درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/03/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : جبر و تفویض
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه در دو جای کفایه دردسر درست کرده اند هم برای خودشان هم برای دیگران و چرا هم این کار را کردند ؟ نمی دانیم حتی از باب الکلام یجر الکلام هم نیست و یکی اول جلد دوم کفایه یکی هم جلد اول کفایه یک مقدار برویم جلو این بحث الان ما در اوامر ، دو تا مسئله را متعرض شده اند یکی مسئله جبر و تفویض یکی مسئله قضا و قدر ، ظاهر عبارات مرحوم آخوند هم این است که آقای آخوند جبری شده اند بحث قضا و قدر را هم نتوانستند حل بکنند اما خوب معلوم است آقای آخوند که جبری نیستند اما بالاخره از مشکلات کفایه شده از بغرنج های کفایه شده و هیچ ربطی هم نه قبل از کلام نه بعد از کلام به هم ندارد.
 بحث راجع به طلب و اراده بود که یک بحث لغوی بود یک اختلاف بین دو دسته بی سواد یکی اشعری یکی معتزلی یک تصالحی هم مرحوم آخوند دادند و تمام شد اما ناگهان ایشان افتادند توی مسئله جبر و تفویض و کم کم رفتند توی مسئله قضا و قدر و کم کم در آن آخر کار هم به شما گفتند ما که نتوانستیم درست بکنیم قلم این جا رسید و سر بشکست و رفتند توی مسئله خودشان توی مسئله اصولیشان دیگر حالا بخواهیم وارد دو تا مسئله بشویم اصلا ربطی به مسئله اصول ندارد بخواهیم هم رد بشویم که بزرگان معمولا رد می شوند یعنی وقتی این مسئله طلب و اراده را گفتند می روند سر بحث این که صیغه افعل و ما بمعناها آیا دلالت بر وجوب دارد یا نه ؟ و گویا مثل این که توی کفایه این حرفها زده نشده حق هم با آنهاست لذا مثلا مثل استاد بزرگوار ما آقای بروجردی اصلا اسمش را هم نیاوردند یا استاد بزرگوار ما آقای داماد ایشان هوی علمی خوب می توانستند بکنند اما این جا اصلا اسمش را هم نیاوردند بحث همان طلب و اراده و معتزلی چه گفته است و اشعری چه گفته است ، تصالح مرحوم آخوند درست است یا درست نیست و دیگر رفتند روی بحث این که صیغه افعل و ما بمعناها آیا دال بر وجوب است یا نه ؟ معمولا بزرگان اصلا بحث این جبر و تفویض و بحث قضا و قدر که در کفایه آمده ، نمی کنند.
 استاد بزرگوار ما حضرت امام یک سال یک دوره ، دوره اول خیلی مفصل بیش از یک ماه در حالی که خودشان هم می فرمودند این حرفها بحثش این جا ها جایش نیست و اما در دوره های بعد دیگر حضرت امام هم اصلا متعرض مسئله نمی شدند دیگر وقتی بحث الف ـ میم ـ را تمام می شد می رفتند در بحث صیغه افعل و ما بمعناها ، حق هم با آنهاست ولی ما حالا کاری به حرفهای مرحوم آخوند نداریم مسئله جبر و تفویض که بحث کلامی است و یک بحث فلسفی است و بحث قضا و قدر که از اهم مباحث فلسفی است و این ها را کاری با آن نداریم اما خودمانی برای خاطر این که آشنا بشویم برای دیگران اجازه بدهید دو سه روز در این بحث جبر و تفویض بحث قضا و قدر صحبت بکنیم.
