موضوع : اگر قول مجتهد عوض بشود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
مسئله آخری که در باب اجتهاد متعرض شدهاند مسئله خوبی است مبتلا به هم هست این که اگر مجتهد قولش عوض شد چه باید کرد؟ فتوی داده بود این که یک تسبیحه در رکعت سوم و چهارم کفایت میکند خودش مقلدینش به این عمل کردند حالا فتوی برگشته اینکه باید سه تا تسبیحه باشد ، فتوایش این بود سر را زیر آب کردن در ماه مبارک رمضان اشکال ندارد حالا فتوایش برگشت گفت که نه عمدا هم کفاره دارد هم روزه باطل میشود حالا چه باید کرد؟ در حج فتوی داده بود این که قربانی در منی نشود کفایت میکند حالا از فتوایش برگشته میگوید قربانی حتما در منی باید باشد حالا راجع به حج این چه باید کرد؟ گفته بود معاملات معاطاتی همه جا همه وقت درست است حالا الان میگوید باید بالصیغه باشد چه باید کرد؟
مشهور در میان فقهاء گفتهاند خب فتوای گذشته که خب معلوم است حجت نیست شکی نیست برای این که اصلا دیگر چیزی نیست تا بگوییم حجت ، فتوای گذشته دیگر تمام شد، از این به بعد هم باید عمل به این فتوی کرد آن هم اشکالی نیست برای این که این الان حجت بالفعل است هم برای خودش هم برای مقلدینش لذا آن فتوای گذشته هیچ، فتوای الان حجت است تعارضی با هم ندارد برای این که طولی هم هست الان حجتی ندارد جز فتاوای بالفعلش، در این باره ها حرفی نیست.
اما این گذشتهها آیا قضا دارد؟ آیا اعاده دارد یا نه؟ مشهور در میان فقهاء گفتهاند بله قضا دارد ، اعاده دارد هم برای خودش هم برای مقلدینش، چرا؟ گفتهاند حکم ظاهری کافی از حکم واقعی نیست، توی مسئله اجزاء که در جلد اول کفایه یعنی در مباحث الفاظ مسئله اجزاء را متعرض شدند و مشهور در میان اصحاب میگویند احکام ظاهریه کافی از احکام واقعیه نیست ، لذا مرحوم آخوند هم همین جا میفرماید عدم اجزاء و آن مسائل گذشته دیگر باید اگر در وقت است اعاده ، خارج از وقت است قضا.
مرحوم آخوند آن جا میفرمودندکه عدم اجزاء الا در باب اصول، این جا هم میفرماید عدم اجزاء الا در باب اصول.
استاد بزرگوار ما هم حضرت امام همین حرف مرحوم آخوند میگفتند اجزاء در اصول مخصوصا استصحاب ، عدم اجزاء در امارات .
اما گیر کردند گیرش هم خیلی به جا و آن این است که اگر بخواهیم ما قائل به عدم اجزاء باشیم اختلال نظام لازم میآید، آقا خانهاش را سال گذشته فروخته با یک فتوی، حالا فتوی برگشته بخواهد برود بگوید خانهام را بده مرجع تقلید ما میگوید این بیعی که تو کردهای باطل است ، مثلا به عنوان طهارت خورده است همه جا را ملوث کرده حالا فتوی برگشته است به نجاست، خانه را باید آب بکشد اصلا زندگی به هم میخورد دیگر و این موجب اختلال نظام است لذا مرحوم صاحب فصول گفته در باب معاملات اختلال نظام است اسمش را گذاشته متعلق احکام فرمودهاند چون در باب معاملات اختلال نظام است عسر و حرج است آن جا را بگویید به قاعده عسر و حرج نه با قاعده، قاعده اقتضا میکند عدم اجزاء ، اما چون موجب اختلال نظام است در باب معاملات، در باب معاملات بگویید اجزاء اما در باب عبادات اختلال نظام لازم نمیآید عسر نیست حرج نیست حالا این چهار تا نماز هم بخواند بهتر، روزهاش هم، کفاره که نمیگوییم بدهد روزهاش را هم قضا بگیرد خب یک روزه قضا هم بگیرد لذا صاحب فصول فرمودهاند که اختلال نظام در متعلقات احکام هست اما در عبادات که نیست یعنی در معاملات هست اما در عبادات که نیست بنابراین هر کجا اختلال نظام است میگوییم.
