درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/06/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : آیا امر دلالت می کند بر مره یا مرات ؟
 
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث اصول ما در باب اوامر بود، در باب اوامر مسائلی را مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه متعرض شده بودند.
 امر هشتم درباره این است که آیا صیغه امر دلالت بر تکرار دارد یا نه ؟ اگر گفت نماز بخوان این دو رکعت نماز بخواند آیا کافی است یا کافی نیست ؟ اگر گفت زید را اکرام کن مهمانی کن و این یک دفعه زید را مهمانی کرد آیا دفعه دوم هم واجب است یا نه؟
 مسئله اختلافی است مشهور در میان بزرگان گفته اند که دلالت می کند بر مره، یک مرتبه کفایت می کند و بیش از یک مرتبه یک دلیل می خواهد که آن دلیل بگوید که مهمانی کن هر روز اکرام کن هر روز.
 یک بحث هم همین جا کرده اند که مراد از این دفعه است یا مره؟ که مرحوم آخوند در کفایه می فرمایند مراد دفعه است نه مره، استاد بزرگوار ما حضرت امام می فرمودند که مره است نه دفعه، این چیزی نیست این قابل هضم است و آن که می توانیم بگوییم که ظهور لفظ ظهور امر گاهی مره است گاهی هم دفعه مثلا در همین مثالی زدم زید را مهمانیش کن یعنی یک دفعه، اما اگر بگوید زید را اکرامش بکن ظهور دارد بر این که مرات، دفعات، لذا این بحثی که آیا مراد از این بحث ما تکرار است یا نه ؟ این خیلی بحث ندارد، ممکن است کسی بگوید این که موارد گاهی مرات است یا مره، گاهی دفعات است یا دفعه مثل همین مثالی که عرض کردم.
 اما حرف توی اصل مسئله است که آیا امر دلالت دارد بر مره یا بر دفعه یا دلالت ندارد ؟ این کسانی که گفته اند دلالت بر دفعه دارد یا بر مره دارد تمسک کرده اند به اصل گفته اند که گفته زید را اکرام بکن این اکرام کرد دیگر بعدش نمی داند آیا وجوب اکرام دارد یا نه ؟ رفع ما لا یعلمون می گوید نه، به عبارت دیگر دو تا را ضمیمه کرده اند یک دلیل و یک اصل را آن وقت گفته اند که صیغه افعل و ما بمعناها دلالت می کند بر مره.
 ظاهراً این بحث درست نیست برای این که بحث ما الان در دلالت صیغه است این دلالت صیغه، صیغه افعل و ما بمعناها آیا خودش دلالت بر مره دارد یا نه ؟ دلالت بر تکرار دارد یا نه ؟ دلالت بر دفعه دارد یا نه ؟ دلالت بر دفعات دارد یا نه ؟ این را باید بحث بکنیم و اما یک کسی بگوید که دفعه اولش که قدر متیقن است دفعات بعدش یا مرات بعدش نمی دانم واجب است یا نه ؟ رفع ما لا یعلمون می گوید نه، پس یک دفعه آری، دفعات بعدی یا مرات بعد نه، خب خوب است اما این بحث ما نیست یعنی بحث ما این است که صیغه افعل و مابمعناها دلالتش چیست ؟ آیا دلالت بر مره دارد یا نه ؟ آن کسانی که دفعه ای هستند آیا دلالت بر دفعه دارد یا نه؟
 اگر یادتان باشد سابقا چندین جا این را ما عرض کردیم که صیغه افعل و مابمعناها آن صیغه فقط دلالت دارد بر طلب، هیئت، ماده اش هم دلالت دارد برماهیت، ماهیت من حیث هی هی، نه طلب دلالت دارد بر مره و مرات، نه ماده آن ماهیت دلالت دارد بر مره و تکرار، ماهیت من حیث هی هی لیس الا هی، گفته نماز بخوان زید را اکرام کن، به پدر و مادر اکرام کن، برادرت وقتی آمد مهمانش کن خب یک امر داریم مهمانی کن این امر، هیئت آمده روی ماده، مهمانی، اما این که حالا دفعه دیگر توی ماهیت نخوابیده، دفعات توی ماهیت نخوابیده، مره یا مرات توی ماهیت نخوابیده بنابراین نه دلالت می کند بر مره نه دلالت می کند بر مرات، نه دلالت می کند بر دفعه نه دلالت می کند بر دفعات.
