موضوع : تخطئه و تصویب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
بحث این دو سه روزه به عقیده من بحث ارزندهای بود و خیلی میخواستم از شما عزیران استفاده بکنم ولی متأسفانه نشد و اگر بحث دو سه روزه را جا بیندازیم خدمت خوبی به فقه و اصول کردهایم لذا چون که بحثی بود کسی نگفته بود دیگر ما هم از آن میگذریم دربارهاش صحبت نمیکنیم و بالاخره این که گفتهاند اجتهاد دو تا شرط دارد ما میگوییم نه، 10 تا شرط دارد اگر هم آن شرایط عامه تکلیف و امثال اینها را هم بیاورید جلو، ده بیست تا شرط میشود ولی حالا آن که عمده بحث بود همین 10 چیزی که دوتایش را مرحوم آخوند فرموده بودند یا سه تایش را که تفسیر را هم بگوییم سه تایش را مرحوم آخوند فرموده بودند 8 تا دیگرش را ما اضافه کردیم و بالاخره 10 تا 11 تا شرط برای اجتهاد یا صحت اجتهاد نقل کردیم، حالا باز هم از همه شما تقاضا دارم کتابها ببینید و از دیگران بپرسید اگر دیروز یادتان باشد من میگفتم اصلا این شرایطی که من میگویم سیال در فقه است این جور نیست که فقهاء نگفته باشند اما به عنوان مسئله و امثال اینها در فقه آمده، یک فرع، و اما اصلی از اصول کرده باشند نکردهاند لذا اصلا این ابرهای که من نشان دادم شما عزیزان میتوانید بیش از اینها شرط برای اجتهاد برای صحت اجتهاد برای استنباط برای صحت استنباط پیدا بکنید، کار خوبی است .
ولی متأسفانه یک مصیبتی که جلو آمده خیلی هم مصیبت بالاست و این این است که مشهور در میان ما طلبهها بود یک درس کم است دو تا درس زیاد است اما هر درسی اقلا 8 ساعت حرف میخواهد مطالعه میخواهد مباحثه میخواهد خیلی حرف خوبی بود اما حالا به عکس شده درس زیاد است اما مطالعه یا نیست یا کم است ، مباحثه که اصلا دمده شده آن مباحثهای که این قدر اهمیت دارد و داشته اصلا از بین رفته ولی آقا مجبور است قانون مدیریت روی کلهاش میگذارد باید 7 تا 6 تا 5 تادرس باید بخواند، کم کم هم کارمان رسیده به این جا که رسائل و مکاسب دمده شده، یک مقداری از رسائل را یک مقداری از مکاسب را کسانی هم که معمولا لیاقت رسائل و مکاسب گفتن ندارند اینها یا خارج میگویند یا رسائل و مکاسب ، هیچ ،رفت، اصلا رسائل و مکاسب راستی اگر نفرین به ما نکند رفت از بین دیگر ، رفته، از این جهت هم دیگر شما وقت ندارید من تحمیل کنم به شما این که راجع به شرایط اجتهاد و شرایط استنباط مطالعه کنید تا من از شما استفاده بکنم، خیلی ناراحتم من خیلی ناراحتم افت علم داریم خیلی بالا ، قم از این جا بدتر این جا از قم بدتر هر دو بد است افت علم داریم دیگر و چکار هم باید کرد؟ نمیدانم، نمیشود ، هر چه این طرف آن طرف زدیم نشده، نمیشود ما آمدیم اصفهان یک تغییر اساسی استقلال حوزه آن هم نشد دیگر این اواخر هم که توی سرش دارند میزنند ، نشد، و بالاخره حوزهها برای درسشان باید یک فکری بکنند و شما جوانها باید این فکرها را بکنید، خب دیگر در این بارهها حرف نمیزنیم، همین ها بود که گفتیم ، تکرارش جا داشت، ممکن بود من تکرار کنم از همان تکرارها از شما استفاده کنم اما خسته میشوید دیگر.
فصل دوم در باب اجتهاد مسئله تخطئه است در مقابل تصویب.
مشهور در میان شیعه این است که حکم خدا یکی است خدا یکی است حکمش هم یکی است اگر واجب است واجب است اگر حرام است حرام است اگر مستحب است مستحب است واقع و نفس الامر اگر مکروه است مکروه است اگر هم مباح است مباح است حکم خدا یکی است .
در مقابلش سنی ها میگویند نه، حکم خدا یکی نیست به عدد آراء مجتهدین خدا حکم دارد لذا همهاش هم حجت است لذا مشهور شده به تخطئه و تصویب آن میگوید به عدد آراء مجتهدین خدا حکم دارد آن میگوید که نه حکم خدا یکی است .
