موضوع : قاعده قرعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
یک مسئله مشکلی امروز داریم در قرعه ببینیم این مشکل را شما میتوانید حل کنید یا نه؟
روایات فراوانی در قرعه داریم این که قرعه سهم محق را میدهد یخرج بها سهم المحق روایات نوشتهام که روایت 4 و 5 و 11 و 13 و 17 و 18 و 22 از باب 13 از ابواب کیفیه الحکم جلد 18 وسائل، هفت هشت ده تا روایت ، روایتها صحیح السند ظاهر الدلاله این که بها یخرج سهم المحق سهم محق به واسطه قرعه داده میشود.
ایرادهای بزرگ بزرگی به این روایتها وارد است اگر راستی سهم محق داده بشود خب میشود اماره، اماره کدام است؟اماره آن است که مظنه پیدا کنیم مطابق با واقع است، عادل خبر داده کاشف از واقع است که حتی ما مدعی هستیم مثل خبر واحد و ظواهر و امارات اینها همه همه اینها علمی هستند و این که مشهور شده اینها مظنهای هستند ما میگوییم نه، اینها علمی هستند الا این که علم عرفی است اسمش را میگذاریم اطمینان ، ما در امارات این جور مدعی هستیم ما میگوییم همه امارات اینها علمی است البته نه آن علم دقی فلسفی، نه آن علمی که قسم حضرت عباس روی آن بخوریم آن نه، اطمینان، و عرف به اطمینان میگویند علم، ظن متأخم با علم را عرف میگوید علم و امارات همه همین طورند الان ببینید من دارم با شما حرف میزنم شما هم دارید میشنوید این حرفهای من را میگویند ظواهر میگویند که مظنه آور است برای این که ممکن است من حرف را بزنم و اراده واقع نکرده باشم لذا چون که مظنه حجت است پس ظواهر حجت است حالا راستی همه شما که این جا نشستهاید این حرفهایی که من با شما دارم میزنم مظنه آور است یا یقین آور؟ لذا همه شما یقین عرفی پیدا میکنید اشکال هم بعضی اوقات به من میکنید آقا این که گفتید درست نیست اما یک کدام اشکال بکنید بگویید آقا این ها که گفتید تو که واقع را اراده نکردهاید هیچ کس این اشکال را نمیکند حتی من اگر بگویم من واقع را اراده نکرده بودم از من قبول نمیکنید قاضی هم قبول نمیکند یک کسی مدعی برود ادعا بکند و بعد از ادعا یا مقر برود اقرار بکند بعد بگوید این اقرار من من اراده واقع نکردهام خب قاضی قبول نمیکند میگوید اقرار العقلاء علی انفسهم جایز، گفتی خانه مال آن، خانه مال آن ، خبر واحد هم همین است یک کسی که شما موثقش میدانید همین الان این در را باز کند بگوید ای آقایان فلانی دم در منتظر شماست خب همه شما یقین پیدا میکنید که این بیخود نمیگوید، احتمال بدهید این میخواهد شما را گول بزند احتمال بدهید این آقا خلاف واقع گفته اگر موثقش بدانید مسلم این چنین احتمالهایی را نمیدهید لذا ظواهر، امارات همه همه ، فرق بین اماره و اصل این است اماره مینمایاند واقع را اما 90 درصد، علم دقی فلسفی مینمایاند واقع را 100 در صد اصل کدام است ؟ نمینمایاند واقع را اصلا، تعیین وظیفه در ظرف شک است میگویند چون شک داری این جور کن به آن میگویند یقین و به آن میگویند اماره و به آن میگویند اصل.
حالا علی کل حال اگر شما بگویید قرعه مینمایاند واقع را خب میشود اماره و هیچ کس نگفته که قرعه اماره است همه گفتهاند اصل است سابقا هم روی آن صحبت کردیم گفتیم قرعه اصل است تعیین وظیفه در ظرف شک ، میگوید حالا که به هیچ جا نرسیدی چون بن بست نباید باشد عقلاء هم همین را میگویند عقلاء میگویند بن بست نباید باشد نباید انسان به حال شک بماند قرعه بکش اسلام هم میگوید که حالا که توی آن ماندهای هیچ کار نمیتوانی بکنی برای این که توی آن نمانی برای این که شک و دو دلی تو را از بین نبرد قرعه بکش میشود اصل، تعیین وظیفه در ظرف شک حالا قرعه کشیدیم به نام آن آمد بگوییم که حقش بوده، مثلا یک گوسفند نمیدانم مال من است یا مال شما ؟ هیچ اماره، اصل روی آن نیست قرعه بکش گوسفند به نام من آمد بگوییم این قرعه که میگوید گوسفند مال تو راستی گوسفند مال من ، هیچ کس نمیتواند بگوید دیگر لذا این سهم المحق یعنی چه؟ آن هم یک روایت و دوتا و سه تا و ده تا نیست همه میگوید قرعه سهم المحق است ، قرعه کاری به قاضی ندارد حالا ما که گفتیم قرعه مربوط به قاضی نیست مثل همین مثالی که من میزنم یک گوسفند توی بیابان پیدا کردیم میدانیم نه مال من است نه مال شما اما جنگ هم با هم نداریم میگوییم حالا این گوسفند را کی ببرد خانه شان ؟ شما میگویید خب قرعه بکش به نام هر کس آمد ببرد خانهشان این اصلا واقعیت هم ندارد قرعه میکشیم سهم المحق در این جا یعنی چه؟ حضرت یونس حقش این بود که توی دریا بیفتد؟ یعنی سهم المحق یعنی حقش این بود که توی دریا بیفتد نمیشود که گفت، اولا اماره نیست اصل است لذا یخرج سهم المحق مثل این که شما بگویید رفع ما لایعلمون مینمایاند واقع را نمیدانی حلال است یا نه؟ بگو حلال است یعنی واقعا حلال است نمیشود که گفت، کل شیئ طاهر حتی تعلم این که میگویی پاک است پس واقعا پاک است ،خب واقعا که پاک نیست اگر نجس است نجس است اگر هم طاهر است طاهر است.
