موضوع : آیا تقلید ازمجتهد میت جایز است؟
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
دیروز عرض کردم که مرحوم آخوند دو تا استصحاب در این جا جاری میکنند و هر دو استصحاب ها را هم رد میکنند لذا به قاعده این که اصل عدم جواز تقلید است الا ما اخرجه الدلیل میگویند تقلید ابتدائی ، تقلید استمراری جایز نیست لذا مرحوم آخوند از کسانی هستند که تقلید ابتدائی از میت را جایز نمیدانند بقاء بر تقلید میت را هم جایز نمیدانند، چنانچه استاد بزرگوار ما آقای بروجردی هم چنین بودند تقلید ابتدائی را جایز نمیدانستند تقلید استمراری را هم جایز نمیدانستند.
استصحاب میگوید که هر دو جایز است مثل شیخ انصاری الان از او میشود تقلید کرد یا نه؟ خب در زمان شیخ انصاری که میشد تقلید بکنیم الان هم میتوانیم، این استصحاب.
مرحوم آخوند رد کردند فرمودند که این استصحاب با دقت عقلی خوب است درست است اما با دقت عرفی درست نیست چرا درست نیست؟ قضیه متیقنه نداریم، قضیه متیقنه تو این بود که شیخ طوسی که مرکب از روح است و بدن و الان شیخ طوسی بدن که نیست پس روح هم نیست ، این یک معنای عرفی است که میگوید رأی متوقف بر روح است روح متوقف بر بدن است بدن که نیست پس روح هم نیست ولو با دقت عقلی با ضرورت شرعی روح هست رأی هست معنویات همه هست اما عرف این را نمیگوید، عرف میگوید این مرده دیگر همهاش مرده، که دیروز میگفتم این به مقام شامخ مرحوم آخوند نمیخورد، چنانچه استصحاب دوم را هم که الان عرض میکنم آن دیگر همین است به مقام شامخ مرحوم آخوند نمیخورد اما فرمودهاند دیگر.
که دیروز میگفتم اگر مرحوم آخوند فرموده بودند روح هست اما قضیه متیقنه غیر مشکوکه است این خیلی بهتر بود که قضیه متیقنه ما جسم بوده است و روح حالا هم نیست، مرده، روح هست پس قضیه متیقنه مرکب بوده قضیه مشکوکه مرکب نیست یک جزء از مرکب است این خیلی بهتر بود یعنی به مقام شامخ مرحوم آخوند بهتر میخورد که این را هم دیروز عرض کردم که عرف همین طور که عقل جسم را یک ابزار میداند عرف هم جسم را یک ابزار میداند آن که مهم است توی معنویات روح است که من جمله رأی در روح است مرتبط به روح است و همین جور که عقلا جسم ابزار است عرفا هم جسم ابزار است، بنابراین استصحاب ابتدائی ظاهراً مثل همان امر عقلی که میگوید تقلید ابتدایی جایز است اگر ما غمض نظر بکنیم از آن دلیل عقلی از آن سیره با زهم میگوییم با استصحاب میتوانیم بگوییم تقلید ابتدائی جایز است، فقط چیزی که جلوی ما را میگیرد فقط و فقط همین اجماع است، اگر کسی از اجماع ها عدم خلاف است این اجماعها محتمل الدرکیه مقطوع المدرکیه است بتواند بگوید تقلید ابتدائی جایز است اما خب جرأت میخواهد دیگر ، نفرمودهاند ، گفتهاند که از میزهای بین سنی و شیعه این است سنی میگوید تقلید ازمرده جایز است ابتدائی باشد یا استمراری ، شیعه میگوید تقلید از میت قدر متیقن ابتدائی جایز نیست، این میز بین سنی و شیعه است ، این راجع به استصحاب اول.
مرحوم آخوند یک استصحاب دیگر هم جاری میکند استصحاب برای بقاء بر تقلید میت .
بقاء بر تقلید میت این در کلمات اصحاب نبوده و گفتم میگویند اول کسی که ابداع کرده صاحب فصول است آن ابداع کرده کم کم شهرت به سزاء پیدا کرده که الان محشین بر عروه غیر از آقای بروجردی همه همه میگویند بقاء بر تقلید میت جایز است مگر آن میت اعلم باشد آن حرف دیگری است میگویند بقاء بر تقلید میت جایز است.