حرف شیعه بنابراین که ما قائل بشویم احکام تابع مصالح و مفاسد نفس الامری است خب دیگر حکم خدا یکی است برای این که واقعا این واقعه خارجی یا مصلحت تامه ملزمه دارد دیگر واجب است دیگر لازم است بر خدا واجبش بکند نمیشود که مصلحت تامه ملزمه داشته باشد خدا حرامش بکند، یا مصلحت تامه ملزمه ندارد اما مصلحت دارد مستحب است ، یا مفسده تامه ملزمه دارد خب حرام است واقع ونفس الامر حرام است یا مفسده دارد ملزمه نیست مکروه است یا تساوی الامرین است یا لاحکم است ولی در اباحه ما میگوییم حکم، احکام خمسه، تساوی الطرفین است میگوییم مباح، خب واقع ونفس الامر اگر احکام تابع مصالح و مفاسد نفس الامری باشد باید قائل به تخطئه بشویم باید بگوییم این مجتهد یا به واقع رسیده یا نه، اگر به واقع رسیده که رسیده اگر به واقع نرسیده این آقا معذور است کار خودش را کرده اما معذور است خودش مقلدینش ، آن واجب نفسی و واجب واقعی را به جا نیاوردهاند اما معذور است به عبارت دیگر اسمش را میگذارند جاهل قاصر ، جاهل قاصر معذور است الا المستضعفین من الرجال و النساء لایستطیعون حیله و لایهتدون سبیلا بالاخره عذر است این هم جهل مرکب است این حسابی 10 ساعت روی مسئله فکر کرده به جایی که برسد واجب است رسیده مستحب است، یا به عکس به جایی که برسد حرام است رسیده به این که واجب است خب این معذور است اما حکم واقعی نفس الامری رابه جا آورده یا نه؟ خب نه، همین که مرحوم آخوند هم در کفایه در جلد دوم، اول جلد دوم ان اصابه فمنجز و ان لم یصبه فهو معذور اگر به واقع رسید رسید اگر به واقع نرسید معذور است همان که باز مشهور شده در میان ما که للمصیب اجران و للمخطئی اجر واحد، اگر به واقع رسید خب این دو تا پاداش دارد یک پاداش این که راستی احکام واقعیه را به دست آورده است وکار کرده است اگر هم نه دیگر اجر واحد برای این زحمتی که کشیده به واقع برسد معلوم است خدا این پاداش را به او خواهد داد این شیعه.
در مقابل شیعه مشهور در میان سنیها این است که اصلا مفاسد ومصالح نفس الامری یعنی چه؟ خدا هر کار کرده درست است لذا خدا میخواسته واجب باشد گفته واجب است خدا میخواسته مستحب باشد گفته مستحب است و همچنین خدا میخواسته حرام باشد گفته حرام است لایسئل عما یفعل وهم یسئلون فضولی هم موقوف به آن میگویند تصویب.
اما بعضی از عامه که استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میفرمودند که اگر این را بگوییم محال نیست تا این جا که گفتیم اگر بگوییم خب یک چیز محالی را سنی گفته است اما تصویب به این معنا که ما حکم واقعی و نفس الامری نداریم مجتهد وقتی به جایی رسید خدا حکم تصویب میکند، لذا این هم که مثلا گفتهاند مگر میشود هم واجب باشد هم حرام ؟ گفتهاند خب بله به نسبت این واجب است برای این واجب است برای دیگری حرام است خب طوری نیست که الان هم همین است این رسالهها مراجع تقلید مینویسند مقلدین عمل به این رسالهها میکنند هرکسی شناخت وظیفه عمل کردن به وظیفه درست هم هست.
ما میگوییم که این حکم واقعی را یک کدام به آن رسیدهاند مابقی عذر است یک کسی بگوید نه همه اینها احکام واقعیه است اما نسبی به معنا همه رسالهها درست است.
استاد بزرگوار ما آقای بروجردی میگفتند تصویب به این معنا محال نیست اما اجماع است اجماع خاصه، اجماع داریم بر فسادش اجماع داریم بر بطلانش و اما بخواهیم بگوییم محال است محال نیست.
مرحوم آخوند در کفایه ده بیست جا شاید بیشتر بحث را که تمام میکنند میگویند هذا علی الطریقیه و اما علی السببیه خب معنای و اما علی السببیه ، قبول ندارد، اما نباید مرحوم آخوند اصلا بحثش را بکند و اما علی السببیه یعنی اگر کسی به جایی رسید این حکم واقعی نفس الامری است برایش.
