درس خارج اصول آیت الله مظاهری

91/02/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : صحّت حمل
 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
 بحث دیروز راجع به تبادر ، عدم صحت سلب و اطراد بود که آن عدم صحت سلب را بعضی از بزرگان گفته اند بگو صحت حمل.
 تبادر چیست ؟ دیروز معنا کردم گفتم که خیلی از لغات را ما می دانستیم اما فراموش کرده ایم حالا یک لفظی است معنایش را نمی دانم می برمش توی خزینه ذهن توی ضمیر ناآگاه توی خزینه ای که خاطرات آن جا موجود است اگر لفظ معنا را پیدا کرد به این می گوییم حقیقت برای این که لفظ معنای خودش را پیدا کرده است این را نفرموده اند الا بعضی ، بعضی اوقات لفظ معنا را پیدا می کند اما با قرینه می گوییم علامت مجاز است زید شجاع را نمی داند به او اسد می گویند یا نه ؟ می بردش توی ذهن در ذهن می داند که اسد به معنای حیوان مفترس است نمی داند آیا صدق بر این زید هم می کند یا نه ؟ می بیند صدق می کند اما با قرینه لذا اطلاق اسد بر زید ، خاطره اش می گوید ، ضمیر ناآگاهش ضمیر آگاه می شود و می گوید اطلاق اسد بر زید مجاز است نه حقیقت و دیروز عرض کردم این که گفتند آقا این ها چیست ؟ دور است ، همان وضع است اسمش را تبادر گذاشته اید این حرف ها نیست کثیر الابتلاء است و برای همه همه اتفاق می افتد خیلی از الفاظ را معنایش را می دانستند فراموش کرده اند یک قدری فکر می کند معنایش را پیدا می کند دیروز می گفتم مثل اعلام یک جثه خارجی را می دانسته اسمش چیست فراموش کرده یک قدری فکر می کند می فهمد اسمش حسین است از آن ضمیر ناآگاه می آید به ضمیر آگاه به قول ما یادش می آید این یادش می آید یعنی تبادر دو تا اشکال شده در تبادر یکی گفته اند که تبادر انسباق لفظ است به معنا همین که ایشان می گوید می گوییم نه بابا انسباق لفظ به معنا این که تبادر هست اما بحث ما نیست تبادر اصطلاحی نیست خب معلوم است وقتی شما کتاب را می خوانید همین طور که نگاه روی کتاب می کنی انسباق لفظ به معنا می شود این اصلا موقع شک نیست ، تبادر آن جاست که شکی در کار باشد لذا اصلا اسم این را تبادر نمی گذاریم اسم این را می گذاریم وضع ، لذا اگر یادتان باشد معنای وضع را همین جور معنا کردیم گفتیم انسباق المعنی من اللفظ یا انسباق اللفظ الی المعنا این معنای وضع است لذا گاهی یادش می رود وقتی یادش رفت لفظ را می آورد توی ذهنش می بیند معنایش را نمی داند چیست ، یک دفعه هر چه فکر می کند هیچ چیزی به ذهنش نمی آید خب این جهل است ، یا این که نه ، یادش رفته اصلا اسمش را می گذارند نسیان ، دیروز می گفتیم غفلت داریم ، سهو داریم ، نسیان داریم ، نسیان دیگر به منزله جهل است یادش رفته به طور کلی ، خیلی ها دیگر طلبه هستند مجتهد هستند پیر می شوند دیگر همه چیز فراموششان می شود که مشهور هم هست این جا تقدس مرحوم میرزای قمی ، مرحوم میرزای قمی پیر شده بودند شک کردند این ها که از ایشان تقلید می کنند آیا درست است ؟ درست نیست ؟ نکند ایشان فراموش کرده باشند کیفیت استدلال را لذا جلسه گرفتند از مراجع شاید هم از قم نه از همه جا جمع شدند دیگر و گفتند من نمی دانم این مقلدینم را ارجاع بدهم به دیگری یا نه ؟ برای این که احتمال می دهم که دیگر نتوانم استنباط بکنم فراموشی استنباط پیدا کرده ام ، یک مسئله را عنوان کردند ایشان خوب توانستند استنباط بکنند همه تصدیق کردند مرجع بودی الان هم هستی ، خیلی اوقات اتفاق می افتد که انسان لفظ را معنایش را می داند از ضمیر آگاه می رود ضمیر ناآگاه اگر ضمیر آگاه باشد که هیچ ، انسباق المعنی الی اللفظ یا انسباق اللفظ الی المعنا این علم است گاهی فراموش می کند حالا که فراموش کرد گاهی یک مقدار فکر می کند معنا را پیدا می کند به این می گویند تبادر اصطلاحی ، گاهی هرچه فکر می کند هیچ چیزی به ذهنش نمی آید به این می گویند جهل ، جهل ثانوی به این می گویند یادش رفته به طور کلی ، لذا تبادر آن حد وسط است نه انسباق اللفظ من المعناست که ما بگوییم که تبادر همان وضع است نه آن نسیان است که اصلا جهل باشد حد وسط به قول مرحوم آخوند لفظ را برده اند توی خزینه ذهن مرد زنش را پیدا کردن ، لفظ معنا را پیدا کردن ، به این می گویند تبادر. گفته اند دور است مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه دورش را هم درست کرده فرموده است برای این که این وضع متوقف می شود بر تبادر ، تبادر هم متوقف بر وضع است پس دور است.
 خب جوابش هم این است که آن وضع متوقف بر تبادر نیست وضع متوقف بر لغت است که واضع وضع بکند لفظ را برای معنا ، تبادر هم متوقف بر وضع نیست بلکه تبادر برای خودش یک اصلی است مربوط به وضع نیست ، لفظ را واضع وضع می کند بر ای معنا من هم بلدم من هم می فهمم یاد می گیرم این انسباق اللفظ من المعنی یا انسباق المعنی الی اللفظ است تمام شد اما گاهی فراموش می کنم حالا که فراموش کردم لفظ را نمی دانم معنایش چیست ؟ این متوقف بر وضع نیست متوقف بر این است لفظ را ببریم توی خزینه ذهن توی ضمیر ناآگاه یک مقدار فکر بکنم معنا را پیدا کنم این یادم آمد غیر از آن است که وضع را بلد شدم ، وضع را بلد بودم یادم رفته حالا یادم آمده این یادم آمد را اسمش را می گذاریم تبادر لذا اگر وقتی که یادم می آید یک دفعه با قرینه یادم می آید اسمش را می گذاریم مجاز ، یک دفعه بدون قرینه اسمش را می گذاریم حقیقت مثل این که حرف خوبی می شود دیگر ، لفظ را می دانم معنای حقیقی را هم می دانم یادم رفته گاهی لفظ را می دانم معنای حقیقی را نمی دانم به این می گویند جهل جهل بسیط ، گاهی لفظ را می دانم معنا را هم می دانم جاهل نیستم اما یادم رفته ، فکر می کنم یادم می آید وقتی فکر کردم یادم آمد به این می گوییم تبادر ، یادم آمد یعنی تبادر ، هذا کله راجع به تبادر.
