درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/04/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : واجب تعبدی و توصلی
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث دیروز ما هر چه آسان بود بحث امروز مشکل است برای این که دو جمله از دو بزرگ راجع به بحث دیروز آمده است و تفسیر این دو جمله بسیار مشکل است و هیچ هم لازم نبود در این بحث این دو جمله آورده بشود و اگر مطالعه کفایه کرده باشید و درست مطالعه کرده باشید یعنی توجه پیدا کرده باشید که مرحوم آخوند چه می خواهند بگویند معلوم می شود ملای حسابی هستید لذا بحث امروز بحث مشکلی است انصافا.
 بحث راجع به این بود اگر شک کنیم چیزی تعبدی است یا توصلی، ما گفتیم بگو توصلی است، چرا ؟ گفتیم برای این که اطلاق امر ماهیت لا بشرط است یا ماهیت مهمله است و در آن ماهیت لا بشرط، ماهیت مهمله قصد قربت نیست، شما به پسرتان بگویید بیا، یک بزرگی به شما بگوید بیا، در این بیا اطلاق اقتضا می کند لازم نیست با قصد قربت بروید، دیروز گفتم این اطلاق آن اطلاق احتیاج به مقدمات حکمت آن هم نیست، بالاتر از این هاست اطلاق این جا یعنی صیغه افعل و مابمعناها وضع شده برای وجوب، برای طلب، این معنای طلبی در آن قصد قربت نخوابیده است وقتی این طلب متحقق در خارج شد اگر بخواهیم بگوییم قصد قربت می خواهد باید ضمیمه کند و بگوید نماز بخوان با قصد قربت و الا اگر نگوید به قصد قربت این می تواند فعل را انجام بدهد بدون قصد قربت چرا ؟ اطلاق امر، اطلاق طلب، یا ماهیت لا بشرط است یا قضیه مهمله است هردو دلالت می کند بر این که قصد قربت توی آن نیست.
 می گفتم اگر هم کسی حرف من را قبول نکند خب مقدمات حکمت هم جاری بکنید باز همین است مولا که می گوید این عمل را به جا بیاور در مقام بیان مرادش است نگفته قصد قربت پس قصد قربت لازم نیست مثل مقدمات حکمت که همه جا جاری می کنید مولا در مقام بیان مراد است قید نیاورده پس مطلق اراده کرده این جا هم همین است.
 اگر هم این حرفها را نزنید، آسانتر، اقل واکثر ارتباطی، گفته بیا نمی دانیم قید قصد قربت هم دارد یا نه ؟ رفع ما لا یعلمون می گوید نه می گوید امر آمده روی قدر متیقن قدر متیقنش این که باید بروم اما این که باید قصد قربت کنم دیگر ندارد، رفع ما لا یعلمون آن زائد را می زند مثل همه جا در اقل و اکثر ارتباطی، خب بحث دیروز تا این جا بود خیلی آسان بود دیگر، بحث طلبگی و حتی طلبه مبتدی و این که اذا دار الامر بین التعبدیه و التوصلیه الاصل یقتضی التوصلیه.
 اما مرحوم شیخ انصاری من نمی دانم هم مال شیخ است یا نه ؟ این تقریرات مرحوم شیخ، بزرگان مثل مرحوم آخوند ها و امثال این ها شک دارند که آن مقرر توانسته آن چه شیخ می خواسته بگوید ضبط بکند یا نه ؟ لذا مثلا کفایه خیلی جاها وقتی که عبارت را نقل می کند می فرماید هذا بناء ما قرره المقرر ولی بالاخره شیخ انصاری گفته اند اگر شک کردیم در تعبدیت و توصلیت باید بگوییم تعبدی، چرا ؟ گفته اند اصلا برای این که مولا امکان ندارد قصد قربت را درج در مأمور به بکند وقتی محال است دیگر من نمی دانم مأموربه را آورده است یا نه ؟ قاعده عقلی اشتغال یقینی برائت یقینی.