یک روایتی داریم این روایت را حالا بخوانیم ببینیم که چه باید گفت؟ یک مباحثه هست بین دو تا شاگردان امام صادق علیه السلام یکی طیار است خیلی حراف است البته به اندازه زراره علم ندارد اما خیلی حراف است توی همین روایتی که میخواهیم بخوانیم طیار زراره را گیر انداخته، یکی هم زراره آن حراف است اما خیلی عالم است، زراره خیلی عالم است به اندازهای عالم است که امام صادق علیه السلام میفرماید اگر زراره نبود علم پدرم امام باقر علیه السلام زیر پوشش و حجاب میرفت، راستی عالم است زراره، مجتهد است یک مباحثه بین این دو تا هست راجع به قرعه که طیار قرعه را اصلا قبول ندارد زراره قرعه را قبول دارد یک مباحثه میکنند و بالاخره به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام زراره گیر میافتد و یک جواب قانع کننده یعنی اقناعی یک جواب اقناعی میدهد به قول حضرت امام رضوان الله تعالی علیه میفرمودند که زراره فرار میکند از بحث ببینیم راستی حرف حضرت امام درست است فرار بوده ؟ فرار نبوده؟ این چه بوده؟ روایت این است روایت صحیح السند است روایت را ابن ابی عمیر از جمیل بن دراج، جمیل بن دراج توی مباحثه بوده روایت را نقل میکند عن جمیل قال قال الطیار لزراره روایت 4 از باب 13 از ابواب کیفیت حکم جلد 18 وسائل قال الطیار لزراره فی القول فی المساهمه راجع به قرعه با هم مباحثه میکردند الیس حقا؟ فقال زراره بلی هو حق طیار گفت که تو مگر نمیگویی قرعه حق است؟ قرعه درست است؟ زراره گفت خب بله قرعه درست است فقال الطیار الیس قد ورد انه یخرج سهم المحق این روایتها که هفت هشت ده تاست زراره بعضی را نقل کرده طیار به آن ایراد میکند میگوید مگر نمیگویی یخرج سهم المحق را؟ گفت بله، الیس قدورد انه یخرج سهم المحق؟ قال بلی قال فقال ادعی انا وانت شیئا بیا روی یک چیزی با هم قرعه بکشیم تو مدعی شو من منکر میشوم ثم نساهم علیه و ننظر هکذا هو مثلا این کتاب مال من طیار میگفت من میگویم کتاب مال تو بیا قرعه بکشیم مگر نمیگویی سهم محق میآید؟ باید به نام تو بیاید ببینیم آیا به نام تو میآید یا نه؟ فقال له زراره انما جاء الحدیث بانه لیس من قوم فوضوا امر هم الی الله ثم اقترعوا الاخرج سهم المحق روایت این جاست که راستی یک گم شدهای باشد آن وقت امرشان را تفویض میکنند به خدا و قرعه کشی میکنند سهم محق بیرون میآید و اما علی التجارب فلم یوضع علی التجارب قرعه که برای بازیچه نیست برای تجربه نیست که تو تجربه کنی ببینی سهم المحق بیرون میآید یا نه؟ لذا قرعه لکل امر مشکل من تو که مشکل نداریم تا این که بخواهیم قرعه جاری بکنیم فلم یوضع علی التجارب فقال الطیار ارأیت ان کانا جمیعا مدعیین او ادعایا مالیس لهما من این یخرج سهم احدهما؟ گفت خب حالا اگر هر دو مدعی باشند این جا چکار میکنی که هیچ کدام سهم نداشته باشند هر دو دروغ گو باشند در کارشان ، مدعین ادعیا ما لیس لهما من این یخرج سهم احدهما؟ فقال زراره اذا کان کذلک معه جعل سهم مبیح گفت وقتی چنین باشد آن که ادعا می کند و قرعه برایش میآید برای این سهم مبیح است یعنی قرعه میگوید تو میتوانی برداری.
