موضوع : اگر فتوای میت با فتوای حی تعارض کند؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
یک مسئله مشکلی هست و این مبتلا به هم هست اگر مرجع تقلید مرد و این مراجعه کرد به یک مرجع تقلید دیگر و این دو با هم اختلاف فتوی داشتند ، یک مدتی این نماز خوانده طبق فتوای گذشته، الان مجتهد فعلی میگوید این نماز تو باطل است آیا این نمازهای خوانده اعاده و قضا دارد یا نه؟ از این به بعد باید طبق فتوای این مجتهد عمل بکند؟ ولو این که میداند روی فتوای این مجتهد این نمازهایی که خوانده باطل است اما اعتنا نکند نمازهای گذشته صحیح است این نمازهای آینده باید طبق مجتهد بالفعل باشد.
همچنین احکام وضعیه مجتهد قبلی یک چیزهایی گفته و این عمل کرده الان این مجتهد میگوید که آن چیزها درست نیست حالا روی فتوای این مجتهد دوم خانه نجس است باید این خانه را آب کشید یا نه؟ معاملهای کرده الان این مجتهد میگوید این معامله باطل است آیا باید دو دفعه این معامله را درستش کرد یا نه؟ ازدواج کرده با فتوای مجتهدی الان این مجتهد میگوید این عقد باطل است حالا دو دفعه باید عقد را بخواند؟ یا همان عقد قبلی کفایت میکند؟
مشهور در میان اصحاب گفتهاند که نه، چه در احکام تکلیفیه چه در احکام وضعیه چه در عبادات چه در معاملات اعاده و قضا لازم نیست.
مرحوم سید یک جمله دارد این جمله را انسان توی آن مانده چه جوری معنا بکند؟ ایشان میفرمایند بله گذشتهها گذشته اما اگر آن چیزی که به فتوای این مجتهد باطل است موجود باشد نمیتواند استعمال کند آن وقت مثال می زند به گوسفند، یک مجتهدی میگوید دو تا رگ بریدن شاه رگها را بریدن کفایت میکند این گوسفندی سربریده دو تا رگ را بریده 4 رگ بریده نشده از این گوشت خورده اما این گوشتها یک مقدار باقی مانده حالا آن مجتهد مرده، این مجتهد بعدی میگوید 4 رگ باید بریده بشود، مرحوم سید میگویند این گوشتهای گذشته گذشته، اما این گوشتهای مانده را نمیتواند استفاده بکند ، حالا مثال مرحوم سید چون شاذ است خوب است اما به مرحوم سید میگوییم روی عقدش هم میگویید شما؟ عقدی خوانده است و بچه پیدا کرده و زندگی و حالا مجتهد فعلی میگوید عقد باطل است ، میگویی مرحوم سید برو دو دفعه آقا را بیاور زنت را عقد بکن؟ بعید است دیگر مرحوم سید بگوید لذا مرحوم سید برده است روی یک مثال نادری که میگوید اگر مانده باشد استعمال نکند و اما اگر نمانده است مثل همان گوسفندی خورده شده تمام شده.
مرحوم شیخ انصاری در باب اجتهاد و تقلید مشهور در میان اصحاب گفتهاند که اجزاء، گفتهاند کارهای گذشته چه احکام عبادی چه احکام معاملی لازم نیست نه اعاده نه قضا، از این به بعد باید طبق فتوای مجتهد بالفعل عمل بشود دلیل چیست؟ مرحوم شیخ انصاری میگویند اجماع .
معمولا هم وقتی برویم توی کلمات می بینیم میگویند اجماع ، اجماع مسلم هست اگر یک مجتهدی مرد یا دیروز میگفتیم عدول از مجتهدی به مجتهد دیگر عدول کرد آن اعمال گذشته همه همه طبق آن فتوای مجتهد قبلی درست بوده از این به بعد هم اعاده، قضا ندارد ولو مجتهد دوم بگوید اعمال باطل است.
این اجماع مرحوم شیخ انصاری را هم می بینیم در کلمات زیاد دیده میشود، اجماع ، ضرورت در فقه، سیره متشرعه و امثال اینها .
مرحوم آقای حکیم یک هفت هشت تا دلیل برای اجزاء میآورند نمیتوانند درستش بکنند بالاخره در آخر کار تمسک میکنند به اجماع مسئله را تمامش میکنند.
