درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/02/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : تبادر ، صحت حمل ، اطراد
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث قبلی را مثل این که خوب نتوانستم بفهمانم یک اشاره ای روی آن داشته باشم و برویم سر بحث بعدی .
 بحث راجع به تبادر و صحت حمل و اطراد بود ، فرموده بودند هر سه علامت حقیقت است.
 توجه به این مطلب داشته باشید که یک دفعه ما می گوییم تبادر و زیاد استعمال می شود در فقه ما و از آن اراده می کنیم فهم عرفی را ، از نظر لفظ متبادر این معناست یعنی عرف از آن این را می فهمد که معنای عرف را هم معنا می کنیم یعنی ذهن خالی از اصطلاحات خودمان ، که گاهی به همین تبادر صحت حمل هم می گوییم اطراد هم می گوییم این غیر بحث اصولی الان است و معلوم است فقه ما می گردد روی همین گرفتن موضوعات از عرف ، هم از نظر موضوع ، یک قدری بیشتر از نظر احکام یعنی یک فقیه هم در فهم احکامش هم در گرفتن موضوعات احکامش این تابع عرف است که اسمش را تبادر هم می گذاریم معنای عرفی هم می گوییم معنای اطراد هم می گوییم صحت حمل هم می گوییم و همه اش اراده می کنیم همان که یکی از ادله اربعه هم همین است کتاب و سنت و عقل و اجماع ، مراد از عقل هم همین بنای عقلاست ، همین عرف است آن عقل دقی فلسفی که نیست که سابقا گفتیم موضوع علم اصول ادله اربعه است کتاب ، سنت ، عقل ، اجماع ، عقل نه آن عقل دقی فلسفی ، عقل متعارف که همه مردم دارند یعنی عقلاء یعنی سیره یعنی عرف یعنی تبادر و بحث ما که الان داریم غیر آن تبادری است که توی فقه است غیر آن چیزی است که اسمش را می گذاریم عرف این را می فهمد ، شما اصلا می توانید همه اش را عوض کنید اسمش را بگذارید ظهور ، این که در اصول ما می فرمایید الاصل حرمه العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل وقتی دلیل می خواهی بیاوری خارج کنی اسمش را می گذاری امارات ، اول چیزی که اماره است و حجت است ظهور است و معنای ظهور چیست ؟ یعنی عرف ، یعنی لفظ را بگو ببین عرف از این لفظ چه می فهمد ، جمله را بگو ببین از این جمله از این حکم ، عرف چه می فهمد حتی من عقیده دارم این ها مظنه هم نیستند که می گوییم الاصل حرمه العمل بالظن الا ما اخرجه الدلیل اول هم ظهور این را هم نباید بگوییم برای این که یک نحو اطمینان است همین الان که من دارم با شما حرف می زنم این حرفهایی که مرتب از دهان من بیرون می آید و شماها می شنوید همه این ها ظهورات است اگر هم اول یک چیزی بگویم بعد چیز دیگر بگویم شما باز خواست از من می کنید می گویید قبلا این جور گفتی ، لذا بنای عرف و فهم عرف و تبادر عرفی و ظهور همه این ها یک معنا دارد و این ها هیچ کدام مورد بحث ما نیست.