 بله یک حرف فلسفی هست آن حرف خوبی است و آن این است که الطبیعی یوجود بفرد ما و ینعدم بجمیع الافراد اگر گفت مهمانی کن این یک طبیعت است خود طبیعت من حیث هی هی هیچ دلالت ندارد اما این طبیعت را حتما این باید ایجاد کند وقتی طبیعت را ایجاد کرد الطبیعی یوجود بفرد ما کلی طبیعی آمد توی خارج، دیگر تکلیف باید ساقط شده باشد، چنانچه اگر نهی باشد بگوید نیا این یک دفعه برود مخالفت کرده 10 دفعه هم برود مخالفت کرده چرا ؟ نه این که نهی دلالت دارد بر مرات، نه، طبیعت ینعدم بجمیع الافراد اگر یک دفعه طبیعت را آورد این موجود در خارج شده نهی متحقق شده لذا الطبیعی یوجود بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد، ینعدم بجمیع الافراد خواه ناخواه معنایش تکرار است معنایش مرات است یعنی اصلا این طبیعت را نیاور اما با این ضمیمه، به عبارت دیگر آن آقایان که ضمیمه کرده اند اصل را ضمیمه کرده اند، آن که ما ضمیمه می کنیم فلسفه را ضمیمه می کنیم و اما حقیقت مطلب چیست ؟ این که صیغه افعل و مابمعناها لا یدل علی التکرار و لا یدل علی المره لا یدل علی دفعه و لا یدل علی دفعات.
 آن آقایان می گویند اگر یک دفعه موجود در خارج کردی و نهی باشد نهی را آورده ای اگر امر باشد مأمور به آمده، آن وقت بعدش را دیگر با اصل درست بکن با رفع ما لایعلمون، رفع ما لایعلمون راجع به وجوبش می گوید لازم نیست بیاوری، راجع به نهیش هم می گوید بیاوری طوری نیست، این طور که ما آمدیم جلو گفتیم به قاعده الطبیعی یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد بنابراین اگر امر باشد یک دفعه که آورد طبیعت آمده مأمور به حتما ساقط شده اما دیگر بعدش بیاوریم یا نه ؟ این الطبیعی یوجود بفرد ما می گوید طبیعت را می خواستی طبیعت را آوردم در نهیش هم این طوری است ینعدم بجمیع الافراد اگر بخواهد نهی را متعلق نهی را بیاورد باید افرادش را چه دفعه چه دفعات چه مره چه مرات باید وجود خارجی پیدا نکند
 من خیال هم می کنم آن کسانی که گفته اند که صیغه افعل و مابمعناها یدل علی المره و یدل علی عدم مرات یا یدل علی دفعه و عدم دفعات من خیال می کنم این حرفها را دیگر این ضمیمه ها را به وضوح باقی گذاشته اند و الا یک کسی را پیدا کنیم بگوید که در حاق صیغه خوابیده مره، خوابیده دفعه یا خوابیده مرات، خیال نمی کنم کسی بتواند این جور حرف بزند برای این که طلب اگر بخواهیم معنا بکنیم نه مره دارد نه مرات، طبیعت هم که این طلب آمده روی آن طبیعت طبیعت من حیث هی هی است هیچ ندارد جز طبیعت، طبیعت من حیث هی هی لیس الا هی.