خب این مرحوم صاحب فصول چه کرده؟ گفته است آن اجماع که میگوید جایز نیست قدر متیقن دارد دلیل لبی است دلیل لبی ما اطلاق ندارد قدر متیقنش تقلید ابتدائی است اما تقلید استمراری را نمیدانیم جایز است یا نه؟ دلیل عقلی نداریم اجماع هم نداریم استصحاب میگوید جایز است، از این آقا تقلید میکردیم الان نمیدانیم میشود تقلید کرد یا نه؟ کان الان یکون کذلک خب آن اشکال مرحوم آخوند این جا هم هست اما نمیدانم چرا مرحوم آخوند از آن اشکال این جا صرف نظر کرده؟ رفته روی اشکال دیگر راجع به استصحاب ، والا همان اشکالی که در تقلید ابتدائی کردند راجع به استصحاب همان اشکال را این جا هم خب باید بکنند دیگر، باید بگویند که قضیه متیقنه نداریم برای این که این آقا وقتی مرد رأیش هم مرد روحش هم مرد عرفا وقتی مرده دیگر قضیه متیقنه نداریم بگوییم کان الان یکون کذلک ، اما نمی دانم چه شده مرحوم آخوند این اشکال را این جا نمیکنند؟ میبرند یک اشکال دیگر که آن اصلا به مقام شامخ مرحوم آخوند نمیخورد و آن اشکال را در تنبیه دوم هم ایشان متعرض شدهاند و اشکالشان این است که ما در امارات مؤدای امارات مؤدای رای مجتهد مؤدیات همه حتی مؤدیات اصول میگویند ما مؤدیات نداریم ، خبر واحد برای ما حکم درست نمیکند خبر واحد اگر موافق با واقع است تنجز است اگر مخالف با واقع است عذر است اما خود مؤدای خبر واحد چیزی باشد هیچ چیزی نیست مگر حکم ظاهری درست بکنید حکم ظاهری را هم که شما درست نمیکنید خب وقتی چنین شد میگوییم این فتوای مجتهد خودش هیچ چیزی نیست اگر مطابق با واقع است واقع منجز است اگر مخالف با واقع است عذر است خب وقتی چنین باشد قضیه متیقنه اصلا ندارید برای این که قضیه متیقنه باید بگویید این رأی کان الان یکون کذلک ، میگوییم که این واقعیت ندارد این طریقیت دارد و نمی توان بگویی هذا الحکم کان الان یکون کذلک مگر این که اجتهاد را برایش سببیت قائل بشوی، تصویب برایش قائل بشوی بگویی به عدد آراء مجتهدین ما حکم داریم به نام احکام ظاهریه آن وقت میتوانی استصحاب بکنی و اما اگر تصویب قائل نشوی بگوئی مؤدای این رأی مجتهد ان طابق الواقع منجز آن واقع است، ان خالف الواقع عذر است مثل مؤدای خبر واحد است مثل مؤدای اصول است حالا اصول را ایشان در استصحابش حکم ظاهری درست میکند، رفع ما لایعلمون تعیین و ظیفه در ظرف شک است و اما رفع ما لایعلمون ، قاعده ید، قاعده فراغ حتی استصحاب بخواهد برای شما حکم درست بکند، نه، تعیین وظیفه در ظرف شک ، رأی مجتهد هم همین است ، رأی مجتهد هم تعیین وظیفه در ظرف شک ، به مقلد میگویند آقای مقلد حالا که نمیتوانی اجتهاد بکنی تقلید کن، از درد ناعلاجی و اگر نگوییم تعیین وظیفه در ظرف شک لااقل میگوییم مثل مؤدای امارات، طریقیت دارد واقعیت اصلا ندارد، وقتی واقعیت نداشت دیگر ما بخواهیم بگوییم که رأی این کان الان یکون کذلک دیگر رأی این که چیزی نیست اصلا نمیدانیم واقعیت دارد؟ واقعیت ندارد؟ لذا مثلا تسبیحات اربعه بر من در زمانی که این آقا بود تسبیحات اربعه بر من یک مرتبه واجب بود الان یکون کذلک، میگوید اصلا ما حکم نداریم تا بگوییم تسبیحات اربعه بر من یک مرتبه واجب بود، لذا رأی مجتهد مثل خبر واحد است طریقیت دارد برای ما احکام درست نمیکند مگر کسی قائل به سببیت باشد قائل به تصویب باشد آن وقت این استصحاب خوب است.
مرحوم آخوند این حرف را در تنبیه دوم هم میفرمودند الا این که گیر کرده بودند چه جور میشود ما این حرفها را بزنیم، راجع هم اصول هم امارات لذا چون گیر کرده بودند یک ملازمه درست میکردند و بالاخره از مسئله در رفتند، اشکالی که در تنبیه دوم کردند اگر یادتان باشد اما جوابش را رفتند روی ملازمه بین حکم واقعی و ظاهری و نشد درستش بکنیم و بالاخره مرحوم آخوند این جا که با جزم دیگر میگویند این جا حساب ملازمه و اینها نیست حسابی میفرمایند که ما قضیه متیقنه اصلا نمیدانیم داریم یا نداریم ؟ تسبیحات اربعه بر من یک مرتبه واجب بود الان یکون کذلک من اصلا نمیدانم تسبیحات اربعه بر من واجب بود سه مرتبه ؟ یک مرتبه ؟ وضعش چه بود؟ تعدد در آب کر واجب است ؟ واجب نیست، اصلا اصلش اینها همه واقعیت ندارد، آن که واقعیت دارد آن واقع و نفس الامر است آن واقع و نفس الامر را هم که من بلد نیستم چیست؟ لذا این جا میفرمایند که استصحاب تو اصلا واقعیت ندارد قضیه متیقنه نداریم.
