درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/03/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : مشتق
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 امر دیگری که در باب مشتق گفته شده است این که صفات باری تعالی از نظر شیعه عین ذات پروردگار است به قول امیرالمؤمنین سلام الله علیه در خطبه اول نهج البلاغه کمال التوحید نفی الصفات عنه فرق ما و پروردگار عالم این است که زید عالم علم زائد بر ذات اوست ، یک وقت عالم نبود عالم شده ، یک وقت هم علم یادش می رود جاهل می شود و این وصف زائد بر ذات اوست و اما در پروردگار عالم نمی شود وصف زائد بر ذات او باشد به قول بزرگان لازم می آید که به اندازه صفت ما قدم ذاتی داشته باشیم ، اختلاف عجیبی است بین عامه و خاصه که عامه همه همه می گویند که صفات باری تعالی مثل صفات ما زائد بر ذات است علم خدا غیر خود خداست قدرت خدا غیر خداست علم او یک چیز زائد قدیم زائدی است زائد بر ذات علم هم قدیم است حادث نیست اما یک چیزی است زائد بر ذات و شیعه می دانید که می گوید این شرک است علاوه بر این که شرک است لازم می آید احتیاج و واجب الوجود برگردد ممکن الوجود بشود لذا باید صفات پروردگار را مثل تری برای آب به قول بزرگان مثل چربی برای روغن ، روغن ذاتش یعنی چرب است ، آب ذاتش یعنی تر است ، آب جاری داریم آب راکد داریم اما آب تر نمناک نداریم برای این که وصف او عین ذات او ، لذا وصف او عین ذات او لذا اطلاقش درست است بگوییم زید عالم ، الله تبارک و تعالی علیم اما توجه به این معنا باید باشد که اگر گفتم زید عالم زید علیم یعنی علمش آن مبدء متحد با ذات نیست اما اگر گفتم الله علیم دیگر آن صفت آن مبدء عین ذات است برای این که نمی شود صفات پروردگار عالم زائد بر ذات او باشد پس همین طور که از نظر مشتق اطلاقش درست است چنانچه در قرآن شریف الله علیم الله قدیر بیش از هزار جا ان الله هو القدیر ان الله هو العلیم ان الله هو الحکیم خب این ها همه مشتقاتی است که اطلاق شده، ولی باید این را هم توجه داشته باشیم که نحوه مبدء با ذات در پروردگار عالم غیر از آن مبدء و ذات در غیر خداست در باب غیر خدا حدوث است اما در باب پروردگار عالم حدوث نیست بلکه قدم ذاتی هم نیست بلکه مبدء عین مشتق است یا عین مبتداست و ما تلبس هم عین آن مبدء است خب تا این جاها گفته شده .
 اما یک دو سه تا نکته است این جا این دو سه تا نکته را نمی دانم چرا نگفته اند ؟ و توجه به آن لازم است توجه اول این است که بحث ما این است که آیا مشتق وضع برای چه شده ؟ ذات متلبس بالمبدء بالفعل یا اعم از بالفعل و ما انقضی این بحث ماست ، در پروردگار عالم این بحث منتفی است سالبه به انتفاء موضوع است برای این که ذات پروردگار عالم با علمش نمی شود یک وقتی باشد یک وقت نباشد تا ما بحث بکنیم بگوییم این مشتق در این جا به اعتبار حال است یا به اعتبار ما انقضی برای این که ما انقضی با ما یؤول با حال این ها همه همه عین یک دیگر است وقتی چنین شد اصلا آوردن مشتق را در باری تعالی یک چیزی است که قابلیت برای بحث ندارد به عبارت دیگر راجع به خدا اصلا بحث سالبه به انتفاء موضوع است برای این که ما انقضی عنه المبدء در خدا که نمی شود یک وقتی عالم باشد یک وقت نباشد حالا ما بحث بکنیم بگوییم حالا که نیست آیا اطلاق مشتق بر ذات وضعش آیا حقیقت است یا مجاز ؟ لذا مسئله را اصلا نیاورده بودند اصلا این بحث را در باب مشتق نکرده بودند مسکوت عنه گذاشته بودند خیلی بهتر بود تا این که بحث بکنند و بگویند که مشتق همین جوری که راجع به ممکن بحث هست راجع به ذات باری تعالی هم هست الا این که توجه به این که مشتق در ذات باری تعالی عین ذات اوست.
 خب می گوییم آقا اگر مشتق عین ذات او باشد معنایش این است که اصلا دیگر ما مضی و ما یؤول و فی الحال ندارد وقتی نداشت بحث ما اصلا راجع به باری تعالی باید نشود راجع به باری تعالی هم بحث ما سالبه به انتفاء موضوع است ، اطلاق بله می شود خب معلوم است در قرآن هم بیش از 1000 جا مشتق ها بر ذات پروردگار عالم اطلاق شده و همه مشتقات مثل علم و قدرت و رحمانیت و امثال این ها ، یک حرف در این است که اطلاق مشتقات بر ذات باری تعالی درست است یا نه؟ یک بحث این است که آیا این باب مشتق در باری تعالی می آید یا نه ؟ آن که درست است حرف بعد است که حرف صاحب فصول است می گوید مجاز است ما می گوییم حقیقت است بحثش بعد می آید که مشتقات بر ذات باری تعالی اطلاق می شود.