حق مسئله این است باید بگوییم اجزاء همان مسئلهای که در اصول هست احکام ظاهریه آیا مجزی است از احکام واقعیه یا نه؟ خب مشهور میگویند نه چون مشهور میگویند نه توی مسئله اجتهاد و تقلید مانده اند میگویند که اجماع داریم اما اگر کسی در باب اجزاء بگوید حکم ظاهری این مجزی از حکم واقعی دیگر مسئله صاف میشود، گذشتهها طبق حجت بوده است دیگر حالا گذشتهها را طبق آن حجت اجزاء از این به بعد دیگر حجت نیست طبق حجت بالفعل یعنی این مجتهد طبق این باید عمل بکنیم، گذشتهها چه؟ احکام ظاهریه مکفی از احکام واقعیه ، احکام ظاهریه مجزی از احکام واقعیه .
توی مسئله اجزاء مسئله مشکلی است آن جا و بزرگان هم گیرند مشهور در میان اهل اصول در جلد اول بحثش شده است گفتهاند عدم اجزاء در باب امارات ، اجزاء در باب اصول خیلی هم مرحوم آخوند در این جا پافشاری دارد استاد بزرگوار ما حضرت امام هم همین جورها میگویند در اصول اجزاء، در امارات نه اجزاء، استاد بزرگوار ما آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه میفرمایند اجزاء نسبت هم میدهند به قدماء میگویند قدماء هم، نه اجماعی که مرحوم شیخ انصاری میگویند ایشان میگویند اصلا قدماء میگویند احکام ظاهریه مجزی از احکام واقعیه.
حق مطلب همین است باید همین جورها هم جلو بیاییم، چرا؟ برای این که مثلا اماره این از خود چیزی ندارد طریقیت دارد حالا این اماره اگر مخالف با واقع شد این واقع را نیاورده ، اگر موافق با واقع شد واقع را آورده اما حالا که واقع را نیاورده اعاده و قضا ؟ خب میگوییم نه چرا نه؟ میگوییم بین احکام واقعیه و ظاهریه را چه جوری جمع کردی ؟ همین جور که آن جا جمع کردی ما هم این جا جمع میکنیم و آن رفع ید از تکلیف، ما مکلف به واقعیم اما اگر اماره مخالف با واقع در آمد هیچ چیزی نیاوردهایم اما شارع مقدس هم رفع ید کرده از تکلیف ، چون اماره را حجت کرده چارهای ندارد، نمیشود که اماره را حجت بکند و بگوید هم واقع را میخواهم ، نمیشود که ، اماره را حجت کردی معنایش این است که اگر مخالف با واقع در آمد واقع را نیاوردهام اما تو هم باید رفع ید از تکلیف بکنی ، تقبل ناقص به جای کامل بکنی، خب شماها همه همه آن کسانی که اجزایی باشند آن کسانی که اجزایی نباشند جمع بین حکم واقعی و ظاهری را به همین جور میکنند میگویند اگر مخالف با واقع در آمد عذر است این عذر که معنایش این نیست که گناه نکرده ، اگر موافق با واقع در آمد منجز تکلیف است اگر مخالف با واقع در آمد این معذور است معذور است یعنی مولا رفع ید از تکلیف میکند، تقبل ناقص به جای کامل میکند اسمش را میگذاریم شرط ذکری، خب یک کسی نماز خوانده طبق فتاوی حالا می بیند که مخالف است حتی یقین هم پیدا بکند میگویید که نماز این درست است چرا؟ لاتعاد الصلوه الامن خمس یعنی همه اجزای نماز شرط ذکری است ، شرط ذکری یعنی چه؟ یعنی اگر میدانی، شرط است، اگر نمیدانی ،اصلا شرط نیست ،این هم معنای شرط ذکری است دیگر، در باب نماز که میگوییم که رکن داریم غیر رکن داریم یعنی رکنها شرط واقعی است ، بیاوری نیاوری سهوا باشد عمدا باشد اما مابقی نماز دیگر شرط ذکری است اگر واقع نیامد نماز اعاده و قضا ندارد به این میگوییم شرط ذکری یعنی اگر میدانی و نیاوری نماز باطل است اما اگر نمیدانی و نیاوری یا سهو کردی و نیاوری نماز درست است صد در صد هم نماز مطابق واقع است به عبارت دیگر نماز آن آدمی که یادش رفته بعض نماز را نیاورده مثل مسافر و حاضر است ، نماز این همین است نماز آن هم همین است ، دو تا نماز داریم؟ نه، یک نماز داریم اما این یک نماز برای آن کسی که میداند، یک اجزایی دارد، برای آن کسی که نمیداند، یک اجزایی دیگر، نماز او 10 جزئی است نماز او 8 جزئی است مثل نماز مسافر دو رکعتی است، نماز حاضر 4 رکعتی است به آن میگوییم شرط ذکری ، به قول آقای بروجردی رضوان الله تعالی علیه خب معنای اجزاء یعنی همین بگو شرط ذکری است یعنی اگر مطابق با واقع شد شد اگر مخالف با واقع شد دیگر مولا رفع ید کرده از تکلیف اسمش را میخواهی شرط ذکری بگذاری بگذار اسمش را میخواهی بگویی که اجزاء بگو، اسمش را میخواهی بگذاری اعاده ندارد قضا ندارد بگو ، اسمش را میخواهی بگذاری که قدماء متأخرین همه همه گفتهاند که در باب اجتهاد و تقلید اجزاء آن هم بگو، ما کاری به اسم نداریم آن که میخواهیم بگوییم این است که این یک مدتی طبق فتوای یک مجتهدی عمل کرده، خودش یک مدتی طبق فتوایش عمل کرده حالا فتوی برگشت این فتوی برگشت حجت الان همین است شکی نیست آن حجت قبلی هم دیگر حجت نیست برای این که خب یقین دارد که آن باطل بوده بی خود بوده اما واقع را طبق آن فتوی نیاورده آیا اعاده؟ آیا قضا ؟ نه، چرا نه؟ برای این که شناخت وظیفه عمل کردن به وظیفه آن وقت آن بوده، شناخت وظیفه عمل کردن به وظیفه هم الان همین است ، این تقریری که من میکنم مرحوم آخوند در کفایه، استاد بزرگوار ما حضرت امام در کفایه راجع به اصول گفتهاند لذا راجع به استصحاب اینها میگویند که اجزاء و من به حضرت امام میگفتم بابا جان اگر اجزاء درست است تشخیص وظیفه عمل کردن به وظیفه خب در آن اماراتش هم بگو، چه فرقی میکند؟ اماراتش هم بالاخره این مؤدیات امارات مثل مستصحب می بیند شارع مقدس حجتش کرده دیگر امضا کرده، لذا حالا این را مشهور نمیگویند من راجع به قطعش هم میگویم اجزاء در باب قطع ، قطع پیدا کردم حکم واقعی این است شارع مقدس این قطع من را حجت کرده دیگر، طبق قطعم آوردم حالا دیدم جهل مرکب بوده، مقطوع اصلا توی کار نبوده اما قطع که حجت بوده طبق حجت آوردم وقتی طبق حجت آوردم تشخیص وظیفه عمل کردن به وظیفه، واقع را نیاوردم، حضرت امام توی درسها میگفتند من که نوکر واقع نیستم من نوکر مولا هستم من نوکر حجت هستم طبق حجت، ما نوکر واقع نیستیم، واقع را میخواهم بیاورم میخواهم نیاورم آن که باید بیاورم طبق حجت، لذا من عرض میکنم آقا این حجت اماره باشد اصل باشد یا نه، قطع باشد این قطع چرا بیل به کمرش خورده؟ در باب اجزاء بعضی در باب امارات و اصول اجزایی هستند بعضی که مشهور است من جمله مرحوم آخوند ، استاد بزرگوار ما حضرت امام راجع به اصول اجزایی هستند بعضی هم راجع به امارات راجع به اصول هیچ کدام اجزایی نیستند که این مشهور هم هست اما این قطع بی چاره را زدهاند توی سرش گفتهاند نه تو که اجزایی نیستی ما راجع به امارات و اصول صحبت میکنیم، میگوییم بابا این قطع بالاخره حجت است ان طابق الواقع منجز، ان خالف الواقع معذورم ، در مقدمات که کوتاهی نکردهام، معذورم یعنی چه؟ یعنی گناه نکردهام اعاده و قضا هم ندارد، ان قلت آقا اعاده و قضا تو واقع را نیاوردی پس باید اعاده و قضا، میگویم من واقع را نباید بیاورم، برای این که اگر واقع را نیاوردم فعذر مولا رفع ید از تکلیف میکند تقبل ناقص به جای کامل میکند و در حقیقت آن چه من وظیفه دارم مؤدای امارات است، آوردم ، به آن میگوییم احکام ظاهریه ، سببی هم نیستیم ، بعضیها که مرحوم آخوند نمیدانم درست باشد یا نه؟ مرحوم آخوند نسبت میدهند به قدماء که اینها میگویند احکام ظاهریه احکام واقعیه است تصویب قائلند احکام ظاهریه را راستی حکم میدانند که خب حالا این درست نیست، نه، ما احکام ظاهریه دیگر نداریم این احکام چه امارات چه اصول ان طابق الواقع فمنجز، ان خالف الواقع فعذر ، خودشان هیچ، اسمش را میگذارند طریقیت ، میگوییم خیلی خوب سببیت نه، طریقیت ، اما چرا عدم اجزاء؟