 لذا اگر بعضی اوقات مثل اکرام پدر و مادر خب این همیشگی باید باشد این و بالوالدین احسانا این دلالت ندارد یک بحث دیگر باید بیاوریم بگوییم ظهور عرفیش این است پدر و مادر را تا زنده اند و بعد از مرگ هم باید اکرامشان کرد، آنها برای ما کار می کند آن قرائن اما خود بر بوالدین نه، مرش برای ما می تواند کار بکند و دفعات درست بکند نه ماده اش، اگر هم مثلا آن مهمانی که گفتم زید را مهمانش کن خب مهمانش کرد حالا نمی داند شام هم بیاید یا همان ناهار بس است ؟ خب این اگر حرف من باشد یوجد بفرد ما ینعدم بجمیع الافراد این مهمانی می خواست موجود شد اگر هم حرف آقایان باشد که اصولی می شود مهمانی موجود شد نمی داند شب هم باید مهمانی کند یا نه ؟ فردا هم باید مهمانی کند یا نه ؟ رفع مالایعلمون می گوید نه، اما این را باید فراموش نکنیم که تمسک به اصل باشد تمسک به الطبیعی یوجود بفرد ما ینعدم بجیمع الافراد باشد، تمسک به ظواهر باشد، تمسک به قرائن حالیه قرائن مقالیه باشد همه این ها از بحث ما بیرون است، به عبارت دیگر بحث ما را یک جمله که سابقا هم تکرار کردیم در جاهای دیگر این است که صیغه افعل و مابمعناها آن صیغه دلالت بر ترغیب، بر تحریص، هل دادن نحو المطلوب، ماده هم دلالت می کند بر طبیعت من حیث هی هی و هیچ دلالتی جز نفس طبیعت ندارد.
 حالا اگر ما تکرار و دفعه و دفعات و امثال این ها بیاوریم به عبارت دیگر این 8 تا بحثی که کردیم بحث نهم هم همین است این بحث ها همه بر می گردد یک بحثهایی که مربوط به صیغه افعل و مابمعناها نیست.
 بحث نهم هم همین است و این که آیا صیغه افعل و مابمعناها دلالت بر فور دارد یا نه ؟ خب بعضی گفته اند دلالت بر فور دارد، بعضی ها گفته اند نه دلالت بر فور ندارد، تراخی هم اشکال ندارد شما باید بفرمایید که آقا این تسامحش که حتمااشکال دارد اگر بگوید بیا هی امروز و فردا کنی 10 روز دیگر بروی مسلم کتک می خوری، ملامت می شوی، تسامحش برود به کنار، آن قرینه هست، فورا هم بروی فور عقلی آن هم نه، اما فور عرفی آیا صیغه افعل ومابمعناها دلالت دارد یا نه ؟ صیغه افعل و مابمعناها دلالت ندارد اما عقل ما می گوید فورا یعنی بنای عقلاء، و این که مرحوم آخوند می فرمایند دلالت بر فور ندارد به مرحوم آخوند عرض می کنیم که بله صیغه افعل و مابمعناها دلالت بر فور ندارد برای این که نه ماده نه هیئت، نه صیغه نه آن طبیعت این ها هیچ کدام فور در آن نخوابیده یعنی عقلاء اهل وضع وضع نکرده صیغه افعل را برای فور، وضع کرده صیغه افعل را برای ترغیب برای تحریص برای هل دادن نحو المطلوب، ماده اش را هم وضع کرده برای طبیعت من حیث هی هی، ماهیت من حیث هی هی که شماها اسمش را می گذارید طبیعت منطقی، می گوید آن طبیعت را، آن طبیعت منطقی آن طبیعتی که مغفول عنه است وجود او چه در ذهن چه در خارج، می گوید آن طبیعت را بیاور، این صیغه افعل است و مابمعناها.
