خطرٍ عظيم»، يعني شيطان باز کاربرد دارد اما مُخلص در بحثهاي ما سالبه به انتفاع موضوع است و معلوم است که شيطان اصلاً حق ندارد تصور کند که ما پيش پيغمبر رويم و بتوانيم با پيغمبر حرفي بزنيم و يا کاري کنيم. لذا اين مُخلصين يعني کسي که توحيد افعالي او حسابي باشد. آنگاه اين مُخلص مي‌شود و «في خطرٍ عظيم» نيست براي اينکه زير پرچم خداست و اين آيه‌اي که خواندم با هفت ـ هشت آيۀ ديگر مي‌فرمايد اين در مخاطره نيست. براي اينکه (حَسبي الله و کفي) (وَ مَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ)، و براي اين در مخاطره نيست که (إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ).
 لذا پيدا شدن توحيد افعالي خيلي مشکل است اما از ما مي‌خواهند که موّحد باشيم. هم توحيد ذاتي و هم توحيد صفاتي و هم توحيد عبادي و هم توحيد افعالي و مخصوصاً توحيد افعالي داشته باشيم. جداً مي‌خواهند که ما موحد باشيم به توحيد افعالي و دلمان بگويد «لا اله الاّ الله» و عملمان هم بگويد «لا اله الاّ الله». همان که امام سجاد «سلام‌الله‌عليه» وقتي مؤذن گفت «أشهد ان لا اله الاّ الله»، فرمود: گوشت و پوست و استخوان من مي‌گويد «اشهد أن لا اله الاّ الله».
 اين بحث توکل بحث خوبي است و مشکل است و ناقص ماند. انشاء الله هفتۀ آينده باز در اين باره صحبت مي‌کنم.
 و صلّي الله علي محمد و آل محمد