علی الطریقیه معنایش این است که این کارهای ما این اجتهادهای ما طریق الی الواقع است ان اصابه فمنجز و ان لم یصبه فعذر به هیچ جا نرسیده امامعذور است به این میگویند طریقیت.
اما سببیت این است که اینها همه به حکم واقعی می رسند خب از این جا همین حرف آقای بروجردی زنده میشود که آقا معلوم است در میان خاصه خیلیها قائل به این هستند قائل به تصویب هستند و این که مرحوم آخوند در این جا میفرمایند تصویب محال است برای این که این دنبال چیست؟ میگوییم خب این دنبال این است که به یکی جایی برسد به هر کجا رسید میداند خدا امضایش میکند مرحوم آخوند این جا میگویند این محال است این طالب مجهول مطلق است برای این که باید یک چیزی باشد تا این که به جایی برسد.
اگر کسی بخواهد اشکال مرحوم آخوند را رفع بکند از راهی دیگر این است که به عدد آراء مجتهدین احکام ظاهری داریم اما یک حکم واقعی هم داریم آن وقت هر کسی که کوشش میکند کوشش میکند برای این که به حکم واقعی برسد اگر به حکم واقعی رسید فللمصیب اجران اگر به حکم واقعی نرسید علی السببیه پروردگار عالم برایش یک حکم جعل کرده خب آقای بروجردی میگفتند چه اشکال دارد این دیگر، این طالب مجهول مطلق که نیست بالاخره یک حکم واقعی نفس الامری داریم به عدد آراء مجتهدین هم حکم داریم به نام حکم ظاهری و این آقای بروجردی میفرمودند اما نه علی السببیه و جمع بین حکم واقعی و ظاهری و ابن قبه این جور گفته است و چه جوری جمع بین حکم ظاهری و واقعی بکنیم و خب این یک بحث فوق العاده مهم در اصول است و بالاخره حکم ظاهری حکم واقعی، آن علی السببیه خب مشهور در میان اصحاب این حرف طریقیت تازه پیدا شده یعنی از زمان شیخ انصاری جان گرفته بعد از شیخ انصاری خیلی حسابی دیگر نرخ شاه عباسی و مسلم شده که این کسی که به واقع و نفس الامر نرسیده هیچ، طریق است، راه را گم کرده به جایی نرسیده اما معذور است اگر به واقع رسید منجز میشود تکلیف واقعی اگر به واقع نرسید عذر است اما قدما چه میگفتند؟ میگفتند نه ما حکم ظاهری داریم در مقابل حکم واقعی لذا ابن قبه که اشکالش را مرحوم شیخ انصاری نقل میکنند همین را میگفت میگفت اگر خبر واحد را شما حجت بدانید لازم میآید تحلیل حرام، تحریم حلال، لازم میآید اجتماع مثلین اجتماع نقیضین اجتماع ضدین و اینها را خب حسابی مرحوم شیخ انصاری توی آن حرف زدهاند روی فرض این که ما حکم ظاهری داریم، حکم ظاهری داریم یعنی چه ؟ یعنی فتاوای مجتهدین همه همه احکام الله هستند، این همین تصویبی است که آقای بروجردی میفرمودند و میفرمودند خب کسی قائل بشود مانعی ندارد محالی لازم نمیآید و بخواهیم هم بگوییم اجماع توی مسئله هست تصویب ممکن نیست آن جا بگویید اجماع هست که اصلا حکم واقعی بگوییم نیست اصلا حکم واقعی نداریم و اما اگر بگوییم حکم واقعی داریم اما مجتهدین هم در مقابل حکم واقعی احکام درست است احکام دارند به نام حکم ظاهری تصویب است نه محال است نه میتوانیم بگوییم اجماع روی آن است .
