درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/02/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : اگر چند حالت بر لفظ عارض شود کدام مقدم است ؟
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 فرموده اند برای لفظ حالات متعددی هست ، حقیقت مجاز ، عام خاص ، مشترک ، مجاز بالکنایه ، مجاز تقدیر و امثال این ها، شاید اگر بخواهیم شماره کنیم 20 حالت برای لفظ می توانیم پیدا بکنیم، در این باره حرفی نیست.
 اشکالی که در مسئله هست و صاحب قوانین ، صاحب فصول ، مخصوصا صاحب قوانین خیلی مفصل درباره اش صحبت کرده این است که اذا دار الامر بین دو تا حالت برای یک لفظ کدام این حالت ها مقدم است ؟ اذا دار الامر بین حقیقت و اشتراک ، اذا دار الامر بین العام و الخاص ، اذا دار الامر بین تخصیص و تخصص و امثال این ها و مرحوم میرزا رضوان الله تعالی علیه در قوانین خیلی این طرف و آن طرف می زند برای این که بعضی از حالات را مقدم بر بعض قرار بدهند .
 در کلمات مرحوم میرزا یعنی صاحب قوانین یک چیز فهمیده می شود و آن یک قاعده کلی الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب اگر مظنه پیدا کردیم به حالتی آن مظنه حجت است الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب البته مظنه در کثرت استعمال مرادشان است ، نمی دانیم آیا تخصیص است یا نه ؟ به قاعده ما من عام الا و قد خص 90 درصد عمومات تخصیص خورده ، بنابراین می گوییم تخصیص خورده ، نمی دانیم تخصیص است یا تخصص؟ چون که تخصیص بیش از تخصص است الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب .
 مرحوم میرزا معلوم نیست چه مرادشان است ؟ می خواهند مظنه را در لغات حجت بدانند ؟ کار مشکلی است یعنی خود مرحوم میرزا در قوانین هم قبول ندارند مطلق مظنه حجت باشد مگر اماره باشد همان که مرحوم شیخ انصاری اول فرائد بعدش هم مرحوم آخوند فرموده اند که الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل ، مرحوم شیخ انصاری فرمودند الاصل حرمه العمل بالظن مرحوم آخوند دیدند یک قدری نارساست برای که حرمت ظهور در حرمت تکلیفی دارد لذا عبارت را عوض کردند فرمودند الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل مظنه حجت نیست من حیث هو مظنه مگر این که یک دلیلی بیاید آن دلیل بیاید بگوید این مظنه حجت است ، مرحوم شیخ و مرحوم آخوند و دیگران هم دو چیز را بیشتر بیرون نکرده اند یکی ظهور یکی خبر واحد ، اگر ظهوری در کار باشد این ولو مظنه آور است این حجت است این سیره عقلاست اگر هم خبر واحد باشد مظنه آور است این هم حجت است باز به بنای عقلاء ، این دو چیز را مثل مرحوم شیخ انصاری از آن قاعده بیرون کرده اند ، الاصل حرمه العمل بالظن یا الاصل عدم حجیه الظن الا ما اخرجه الدلیل ، اخرجه الدلیل هم دو چیز بیشتر نیست برای این که شهرت و اجماع و امثال اینها بالاخره بر می گردد به همین دو چیز ، یکی ظهورات یکی هم حجیت خبر واحد .