خب اگر حرف مرحوم آخوند درست باشد باید مرحوم آخوند بفرمایند که استصحاب مختص به موضوعات است ما استصحاب در احکام نداریم چه در امارات چه در اصول برای این که در امارات طریقیت است در اصول هم تعیین وظیفه در ظرف شک است ما نوکر واقع نیستیم اصلا ، واقع را هم بلد نیستیم اصلا پس بخواهم استصحاب بکنم مودای اماره را مودای اصول را بخواهم استصحاب بکنم جایز نیست لذا لازمه حرف مرحوم آخوند این است که ما اصلا استصحاب در احکام نداریم استصحابها مختص میشود به موضوعات ، که در بیان روایات اگر یادتان باشد نقل کردم بعضی ها گفتهاند حتی مثلا مثل مرحوم آقای حکیم همین جاها نه این جا در باب امارات که آیا ما استصحاب احکام داریم یا نه؟ گفتهاند ما استصحاب در احکام نداریم برای این که قضیه متیقنه نداریم و مرحوم آخوند که این جور نیست مرحوم آخوند روایات را که خواندند فرمودند این روایتها به ما میگوید استصحاب در احکام داریم استصحاب در موضوعات هم داریم ولو این که روایات مربوط به موضوعات است اما مرحوم آخوند فرمودند موضوعات که دخالت ندارد آن که دخالت دارد قضیه متیقنه قضیه مشکوکه است ، لذا این فرمایش مرحوم آخوند این جا منافات با مبنایشان دارد مبنای فقهیشان مبنای اصولیشان که ایشان نمیگویند ما مودای امارات و اصول را مودای اجتهاد را نمیتوانیم استصحاب بکنیم اما این جا فرمودهاند.
اما اشکال عمده به مرحوم آخوند این جا این است که ما کاری به واقع که نداریم ما حجت میخواهیم لاتنقض الیقین بالشک معنایش این نیست که نقض یقین به شک نکن معنایش این است نقض حجت به غیر حجت نکن لاتنقض الیقین بالشک یعنی لاتنقض الحجه بغیر الحجه بل انقضه بحجه اخری، یقین که دخالت ندارد شک که دخالت ندارد آن چه دخالت دارد حجت و عدم حجت است لذا لاتنقض الیقین بالشک هم در باب امارات میآید هم در باب اصول میآید و بالاخره حجت که تمام شد اگر شک کردیم در آن حجت میگوییم نقض یقین به شک نکن، برای این آقا نماز خواندن با یک تسبیحه جایز بوده، حجتش هم فتوای فقیه بوده الان نمیداند آیا این حجت برایش هست یا نه؟ لاتنقض الیقین بالشک میگوید یک تسبیحه کفایت میکرد الان هم کفایت میکند، کاری به واقع نداریم تا مرحوم آخوند بگویند ما واقع نداریم یعنی واقع نداریم یقین به واقع نداریم، میخواهد واقع داشته باشیم میخواهیم نداشته باشیم اصلا ما همه حتی زمان حضور مکلف به واقع که نیستیم ما مکلف به این هستیم احکام را طبق حجج درستش بکنیم ان طابق الواقع منجز است ان خالف الواقع من معذورم زمان امام صادق علیه السلام همین بوده حالا هم همین است زمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه هم همین است زمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه معنایش این نیست که همه باید نماز یقینی بخوانند، نه، نماز طبق حجت، رساله عملیه به این آقا میگوید طبق این رساله تو عمل بکن نمازت دیگر نه اعاده دارد نه قضا، این هم طبق این رساله عمل میکند نه اعاده دارد نه قضا، ما اصلا مکلف به واقع نیستیم تا این که مرحوم آخوند بگویند تو که واقع نداری، واقع نداری چه را میخواهی استصحاب بکنی؟میگویم من حجت دارم کاری به واقع ندارم من مصوبی هم نیستم من قائل به اینکه احکام ظاهریه داریم آن هم نیستم ، تصویبی نه ، احکام ظاهری نه، ان طابق الواقع منجز ان خالف الواقع عذر اینها را هم همه را بلدم اما این آقای مجتهد به من گفته تسبیحات اربعه یک مرتبه بخوان کافی است لذا میگویم هذا ما ادی الیه الحجه و ما ادی الیه الحجه فهو موجب لرفع التکلیف فهذا موجب لرفع التکلیف ، لذا اصلا مرحوم آخوند ما را بردهاند یک جایی که هیچ ربطی به بحث ما ندارد چه در باب امارات چه در باب اصول چه در باب تقلید همه از یک باب است ما مکلف به واقع که نیستیم ما مکلفیم به این که این مؤدای رأی را ، این رأی را، مودای اجتهاد را عمل به آن بکنیم میخواهد زنده باشد میخوهد مرده، زنده که بود تسبیحات اربعه یک مرتبه کافی است من تسبیحات اربعه را یک مرتبه میخواندم واقع را به دست میآوردم؟ ممکن بود این رأیش در حال زنده بودنش هم مخالف با واقع بوده اما برای من یک مرتبه تسبیحات اربعه خواندن حجت است کفایت میکند حالا مرده نمیدانم تسبیحات اربعه یک مرتبه بخوانم یا سه مرتبه ؟ آن حجت میگوید کان الان یکون کذلک.