و عجب هم این جاست اگر اجزائی نیستید چرا در باب اجتهاد و تقلید ادعای ضرورت میکنید؟ این اجماعها را که نمیشود ما اجماع تعبدی درست بکنیم و اجماع کاشف از نص معتبر و اینها ، دیگر همهاش از یک جا سرچشمه میگیرد اگر در باب اجتهاد و تقلید میگویید ضرورت هست اجماع هست که اعاده نه، قضا نه، به مرحوم سید صاحب عروه میگوییم آقا شما اگر گفتید در باب اجتهاد و تقلید اجزاء دیگر این گوسفند را نصفش را بخور، نصفش را نخور، نصفش حلال است نصفش حرام است این دیگر یعنی چه؟ مثل عوام مردم که میگوید خرگوش نصفش حلال است نصفش حرام است خب اگر شما قائل به اجزاء نیستید همهاش را بگویید نه، اگر قائل به اجزاء هستید بابا طبق حجت سر این را بریده، حالا بعد فهمیده درست نیست خب آن حجت میگوید درست است دیگر ، آن حجت میگوید درست است آن که سر را بریده این گوسفند درست است الان هم که این میگوید 4 رگ را ببرید اگر گوسفند دیگر را میخواهی 4 رگ را ببر، اما آن گوسفند که دو رگ بریده شده طبق آن حجت است و حلال است و گذشتهها خوردیم درست است آیندهها هم بخوریم همین گوسفند دو رگ اشکال ندارد اما این که بگویی که اگر همه گوسفند را خورید دیگر نه طوری نیست اما نصفش را اگر باقی مانده آن نصف را دیگر بگو نجس است .
مرحوم سید مطلقا میگویند اجزاء ، در اصول نه، ایشان در اصول قائل به عدم اجزاء هستند مثل مرحوم آخوند در کفایه اما همین مرحوم آخوند همین مرحوم سید وقتی میآیند در فقه در باب اجتهاد و تقلید میشوند اجزایی ، میگوییم چرا؟ توی آن میمانند میگویند که عدم اجزاء مطلقا الا در باب اجتهاد و تقلید، در باب اجتهاد و تقلید ضرورت هست ، اجماع هست ، یک اشکال هم به ایشان هست اگر در باب اجتهاد و تقلید گفتید اجزاء خب یعنی در امارات اجزاء بر ای این که این مجتهد فتوی که داده همین جوری که فتوی نداده یا طبق امارات فتوی داده یا طبق اصول ، شما میگویید اجزاء ، آن وقت که میروید توی باب امارات کاری به اجتهاد و تقلید ندارید میگویید امارات عدم اجزاء ، نمیشود که ، همه جا اجزاء چه در باب اصول چه در باب امارات ، من که میگویم در باب قطع هم اجزاء، دلیل اینها هم همان اجزاء، احتیاج به اجماع شیخ انصاری هم نداریم و میگوییم طبق حجت باید عمل بکنیم گذشته ها درست است آینده هم آن حجت از بین رفت حجت بالفعل است مجتهد دوم است طبق فتاوای مجتهد دوم عمل بکن من عقیده دارم اجتهاد و تقلید خوبی شد الحمد لله تمام شد، دیگر مباحثه ما هم شنبه بعد از دهد محرم.
اما نمی دانم آیا قواعد فقهیه بگویم؟ بعضی ها میگویند قواعد فقهیه دو دفعه تکرار کن، یا اصول را از اول بگوییم؟ از اول شروع بکنیم؟
حالا انشاء الله شنبه بعد از عاشورا دو تا قاعده مرحوم آخوند گفتهاند ، نگفتهایم این دو تا قاعده را بگوییم یکی لاضرر ، یکی تقیه ، بعد اگر زنده باشیم و لاضرر و تقیه را گفتیم فکرهایش را بکنیم ببینیم بر گردیم از اول اصول یا قواعد فقهیه را یک دو سال روی آن بحث بکنیم اگر زنده باشیم.
و صلی الله علی محمد و آل محمد