 البته ما اصول را همه اش را اماره می دانیم ولی مرحوم شیخ انصاری یا مرحوم آخوند این ها را قبول ندارند مثل قاعده ید و قاعده فراغ و اصاله الصحه و امثال این ها ، این ها می گویند که این ها اصلند و اماره نیستند اماره یعنی از تحت آن قاعده بیرون رفتن دو چیز است یکی ظهور یکی هم خبر واحد خب وقتی چنین باشد این جمله الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب این را نمی شود درستش کرد ، بگوییم اگر غلبه استعمال شد این غلبه حجت است ، شک می کنیم آیا تخصیص خورده یا نه ؟ چون که ما من عام الا و قد خص بگوییم تخصیص خورده ، خیال هم نمی کنم مرحوم میرزا خودشان هم این جور بفرمایند مگر این که الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب را باز معنا کنیم به ظهور به اطمینان به آن می گویند ظن متأخم با علم یعنی استعمال به اندازه ای شهرت پیدا کرده که اطمینان است این لفظ این معنایش است اگر این مرادشان باشد می شود مجاز مشهور ، توی اصطلاح می شود مجاز مشهور ، که اگر یادتان باشد مرحوم صاحب معالم می فرماید اوامر و نواهی هر دو به اندازه ای استعمال در استحباب شده وضع تعینی نگرفته اما مجاز مشهور است ، مجاز مشهور را هم معنا می کند یعنی احتیاج به قرینه ندارد ، اگر این مراد باشد می شود اطمینان می شود یقین لذا اصلا ما ظهور و خبر واحد را حجت می دانیم از باب همین ، از باب همین اطمینان یعنی عقلاء اصلا مظنه را حجت نمی دانند مطلقا ، اگر خبر واحد را حجت می دانند از باب اطمینان است خبر ثقه ، از همین جهت هم خبر ضعیف را حجت نمی داند ، خبر ثقه را حجت می داند چون خبر ضعیف اطمینان آور نیست خبر ثقه اطمینان آور است ، ظهور هم همین است ، ظهور لفظ دیروز می گفتم من دارم با شما حرف می زنم شما دارید حرف های من را می شنوید هیچ احتمال خلاف نمی دهید خب همین اطمینان است دیگر ، ظهور الفاظ من حجت دارد در معانی شما هم گوش می دهید بعد هم اگر اشکال داشته باشید به معنا روی همین ظهور من مرا اخذ می کنید می گویید این جور گفتی ، لذا اصلا انسان می تواند بگوید که مظنه اصلا حجت نیست لا عقلا و لا شرعا ، اگر جایی پیدا کردیم که عقلاء می گویند حجت است این مظنه ظن متأخم با علم است یعنی علم عرفی اسمش را می گذارند اطمینان ، یعنی مثلا 90 درصد اگر احتمال باشد آن 10 را دیگر عرف ملغی می کند مظنه نزدیک به علم ، ظن متآخم با علم به آن می گویند ، مجاز مشهورش هم می گویند بهتر از این دو اطمینان هم می گویند بهتر از این سه علم عادی هم به آن می گویند اصلا علم توی قرآن شریف توی روایات ما همین علم عادی است به معنا حجت است ، لا تنقض الیقین بالشک یعنی لا تنقض الحجه بغیر الحجه ، لا تقف ما لیس لک به علم یعنی لا تقف ما لیس لک به حجه آن علم یقینی فلسفی دقی اصلا توی فقه ما یا نیست یا خیلی کم است خیلی از آن هم حجت نیست از همین جهت هم شما در وقتی که موضوع احکام را می خواهید بگیرید می گویید موضوع احکام را از عرف باید گرفت ، از عقل یعنی دقی فلسفی آن را نباید گرفت ، از شرع و لسان دلیل هم نباید گرفت دلیل نداریم بلکه موضوعات را از عرف باید گرفت ، یک قدری بالاتر بگویید ، بگویید نه ، احکام را هم فهم احکام را هم از عرف باید گرفت ، این فتاوایی که شما آقایان دارید توی رساله ها همه همه این ها همه همه اطمینان است همه ظهور است همه اش عرف است همه اش ظن متأخم با علم است ، آن قسم حضرت عباس روی آن خوردن نه لازم است نه باید باشد ، لذا همین جور که مظنه حجت نیست عقل دقی فلسفی هم توی فقه ما حجت نیست ما بخواهیم موضوع حکم را از عقل دقی بگیریم مثلا مثال می زنند مثالش خیلی خوب است می گویند که اگر از عقل دقی بخواهیم بگیریم استصحاب به طور کلی منتفی می شود برای این که مثلا حوض می دانستیم کر است الان نمی دانیم کر است یا نه ؟ ناشی شده از این که یک مقدار آبش رفته حالا یا آفتاب برده است یا رفته مثلا توی چاه خب عقل دقی می گوید این دوتا آب است آن آب اول غیراز این آب است این آب الان غیر از آن آب اول است اما عرف چه می گوید؟ هاذویت را حفظ می کند می گوید هذا کان کرا الان یکون کذلک ، تسامح عرفی است اما تسامح عرفی است که حجت است لذا عقل دقی نه ، عقل عرفی آری ، یقین عرفی آری ، همان اطمینان است همان ظن متآخم با علم است حالا باز هم روی آن مطالعه کنید ببینید من درست می گویم یا نه ؟ خیال می کنم مرحوم میرزای قمی در قوانین یا بعضی از بزرگان در الفاظشان دیده ایم این که می گویند الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب از همین باب است یعنی راستی یک دلیل است دیگر الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب یعنی مظنه ظن متآخم با علم اگر باشد حجت است برای این که اطمینان عقلی است علم عقلی است و توی فقه ما بلکه در میان همه مردم آن که حجت است علم عادی است ظن غلبه ای ، الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب یعنی ظن غلبه ای ، بنابراین کبرای کلی مرحوم میرزای قمی را با این عرضی که من کردم که همه هو کرده اند همه گفته اند که این چیست که مرحوم میرزای قمی می گوید الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب ؟ در حالی که مظنه الاصل حرمه العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل اما معلوم است میرزای قمی توجه به این مطلب داشته مطلق مظنه را که نمی خواهد بگوید آن مظنه ای که کثرت استعمال مثلا توجه بکنید در لغت ما مجاز زیاد داریم ، حقیقت از مجاز هم فهمیدنش کاری است بسیار مشکل ظاهراً من ندیدم چه لغویین قبل چه لغویین الآن کسی تمیز بدهد می گویند المنجد تعهد این را کرده گفته معنای اول حقیقت است مابقی مجاز است حالا این تعهد کرده باشد یا نکرده باشد این را می دانیم که حقیقت یکی است مجاز 10 تاست خیلی کم پیدا می شود که حقیقت بیش از مجاز باشد ، مجازها خیلی است خیلی ، وقتی چنین باشد اگر یک لفظی را ما ندانیم حقیقت است یا مجاز مشهور در میان اصول همین جا ، همین جا مرحوم آخوند فرموده اند که اگر شک کردی حقیقت است یا مجاز بگو حقیقت است اصاله الحقیقه این اصاله الحقیقه یک چیز به قول عوام نرخ شاه عباسی شده توی اصول ما ، نمی دانی حقیقت است یا مجاز بگو حقیقت است اصاله الحقیقه ، اگر این حرف درست باشد که یک لفظ 9 تا معنایش مجاز باشد یکی حقیقت ما بخواهیم با اصاله الحقیقه بگوییم حقیقت است گیر می کنیم برای این که به قاعده الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب باید بگوییم مجاز است این آقایان که گفته اند حقیقت است این جور گفته اند که اگر نمی دانی حقیقت است یا مجاز بگو حقیقت است برای این که مجاز قرینه می خواهد اما حقیقت قرینه نمی خواهد این طور گفته اند دیگر ، گفته اند چون که قرینه می خواهد قرینه نیست نبود قرینه دلالت می کند بر این که مجاز نیست حقیقت است اما اگر المنجد درست باشد این بدون قرینه لفظ را استعمال می کند در مجاز برای این که 9 تا مجاز است یک حقیقت همه اش را المنجد لفظ را که استعمال می کند می گوید این معنایش است معنای اول و دوم و سوم تا می شود دهم ، قرینه و امثال این ها هم نمی آورد و همه را معانی این لفظ می داند قاعده المنجد این جوری است می گویند هم گفته اولش حقیقت است مابقی مجاز است حالا این را هم نمی دانم از کجا می تواند پیدا بکند ؟ برای این که این دیگر فن لغت هم نیست فن استعمالات است من سراغ نداریم کسی که در لغت خبره است اما در تشخیص حقیقت از مجاز خبره من سراغ ندارم نمی دانم شما سراغ دارید ندارید ؟ یک کسی تشخیص حقیقت از مجاز بدهد اگر این حرف المنجد درست باشد ادعایش خیلی بزرگ است که تشخیص داده مجاز را از حقیقت می گوید معنای اول حقیقت است مابقی همه همه مجاز است در حالی که ظهور این است همه این ها حقیقت است اما اشتراک ، بر می گردد اذا دار الامر بین الحقیقه و الاشتراک اشتراک مقدم بر حقیقت است بر می گردد به این که اذا دار الامر بین الحقیقه و المجاز مجاز مقدم است لذا این اصاله الحقیقه که یک چیز مسلمی در میان طلبه ها شده مخصوصا مرحوم صاحب معالم هم خیلی این اصاله الحقیقه را دارد ماها هم همه ما این اصاله الحقیقه را داریم دیگر شک می کنیم حقیقت است یا مجاز می گوییم حقیقت است می گوییم اگر این 9 تا مجاز باشد یک حقیقت از کجا می گویی این حقیقت است ؟ اگر 10 تا همه اشتراکی باشد یک کسی ممکن است اصلا این جور بگوید که لغت ها چه در فارسی چه انگلیسی مخصوصا در عربی لغت یک معنا ندارد همه آنها اشتراک است بعد درباره اشتراک می آییم مفصل صحبت می کنیم همه اشتراک است قرینه می خواهد اما قرینه معینه نه قرینه تعینیه لذا لفظ را بدون قرینه المنجد لفظ را آورده 10 تا معنا هم برایش کرده ظهورش این است که 10 تا معنا حقیقت است در حالی که مسلم می دانیم 10 تا معنا حقیقت نیست خیلی کم پیدا می شود توی المنجد یا اقرب الموارد یا منتهی الارب یا قاموس و امثال این ها که این ها حقیقت و مجاز را بگویند این حقیقت است آن مجاز است خیلی کم است و درست لفظ را می گویند معنایش را پشت سرش یکی دو تا سه تا چهارتا ، خب این منتهی الارب یا قاموس انصافا این ها می گویند از نظر علمی خیلی بالایند ، من نمی دانم این طور که اهل فن می گویند خیلی بالا هستند اما توی این مسئله هیچ چیزی به ما نمی فهمانند المنجد خب می گویند که از نظر فن لغت بالاست اما راستی این المنجد حقیقت و مجاز را به ما بفهماند نیست ، می گویند ، اصلا من نمی دانم درست باشد یا نه تعهد کرده معنای اول حقیقت مابقی مجاز اما حالا به چه دلیل ؟ اگر شما مجاز درست کردید باید بگویید اذا دار الامر بین الحقیقه و المجاز توی آن ماندیم بگوییم الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب بگوییم مجاز ست ، یک کسی بگوید که نه فرد فردش که مجاز مشهور نیست حالا که فرد فردش مجاز مشهور نیست نمی دانیم این لفظ به خصوصه نسبت به حقیقت و نسبت به مجاز چیست ؟ اصاله الحقیقه جاری بکنیم می شود ؟ اگر مطالعه کرده باشید مرحوم آخوند این جا با سه چهار سطر مطلب را تمام می کنند و این که ان للفظ حالات و این حالات را هم تشخیص نمی توانیم بدهیم الا بالقرینه المعینه الا بالاطمینان و اذا دار الامر بین آن حالت و آن حالت نمی توانیم تشخیص بدهیم قاعده الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب درست نیست وقتی درست نشد باید توی آن بمانیم ، خلاصه کفایه این است .
 اما آن طوری که من مشی کردم آن قاعده الظن یلحق الشیئ بالاعم الاغلب یک معنای دقیقی است که به مرحوم میرزای قمی می خورد این طور که من معنا کردم ، یکی هم این حقیقت و مجازی که گفتم برای یک لفظ یک حقیقت است 10 تا مجاز ما همه جا وقتی شک کردیم بگوییم حقیقت است درست در می آید ندیدم کسی بگوید این که می گویم ندیدم کسی بگوید نمی خواهم بگویم من کسی هستم می خواهم بگویم که این دو تا مطلب یک نحو ابتکار است شما مطالعه روی آن بکنید ممکن است من اشتباه بکنم اشتباه من را حل بکنید اگر بتوانید حل بکنید فردا روی آن حرف می زنیم اگر نه فردا برویم سر مسئله این که اشتراک یعنی چه ؟
 وصلی الله علی محمد وآل محمد