 درجاتش عالی است عالی تر استاد بزرگوار ما آقای داماد ایشان همین حرف را در برائت عقلی می زدند و مدعی بودند برائت عقلی نداریم، نه این جا در تعبدی و توصلی، در برائت، یک مثال می زدند آقای داماد رضوان الله تعالی علیه عرفیتشان خیلی خوب بود در حالی که محقق داماد بودند اتفاقا هم راستی یک اسم با مسمایی بود، آقای داماد خیلی محقق بودند خیلی مدقق بودند، ایشان با آن تحقیق و تدقیقشان در برائت عقلی یک مثال می زدند و اشتغالی می شدند می گفتند که مولا زندان است و شما می دانید این مولا چیزهایی می خواهد رختخواب می خواهد خوراک می خواهد پوشاک می خواهد شما هم دسترسی دارید به این مولا، پوشاک، خوراک، امثال این ها بدهی اما حالا هی برائت جاری کن، نمی دانیم شام می خواهد یا نه ؟ نگفته که، رفع ما لا یعلمون، نمی دانیم رو انداز می خواهد یا نه ؟ نگفته که، رفع ما لا یعلمون، نمی دانیم که احتیاج به چیزهای دیگر دارد یا نه ؟ رفع ما لا یعلمون ، گفته اند عقلاء این ها را نمی پسندند، عقلاء می گویند که باید بروی تفحص بکنی از او بپرسی اگر گفت نمی خواهم هیچ، اگر گفت می خواهم به جا بیاوری، لذا ایشان در برائت عقلی با این گونه مثال ها می گفتند که اشتغال، بعد ایشان می گفتند مخصوصا اگر دسترسی به مولا نداشته باشد، گاهی دسترسی داریم خب عقل ما می گوید برو بپرس، گاهی دسترسی نداریم اما میتوانیم چیز به او برسانیم می توانیم ناهاری، شامی، لباسی، رواندازی به او برسانیم می گفتند خب این جا دیگر اصلا نمی تواند بگوید بنابراین حتما هر احتمال می دهیم منجز است و باید احتیاط بکنیم من خیال می کنم، به من نگفتند آقای داماد، من خیال می کنم آقای داماد این حرف را از شیخ انصاری این جا گرفته اند، شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه این جا در تعبدی و توصلی می فرماید اگر شک کنیم تعبدی یا توصلی ؟ باید بگوییم تعبدی، چرا ؟ برای این که مولا نمی تواند، محال است، دور است، قصد قربت را درج در مأمور به بکند، چرا نمی تواند ؟ برای این که تعبدی و توصلی بعد از وجوب پیدا می شود، به قول مرحوم نایینی رضوان الله تعالی علیه از انقسامات لا حقه حکم است اول وجوب ثم آن وجوب اما تعبدی او توصلی، در رتبه لاحقه است از انقسامات لاحقه حکم است یعنی وقتی که حکم داشتیم آن وقت می گوییم این حکم اما تعبدی و اما توصلی، تا حکم نباشد که معنا ندارد بگوییم تعبدی و توصلی، اسمش را می گذارند انقسامات لاحقه حکم لذا مرحوم نایینی خیلی جاها، مرحوم آخوند هم در کفایه بعضی جاها می فرمایند چیزهایی که از انقسامات لاحقه حکم است درج در حکم نمیتواند بشود، حالا چر نمی تواند بشود ؟ مرحوم شیخ انصاری گفته اند دور است برای این که اگر انقسامات لاحقه حکم درج در حکم بتواند بشود حکم متوقف بر این انقسامات لاحقه است، انقسامات لاحقه هم که متوقف بر حکم است پس دور است و این لفظ دور در این تقریرات مرحوم شیخ انصاری آمده، که اگر تعبدیت و توصلیت بخواهد مولا درج در حکم بکند دور است دور که محال است پس مولا نمی تواند تعبدی و توصلی را درج در حکم بکند حالا که نتوانست اگر ما شک کردیم آیا تعبدی است یا توصلی؟ باید بگوییم تعبدی است، باید قدر متیقن بگیریم دیگر، برائت نمی شود جاری کنیم برای این که برائت آن جا جاری می شود که بتواند بگوید و نگوید به قول آقای داماد آن جا که بتواند پیام بدهد و ندهد و اما اگر نتواند پیام بدهد ما باید برویم جلو، ما باید احتیاط بکنیم، و مرحوم شیخ انصاری فرموده اند اگر شک در تعبدی و توصلی بکنیم دیگر ماییم که باید احتیاط بکنیم به قاعده اشتغال، اشتغال یقینی برائت یقینی می گوید که باید بیاوری تعبدی تا حتما مأمور به آورده بشود، این حرف مرحوم شیخ انصاری است.