مرحوم آخوند این را هم رد کرده این جا ، در باب اجزاء هم رد کردهاند میگویند نه اصلا اختلال نظام لازم نمی آید کی میگوید اختلال نظام لازم میآید؟ هر کجا که عسر و حرج است آن عسر و حرج بیاید تکلیف را بردارد میخواهد عبادات باشد میخواهد معاملات و اما آن جا که عسر و حرج نیست برای این که عسر و حرج نوعی نیست عسر و حرج شخصی است بر هر کسی عسر و حرج است تکلیف را بردارد آن تکلیف را عسر و حرج بر میدارد نه قاعده اجزاء و عدم اجزاء ، لذا مرحوم آخوند میگویند معاملات حتی هوی علمی هم میکنند و میگویند کلام صاحب فصول لایکون بینا و لامبینا البته نباید جسارت کرده باشند صاحب فصول خیلی ملاست انصافا، اصفهانی هم بوده و نوه آن مرحوم آشیخ محمد تقی مسجد شاهی صاحب هدایه المسترشدین ، یک ملاهای حسابی این مسجد شاهیها تحویل جامعه دادند لذا این فصول انصافا خیلی خوب است یکی از چیزهایی هم که ضرر کردیم مرحوم آقای صدر قم رضوان الله تعالی علیه این فصول را مختصر کرد داد به حوزه، حوزه قبول نکرد بد کاری کرد انصافا، حالا خود حوزه مبتلا شده به این که برای بچهها یک چیزهایی مینویسند میشود کتاب درسی ، ما خیلی رنج می بریم از این حرفها ، لذا مرحوم آقای صدر این فصول را مختصر کرد خیلی چیز خوبی بود انصافا خیلی چیز خوبی بود لذا صاحب فصول انصافا ملاست خیلی عالی است از همین جهت هم مرحوم آخوند به کسانی که خیلی اهمیت میدهد توی کفایه یکی به شیخ انصاری است یکی به صاحب فصول، این قدر که اهمیت به صاحب فصول میدهند این قدر اهمیت به صاحب قوانین نمیدهند در حالی که هر دو خیلی بالا هستند انصافا، اما این جا دیگر یک هو علمی که حرف تو لایکون بینا و لا مبینا، البته حرف صاحب فصول را مرحوم آخوند بد معنا میکنند متعلقات احکام را می برند روی موضوعات در حالی که مرادشان متعلقات احکام موضوعات نیست موضوعات صرفه که اصلا مربوط به شارع مقدس نیست مربوط به فقه نیست همین متعلقات احکام مرادشان چیزی که بیشتر ندارید که این پیامبر اکرم معاملات است دیگر، لذا صاحب فصول رفتهاند روی عسر و حرج ، این را هم مرحوم آخوند نپذیرفتهاند هم در باب اجزاء هم این جا میفرمایند که نه، عدم اجزاء و هر کجا عسر و حرج است آن عسر و حرج شخصی رفع تکلیف میکند مربوط به بحث فقهی و بحث اصولی و بحث نوعی نیست، الا این که خودشان گیر کرده اند میفرمایند در باب اصول در باب استصحاب گفتهاند این جا هم گفتهاند برای این که باب اصول تعیین وظیفه است در ظرف شک و این به وظیفهاش عمل کرده است.
