موضوع : قاعده قرعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
یکی از قواعد فقهیه که مرحوم آخوند بعد از اسصحاب اشارهای به آن دارند قاعده قرعه است فقهاء معمولا توی سر این قرعه زده اند و این قرعه را حتی مثل صاحب جواهر میفرمایند اصلا حجت نیست مگر این که روایتی بر طبق آن باشد عمل اصحابی بر وفق آن باشد، مرحوم آخوند در کفایه هم همین کار را میکنند، مرحوم شیخ انصاری هم همین کار را میکنند یعنی در وقتی برویم در میان فقهاء مثل صاحب جواهر مثل شیخ انصاری در اصول مثل مرحوم آخوند در کفایه و این کسانی که کتاب عروه نوشتهاند میبینیم که قرعه پشمی به کلاهش نیست پیش فقهاء اهمیت به قاعده قرعه ندادهاند در حالی که قرعه یک قاعده عقلایی است که عقلاء به آن عمل میکنند قرآن هم امضایش کرده است همیشه هم این قاعده قرعه بوده است لکل امر مشکل اگر توی بن بست واقع شدند عقلاء قرعه میکشند و قرآن روایات اهل بیت هم این را امضا کرده ، قرآن دو سه جا نقل میکند که بعد آیاتش را میخوانیم روایاتش را میخوانیم این که عقلاء قرعه زدند دیگر بالاتر از حضرت یونس که نمیشود حضرت یونس را قرعه کشیدند با قرعه توی دریا انداختند قرآن هم نقل میکند، نقل قرآن بدون ردع قرآن یعنی امضای قرآن، و بنا شد یک کسی را از توی کشتی فدای مابقی بکنند حالا چه باید کرد راستی؟ دیگر گفتند قرعه بزنیم قرعه زدند به نام حضرت یونس در آمد خب حضرت یونس را انداختند توی دریا فدای دیگرانش کردند، قرآن این را نقل میکند ردع هم نمیکند، یک قاعده کلی در قرآن داشته باشید هر کجا یک بنای عقلاء را نقل بکند ردع نکند ردع نکردن دلیل امضاست برای این که رسم قرآن این است اگر خرافت باشد ردع میکند، یک رسم عجیبی رسم معجزه آسایی قرآن شریف دارد که بنای عقلاء هر کجا درست باشد خرافت نباشد یا امضا میکند یا بدون ردع از آن رد میشود اما هر کجا خرافت باشد قرآن شریف ردعش میکند، تقلید کورکورانه را شارع مقدس حسابی ردع میکند در حالی که بنای عقلاست قرآن نقل میکند بنای عقلاء را اما مسخره میکند انا وجدنا آبائنا علی امه و انا علی آثارهم لمقتدون ، دو سه تا آیه در این باره هست هر کجا که قرآن نقل می کند این دو خرافت را ردعش میکند، یا درباره حضرت مریم کی تکفل او را بکند؟ توی خویش و قومها اختلاف بود و بالاخره قرعه کشیدند به نام زکریا آمد قرآن نقل میکند فسا هم فکان من المدحضین و قرآن قبول میکند دیگر، و ما میتوانیم بگوییم قرعه خیلی مهم است اگر از قواعد دیگر مهمتر نباشد کمتر نیست و در میان عقلاء همین طور که اصاله الصحه یک قاعده است و ممضاست قاعده تجاوز، قاعده فراغ یک قاعده است و ممضاست و کارشان است قرعه هم یک قاعده است و ممضاست و کارشان است و شارع مقدس این را نه ردع نکرده بلکه امضا کرده .