استصحاب در همه مؤدیات میآید مثل خبر واحد مؤدیات خبر واحد استصحاب دارد دیگر، یعنی طبق این روایت عمل میکردم الان نمیدانم عمل بکنم یا نه؟ خب کان الان یکون کذلک، در حالی که خبر واحد از چه باب حجت است ؟ از باب عقل، از باب بنای عقلاء آن که میگویند استصحاب در حجیات نیست یعنی عقلیات ، یقینیات و الا مؤدیان امارات که همه عقلی است ، مودیات اصول هم همین طور است اصول عملیه را ما میگوییم همه این اصول عملیه عقلی است یعنی بنای عقلاء روی آن است، همه این قواعد فقهیه عقلی است برای این که عقلاء قاعده ید دارند عقلاء قاعده فراغ دارند اصلا ما اصول تعبدی ظاهراًَ نداریم من عقیده دارم ما اصول که در ظرف شک است تعیین وظیفه در ظرف شک ما یک اصول عملی نداریم همهاش عقلی است یعنی همهاش از باب حجج است مؤدیاتش هم استصحاب دارد تقلید هم همین است تقلید هم یک امر فطری است یک امر عقلی است مودایش استصحاب دارد تسبیحات اربعه یک مرتبه بر من واجب بود میخواندم نماز، حالا نمیدانم آیا سه مرتبه واجب است یا نه؟ کان الان یکون کذلک ، و حالا چرا مرحوم آخوند ؟ مرحوم آخوند آن است که به قول آقا همه چیز را به همه چیز نشان داده، اما حالا این جاها بالاخره باید بگوییم نمیفهمیم چه میخواهند بگویند مرحوم آخوند؟ اما علی کل حال آن چه میفهمیم به مرحوم آخوند ایراد وارد است و استصحاب اگر آن دلیل عقلی نباشد ما میگوییم که تقلید یک امر فطری یک امر فطی یک امر سیرهای است فرق هم نیست بین این که از میت باشد یا از حی پس تقلید میت جایز است ابتداءً ، استمرارا، جلوی ما را میگیرد اجماع و بگوییم که آن اجماع میگوید تقلید از میت نکن، اگر حرف من را کسی نشنود بر میگردد تعیین وظیفه در ظرف شک، اصول، استصحاب ، و استصحاب به ما میگوید تقلید ابتدایی جایز است تقلید استمراری به طریق اولی جایز است.
دیگر این جاها چیزی نداریم مرحوم آخوند هم به این جا که میرسند دیگر مطلب را تمام میکنند الا این که چهار پنچ تا فرع هست اینها همه دیگر بحثهای اصولی که نیست همه بحثهای فقهی است دیگر و چهار پنج تا فرع هست که مرحوم سید در عروه متعرض شدهاند نظیر همین فرعهاست و این تا هفته آینده این چند روزه چند تا از این فرعها را بخوانیم خیلی خوب است.
حالا بحث فردا راجع به رجولیت، خیلی بحث خوبی است آیا مجتهد باید مرد باشد ؟ یا اگر هم زن شد از زن میشود تقلید کرد ؟، قاضی باید مرد باشد حالا اگر این بازیهایی که الان درست شده توی قضاوت ما، زن شد آیا میشود یا نمیشود؟ استاندار، وزیر باید مرد باشد حالا اگر زن شد آیا درست است یا نه؟ بحث فردایمان راجع به این است مسئله خوبی است مطالعه کنید لااقل را مستمسک را ببینید مرحوم سید در عروه مسلم گرفتهاند نمیشود دلیل نشدنشان چه باید باشد؟
و صلی الله علی محمد و آل محمد