اما این اجزاء در باب اجتهاد و تقلید یک چیز مسلمی است حتی مرحوم شیخ انصاری مرحوم صاحب قوانین، مرحوم شیخ انصاری این اجزاء در باب اجتهاد و تقلید را در هدایه المسترشدین قبول نکردهاند اما در آن کتاب اجتهاد و تقلیدی که نوشتهاند خیلی جز ما میگویند که اجزاء در باب اجتهاد و تقلید و ندیدم کسی در فقه در باب اجتاهد و تقلید مخالفت بکند و بگوید این آقای مجتهد که از فتوایش بر گشته باید اعلام کند به همه همه که آی عباداتتان باطل است معاملاتتان باطل است بروید عباداتتان را قضا کنید بروید معاملاتتان را با هم استرداد بکنید، مرحوم شیخ انصاری در باب اجتهاد و تقلید میگوید بابا این حرفها نیست در باب اجتهاد و تقلید بگو اجزاء و این حرف متینی هم هست یعنی وقتی برویم توی فقه می بینیم که همه همه قائل به اجزاء هستند حتی من در باب اجزاء ایراد داشتم به مرحوم شیخ انصاری میگفتم آقا اگر در باب اجتهاد و تقلید شما میگویید اجزاء اجماعا، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند خب مطلقا بگویید اجزاء برای این که فتاوی دیگر پایهاش امارات است و اصول خب شما میگویید این مجتهد قولش حجت است حکم ظاهریش هم کاشف از حکم واقعی به عبارت دیگر اجزاء، خب معنایش این است که در باب امارات در باب اصول در باب مدارک این مجتهد اجزاء، دیگر چیزی از آن باقی نمیماند لذا ما میگفتیم اجزاء همه جا هست و عرفا هم اجزاء یعنی اصلا به عرف بگویند که اگر تو ده سال فتوای یک کسی را به آن عمل کردی حالا آن آقا از فتوایش برگشته، یا نه، آن آقا مرده یک کسی دیگر پیدا شده علیه او صحبت میکند بگوید این که مراجعه کرد به این مجتهد آن مجتهد دوم هر چه گفته اعاده و قضا این اصلا یک استیحاش فقهی دارد استیحاش عرفی دارد، عرف در باب احکام ظاهریه که مجزی از احکام واقعیه است ، نه سیره است، به عقیده من یک ضرورت است و اجماع مرحوم شیخ انصاری اجماع به جا، درست بلکه باید بگوییم اجماع نه، بالاتر از اجماع سیره است، سیره متشرعه است سیره عقلاست از این که اگر کسی شناخت وظیفه عمل کردن به وظیفه کرد این دیگر نه گناه دارد نه اعاده و قضا دارد، اصلا عرفا اگر یک نوکری حرف مولایش را شنیده است و حسابی شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه و حالا فهمیده که آن کسی که آمده گفته درست نگفته، مولا این را که ملامتش نمیکند نمیکند برای این که تقصیر ندارد و این که بگوید قضا کن اعاده کن جبران کن این هم در میان عرف در میان عقلاء اصلا گفتنش را هم ملامت میکنند لذا ما میگفتیم اجزاء حالا دلیل ما خیلی است حالا دلیل ما این جا دو چیز است یک عسر و حرج این که مرحوم آخوند میفرمایند عسر و حرج شخصی، بله عسر و حرج مربوط به شخص است اما گاهی عسر و حرج نوعی رافع تکلیف نوعی است.
یک مثال بر ایتان بزنم مثل این که دست او زخم است یا دمبلها دارد بالاخره بدن زخم است برای نوع مردم شستن هر روز این مشقت دارد، میتواند بشوید اما مشقت دارد، یک دفعه هم اصلا نمیتواند بشوید حرج دارد خب گفتهاند که توی رساله ها هم الان مینویسند اگر دست زخم است و برای نوع مردم حرج دارد برای این حرج ندارد گفتهاند لازم نیست، تیمم کن نماز بخوان چرا؟ گفتهاند حرج نوعی موجب رفع تکلیف نوعی است ، زیاد داریم توی فقه، ما نحن فیه همین است حرج شخصی نیست آن که ما میگوییم حرج نوعی است عسرنوعی است حرج نوعی رفع تکلیف نوعی ولو برای آن کسی که حرج نباشد بخواهد خانه را که فروخته باطل بوده برود به هم بزند برای این حرجی نیست یک فتاوی پول بیشتر میدهد یا خواهش میکند تمنا میکند اما چون برای نوع مردم در باب معاملات بخواهند به فتاوای گذشته عمل نکنند حرج لازم میآید نوع حرج رافع تکلیف مطلق، لذا به مرحوم آخوند میگوییم که آقا این که شما میفرمایید که حرج حرج شخصی است بنابراین ربطی به بحث ما ندارد ما میگوییم نه حرج حرج نوعی است رافع تکلیف برای نوع اصلا تکلیف برداشته میشود به عبارت دیگر حرج میآید تکلیف را بر میدارد.