نمیدانم چرا نگفتهاند ؟ شما بگویید دیگر، نمیدانم چرا توی دردسر؟ مثل قاعده لاضرر این جور بود قاعده لاضرر توی دردسر عجیبی افتاده بودند اگر یادتان باشد این روایت اطلاق دارد یا نه؟ آیا دلالت دارد یا نه؟ این روایت معارض با آن روایت است و توی قاعده لاضرر بعضی اوقات دیدهام که هفت هشت صفحه روی قاعده لاضرر توی روایتها ان قلت قلت است خب ما گفتیم قاعده لاضرر یک بنای عقلاست وقتی بنای عقلاست این روایتها دیگر ارشاد است تابع مایرشد الیه است نه اطلاق دارد نه تعارض دارد و باید ببینیم که بنای عقلاء در قاعده لاضرر چیست ؟ این روایات هم امضا میکند آن بنای عقلاء را ، در قرعه هم ما همین را میگوییم و قرعه یک بنای عقلاست روایات ما که زیاد هم هست قرآن هم که چند تا آیه هست این روایتها آن آیات امضا میکند دیگر نه اطلاق دارد نه تعارض دارد همه اینها ارشاد به حکم عقل است امضای حکم عقل است و این همه دردسر که در باب قرعه برای ما درست کردهاند که یک مقدارش را بعد صحبت میکنیم علی الظاهر این دردسرها لازم نباشد.
احکام را کسی نمیگوید قرعه لذا لکل امر مشکل یعنی موضوعات یک مجتهد نداند حکمش چیست قرعه بکشد مسخرهاش میکنند ، نه بنای عقلاء روی آن است اصلا عقلاء در احکام که قرعه ندارند شارع مقدس هم در احکام قرعه ندارد قرعه مربوط به موضوعات است و لکل امر مشکل یعنی موضوعات ، بعد هم اصلا احکام امر مشکل نداریم ما در اسلام جوری برای ما درست کردهاند در احکام اصلا امر مشکل ما نداریم یک جا پیدا کنید امر مشکل ، اگر امر مشکل پیدا کردیم آن مرجع تقلید نیست آن مجتهد جامع الشرایط نیست مجتهد جامع الشرایط این است که با قواعد بتواند مسئله را حل بکند علینا القاء الاصول و علیکم التفریع اصول را به ما گفتهاند و کتاب و سنت و عقل و اجماع روایات اهل بیت مخصوصا ما هم طبق آن باید عمل بکنیم، القرعه لکل امر مشکل یعنی توی بن بست، در احکان که بن بست توی کار نیست ، اصلا حالا بن بست هم بگویید توی کار است ولی اصلا القرعه لکل امر مشکل عند العقلاء در موضوعات است و عند الفقهاء هم در موضوعات است اصلا القرعه لکل امر مشکل انصراف دارد از احکام هم پیش عقلاء هم پیش شارع مقدس اسلام لذا نه عامی داریم تا بخواهیم تخصیص بزنیم نه مبهمی داریم تا بخواهیم رفع مبهم بکنیم اگر توی روایات ما یک ابهامی باشد در آیات یک ابهامی باشد کسی نتواند تمسک به آیات بکند کسی توی روایات گیر باشد میگوییم ما احتیاج به این ها نداریم ، همان عدم ردع برای ما بس است قرعه یک امر عقلایی است همین که شارع مقدس ردعش نکرده باشد برای ما بس است در حالی که امضا شده در روایات فراوانی گفتم قرآن هم امضایش کرده همین که قرآن ردعش نکند یعنی امضا، این مطلب اول است که این مطلب اول را بزرگان نمیدانم چرا نگفتهاند لذا توی دردسر افتادهاند این را ما در همه قواعد داریم من جمله قاعده قرعه، اصلا باید بگوییم که چندین هزار قاعده داریم که مرحوم آقای بجنوردی 100 تایش را مثلا فرمودهاند و تمام این قواعد عقلایی است نه تعبدی نه شرعی، بله مثلا قاعده رضاع که آن هم اصلا نمیدانم قاعده است یا نه؟ تمام این قواعد قواعد عقلایی است وقتی تمام قواعد قواعد عقلایی شد قواعد فقهی ما باید به آن بگوییم قواعد عقلایی ما، دیگر اگر روایت داشته باشد ارشاد است اگر هم روایت نداشته باشد با عدم ردع کفایت میکند دیگر بالاترین قاعده ما حجیت خبر واحد است روایت نداریم یا آیه نداریم مرحوم شیخ خب میدانید آیات را همه را نقل کردهاند همه آیات را دلالتش را رد کردهاند .