 آن که مورد بحث ماست در تبادر این است که گاهی ما لفظ را معنایش را می دانیم یادمان رفته یک قدری فکر می کنیم آن که توی خاطرمان است آن می آید به ذهنمان معنایش را توجه پیدا می کنم به این می گویند تبادر ، این یک تبادر اصطلاحی در اصول است که این غیر از آن تبادر معنای عرفی و ظهور و امثال این هاست لذا معمولا بزرگان می گویند اگر یک لفظی را معنایش را نمی دانی این لفظ را ببر توی خزینه ذهن توی خزینه معانی یعنی ضمیر ناآگاه اسمش را می گذارند این لفظ را بگردان گاهی این لفظ معنایش را پیدا می کند به قول آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه شوهر زنش را پیدا می کند وقتی که پیدا کرد می گویی معنای این لفظ این است ، این همان است که عرض کردم که چیزی را فراموش کردیم فکر می کنیم به ذهنمان می آید این فکر ما ، به ذهن ما ، وجود در خاطره ما این ها را اگر آن معنایی که در ذهنمان است آمد توی خاطرمان آمد توی ذهنمان به آن می گوییم تبادر و این حجت است علامت حقیقت است چنانچه گاهی همین لفظ را معنایش را گردانم یعنی فراموش کرده ام می برمش توی ذهن می گردانیم این لفظ را ، به عبارت دیگر فکر می کنم ناگهان لفظ معنایی را پیدا می کند با یک قرینه به آن می گوییم مجاز یعنی آن لفظ معنایش را پیدا کرد اما تنهایی نه تا بگوییم این زن مال این شوهر است بلکه معنا را پیدا کرد با قرینه مثل لفظ اسد را می برم توی ذهن ، معنا را به معنای آن حیوان مفترس پیدا می کند اما به این معنا رجل شجاع ، آن وقت آن حیوان مفترس می شود علامت حقیقت آن رجل شجاع می شود علامت مجاز ، لذا این تبادر اگر یادتان باشد گفتم که یک کوتاهی هم شده باید بگویند تبادر علامت حقیقت است اگر معنا را پید کند بدون قرینه اما اگر معنا را پیدا کند با قرینه همین تبادر علامت مجاز است و این را نگفته اند گفته بودند خیلی عالی بود.
 در آن طرف در صحت حملش عدم صحت سلب و صحت سلب و این ها را گفته اند اما در تبادر نمی دانم چرا نگفته اند ؟ صحت حملش مثل همین تبادر است هیچ تفاوت با هم ندارد فرقش این است که اصطلاح این است اگر لفظی را فراموش کردم معنایش را معنای فردی معنای صرفی نه معنای نحوی به آن می گوییم تبادر و اما اگر معنای نحوی و محمولی مثل این که زید اسد این جمله این ترکیب نمی دانم این حقیقت است یا مجاز ، می برمش توی ذهن وقتی بردم در ذهن گردش می دهم این جمله را ، آن جا گردش می دادم مفرد را ، این جا گردش می دهم جمله را ، جمله معنا را پیدا می کند اما با یک قرینه لذا می گویم که زید اسد اما مجاز است نه حقیقت ، چرا ؟ برای این که با قرینه پیدا کرد اما اگر زید رجل بود ، زید رجل را می برم توی ذهن گردش می دهم یعنی فکر می کنم یک دفعه یادم می آید می بینم زید رجل درست است بدون قرینه آمد به آن می گویم این صحه الحمل علامت حقیقت است ، نمی دانم چرا علامت مجازش را نگفته اند؟ علامت حقیقتش را فرموده اند ، علامت مجازش را هم باید فرموده باشند دیگر ، یعنی صحه الحمل مع القرینه علامت مجاز است صحه الحمل بدون قرینه علامت حقیقت است.
 فرق بین تبادر و صحت حمل یا عدم صحت سلب هم می گوییم فقط فرقش این است که هر دو تبادر است هر دو گرداندن لفظ در آن خاطره در آن خزینه که معانی آن جاست ضمیر ناآگاه ، ضمیر ناآگاه را ضمیر آگاه می کنم به واسطه فکر و ای کاش این همه قلمبه سلمبه درست این جور گفته بود که انسان گاهی معنا را نمی داند فکرش را می کند معنایش می آید به ذهن وقتی معنا آمد به ذهن اگر با قرینه آمد می گوییم که مجاز است اگر بدون قرینه آمد می گوییم حقیقت است همه این حرف ها صاف می شد دیگر و این قدر خب می بینید که نمی دانم مطالعه کرده اید یا نه ؟ کتابهای مفصل مثل مرحوم میرزا صاحب قوانین مرحوم صاحب فصول ، مرحوم شیخ انصاری در این تقریرات خیلی مفصل مرحوم آخوند مفصل ترین جاها همین جاست در حالی که بنایشان بر این است که ایجاز باشد بنایشان بر این است که موجز باشد .
 اطراد هم همین است الا این که اطراد راجع به کلیات است ، اصطلاح است ، تبادر راجع به جزئیات است ، صحت حمل مربوط به ترکیبات است ، اطراد مربوط به کلیات است این تقریب ها شده.
