موضوع : قاعده لاضرر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
فصل دومی که در قاعده لاضرر آمده است مرحوم شیخ انصاری یک اشکالی کردهاند و نمیدانم چرا نتوانستند جواب بدهند؟ ملتزم به اشکال شده اند و از قضیه گذشتهاند فرمودهاند خب لاضرر و لاضرار به ما میگوید هیچ کس به هیچ کس نمیتواند ضرر بزند خب این درخت سمره را که پیامبر اکرم کندند دستور دادند بکنند در مقابلش بیندازند این ضرر بود دیگر و پیامبر اکرم ضرر زدند به سمره این را چکارش بکنیم؟ لاضرر و لاضرار خود این شأن نزول ضرر بوده است، نمیدانم چرا؟
مرحوم شیخ انصاری جواب میدهند که حالا اشکال هم وارد باشد به اصل قانون اشکال وارد نیست میدانیم هم پیامبر اکرم هر کار بکند درست کرده یعنی در حقیقت ملتزم به اشکال شده اند و این خیلی عجیب است از مرحوم شیخ و جوابش همان است که سابقا گفتیم که آقا این قضیه سمره یک حکم حکومتی است خب حکم حکومتی پیامبر اکرم باید ضرر بزنند مثل آن جاست که پیامبر اکرم باید حد بزنند پیامبر اکرم باید یک کسی را بکشند ، قاتل را باید کشت این سمره لجوج را باید سرجایش نشاند سرجایش نشاندن به چیست؟ این که پیامبر اکرم حکم حکومتی بکنند بگویند که برو درخت این را بکن بینداز در مقابلش، بعد هم پیامبر اکرم تمسک کردهاند به لاضرر و لاضرار یعنی من حکم حکومتی میکنم دلیلم هم لاضرر و لاضرار است اما این که ضرر به این می زنم این ضرر را باید به این بزنیم یعنی حکم حکومتی به عبارت دیگر پیامبر اکرم ضرر زدهاند به کسی به عنوان این که حاکم بوده است و این در حقیقت باید بگوییم اصلا ضرر نبوده است، در جلسه قبل گفتیم که اصلا ضرر نیست برای این که یک کسی را بکشند و لکم فی القصاص حیوه یا اولی الالباب گفتیم اصلا این کارهایی که حکومت میکند یک کسی را حد میزند ضرر است اما این واقعا ضرر نیست وقتی که بسنجیم با این که این حاکم میخواهد تأمین امنیت بکند میخواهد قلع ماده فساد بکند دست دزد را می برد برای این که دیگر دزدی در میان جامعه نباشد سمره را سر جای خودش می نشاند درختش را میکنند میاندازند دور و میگویند که لاضرر و لاضرار یعنی تو سمره که میخواهی ضرر بزنی اما من که به تو ضرر میزنم این دیگر ضرر نیست در حقیقت پیامبر اکرم ضرر نزدند، همین جور که فاقلع که برو درختش را بکن پیامبر اکرم با کارشان دفع فساد کردند رفع فساد کردند و رفع فساد و دفع فساد دیگر نمیتوانیم بگوییم ضرر است، عرفا دیگر ضرر نیست به عبارت دیگر جلوی این ظالم را گرفتند جلوی ظلمش را گرفتند به قول ایشان جلوی قلدریش را گرفتند و این دیگر عرفا ضرر نیست یعنی آیا پیامبر اکزم به این ضرر زدند یا نه؟ بگوییم که بما انه سمره است خب بله ضرر دید اما بما این که ظالم است ضرر نیست ، لذا عرف حاکم عادل را نمیگوید ظالم، اگر شما بخواهید درستش بکنید و مثل مرحوم شیخ ملتزم به اشکال بشوید باید بگویید که حاکم عادل ظالم است اما قانون اهم و مهم میگوید این ظلم جایز است این است ؟ دست دزد را بریدن این حاکم ظلم کرده اما باید این ظلم را بکند؟ 100 تا تازیانه به این زدن یا همین قلدر را جلوی این قلدریش را گرفتن پیامبر اکرم ظلم به این کردند؟ یا این که نه پیامبر اکرم بما انه حکم حکومتی این دیگر لیس بضار لیس بمضر لیس بظالم، در جلسه قبل مفصل در این باره صحبت کردیم اگر شما بگویید که این حاکم عادل مثل پیامبر اکرم این کاری که کردند ضرر زدند عرفا حرف مرحوم شیخ درست میشود و ملتزم به اشکال میشوند الا این که جواب میدهیم که بله این ظلم است اما ظلم به جا، لاضرر و لاضرار استثناء خورده تخصیص خورده که مرحوم شیخ دیگر این جمله را هم نمیگویند ای کاش فرموده بودند که بله ضرر است الا این که لاضرر تخصیص خورده و این را مرحوم شیخ هم نمیگویند نمیدانم چرا این جمله را دیگر ایشان نفرمودهاند ؟ که لاضرر و لاضرار این کاری که پیامبر اکرم این گونه موارد اگر بگویید کار پیامبر اکرم ضرر بود اما اگر بگویید عرفا کار حکومت ضرر نیست بلکه نفع هم هست ولکم فی القصاص حیوه یا اولی الالباب و این عرفا ضرر نیست پس پیامبر اکرم ضرر نزدند با حکم حکومتیشان دفع ضرر رفع ضرر کردند، این جور که در جلسه قبل گفتیم این بود، جلسه قبل فصل اول ما اشکال همین بود که آقا یک ضررهای فراوانی هست پس لاضرر و لاضرار را چه جور درستش بکنیم؟ برای این که خمس و زکات و کفارات و جهاد و قضیه سرقت و قضیه حد و قضیه قصاص اینها همه ضرر است پس لاضرر و لاضرار را چه جور درست بکنیم ؟
ما جواب دادیم این ها هیچ کدام ضرر نیست عرفا و کار حکومت ضرر نیست عرفا، دیگر خواه ناخواه جواب مرحوم شیخ هم در این فصل داده میشود و آن این است که پیامبر اکرم اصلا ضرر نزدند برای این که دفع ضرر دیگر ضرر نیست اگر کسی حرف ما را قبول نکند باید بگوید ضرر است اما لاضرر تخصیص خورده، لا ضرر تخصیص خورده این جور میشود لاضرر و لاضرار الا فی باب زکات الا فی باب خمس الا در افعال حاکم در قصاص در دیات.
ایشان میگویند ضرر نوعی بر ضرر شخصی مقدم است معنایش این است که لاضرر و لاضرار تخصیص خورده به آن جاهایی که یک مصلحتی در کار باشد که آن ضرر باید زده بشود میشود تخصیص ، قانون اهم ومهم، اما این جوری که ما رفتیم جلو و ما گفتیم گفتیم اصلا عرفا کار پیامبر اکرم ضرر نبوده برای این که اگر دفع فساد باشد رفع فساد باشد لایصدق این که آن مضر، رجل مضار لذا پیامبر اکرم فرمودند یا سمره انت رجل مضار، به انصاری گفتند فاقلع، اگر حرف مرحوم شیخ انصاری درست باشد آن سمره بگوید یا رسول الله انت رجل مضار ظاهراً نمیشود گفت دیگر، انت رجل مضار پیامبر اکرم به سمره خوب میتوانند بگویند اما سمره بخواهد به پیامبر اکرم بگوید عرف نمیپسندد معلوم میشود که قلدر را سرجایش بنشانیم ظلم نیست ضرر نیست از همین جهت هم به حاکم عادل نمیشود گفت ظالم اما این ظلمش به جاست ، ظاهراً نمیشود دیگر، نمیشود به پیامبر اکرم بگوییم که شما گفتید سمره رجل مضار ما هم به شما میگوییم رجل مضار، آن رجل مضار برای این که مزاحم آن انصاری بوده شما هم رجل مضار درخت این آقا را قطع کردی، ظاهراً درست نیست دیگر وقتی درست نشد به شیخ عرض میکنیم آقا این که شما ملتزم به اشکال شدی و گفتی که میشود به پیامبر اکرم بگوییم انت رجل مضار ظاهراً حرف مرحوم شیخ انصاری درست نیست تا ملتزم به اشکال بشویم، این هم فصل دوم.