خب استنباط احکام میکنیم دیگر یعنی ما از قاعده فراغ چقدر مسائل استنباط میکنیم، ما از قاعده قرعه چقدر موضوعات را درست میکنیم برای احکام ، موضوع را درستش میکنیم وقتی موضوع درست شد حکمش حکم شرعی بار بر آن میکنیم و معنایش هم همین است که قواعد فقهیه لاستنباط الاحکام الشرعیه ما توی اصول قاعده قرعه را درستش میکنیم وقتی گفتیم یک قاعدهای داریم توی اصول، حجت ، الان داریم توی آن بحث میکنیم این را می بریم توی فقه هر کجا موضوع مشکلی پیدا کردیم یعنی موضوع لاینحل، مشکل یعنی لاینحل موضوع لاینحل پیدا کردیم قرعه میکشیم شارع مقدس میگوید این قرعه تو جایز است بنابراین مال می شود سه قسمت وقتی قسمت شد یک قسمتش مال این است یک قسمت مال آن، مالکیت میآید روی این قرعه یعنی احکام فراوانی روی این قرعه میآید همین تقسیم مالی که گفتهاند، یک دو سه تا قطعه زمین است اختلاف بین اینهاست کدام را کی بردارد ؟ چه جور بردارد ؟ مسئله لاینحل شده میگویند آقا نزاع که ندارد قرعه بکشید بنام هر کسی آمد آن زمین مال آن ، وقتی قرعه کشیدند دیگر نمیتواند هم از آن برگردد اتفاقا قرعه یک عقد لازمی هم هست دیگر باید زمین را قبول بکند ولو گول هم خورده به حسب ظاهر دیگر باید زمین را قبول بکند میشود مالک آن زمین، آن طرفی را هم آن میشود مالک مطلب خوبی است اگر از من بپسندید ولو بزرگان نفرمودهاند گفتم معمولا وقتی توی قاعده قرعه برویم مرحوم آخوند هفت هشت سطر بیشتر ندارد اما همین هفت هشت سطر همه توی کله قرعه با پتک علمی میزند و خرابش میکند حتی میرسد به آن جا که مشهور شده میگویند قرعه اگر دلیلی بر طبقش باشد به قرعه عمل کند والا نه، معنایش این است که به آن دلیل عمل بکن چرا به قرعه عمل بکنی؟ در حالی که الان من میگویم قرعه یک امر مهم قاعده مهمی است خیلی جاها با قرعه مسئله حل میشود حالا فقیه باشد و در منازعات که این مسئله بعد ماست که بعضی گفتهاند که قرعه مختص به فقیه است مختص به قاضی است فقیه این جا یعنی قاضی، بعضیها گفتهاند نه مختص به متنازعین است آن جا که دعوایی باشد، بعضیها گفتهاند نه، چرا راجع به فقیه باشد؟ راجع به قاضی باشد؟ چرا راجع به متنازعین باشد؟ القرعه لکل امر مشکل راستی یک امر مشکل شده نزاع هم با هم نداریم میگوییم بیا قرعه بکشیم به نام هر کسی شد مال آن، این جمله القرعه لکل امر مشکل ولو روایت است اما این روایت عقل است عقل ما هم میگوید القرعه لکل امر مشکل.