بله دلیل بر بطلانش خیلی خوب هست همان که جمع بین حکم واقعی و ظاهری را بالاخره مرحوم آخوند و دیگران این جور کردهاند این آقا دنبال حکم واقعی به حکم واقعی نرسید اما به شرطی که استنباط حسابی کرده باشد به شرطی که آن 10 تا شرطی که ما این دو سه روز صحبت کردیم این 10 تا شرط در آن موجود باشد راستی استنباط کرد به جایی نرسید، حالا فتوی میدهد به غیر حکم الله این حکم است؟ نه ، پس چیست؟ هیچ، اما این معذور است از باب اجزاء اسمش را میگذاریم تقبل ناقص به جای کامل، نه بالاتر اسمش را میگذاریم رفع ید از تکلیف مولا وقتی که این به جایی نرسید از تکلیف خودش رفع ید میکند فعذر، این نماز باطل قربه الی الله خوانده این نماز باطل قربه الی الله نماز نیاورده اما هم پاداش دارد برای این که عملی به جا آورده اگر مطابق واقع باشد خب دو تا پاداش دارد للمصیب اجران اما حالا که واقع را به دست نیاورد چه؟ واقع را به دست نیاورده اما پاداش دارد خب این نماز صحیح خوانده؟ نه، پس حالا باید نماز را قضا کند؟ نه، چرا نه ؟ رفع ید از تکلیف، اگر هم شما در باب اجزاء قائل شدید به عدم اجزاء خب شماها که مشهور است قائل به عدم اجزاء هستید باید بگویید که این نماز را نخوانده اگر در وقت است اعاده کند اگر خارج از وقت است قضا کند ، عدم اجزاء، اگر قائل به اجزاء شدید میگوییم همین که خوانده بس است، واقع را نیاورده اما بس است بس است برای چه؟ برای این که حکم ظاهری این مجزی از حکم واقعی، باز این حکم ظاهری نباید بگوییم حکم ظاهری، این هم یک تسامح است این بنابر سببیت حکم ظاهری مجزی از حکم واقعی است ، باید بگوییم مأتی به مطابق با مأمور به نشده این مأتی به دیگر هم پاداش میدهند هم رفع ید از تکلیف میکنند آن جا هم که قابل ترمیم است تقبل ناقص به جای کامل میکنند و باید همین جورها هم قائل بشویم.
لذا تصویب به این معانی که گفتم دیگر نه محال است بلکه بزرگان هم گفتهاند اما بزرگان دیگر گفتهاند که حکم ظاهری هم نگویید، برای این که آن چه به جا آورده حکم نیست ، مأتی به است مأتی به باید مطابق با واقع بشود، مأتی به مخالف با واقع شده آن واقع هست این هیچ کار نکرده فقط یک چیزی به جا آورده پاداش هم دارد اما اگر قائل به اجزاء شدید میگویید آقا این مأتی به مولا رفع ید از تکلیف میکند به این مأتی به میگوید بارک الله یا این مأتی به ناقص را به جای کامل قبول میکند، دیگر این رسالهها همین جور هاست دیگر، نبود آقا امام زمان دسترسی نداشتن شیعه به ائمه طاهرین همین مصائب را درست کرده لذا روایت هم داریم گناهش هم به گردن سقیفه بنی ساعده .
ولی علی کل حال این مجتهد که استنباط کرده اگر مطابق واقع است به واقع رسیده اگر مخالف با واقع است هیچ چیز نیاورده اما معذور است ، حالا اعاده و قضا دارد ؟ نه ، برای خاطر این که رفع ید از تکلیف ، مولا رفع ید کرده از تکلیف ، یک مقدار آورده اما همهاش را نیاورده کافی است؟ بله، تقبل ناقص به جای کامل مولا ناقص را به جای کامل قبولش کرده .
ولی علی کل حال این حکم نیاورده که سنیها میگویند، اگر هم شما بگویید علی السببیه شیعه هم توی آنها هست کسانی که میگویند حکم آورده اسمش را میگذارند حکم ظاهری که دیگر خیلی خوب ، محال نیست اما این حکم ظاهری است که تطبیق با حکم واقعی ندارد و این حکم ظاهری از این پذیرفته میشود، یا تقبل ناقص به جای کامل ، یا هیچ به جای کامل .
علی کل حال دیگر حالا از زمان شیخ انصاری به بعد مخصوصا شاگردهای شیخ انصاری من جمله مرحوم آخوند رضوان الله تعالی علیه دیگر قائل به طریقیت هستند نه قائل به سببیت و معنای طریقیت هم همین است که گفتم یعنی این مأتی به اگر مطابق با واقع شد تکلیف را منجز میکند مأتی به اگر تطبیق با مأمور به نکرد یا عذر است بالاخره عذر است یا مولا رفع ید از تکلیف کرده یا تقبل ناقص به جای کامل .
و چون ما قائل به اجزاء هستیم در آن جلد اول در باب اجزاء دیگر مسئله خیلی عالی هم در میآید حکم ظاهری یعنی مأتی به ، اسمش را حکم ظاهری بی خود میگذاریم مأتی به مقلدین مجتهد مأتی به آنها این مرحوم شیخ انصاری در باب اجتهاد و تقلید میگوید اجزاء مأتی به اینها اجزاء اعاده ندارد قضا ندارد ولو این که مطابق واقع هم نیست اما مولا میپذیرد این مأتی به را به جای واقع، این هم مسئله تخطئه مسئله آخر در باب اجتهاد و تقلید برای جلسه بعد انشاء الله.
و صلی الله علی محمد و آل محمد