 الا این که عقلاء می گویند که این که گفته بیا دیگر تسامح باید نکرد، فور عقلی نه، اگر نصف شب به تو تلفن کرد گفت بیا یا نامه نصف شب رسید همان وقت حرکت بکن نه، اما فور عرفی آری، به عبارت دیگر باز مثل همان مره و مرات یک چیزی باید اضافه بشود بگوییم صیغه افعل و مابمعناها لا یدل علی الفور و لا علی التراخی و اما بنای عقلاء تراخی را مذمت می کنند، فور عقلی را لازم نمی دانند اما فور عرفی را لازم می دانند، به اندازه ای که اگر تسامح بکند اگر کتک هم بزند بجاست، من گفتم دیروز بیا، چرا امروز آمدی ؟ یا امر من به تو دیروز رسید چرا امروز آمدی؟ مخصوصا اگر فوت قضیه هم شده باشد که دیگر حسابی کتک دارد اما اگر کاری به خصوصیات نداشته باشیم بگوییم که صیغه افعل و مابمعناها لا یدل علی الفور و لا یدل علی التراخی اما اگر برویم توی میان عقلاء اگر مولا امری کرده باشد تسامح،تساهل نه، فور عقلی نه، اما فور عرفی آری، این خیلی جاها هم نتیجه دارد مثلا این سجده برای آیه قرآن می بینیم توی جلسات قرآن آن وقت ها، حالا هم شاید همین جورها باشد توی جلسات قرآن هنوز 4، 5 تا آیه داریم هی مرتب مهیا می شوند مهر را از جلد در می آورند تا که آیه سجده را خواندند همان وقت فورا به سجده بروند، نه، این فور لازم نیست، تسامح باید نشود، حالا وقتی که آیه قرآن را خواند این از این جا پا شد رفت توی شبستان آن جا مهر بود و آن جا مثلا سجده را به جا آورد آن جا فرش بود سجده را به جا آورد علی الظاهر این ها دیگر اشکال ندارد، فور عرفی، فور عقلی ظاهراً نداریم جایی که یک واجبی فور عقلی داشته باشد اگر موقت هم نباشد ظاهراً نمی توانیم بگوییم تسامح و تساهل در آن جایز است، بر می گردد به این که صیغه افعل و مابمعناها لا یدل علی الفور و لا التراخی و اما بنای عقلاء بر فوراست، فور عرفی.
 این 9 تا مطلب راجع به این جزئیاتی که مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه فرمودند.
 حالا فرمایش ایشان را هم بعضی، مرحوم آخوند هم در کفایه دارند دیگر من به وضوح باقی گذاشته ام و سارعوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها السموات و الارض اعدت للمتقین، گفته اند این سارعوا یعنی فورا، باز هم این سارعوا الی مغفره خودش یک امر است سرعت کن این سرعت کن فور عقلی است ؟ نه، تسامح و تساهل نه، اما فور عقلایی آری، لذا سارعوا الی مغفره یک ارشاد است، اصل مطلب من را بپذیرید دیگر ما بقی هر دلیلی برایش بیاوریم می شود ارشاد الی حکم العقل.
 لذا این آقا که می فرمایند که سارعوا الی مغفره دلالت می کند بر فور این معنایش این نیست که سارعوا می گوید در خود امر یعنی صیغه و ماده فور خوابیده، آن می گوید اگر امری شد سرعت کن، می گوییم خب عقلمان هم می گوید اگر امری شد سرعت کن تسامح و تساهل نه، فور عقلی نه، مسارعه آری می شود فور عرفی فور عقلایی، لذا سارعوا الی مغفره و روایاتی که هست و امثال این ها همه این ها می شود ارشاد الی حکم العقل.
 چیزی که خیلی مفصل است خیلی هم مفید است بحث فردایمان به بعد است و آن قضیه اجزاء آیا اوامر ظاهری مجزی از اوامر واقعی هست یا نه ؟
 مشهور در میان بزرگان من جمله مرحوم آخوند می گویند امر ظاهری مکفی از امر واقعی نیست اما ما تبعا لاستاد بزرگوار مان آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه می گوییم امر ظاهری مجزی از امر واقعی است و اگرامر ظاهری را آورد بعد فهمید که امر واقعی نیامده نه اعاده دارد نه قضا، تقاضا دارم لا اقل کفایه را خوب مطالعه بکنید تا فردا از شما استفاده کنم انشاء الله.
 و صلی الله علی محمد و آل محمد