حالا یک اموری بر این جا بار است که بزرگان گفتهاند امر اول همه قواعد مقدم بر قرعه است چه امارات چه اصول لذا این قرعه آن جا جاری است که اماره نداشته باشیم آن جا جاری است که اصل نداشته باشیم آن جا جاری است که قاعده فقهی قاعده عقلی نداشته باشیم همه امارات مقدم بر این است همه اصول من جمله اصول عملیه مقدم بر این است همه قواعد فقهیه من جمله قاعده تجاوز قاعده اصاله الصحه قاعده ید مقدم بر این است چرا؟ للورود که در باب قاعده لاضرر ورود را معنا کردیم حالا به عبارت دیگر برای تخصیص برای این که آن میگوید القرعه لکل امر مشکل استصحاب میگوید تو مشکل نداری، القرعه لکل امر مشکل، بینه و شهادت میگوید تو مشکل نداری ، القرعه لکل امر مشکل قاعده ید میگوید تو مشکل نداری ، میشود یا حکومت یا ورود ، میشود نتیجه التخصیص ، میشود تخصیص، این جور میشود القرعه لکل امر مشکل الا در باب قواعد و در باب اصول و امثال اینها اما اسمش را میگذاریم ورود مثلا حتی اسمش را میگذاریم تخصص ببینید میشود اسمش را گذاشت تخصص؟ فرق بین تخصص و ورود این است میگوید اکرم العلماء شما میگویید خب زید جاهل از این اکرم العلماء از موضوع اکرم العلماء بیرون است چرا؟ برای این که حکم را اصلا از اول الامر نمیگیرد میگویند تخصص یعنی وجدانا زید جاهل از اکرم العلماء بیرون است ، یک دفعه میگوید اکرم العلماء اما زید فاسق را میگوید که انه لیس بعالم میشود ورود یعنی همان تخصص است الا این که اعمال تعبد شده ، آن جا که وجدانی باشد تخصص است آن جا که اعمال تعبد شده باشد میشود ورود، لذا اکرم العلماء آن زید عالم را که میگوید لاتکرم یا با این لسان، با لسان موضوع میگوید که زید لیس بعالم به این میگویند ورود همین جا اگر کسی بگوید که این اکرم العلماء زید لیس بعالم این نظارت دارد بر اکرم العلماء میشود حکومت، نتیجه التخصیص است نتیجه الورود است اما چون نظارت دارد به آن میگوییم حکومت، گاهی هم میگوید اکرم العلماء الا زید الفاسق به آن میگوییم تخصیص، همهاش بر میگردد یا به تخصص یا به تخصیص اما خب یک اصطلاحی هست که از همین جهت هم مرحوم شیخ انصاری توی مکاسب خیلی جاها آن ورود را میگوید که حکومت ، آن حکومت را میگوید ورود حتی خیلی جاها مرحوم شیخ همان ورود را میگویند که تخصیص این ها برای خاطر این است که لبّاً یا تخصیص است یا تخصص اما اصطلاحا اگر دلیلی ناظر بر دلیل دیگری باشد به قول بعضی از بزرگان اگر چشمک به آن بزند میشود حکومت اگر چشمک دار نباشد موضوع را از بین ببرد میشود ورود اگر حکم را از بین ببرد میشود تخصیص، حالا مانحن فیه چیست ؟ میگوید القرعه لکل امر مشکل قاعده تجاوز را بسنجیم با این القرعه لکل امر مشکل میگوید تو مشکل نداری میشود ورود که همان تخصص است دیگر یا میشود حکومت یعنی بسنج قاعده تجاوز را، قاعده را لفظش را بسنج با القرعه لکل امر مشکل نظارت دارد میشود حکومت، بالاخره میشود تقدم، تقدم دلیل علی دلیل آخر اگر با اصطلاح بیاییم جلو میشود ورود اگر بدون اصطلاح بیاییم جلو میشود تقدم دلیل علی دلیل آخر، لذا مطلب امروزمان این شد که تمام امارات و اصول و قواعد فقهیه ورود دارد حکومت دارد بر القرعه لکل امر مشکل، دلیل حکومت دارد بر دلیل دیگر، تمام ادله حکومت دارد بر ادله قاعده قرعه.
دو سه تا از این مطلبها هست انشاء الله دیگر برای فردا.
وصلی الله علی محمد و آل محمد