 و اما عدم صحت سلب که به عبارت دیگر اگر بگوییم صحت حمل خیلی بهتر است آن هم مثل تبادر است هیچ تفاوت ندارد فرقش این است که تبادر مربوط به مفردات است اصطلاحا در اصطلاح اصول و اما صحت حمل یا عدم صحت سلب مربوط به مرکبات است از خود حمل معلوم می شود مربوط به جملات است مثل این که نمی دانم حیوان متحرک بالاراده است یا نه ؟ می دانم انسان متحرک بالاراده است اما حیوان ها متحرک بالاراده هستند یا نه ؟ این حمل را می برم توی خزینه ذهن می گردانم آن را اگر تصدیق پیدا شد توی ذهن الحیوان متحرک بالاراده به عبارت دیگر آن چه یادش رفته یادش آمد از ضمیر ناآگاه آمد به ضمیر آگاه جزم پیدا کرد الحیوان متحرک بالاراده اسمش را می گذاریم صحت حمل ، یا اسمش را می گذاریم عدم صحت سلب ، نمی توانم سلب بکنم بگویم لیس الحیوان متحرک بالاراده ، لذا همین جوری که گاهی مفردات یادم می رود و با فکر معنای مفردات را پیدا می کنم همین جور هم گاهی جملات را یادم می رود با فکر معنای جملات را پیدا می کنم وقتی با فکر معنای جملات را پیدا کردم می گوییم حقیقت ، حقیقت از کجا پیدا شد ؟ از آن چه توی ذهنم بود اما گاهی همین جا صحت سلب دارد یعنی الحیوان له عقل ام لا ؟ این را می برمش توی ذهن می گردانمش می بینم که بر بعضی حیوان ها صدق می کند انه عاقل اما با قرینه ، مورچه چون که علم حسابی دارد عقل دارد لذا می گوییم که بعضی حیوانها عقل دارند فراست دارند اما با قرینه ، با قرینه این که فطانت و علم و قرینه را به جای عقل گذاشته ام اسمش را می گذاریم صحت سلب یا عدم صحت سلب ، عدم صحت سلب را با صحه الحمل مترادف می بینیم و صحت سلب را علامت مجاز می دانیم چنانچه عدم صحت حمل را هم علامت مجاز می دانیم لذا دیروز می گفتم که اگر این را به جای سه تا چهار تا کرده بودند خیلی بهتر بود که می گفتیم تبادر راجع به مفردات ، صحت حمل علامت حقیقت راجع به جملات ، عدم صحت سلب مرادف می شود با این صحت حمل این هم علامت حقیقت در مرکبات ، باز هم در مرکبات ، آن وقت صحت سلب علامت مجاز در مرکبات ، اما همین جوری که دیدید نفرموده اند فرموده اند که تبادر و عدم صحت سلب و اطراد ، حالا علی کل حال این صحت حمل اسمش را بگذارید یا عدم صحت سلب اسمش را بگذارید تفاوت ندارد اما از نظر معنا همان است که در تبادر معنا کردیم گاهی فراموش می کند چیزی را یادش می آید ، اگر راجع به مفردات است این که یادش آمده می گوییم تبادر ، اصطلاح است ، انسباق لفظ به معنی ، می دانسته ، یادش رفته بود حالا که یادش آمد انسباق لفظ به معنا شد به آن می گوییم تبادر اگر راجع به مرکبات است اسمش را می گذاریم صحت حمل آن جا اسمش را گذاشتیم تبادر این جا هم می توانیم اسمش را بگذاریم تبادر جمله ای اما اسمش را بگذارید صحت حمل ، شما اسمش را بگذارید تبادر مرکبی ، هیچ تفاوت ندارد از نظر معنا کردن یک جور معنا می شود از نظر تقریب یک جور تقریب می شود از نظر واقع و نفس الامر هم مثل هم می بیند الا این که یک کدام مربوط به مفردات است یک کدام مربوط به مرکبات ، این هم راجع به جملات و برای ما طلبه ها ، ما شبانه روز همین کارها را می کنیم دیگر ، فکرش را بکن یعنی چه؟ یعنی یک الفاظی هست معانیش را می دانی فکرش را بکن تا این الفاظ معانی را پیدا کند آن که غیر متوجه است برای تو متوجه بشود و این که مشهور شده آقا این ها چیست توی اصول آمده ؟ اصول معنا ندارد اصول اصلا نتیجه ندارد و امثال این ها این ها از نفهمیدگی آن کسانی است که راجع به اصول این حرف ها را می زنند اگر اصول فایده ای نداشته باشد باید بگوییم ما طلبه ها هم شبانه روز کار لغو می کنیم ، نه ، مخترعین شبانه روز کار لغو می کنند ما فکر داریم الانسان لا یخلو من فکر ما ، الانسان لا یخلو من فکر ما یعنی تبادر یعنی صحت حمل یعنی عدم صحت سلب ، ما طلبه ها می گوید مطالعه بکن یعنی فکرش را بکن فکرش را بکن یعنی چه ؟ یعنی یک معانی ارتکازی داری آن معانی ارتکازی را که توی ضمیر ناآگاه است بیاورش ضمیر آگاه بشود متوجه الیه تو ، ما اسم این را می گذاریم تبادر یا اسم این را می گذاریم صحت حمل یا اسم این را می گذاریم عدم صحت سلب ، اگر معنا را نتوانستیم سلب از این بکنیم عدم صحت علامت حقیقت است اگر بتوانیم صحت سلب است علامت مجاز است ، صحت حمل علامت حقیقت است می توانیم حمل کنیم اگر نتوانیم حمل کنیم عدم صحت حمل علامت مجاز است ، این هم راجع به صحت حمل و عدم صحت سلب و امثال این ها .