فصل سوم این است که این قانون لاضرر مثل سایر قوانین از احکام ثانویه است از احکام اولیه نیست.
ما یک احکام اولیه داریم مثل این که نماز واجب است مقارنات نماز هم یکی این که باید بایستد نماز بخواند یک حکم ثانوی داریم که میآید میگوید این نماز که واجب است باید هم ایستاده باشد اگر نتوانی بنشین و نماز بخوان اگر آن حکم ثانوی را نداشتیم اذا انتفی الجزء انتفی الکل میگفت اصلا نماز لازم نیست بخوانی، اذا قمتم الی الصلوه فاغسلو وجوهکم و ایدیکم الی المرافق حالا یک کسی چشمهایش درد میکند و نمیتواند وضو بگیرد اگر تیمم نداشتیم میگفتیم وضوساقط است دیگر خواه ناخواه فاقد الطهورین است نماز هم ساقط است اما احکام ثانویه میآید حکومت پیدا میکند بر این احکام اولیه، لذا حکومت پیدا میکند یعنی چه؟ به منزله استثناست میگوید که نماز برای مختار ایستاده، برای مکره رفع با ما استکرهوا الیه نشسته لذا همه این قواعد که خیلی هم هست شاید بیش از 100 تا قاعده بعضی از بزرگان که 700 قاعده درست کردهاند همه اینها از احکام ثانویه است یعنی حکم اولی اول جعل شده حکم دوم روی حکم اول نظارت پیدا کرده.
مشهور در میان بزرگان گفتهاند حکومت، گفتهاند احکام ثانویه حکومت دارد بر احکام اولیه .
این حکومت خوب است معنای حکومت این است که نظاره دلیل علی دلیل مثل همین مثالهایی که میزنند نماز واجب است قیام واجب است الا در حال ضرورت ، این الا در حال ضرورت این لا ضرر و لا ضرار نظر دارد به اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا به اقیموا الصلوه به عبارت دیگر اگر اقیموا الصلوه نباشد لاضرر و لاضرار در باب نماز لغو میشود، نظاره دلیل علی دلیل، و این قواعد ثانویه همه همه نظارت دارد بر قواعد اولیه یعنی احکام اولیه جعل میشود بعد از آن که جعل شد یک احکام دیگری میآید نظارت پیدا میکند بر آن احکام اولیه، تقریباً واقعا تخصیص است یعنی حکومت با تخصیص هیچ تفاوت ندارد فرقش این است که اگر نظارت نداشته باشد لفظا به آن میگوییم تخصیص، مثل این که میگوید نماز بخوان وضو بگیر الا در حال ضرورت این میشود تخصیص اما گاهی نه، مستقل است میگوید لذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق بعد میگویدکه ان لم تجدوا ماء فتیمموا صعیدا نظر دارد لفظا وقتی دو تا را بدهیم دست عرف میگوید که این حکومت دارد بر آن، حکومت یعنی نظارت این نظارت دارد بر آن، لذا فرقی بین حکومت و تخصیص نیست حالا یا بگویید تخصیص اگر هم اصطلاح اصولی میخواهید بگویید بگویید قوانین ثانویه من جمله قاعده لاضرر حکومت دارد بر قواعد اولیه .
اما این جوری که تمامش کردیم باید بگوییم ورود، نباید بگوییم حکومت برای این که ما این طور اول وارد شدیم ندیدم کسی بگوید اما مثل این که پذیرفتیم باید بگوییم گفتیم که این قاعده لاضرر مثل سایر قواعد اینها قواعد عقلایی هستند یعنی عقلاء قاعده لاضرر دارد شارع مقدس آن را امضا کرده لذا گفتیم لاضرر و لاضرار نه اطلاق دارد نه اخذ به خصوصیتش میتوانیم بکنیم ، تابع مایرشد الیه است باید ببینیم که عقل ما راجع به قاعده لاضرر چقدر دلالت دارد چقدر حکم دارد .