 مسئله جبر و تفویض یک مسئله عقلایی عرفی است ، دقی فلسفی نیست اما بحث قضا و قدر بحث عرفی و عقلایی نه ، یک بحث فوق العاده دقی فلسفی عرفانی است چرا بحث جبر و تفویض یک بحث عقلائی است ؟ برای خاطر این که اگر شما ببینید یک کسی بی گناه زد توی صورت یک کسی اعتراض می کنید چرا چنین کردی ؟ اگر هم دست برنداشت توی سرش می زنید و آن مظلوم را از دست او رهایش می کنید اگر ببینید یک زنی زنا داده آن هم زن شوهردار نه دیگر این زن را مذمت می کنید اصلا دیگر رابطه تان را رابطه زن و بچه تان را با این زن قطع می کنید یک تنفر حسابی از این زن پیدا می کنید چنانچه اگر ببینید یک کسی کسی را سیر کرد گره از کارش باز کرد یک آفرین به او می گویید آفرین ، بارک الله ، یک زنی را ببینید عفت عصمت نجابت دارد علاوه بر این که آفرین به او می گویید پشت سرش هم همیشه حرف می زنید اگر هم پایش بیفتد دخترش را برای پسرتان می گیرید می گویید این زن عفیف است نجیب است این حرفها دلیل بر چیست ؟ این که ماها یک دیگر را مختار می دانیم این که زنا داده جبر بوده اصلا به ریشش می خندید اگر کسی این جور بگوید مرحوم محدث قمی در تتمه المنتهی می گوید یک زنی از این اشعری ها زنا داده بود زن شوهردار شوهرش رسید دید که این دارد زنا می دهد مرد فرار کرد چوب را گرفت توی سر این زن ، این کار زشت چه بود کردی ؟ زنا چه ؟ این آمد توی کوچه بنا کرد داد بزند آی مردم بیایید شوهر من رافضی شده نجاتش بدهید به من می گوید چرا زنا دادی ؟ من که زنا ندادم خدا داد خب آن احمق های مثل خودشان هم می گویند راست می گوید جبر است خب یک کسی این جور همین طور که مرحوم محدث قمی در تتمه المنتهی این قضیه تاریخی را نقل می کند برای این که ما بخندیم همه می خندند همه به این شوهر که دارد توی سر این می زند می گویند بارک الله عجب شوهر باغیرتی ، بعد هم این زن باید اصلا رجم هم بشود اگر این شوهر این زن را طلاقش بدهد همه می گویند بارک الله.
 به عبارت دیگر تمام افعال ما را این ها مردم ، ارتکاز ، عرف ، عقلاء زیر سر خود ما می دانند و این که یک کسی بگوید جبر است خب معلوم است غلط است.
 بله یک چیز دیگر توی کار هست و آن این است که قدرت عبادت را و خذلان گناه را این را خدا داده است خدا به ما قدرت داده هرکار می خواهیم بکنیم لذا به ما دستور داده شده توی برخاست بگو بحول الله و قوته اقوم و اقعد قدرت مال خداست ، قدرت نشست و برخاست مال خداست دیگر اگر نماز می خوانم قدرت اقوم من ، اقعد من اما بحول الله و قوته ، ائمه طاهرین علیهم السلام حالا توی نماز که می گفتند بگویید بحول الله و قوته اقوم و اقعد می فرمودند که لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین این اشعری که می گوید ما مجبوریم این خلاف عقل دارد حرف می زند خلاف عقلاء ، خلاف وجدان خلاف ارتکاز اما آن معتزلی هم که می گوید صددرصد هر چه بکنیم از طرف ماست آن هم غلط است برای این که قدرت مال خداست البته خدا قدرت را داده ما انسان بشویم آدم بشویم اما بالاخره ما قدرتمندیم در کارهایمان ، این قدرت را گاهی صرف عبادت می کنیم گاهی صرف معصیت می کنیم ماییم که نعمت خدا را گاهی صرف معصیت می کنیم گاهی صرف عبادت می کنیم نعمت مال خداست اما این نعمت بحول الله و قوته حول یعنی رفع موانع قوت یعنی قدرت ، خدا رفع می کند خدا قدرت می دهد به ما ، حالا این قدرت را به ما می دهد دیگر ماییم که صرف در معصیت بکنیم یا صرف در عبادت بکنیم ، لذا معتزلی که آن هم مثال می زند مثالش توی علم کلام هم آمده می گویند که ما مثل یک ساعتیم پروردگار عالم دنیا را خلق کرد و دیگر رفت کنار که این را یهودی ها می گویند ید الله مغلوله قرآن نفرینشان می کند می گوید که غلت ایدیهم مرده شورتان را ببرد با این حرفهایتان ، بل یداه مبسوطتان یرزق کیف یشاء لذا این غلت ایدیهم که معتزلی می گوید این غلط است جبر هم که اشعری می گوید این غلط است یک بین بینی هست بحول الله و قوته اقوم و اقعد این امر دقی فلسفی نیست و لو این که در علم کلام استدلال ها شده برای این که ما اراده داریم ، استدلال ها شده حرف اشعری غلط است حرف معتزلی غلط است اما کاری فعلا با آن ادله نداریم بهترین دلیل ارتکاز ماست بهترین دلیل وجدان ماست بهترین دلیل بنای عقلاء ، نه عقلاء مسلمان ، عقلاء بماهم عقلاء ، این عقلاء بماهم عقلاء نه آن عقل دقی فلسفی آن پیامبر درون ، عقل عادی ، عقلاء با عقل عادیشان با ارتکازشان با ضمیر ناآگاهشان به زبان می آورند لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین ، لذا مسئله جبر و تفویض اصلا یک مسئله عقلائی یک مسئله ارتکازی یک مسئله ای که اصلا مربوط به علم کلام و علم فلسفه و اصلا مربوط به این نزاع هایی که اشعری و معتزلی در آوردند برای این که مردم را سرگرم کنند اصلا مسئله جبر و تفویض مربوط به این ها نیست مربوط به کتاب نیست که مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه این جا خودشان را گیر انداخته اند به این که در سلسله علل علم الهی واقع شده.