 معمولا که تقریر کرده اند مرحوم آخوند هم تقریر فرموده اند این است که کلی را می برم توی ذهن می بینم صادق بر افرادش است می گوییم حقیقت است زید رجل عمرو رجل بکر رجل ، اما گاهی زید اسد نمی دانم حقیقت است یا نه ؟ می برمش توی ذهن می بینم که با قرینه شد نه بدون قرینه ، حیوان مفترس باشد با قرینه است بدون حیوان مفترس ای شجاع قرینه علامت مجاز است.
 گفتم استاد بزرگوار ما آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه جور دیگر تقریر می کردند تقریر آقای بروجردی خیلی شیرین تر است عالی تر است ایشان می فرمودند کلی و فرد اما راجع به حالاتش نه راجع به افراد کلی می گفتند مثلا اسد را حمل بر زید بکن ببین اگر در همه حالات این اسد بار بر زید است بگو حقیقت است اگر در بعض حالات هست در بعض حالات نیست بگو مجاز است آن وقت مثال می زدند با یک تبسم ملیحی که انصافا هر وقتی ما شاگردهای آقای بروجردی تبسمهای مرحوم آقای بروجردی را بیاد می آوریم یک نشاطی پیدا می کنیم با یک تبسم خاصی می فرمودند مثلا این زید اسد ببینیم اگر زید اسد فی الشجاعه این عالی است اما زید اسد فی التکلم آن هم عالی است خوب است بعد از شجاعت ، اما اگر گفتیم زید اسد فی الاکل و الشرب رکاکت دارد، این مثل شیر می خورد خب این مذمتش است دیگر ، این مثل شیر می خوابد این مذمتش است ، اما این مثل شیر حمله می کند مثل شیر حرف می زند می گفتند ببین اگر توی همه حالات این کلی بار بر فرد است اطراد ، اگر در بعضی حالات هست در بعضی حالات نیست مجاز لذا زید رجل در همه حالات زید رجل ، فی حال الاکل و الشرب و النوم و المشی و الحمله و التکلم و غیرها ، اما زید اسد این جور نیست زید اسد فی الشجاعه ، عالی است ، زید اسد در حرف زدن در مباحثه به قول قرآن که راجع به زن می فرماید زن غیر خصام است در حمله وحرف زدن و مجاب کردن ، یک دفعه یک کسی پیدا می شود که در حرف زدن در مباحثه شیر است عالی در می آید اما به همین که شیر است به او بگوییم زید اسد خوشش می آید تعریفش هم هست اما به همین اگر آمد ناهار بخورد اما بد نهار خورد بگوییم شیر است مذمتش است در خوابش مثل حیوان بخوابد مذمتش است می فرمودند اطراد مربوط به حالات است اما این که اطراد مربوط به کلی و فرد است دیگر فرقی نیست بین فرمایش آقای بروجردی و فرمایش مرحوم آخوند یا دیگران .
 هر سه اگر یک جمله بگوییم و آن این است که این تبادر و صحت حمل و عدم صحت سلب و اطراد یعنی معنا فراموش شده انسان فکر می کند گاهی معنا از آن ضمیر ناآگاه می آید به خاطر ، خاطرم آمد ، بعضی اوقات فکر می کند می گوید یادم آمد این یادم آمد یعنی تبادر ، یعنی اطراد ، یعنی صحت حمل ، اگر نریخته بودند توی آن قالب های مشکل و همین جوری که عرض کردم ریخته بودند توی این قالب اما یک جمله دیگر فرموده بودند که آقا این تبادری که ما این جا داریم حرف می زنیم غیر آن تبادری است که توی فقه می گوییم ، آن تبادر غیر فقهی غیر این تبادری است که الان داریم می گوییم آن تبادر فقهی یعنی ظهور ، این تبادری که در اصول می گوییم یعنی یاد آمدن ، ظاهراً حرف را تمام می کرد ولی علی کل حال باید درست بکنید عالی درست بکنید آن طوری که مرحوم آخوند در کفایه فرمودند لااقل این را در ذهن مبارکتان بسپارید بتوانید جواب بدهید فرق بین تبادر فقهی و تبادر اصولی هم در ذهن مبارکتان باشد .
 وصلی الله علی محمد وآل محمد