خب وقتی چنین باشد دیگر لسان ندارد لسانش همان قاعده عقلی است دیگر میشود ورود پیدا میکند بر احکام اولیه معنای ورود این است که میآید تعبدا موضوع را از بین می برد ، تخصص است فرق بین تخصص و ورود همین است یک دفعه تخصص قطعی است یقینی است به آن میگوییم تخصص مثل اکرم العلماء راجع به زید جاهل خب این تخصص است برای این که زید جاهل را میدانیم عالم نیست اما یک دفعه ورود است اکرم العلماء زید جاهل را می گوید انه عالم یا اکر العلماء زید فاسق را میگوید انه لیس بعالم به این میگویند ورود یعنی همان کار تخصص را میکند فرقش این است که تخصص یک امر یقینی است اما ورود یک امر تعبدی است هر دو موضوع بر است یک کدام موضوع بر است یقینی ، یک کدام موضوع بر است تعبدی به آن میگوییم ورود لذا نتیجه ورود تخصص است تخصص با ورود تفاوتی ندارد حکومت با تخصیص تفاوتی ندارد وقتی چنین باشد دیگر قاعده لاضرر بلکه همه قواعد میگوییم ورود دارد بر احکام اولیه برای این که در حقیقت آن قاعده عقل میآید و وقتی قاعده عقلی آمد موضوع را تعبدا ضیقش میکند تعبد عقلی تعبد عقلایی اگر هم میخواهید بگویید روی آن فکر بکنید تا فردا اگر هم میخواهید بگویید اصلا نه، اگر این جور بیاییم جلو اسمش را میگذاریم تخصص، ورود هم نمیگوییم برای این که عقلا وقتی موضوع را برد معنایش این است که یقینا موضوع رفته.
لذا در حقیقت این جور میشود وضو بگیر عقل ما میگوید که اگر ضرر داشته باشد اصلا نه خب معنایش این است که وضو نگیر یقین دارم وضو باید نگیرم چرا؟ با قاعده لاضرر، قاعده لاضرر چیست؟ قاعده عقلی است دیگر ورود هم نگوییم به آن بگوییم تخصص حالا یا ورود یا تخصص، این طور که ما جلو آمدیم میشود ورود آن طور که آقایان جلو آمدند میشود حکومت، تفاوت نمیکند، علی کل حال قاعده لاضرر مثل سایر قواعد همه همه مقدم بر احکام اولیه است .
حالا باز هم نتیجه عملی ندارد برای این که بالاخره قواعد ثانویه مقدم بر قواعد اولیه است و تا قواعد ثانویه بیاید قواعد اولیه دیگر نمیتواند کار بکند حالا یا بگویید حکومت یا بگویید ورود یا بگویید تخصص.
بله یک حرف دیگر هست این را فکرش را بکنید ببینید درست است یا نه؟ و آن این است که چون لاضرر لفظی است ولو این که ارشادی است اما بالاخره این لفظ را میخواهیم با لفظ بسنجیم پس میشود حکومت پس حرف آقایان که میفرمایند قواعد ثانویه مقدم بر قواعد اولیه است آن جاها که لفظ اصلا نداشته باشیم و اما اگر لفظ باشد ولو آن قاعده ثانوی عقلی باشد کار به عقل نداریم لفظ را می سنجیم با لفظ اذا قمتم الی الصلوه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق لاضرر و لاضرار ، لاضرر و لاضرار به نسبت اذا قمتم الی الصلوه میشود حکومت برای این که نظارت پیدا میکند، لذا حرف ما می شود سالبه به انتفاء موضوع، حرف بزرگان که گفتهاند قواعد حکومت دارد بر قواعد اولیه جا می افتد.
فصل سوم برای فردا این است که حرف خوبی هم هست این که تقدم قواعد بر قواعد اولی آن جاهاست که قواعد اولی اقتضا دار باشد نه علت تامه شرحش برای فردا انشاء الله.
وصلی الله علی محمد وآل محمد