 یک مسئله دیگر هست مسئله جبر و تفویض و آن این است که معلوم است جبر زمان و جبر مکان و جبر مقتضیات جبر نحوه وجود ما و این ها همه جبر است مثلا این گلبولهای قرمز و سفید در بدن ما که ما زنده به آن هستیم کار می کنند حسابی اما کارشان جبر است این گارد پخش ارزاق یعنی این گلبولهای قرمز خب کار می کنند عدالت وار ذره ای هم نه کم نه زیاد اما روی گرده شان جبر است و جبرا این کار را می کنند آنها اختیار نیست قرآن در این باره می فرمایند ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین الان این کره زمین ما با این حرکت ها این کهکشانها با این نظم هم نظمش جبر است خدا داده است هم حرکتش جبر است خدا داده است ذره ای هم نه کوتاهی نه کند و نه تند ذره ای کندی کند عالم به هم می ریزد ذره ای تندی کند عالم به هم می ریزد این خون در زبان ما جریان دارد خب این جبر است زمان جبر است لذا اسمش را می گذارند جبر زمان جبر مکان جبر مقتضیات این ها همه خب معلوم است همه اش جبر است اما این حرف زدن من این جبر است یا نه ؟ عقلاء وجدان ارتکاز می گوید نه ، می گوید.
 دو چیز تیره عقل است دم فروبستن به وقت گفتن گفتن به وقت خاموشی.
 هوایش را خدا داده و طرز تنفسش را خدا داده آمدن این هوا و اکسیژنها و جریان خون در زبان و این ها همه خیلی خوب جبر است جبر زمان جبر مکان جبر مقتضیات. اما حالا الان من دارم با شما حرف می زنم من مجبورم؟ نه ، من مختارم به معنا این که مقتضیات هم دست من است ؟ نه ، پس چیست ؟ تمام مقتضیات جبر است جز گفتن من این هم معنای لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین این هم یک معنایش است آن لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین آن یک معنایش بود که کردم یک معنا دیگرش هم همین است که مقتضیات همه جبر است لذا عموم مردم هم می گویند جبر زمان جبر مکان جبر مقتضیات اما روی این جبر یک چیز دیگر عمده در این انسان ، اختیار ، که حتی استاد بزرگوار ما علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه امتیاز انسان از سایر موجودات را به همین اختیار می داند امانت خدا را همین اختیار می داند انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض فا بین ان یحملنا و اشفقن منها فحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا ایشان همین اراده می داند همین اختیار ما ، حالا کار به فرمایش آقای طباطبائی ندارم درست باشد نباشد هر چه ، آن مصداق عرضنا الامانه چیست ؟ من می گویم دل انسان قلب المؤمن عرش الرحمان اما بالاخره مردام این جاست که علامه طباطبائی این مرد بزرگ اصلا امتیاز بین انسان و سایر موجودات را به همین اختیار می داند و این اختیار یعنی لا جبر اما اختیار در یک چیزهایی هست که آنها هم دیگر دست ما نیست جریان خون در زبان من سلامت من شعور من طرز تکلم من طرز استخدام حرفها کلمات من آن ضمیر آگاه و ضمیر ناآگاه من خب معلوم است این ها همه به آن می گویند جبر مقتضیات ، العیاذ بالله انسان یک ساعت که حالا اسمش را هم یک مرضی می گذارند مرض خیلی سختی است یک ساعت نسیان بکند دنیا را به هم می ریزیم ، همه جا را که نجس می کنیم همه کار می کند این یک ساعت خب حالا این توجه دست ما نیست خدا داده است استخدام نباشد خب خدا داده است جریان خون در بدن من جمله در زبان من که می خواهم حرف بزنم خدا داده است حلقوم را خدا داده است این نحوه تنفس که موجب حرف زدن من است هم هوایش را خدا داده است هم استخدام کردن من ، این ها همه مال خداست اسمش را می گذاریم جبر مقتضیات. اما این که به قول مثنوی خیلی عالی می گوید این که گویی این کنم یا آن کنم خود دلیل اختیار است ای صنم خیلی عالی است دیگر لذا لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین.
 حالا یک ایرادی مرحوم آخوند از دیگران گرفته اند خودشان نمی فرمایند که همه چیز مربوط به اراده حق است پس بنابراین جبر است این انشاء الله برای فردایمان یک مقداری درباره اش حرف بزنم .
 وصلی الله علی محمد و آل محمد