بنابراین دلیل اول ما اجماع بلکه سیره .
دلیل دوم ما علاوه بر اجماع علاوه بر سیره حرج نوعی رافع تکلیف نوعی.
اما عمده دلیل ما این است ما میگوییم احکام ظاهریه یا این احکام سببیت دارد یا طریقیت اگر سببیت دارد معنایش این است که مودای امارات مودای اصول احکام ظاهریه هستند که مرحوم آخوند حسابی هم توی این مسئله گیر است همه جا لذا میفرماید هذا علی طریقیت، بعد میفرماید و اما بنا علی السببیه معنای سببیت همین است که روی آن میشود قسم خورد احکام خداست، هذا ما ادی الیه ظنی و کل ما ادی الیه ظنی فهو حکم الله به حضرت عباس، خب اینها احکام ظاهریه هستند دیگر، و این احکام ظاهریه دیگر مجزی از تکالیف ، بالاخره واقع برای این منجز نیست آن چه برای این منجز است احکام ظاهریه است ، حکم است دیگر اگر قائل به سببیت شدیم و واقع اصلا منجز نمیشود ان علم به به قول مرحوم آخوند در کفایه در اول جلد دوم ان علم به فتنجز آن احکام واقعیه در حال انشاء باقی است یا در حال فعلیت فرق نمیکند، در حال انشاء در حال فعلیت باقی است کی منجز میشود؟ ان علم به فتنجز لذا علم به آن پیدا نکرده تنجز نیست این احکام واقعیه.
احکام ظاهریه برایش تنجز هست مودای امارات است و حکم است اسمش را میگذاریم حکم ظاهری و بر طبق این حکم ظاهری روی اجتهاد اول عمل کرده روی اجتهاد دوم هم عمل میکند لذا باید بگوییم اجزاء ، اگر هم کسی قائل به حکم ظاهری نشود که خب دیگر زمان شیخ انصاری به این طرف دیگر کسی قائل به حکم ظاهری نیست قائل به طریقیت است میگوید این امارات و این اصول همه همه اینها ان طابق الواقع فتنجز و ان لم یطابق الواقع فهو معذور، هیچ چیز نیاورده اما معذور است این خیال میکرده نماز با یک تسبیحه کفایت میکند حالا فهمیده نه، سه تسبیحه میخواهد خب لا تعاد میگوید این شرط ذکری بوده، واقع هیچ، یا قاعده میگوید که جمع بین حکم واقعی و ظاهری همین است دیگر، جمع بین حکم واقعی و ظاهری را همین جور کردید طریقیت یعنی ان طابق الواقع تنجز و ان لم یطابق الواقع فهو معذور اسمش را میگذاریم رفع ید از تکلیف ، اسمش را میگذاریم تقبل ناقص به جای کامل، خب اصلا جمع بین حکم واقعی و ظاهری شما میگوید اجزاء ، میگوید اجزاء یعنی چه؟ یعنی آن چه به جا آوردهای هیچ است اما رفع ید از تکلیف است تکلیف ساقط شد اصلا تکلیف منجز نبود تا ساقط بشود بالاخره اسمش را میگذاریم سقوط، تکلیف ساقط شد حالا شما دو دفعه بخواهی عودش بدهی یک دلیل حسابی میخواهی تا بگویی وجوب اعاده وجوب قضا.
لذا اگر قائل به حکم ظاهری شدید مؤدای امارات مؤدای اصول مودای فتوای این مجتهد احکام حسابی، احکام واقعی است برای تو که به احکام واقعی نرسیده است ، ای گفتم به قول علامه میگوید که هذا ما ادی الیه ظنی همان اجتهاد است دیگر و کل ما ادی الیه ظنی فهو حکم الله، فهو حکم الله یعنی چه ؟ یعنی حکم تو همین است و مانعی هم ندارد حکم آن آن باشد حکم آن آن باشد حکم آن آن ، به عدد آراء مجتهدین هم احکام ظاهریه باشد قائل هم هستند همه همه گفتهاند.