 به فرمایش ایشان ایرادها وارد است یعنی اصلا به مقام شامخ مرحوم شیخ انصاری این حرفها نمی خورد چرا ؟ اولا این دور که مشهور شده توی اصول ما ما یک دور باطل هم نداریم همه اش دور معی است برای این که اعتباریات است و در اعتباریات نه دور هست و نه تسلسل هست و نه چیزهایی که در منطق و فلسفه آمده، حتی جمع بین ضدین خب محال است اما جمع بین ضدین امران وجودیان، آن که حاشیه ملاعبدالله برای ما معنا می کند آن که فلسفه می گوید می گوید امران وجودیان یطرد ان کل واحد علی الاخر این می شود جمع ضدین محال است و اما امران اعتباریان کل واحد یطرد علی الاخر فراوان است مثل این که انسان می گوید بیا، نیا، بیا از آن طرف بیا، بیا از آن طرف بیا، مرتب جمع ضدین می کند حالا یا عمدا یا اشتباها یا امتحانا و امثال این ها و ما توی اشتباهاتمان جمع بین ضدین خیلی داریم خب اگر راستی محال باشد دیگر اشتباه هم باشد محال است نمی شود جمع ضدین که بکند خب محال است یک کسی اشتباها جمع بین سیاهی و سفیدی بکند محال است، اشتباه بردار که نیست سفیدی و سیاهی در نقطه واحد محال است می خواهد این آقای نقاش اشتباه بکند می خواهد عمدا باشد محال است،لذا اصلا این دورها که مخصوصا مرحوم آخوند اهل بخیه هم بوده مرحوم آخوند به اندازه ای فلسفه خوانده که توی کفایه می بینیم اصطلاح فلسفی درست می کند مقابل حکمت متعالیه، وارده بوده دیگر، مرحوم آخوند وارد بوده فلسفه خوانده اما خیلی جاها این دور و تسلسل و جمع بین نقیضین و جمع بین ضدین و امثال این ها هرکجا مرحوم آخوند این حرفها را می آورد ما را گیج می کند یعنی طلبه را، دورشان را می خواهند بماسانند راستی آدم گیج می شود لذا اول حرفی که به مرحوم شیخ انصاری داریم این است که آقا این دوری که شما درست کردید توی امر اعتباری است وامر اعتباری که دور ندارد این اولا.
 بعد هم این از انقسامات لاحقه حکم است یکی مربوط به مأمور به است یکی مربوط به مأمور است، یعنی مولا تصورمی کند که این مکلف نماز بخواند خوب است آن وقت مولا می گوید این نماز بخواند آیا همین جوری؟ یا قصد قربت می خواهد؟ توی تصورش می گوید قصد قربت می خواهد برای این که اگر قصد قربت نباشد این مصلحت ندارد تمام اجزاء و شرایط همین است نماز می خواند می بیند که این نماز رکوع می خواهد اگر رکوع نباشد اصلا نماز نیست توی تصورش جزء درست می کند، می بیند نماز وضو می خواهد اگر وضو نگیرد نماز نماز نیست توی تصورش شرط درست می کند آن وقت یک مرکب توی تصور درست می کند اوله التکبیر آخره التسلیم با آن 6 تا مقدمه با آن 6تا شرط، تصدیق به فایده می کند بعد عزم، شوق، اراده می گوید که اقیموا الصلاه لذا این اقیموا الصلاه آمده روی آن حکمی که قبلا در تصور و تصدیق و شوق و فایده و اراده خوابیده بوده اصلا امر مولا می آید روی مرکب، آن جا که امر مولاست آن جا که مأتی به است این قصد قربت خوابیده اما آن جا که قصد قربت می خواهد جزء شرط بشود اصلا متوقف بر حکم یا متوقف بر مأتی به نیست به عبارت دیگر این مأمور به، این را اگر بخواهیم مأتی به مطابق با مأمور به بشود بخواهیم حکم را در خارج بیاوریم این متوقف بر این است که مولا قصد قربت کرده باشد یا نکرده باشد روی امر، اما مولا قصد قربت کرده باشد یا نکرده باشد متوقف براین نیست که این قصد قربت بکند، لذا اصلا دور اگر درست هم باشد توی اصول که ما اصلا تمام این اوامری که مرحوم آخوند در کفایه آورده به همه اش اشکال داریم و در تمام کفایه یک دور باطل ما نداریم همه اش از امور اعتباریه است و در امور اعتباره نه دور هست نه تسلسل هست نه جمع بین ضدین هست نه جمع بین نقیضین هست آنها که محال است توی منطق و توی فلسفه و من جمله ما نحن فیه، حالا اگر کسی بگوید این حرفها را نزن در مقابل مرحوم آخوند این جسارتها چیست ؟ تو نمی فهمی خیلی خوب اما مرحوم آخوند تا این اندازه که مرحوم شیخ، مرحوم آخوند تا این اندازه می توانیم بفهمیم که اصلا دور نیست، آن جا که قصد قربت می خواهد محقق بشود اصلا قصد امر است امر می آید روی امر بسیطی روی امر مرکب که نمی آید یعنی مولا تصور می کند اجزاء و شرایط را من جمله قصد قربت را می بیند اگر قصد قربت نباشد این مأمور به مصلحت ندارد لذا تمام این اجزاء و شرایط را به نحو ترکیبی تصور می کند به نحو ترکیبی تصدیق می کند به نحو ترکیبی ذوق و شوق می کند اما موقعی که رسید به اراده یک امر بسیط اسم این ترکیب را می گذارد نماز، در گفتنش هم می گوید اقیموا الصلاه اصلا در وقتیکه می گوید نماز هیچ نظر به اجزاء وشرایط ندارد اجزاء و شرایط اصلا بسیط درست کن است اصلا مأمور به نیست وقتی که می گوید اقیموا الصلاه آن یک امر بسیط است ما انتزاع می کنیم می گوییم این امر بسیط در خارج مرکب است آن وقت آن مرکب را من باید بیاورم، آن که مولا تصور و تصدیقش را کرده غیر از آن چیزی است که من می آورم آن چیزی که من می آورم غیر از آن چیزی است که مولا تصورش کرده نه آن ربطی به این ندارد نه این ربطی به آن دارد، نه آن توقف بر این دارد نه این توقف بر آن دارد، لذا کار به مولای واقعی و حقیقی نداشته باشید ما در ساحت مقدس خدا نمی خواهد بحث بکنیم، روی اوامر و نواهی خودمان، می خواهد به زنش بگوید یک غذا بپز آن وقت اول تصور و تصدیق و شوق و امثال این ها آن جاها ترکیب است که مثلا پلو خورش بپز، خورش هم چه باشد اما وقتی می خواهد برود به نحو بسیط می گوید که ساعت یک می آیم ناهار آماده باشد ناهار پلو خورش باشد آن زن است که آن پلو خورش را درست می کند تا این که آن چه در نظر مولا بوده متحقق توی خارج شود اسمش را می گذاریم مأتی به، مأتی به غیر از مأمور به است مأمور به غیر از مأتی به است ربطی اصلا با هم ندارد مأتی به مال مأمور است و مأمور به مال مولا و مال حاکم است مأمور به غیر از مأتی به است مأتی به غیر از مأمور به است.
 بله مأتی به مأمور به را ساقط می کند یک امر بسیطی است حالا شما بگویید یک امر مرکب، آقا منی کردند می خواهند بگویند بسیط نیست نباشد امر مرکب اما بالاخره مأمور به ما غیر مأتی به است مأتی به غیر از مأمور به است من که مأمور به نمی خواهم بیاورم مأتی به را باید بیاورم مأتی به یعنی تطابق فعل من با گفته مولا لذا آن گفته مولا متوقف بر فعل من نیست بله فعل من متوقف بر گفته مولاست برای این که تا امر نباشد من چه را بیاورم؟ بنابراین دیگر اولا که دور نه، بعد هم اگر دور باشد متوقف غیر متوقف علیه است متوقف علیه غیر متوقف است.
 دیگر حالا حرفهای دیگر هم هست دیگر به همین اندازه کفایت می کنیم و این حرف مرحوم شیخ انصاری دیگر حالا لغز کفایه را هم که باز هم مرحوم آخوند می فرمایند که قصد قربت را نمی شود درج در مأمور به کرد یک راه دیگر می آیند جلو تقاضا دارم کفایه را خوب مطالعه کنید تا فردا راجع به کفایه و حرف مرحوم آخوند حرف بزنیم انشاء الله.
 وصلی الله علی محمد و آل محمد