موضوع : شرایط اجتهاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم . بسم الله الرحمن الرحیم. رب اشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقدﺓ من لسانی یفقهوا قولی.
درباره شرایط اجتهاد یا صحت اجتهاد، تفاوت نمیکند، ما گفتیم شرایطی هست که مرحوم آخوند دو تا از این شرایط که بعضی از فضلاء میگفتند سه تا یکی ادبیت و یکی تفسیر و یکی اصول که ما آن تفسیر برای این که اشکال به آن وارد نشود بردیم آن را در این که انس با قرآن و روایات اهل بیت بالاخره یک چیزهایی به نظر من رسید که مرحوم آخوند و دیگران نگفتهاند و بنا شد شما روی آن فکر کنید ببینیم آیا حرف من درست است یا نه؟
بحث امروز ما راجع به دو چیز است یکی در صحت اجتهاد باید ملکه تقوی باشد.
در این ملکه تقوی فقهاء اجماع دارند مسلمشان است که از کسی که میخواهیم تقلید کنیم باید عادل باشد و آن روایتی که خواندم و گفتم مورد قبول اصحاب واقع شده همین روایت امام عسگری علیه السلام است و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لامرمولاه فللعوام ان یقلدوه گفتند یشترط فی التقلید این که آن مقلد علاوه بر این که مجتهد است باید متقی هم باشد که مشهور شده مجتهد جامع الشرایط ، آن مجتهد جامع الشرایط را عمده همین ملکه علم ملکه فقه و ملکه تقوی، این مسلم پیش اصحاب است که این حرف من را راجع به مقلِد زدهاند نه راجع به مقلَد لذا همان ها در باب تقلید و امثال اینها گفتهاند اگر مجتهد فاسق باشد رأی خودش برای خودش حجت است نظیر جماعت است ، در جماعت گفتهاند که امام جماعت باید عادل باشد اما همان ها گفتهاند اگر امام جماعت خودش را عادل نمیداند این میتواند نماز جماعت بخواند امامت جماعت قبول بکند و آن که هست مأمومین باید این امام جماعت را عادل بدانند.
در مسئله ای که ما الان داریم همین است که مشهور در میان فقهاء مسئله را متعرض هم شدهاند و این که مقلَد باید عادل باشد باید ملکه تقوی داشته باشد لذا مشهور در میانشان هم شده اگر ببینیم یک فسق گناه کبیرهای از مجتهد سر بزند خود به خود از مرجعیت میافتد دلیلشان هم این روایت است.
اما آن که دلیل عمده است میگویند روایت هم از همان جا سرچشمه میگیرد گفتهاند این مجتهد متهم است اگر فاسق شد متهم است و قول متهم رأی متهم حجت نیست برای این که اگر این مجتهد فاسق شد خب احتمال این هست که فتوی را بدهد از راه گناه مثلا یک میلیون گرفته یک فتوی داده است یا حب به ذات حب به ریاست آن موجب شده فتوایی داده که طبق آن ارضاء ریاست و ارضاء حب جاه و حب مال و امثال اینهاست گفتهاند این سببش است و این هم که آقا فرمودند و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه این هم ارشاد است تعبد نیست در کار خود عقل ما میگوید فاسق نمیتواند مقلَد واقع بشود فاسق نمیتواند قاضی واقع بشود فاسق نمیتواند کارهای مربوط مثلا شاهد واقع بشود اینها عقل ماست اگر ما در فقه گفتیم اگر هم روایت داریم همه همه سرچشمه میگیرد از همین جا که امر امر عقلی است به عبارت دیگر این فتوی حجت نیست مثل قضاوت قاضی حجت نیست اگر قاضی فاسق باشد قضاوتش حجت نیست حالا عقل ما چرا میگوید حجت نیست ؟ برای این که متهم است، خب تا این جا مسئله را متعرض هستند، مسئله را گفتهاند اختلافی هم در مسئله نیست.
آن که ما این جا میگوییم فرقی بین این نیست که این فتوی حجت نیست برای خودش باشد یا برای دیگران ، چرا؟ ما میگوییم همان اتهامی که در این فاسق راجع به اقوالش است راجع به رأیش هم هست.