 بحث ما این است که آیا مشتق وضع شده برای متلبس بالحال ؟ این یک قول ، وضع شده برای متلبس بالحال و ما انقضی عنه المبدء ؟ این هم یک قول ، یک قول هم که مجاز است وضع شده برای این دو تا وضع نشده برای ما یؤول و لو اطلاق دارد، لذا زید قائم به اعتبار حال حقیقت است به اعتبار ما انقضی اختلاف است به اعتبار آینده و ما یؤول مجاز است خب راجع به زید قائم این درست است اما بیا راجع به الله تبارک و تعالی الله علیم ، مشتق وضع شده برای ذات این بالفعل ؟ نه ، به اعتبار ما انقضی؟ نه ، به اعتبار ما یؤول؟ نه ، بلکه اطلاق مشتق بر باری تعالی این اعتبارات را ندارد برای این که صفات عین ذات باری تعالی است وقتی صفات عین ذات شد دیگر نه ما انقضی دارد نه ما یؤول دارد ما تلبس بالحال هم ندارد برای این که ما تلبس بالحال یک امر اضافی است به اعتبار ما انقضی به اعتبار ما یؤول است و راجع به الله تبارک و تعالی نمی شود بگوییم مبدء وضع شده برای تلبس بالحال ، برای تلبس ما انقضی ، برای تلبس بما یؤول یا برای همه ، راجع به خدا نمی شود گفت وقتی نشد اطلاق مشتق بر ذات پروردگار عالم درست است اما آوردنش توی بحث ما غلط است ، لذا نمی شود بگوییم کان الله ، نمی شود بگوییم یکون الله ، نمی شود بگوییم یکون الله الان ، همه اش غلط است برای این که کان الله مثل این است که بگوییم آب گذشته تر بود ، آینده تر است الان هم تر است پس وضع شده برای هم بالحال هم بالمضی و هم ما یؤول ، غلط است دیگر ، یعنی ما بخواهیم لغت درست بکنیم بگوییم بعضی از جاها مثل آب تر است این هم برای ما یؤول است هم برای حال است هم برای ما مضی ، چرا نمی شود ؟ برای این که مشتق ذات متلبس بالمبدء نیست بلکه ذات همان مبدء است مبدء همان ذات است وقتی ذات همان مبدء ، مبدء همان ذات شد دیگر بحث کردن به اعتبار ما انقضی و به اعتبار ما یؤول و به اعتبار حال دیگر غلط است ، لذا اصلا اگر این بحث چهارم در باب مشتق ، در باب مشتق اصلا این بحث نیامده بود اصلا اسمی از این بحث آورده نشده بود معلوم است خیلی بهتر بود و ربطی به بحث ما هم ندارد یعنی یک کسی را پیدا کنیم بگوید که ، همان کسی هم که می گویند که صفات پروردگار عالم زائد بر ذاتش است مثل سنی ها همان ها را هم پیدا کنیم بگوییم یک وقتی خدا عالم بوده حالا نیست پس اطلاق مشتق بر او جایز است یا جایز نیست یا پروردگار عالم آینده اش معلوم نیست عالم باشد حالا بحث کنیم به اعتبار ما یؤول آیا مشتق الان اطلاق کنیم صحیح است یا نه ؟ یا الان عالم نیست ، گذشته عالم است آینده عالم می شود پس مشتق را حمل بر آن کنیم جایز است یا نه ؟ خب همه اش قضیه سالبه به انتفاء موضوع است.