لذا آن حکم اولی هیچ نبوده، هیچ نبوده به معنا این که تطابق واقع نبوده، این معنا و الا مؤدای امارات بوده، مودای اصول بوده و الا رأی مجتهد روی آن بوده، رأی مجتهد هو حکم الله هذا ما ادی الیه ظنی و کل ما ادی الیه ظنی فهو حکم الله ، این حکم است اصلا توی جلسه قبل میگفتیم این تصویب اشکال ندارد ، تصویبی که بگوییم ما یک حکم واقعی نفس الامری داریم اما به عدد آراء مجتهدین هم احکام ظاهریه داریم اصلا معنای و هذا علی السببیه مرحوم آخوند همین است دیگر یعنی ما به عدد آراء مجتهدین احکام داریم نه احکام واقعی، احکام ظاهری، خب این حکم ظاهری برایش منجز بوده به جا آورده تمام شد، حکم واقعی برایش اصلا منجز نبوده اصلا بالفعل هم نبوده حالا بفرمایید بالفعل یعنی حکم واقعی انشاء شده گفته شده به این نرسیده میشود منجز نیست برایش، منجز که نیست اگر قائل به سببیت باشید آن چه فتوی دارد برایش منجز است اگر قائل به طریقیت شدید آن چه فتوی داده هیچ است اما حکم واقعی را هم از این نمیخواهند رفع ید از تکلیف میکنند، حدیث لاتعاد میگوید که تقبل ناقص به جای کامل، اینها شرط ذکری است شرطهای واقعی نیست، آن چه به جا آورده درست است هم برای خودش هم برای مقلدینش میشود اجزاء لذا بنابر طریقیت این است این امارهای که این به دست آورده روی آن فتوی داده خلاف واقع بوده یعنی هیچ چیز نیاورده، هیچ چیز نیاورده کدام ؟ یعنی آن حکم واقعی و نفس الامری که برایش منجز نیست آن را نیاورده ، حالا دو دفعه باید بیاورد ؟ نه، چرا؟ برای این که جمع بین حکم واقعی و ظاهری را میکنیم ان طابق الواقع فتنجز یعنی آن تکلیف بالفعل منجز میشود ان خالف الواقع فهو معذور.
اولش این بوده که این تعدد در آب را واجب نمیدانسته خب الان تکلیف این و مقلدینش چیست؟ عمل کردن به این فتوی، واقعیت دارد؟ نه، اما واقعیت که از این نمیخواهند برای این که این به واقعیت تکلیف منجز نیست آن تکلیف که برایش منجز است ما ادی الیه الطریق است حالا که ما ادی الیه الطریق آن فتوایش است عمل کرده بعد فهمید این فتوی بی خودی است خب بی خود است آیا اعاده میخواهد؟ قضا میخواهد آن حکم واقعی؟ میگوییم نه آن حکم واقعی که اصلا منجز نبود تا اعاده و قضا بخواهد اگر حکم واقعی برایش منجز بود خب بله اعاده میخواست قضا میخواست اما حکم واقعی اصلا برای این منجز نمیشود، آن که منجز میشود همین ما ادی الیه الطریق است همین فتوایش است، حالا مخالف با واقع است معذور است معذور است یعنی چه ؟ نه گناه کرده نه اعاده و قضا دارد، گناه نکرده برای این که کوتاهی نکرده، اعاده و قضا ندارد برای این که آن حکم واقعی اصلا منجز نشده تا این که بگویید اعاده و قضا دارد، لذا ما مطلقا قائل به اجزاء هستیم دلیلمان هم همین هاست البته هفت هشت تا دلیل در مباحث الفاظ داشتیم حالا باز هم اگر دلتان میخواهد که فردا دو دفعه در همین باره صحبت کنم و شما چیزی داشتید صحبت کنم و الا فردا برویم در باب تقلید.
وصلی الله علی محمد وآل محمد