حضرت امام میگفتند زراره فرار از بحث کرد بالاخره جواب طیار را نداد و به این عنوان گفت که اذاً قرعه میگوید مال این است بردار و برو، این روایت است لذا در حقیقت زراره نتوانسته جواب طیار را بدهد به قول حضرت امام فرار از بحث کرده در حقیقت زراره نتوانسته این روایات که میگوید سهم آن کسی که قرعه به نامش میآید سهم مبیح است یخرج سهم المحق این روایتها را نتوانسته جواب بدهد چه باید کرد؟ چه باید گفت؟ آیا اگر این جور بگوییم، بگوییم که کل شیئی لک مباح حتی تعلم چه به ما میگوید؟ اصل وقتی جاری بکنیم؟ کل شیئی طاهر حتی تعلم، کل شیئی لک حلال حتی تعلم به ما چه میگوید؟ میگوید وقتی نمیدانی عبا نجس است یا نه؟ اصل جاری بکن بگو عبا پاک است با این عبا میشود نماز خواند یعنی مباح ظاهری در این عبا نماز میخواند حتی بعد هم اگر فهمیدیم که عبا نجس است نمازمان درست است یا کل شیئ لک حلال جاری بکن وقتی جاری کردی اباحه ظاهری درست میکند میگوید این غذا را میشود بخوری اما واقع و نفس الامر چه؟ اصلا اصول کاری به واقع و نفس الامر ندارد، قرعه این جور است قرعه اصل است تعیین وظیفه در ظرف شک است واقع چیست؟ اصلا واقع را نمینمایاند بلکه میگوید وظیفه تو در ظرف شک این است خب اگر حرف زراره را این جور معنا کنیم نه آن جور که حضرت امام معنا میکردند ظاهراً فرار از بحث نیست و جواب طیار را حسابی زراره داده، ظاهراً طیار رفته روی واقع میگوید آخر این معنا چیست این روایت ها که میگوید یخرج سهم المحق؟ در حالی که سهم المحق لایخرج بالقرعه، میگوییم نه، یخرج سهم المحق را ظاهراً مثل اصول عملیه همین طور که اصول عملیه برای ما تعیین وظیفه میکند قرعه هم برای ما تعیین وظیفه میکند واقع و نفس الامر چیست؟ هر چه میخواهد باشد یک روایتی راجع به بینه داریم درجاتشان عالی عالی تر استاد بزرگوار ما آقای بروجردی بعضی اوقات با یک تناسبی این روایت را میخواندند میفرمودند پیامبر اکرم میفرماید من به واقع و نفس الامر حکم نمیکنم نباید هم حکم بکنم اگر پیامبر اکرم قاضی بودند امیر المؤمنین قاضی میشدند به واقع که حکم نمیکردند میگفت انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان وقتی دو تا شاهد شهادت دادند من میگویم این مال این آقای مدعی اما واقع و نفس الامر چیست؟ پیامبر اکرم میگفتند کار به آن نداریم بله اگر این مدعی مال مردم را بخورد یک پاره آتش میشود در دنیا آتش است در آخرتش هم جهنم است ، من حکم میکنم به حسب ظاهر لذا باب اصول عملیه تعیین وظیفه در ظرف شک است اگر قرعه جا داشته باشد موضوع پیدا بشود موضوعش القرعه لکل امر مشکل است راستی امر مشکل باشد راستی هیچ کار نشود بکنی قرعه بکش طبق قرعه عمل بکن این برای تو مباح است به آن میگوییم مباح ظاهری اگر زراره این جمله را آورده بود خیلی عالی میشد اگر زراره این جور میگفت میگفت که اذا کان کذلک جعل معه سهم مبیح ظاهری، همین مرادش است اما اگر این لفظ ظهور را میآورد دیگر حسابی جواب طیار را داده بود دیگر نوبت به اشکال استاد بزرگوار ما حضرت امام هم نمیرسید و درست زراره جواب داد و آن این است که قرعه مثل کل شیی طاهر است قرعه مثل مدعی و قسم است همین جور که اگر قسم بخورد حاکم خانه را به او میدهد قسم میخورد این خانه مال من است حاکم به او میدهد خب بر این میشود مباح ظاهری یعنی ماها توی این خانه میتوانیم نماز بخوانیم ماها میتوانیم این خانه را بخریم اما این خانه واقعا مال این است یا نه؟ اگر قسمش راست باشد خانه مال این است اگر قسمش دروغ باشد یک پاره آتش میشود به قول پیامبر اکرم هم برای دنیا هم برای آخرتش لذا این یخرج سهم المحق معنایش این است این هفت هشت ده تا روایت زراره هم معنا کرده اگر یک کلمه ظاهر زراره آورده بود دیگر خیلی عالی بود اما حالا هم که نیاورده مرادش همین است.
باز هم روی آن فکر بکنید تا فردا انشاء الله.
وصلی الله علی محمد وآل محمد