 این کاری به خدا هم ندارد مثالهای خدا هم همین طور است هرچه که صفات عین ذات باشد مبدء با ذات یک چیز باشد این حرف می آید و چه برای ما یؤول چه برای ما انقضی و چه برای فی الحال ، این یک نکته که اگر این بحث پروردگار عالم در این جا نیامده بود مختص به علم کلام بود ربطی هم ندارد برای این که بحث مشتق بحث لغوی است بحث کلامی نیست که ما ذات پروردگار عالم را بکشانیم توی بحثمان و بگوییم که مشتق آیا اطلاق بر او می شود یا نه ؟
 یک مطلب دیگری هست و آن راجع به خود ما ، راجع به وجود ذهنی. وجود ذهنی چیست ؟ خیلی حرفها توی آن است اگر شما فلسفه خوانده باشید مرحوم حاجی سبزواری مفصل ترین بحث هایش توی منظومه همین بحث وجود ذهنی است آخر هم مرحوم حاجی سبزواری با آن تبحرش انصافا مرحوم حاجی سبزواری هم در عرفان اسلامی هم در فلسفه تبحر خیلی بالایی داشته خیلی خوب بوده عالی بوده انصافا اما در وجود ذهنی مسئله را نتوانسته حلش بکند همین طور مسئله را گذاشته است و رد شده است و بعد می فرماید اگر این جور بگوییم شاید خوب باشد و راجع به وجود ذهنی با حرکت جوهری که ملاصدرا درست کرده معنایش اتحاد عاقل و معقول است یعنی وقتی شما عالم شدی این طور نیست که آن صفت زاید بر ذات شما باشد دیگر می شود عین ذات شما اسمش را می گذارند اتحاد عاقل و معقول ، یک شباهتی به خالق پیدا می کنی یعنی ماها خلیفه الله هستیم دیگر این خلیفه الله خیلی شباهت ها به خدا دارد من جمله در خالقیتش ، پروردگار عالم هرچه بخواهد خلق کند کن فیکون ، اذا اراد الله شیئاً ان یقول له کن فیکون به آن می گویند کن تکوینی ، شما هم الان همین طورید هرچه بخواهید خلق بکنید فورا می توانید فرقش این است الله تبارک و تعالی چون که وجودش قوی است موجودش هم خارجیت پیدامی کند و ماها چون وجودمان ضعیف است موجودمان دیگر بیشتر از ذهنمان نمی تواند تجاوز کند خارجیت پیدا نمی کند و الا همان کن فیکونی که در باره خدا می گوییم درباره خلیفه الله هم می گوییم اصلا خلیفه الله یک معنای این که خطاب شد به ملائکه می خواهم خلیفه درست بکنم و این انسان خلیفه الله است یک معنایش همین است خب خالق است دیگر اما وجودش ضعیف است چون وجودش ضعیف است مخلوقش هم ضعیف است یعنی مخلوقش می شود وجود ذهنی. راجع به معلومات ما هم همین طور است یعنی ما عالم نبودیم جاهل بودیم بعد هم ممکن است این علممان فراموش بشود پس معلوم می شود عین ذاتمان نیست یعنی من هستم آن علم نیست اما در آن وقتی که این علم باشد دیگر این نقش و منقوش نیست بلکه اتحاد عاقل و معقول است من عین علم خودم هستم ، علم من هم عین خودم است از این جهت شباهت به خدا هم پیدا می کنیم فرقش این است که پروردگار عالم دیگر فراموشی و نبود و بود و امثال این ها در آن جا راه ندارد در ما راه دارد اما اگر عالم شدیم اتحاد عاقل و معقول به ما می گوید که معقول عین عاقل است عاقل عین معقول است وقتی چنین شد باز این بحث ما اصلا راجع به این وجود ذهنی چه رسد به وجود پروردگار عالم می شود سالبه به انتفاء موضوع و اگر بحث را نیاورده بودند خیلی عالی تر بود حالا مرحوم آخوند بعضی اوقات دنگشان می گیرد فلسفه وعرفان و اصول و فقه را همه را توی هم ما را گیج می کنند ، حالا خوب است الحمدلله دیگر اتحاد عاقل و معقول را در این جا نیاورده اند و همان صفات عین ذات خداست آورده اند و الا این صفات عین ذات خداست صفات ما هم عین ذات خود ماست به اتحاد عاقل و معقول الا این که فرقش این است که یک وقت نبوده بعد پیدا شده یک وقت هم از بین می رود اگر فراموشی برایش پیدا بشود و اما در وضع موجود عاقل عین معقول است معقول عین عاقل است دیگر این که ما نقش باشیم مثل نوشته و آن معلومات ما منقوش باشد این دیگر روی قاعده اتحاد عاقل و معقول نه ، بحثش بحث فوق العاده شیرینی است اما بحث فوق العاده مشکلی است از مشکل ها همین جاست که مرحوم حاجی سبزواری با آن تبحرش در اتحاد عاقل و معقول حسابی جلو آمده این جاها نتوانسته بحثش را تمامش بکند گفته که وجود ذهنی را اگر بگوییم زائد بر ذهن ماست خوب است.
 بحث دیگری که مرحوم آخوند آورده دیگر برای بعدمان این است که مرحوم صاحب فصول ، صاحب فصول خیلی ملا بوده انصافا هم در فقه هم در اصول مخصوصا در اصول ، مرحوم آخوند هم خیلی حساب روی آن می کند ایشان این جا یک خبطی کرده و گفته است این صفاتی که در قرآن بر خدا اطلاق شده همه این ها مجاز است که مرحوم آخوند می خواهند رد بکنند صاحب فصول را خوب هم رد می کنند انشاء الله در مباحثه بعدی صحبت روی آن می کنیم.
 وصلی الله علی محمد وآل محمد