 اما اطراد ، اطراد هم همین است یعنی یادش می آید اما مربوط به کلیات است .
 تبادر مربوط به جزئیات است و اطراد مربوط به کلیات است دو تا تقریب شده یک تقریب از مرحوم آخوند در کفایه یک تقریب بهتر از کفایه استاد بزرگوار ما آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه ایشان اطراد را این جور معنا می کردند خدا رحمتشان کند خیلی عالی بود می فرمودند که لفظ اسد را اطلاق می کنم توی ذهن یعنی می برم توی ذهن و می گویم زید اسد ، می بینم این زید اسد از نظر شجاعت این صدق دارد از نظر تکلم تخاطب صدق دارد اما از نظر خوردن و آشامیدن رکاکت دارد، یک کسی خیلی می خورد به آن بگویند اسد می بینیم عرف نمی پسندد یک کسی طرز آب خوردنش مثل شیر است نمی پسندد اما یک کسی حرف زدنش خطابه اش مثل شیر حمله می کند نفی و اثبات ، می بینیم می پسندد می گوییم این زید اسد این کلی اسد اطراد راجع به همه افراد ندارد یعنی حالات ، مرحوم آخوند می گویند افراد ، آقای بروجردی می فرمودند حالات ، خیلی عالی است انصافا ، لذا می گفتند این لفظ اسد را ببین اگر بخواهیم بگوییم که زید اسد فی الاکل و الشرب رکاکت دارد اگر بخواهیم بگوییم زید اسد فی الشجاعه این ملاحت دارد وقتی بعضی جاها این کلی آمد بعضی جاها نیامد می فهمیم زید اسد مجاز است ، می گفتند اما رجل این جور نیست زید رجل راجع به شجاعتش زید رجل راجع به مطالعه اش زید رجل راجع به خورد و خوراکش زید رجل علی کل حال می گفتند این علامت حقیقت است در هر حالی از حالات می بینیم اطراد دارد ، این هم همین طور نمی دانیم آیا این زید اسد فی الاکل و الشرب آیا درست است یا نه ؟ می بریمش توی ذهن می بینیم لفظ معنا را پیدا نکرد وقتی لفظ معنا را پیدا نکرد می گوییم مجاز است گاهی معنا را پیدا می کند اطراد مثل زید رجل می بینیم که توی ذهن هر حالتی هر جوری زید اسد می فهمم حمل این اسد بر زید اطراد دارد یعنی حمل کلی بر فرد حمل کلی بر فرد اطراد دارد از نظر حالات می گویم زید رجل حقیقت است اما زید اسد مجاز است ، چون که می بینیم که جلسه کسل است مثل این که نتوانستم معنا را بفهمانم این جاها هم دلم می خواهد خیلی زود رد بشویم برویم در یک جاهایی که خیلی مفید باشد اما مجبورم شنبه دو دفعه حرف مرحوم آخوند را و حرف آقای بروجردی را تکرار کنم تا این اطراد باز واضحتر بشود ، مباحثه ها هم انشاء الله شنبه 6 ماه جمادی الثانی .
 وصلی الله علی محمد وآل محمد