برای این که قرآن میگوید که رأی فاسق حجت نیست قرآن میگوید که رأی فاسق بی ریشه است ان الله لایحب الفاسقین ان الله لا یهدی القوم الفاسقین ان الله لا یهدی الظالمین وقتی دست عنایت خدا روی سر این نباشد دیگر به طور آگاه یا ناآگاه فتاوای این دیگر نمیشود مورد اعتماد باشد به عبارت دیگر همان دلیل اتهامی که راجع به مقلِدین داریم همان دلیل اتهام به طور آگاه به طور ناخودآگاه راجع به فتاوای برای خودش هم داریم یعنی فتوی راستی حجت است یا نه؟ چون که فاسق است احتمال میدهیم که این فسقش اثر گذاشته باشد روی فتوی، همین جور که از او نمیتوانیم تقلید کنیم برای این که احتمال میدهیم فسقش اثر گذاشته باشد روی فتوایش راجع به خودش هم میگوییم برای این که به طور آگاه نا آگاه ممکن است اثر گذاشته باشد روی فتوی، همین طوری که راجع به دیگران متهم است راجع به خودش هم متهم است وقتی متهم شد قول متهم حجت نیست به عبارت دیگر نصفش را فقهاء فرمودهاند نصفش را ما با دلیل فقهاء عرض میکنیم فقهاء راجع به دیگران فرمودهاند ما راجع به خودش برای این که وقتی فاسق شد دست عنایت خدا روی سرش نشد ممکن است آن فسقش اثر بگذارد روی فتوی ، همین مقدار که ممکن است ، یقین نمیخواهیم باشد، همین مقدار که ممکن است متهم میشود متهم که شد دیگر فتوای خودش برای خودش هم حجت نیست این هم شرط نهم که ما داریم راجع به این که یشترط فی الاجتهاد الملکه التقوی آن هم فقط اجتناب از معاصی نه، تقید به ظواهر شرع نه، تقید به ظواهر شرعی که از حالت از ملکه روح خدا ترسی در عمق جان او حکمفرما باشد و اگر روح خدا ترسی در عمق جان او حکمفرما نباشد اجتهادهایش مورد اتهام است وقتی مورد اتهام شد همه جا میگوییم هر چه مورد اتهام است حجت نیست وقتی وارد فقه بشویم میبینیم که هر کجا اتهام آمد میگویید حجت نیست حتی مثلا راجع به خانمتان قول ید حجت است میگوید شستم باید بگوییم درست است ، میگوید طهارت کردم درست است، پختم طاهر است درست است اما این خانم اگر لاابالی شد اگر متهم شد پیش شما دیگر قاعده ید ندارد اصاله الصحه ندارد و همچنین راجع به هر چه، هرچه که مورد اتهام شد و شد متهم حتی مثلا خانم میگوید پاک هستم قولش حجت است حالا یا خانم خودش یا خانمی که تازه گرفته میگوید پاک هستم میشود طلاقش داد میگوید پاک هستم میشود با او مقاربت کرد اما اگر این خانم متهمه باشد گفتهاند قول متهمه حجت نیست لذا این را باید تفحص کرد نمیشود همین جور طلاقش داد نمیشود همین جور با آن نزدیکی کرد برای خاطر این که اگر اتهام آمد دیگر اصاله الصحه و قاعده ید و امثال اینها از کار میافتد.
یک کسی کثیر النسیان است گفتهاند دیگر قول این حجت نیست، یک کسی در راه مستقیم نیست کج و معوج است به قول معانی بیان میگفتند بلاده و جربزه میگفتند دیگر قولش حجت نیست ، در ادبیت در میان مردم در فقه ما یک جا نمیتوانید پیدا بکنید که متهم یا متهمه قولش حجت باشد خب وقتی چنین باشد ما راجع به اجتهاد هم همین را میگوییم راجع به اجتهاد نصفش را فقهاء فرمودهاند فرموده اند اگر مجتهد حسابی مجتهد مطلق است خوب میتواند استنباط کند اما فاسق است از این میشود تقلید کرد یا نه؟ گفتهاند نه چرا؟ متهم است و اما من کان من الفقهاء فللعوام ان یقلدوه جایی که متهم نباشد خب ما نصف دیگرش را هم میگوییم که این قولش هم حجت نیست چرا؟ متهم است برای این که ممکن است آن حب جاه آن حب مال آنها اثر بگذارد و این اجتهادش خلاف واقع باشد اجتهادش طبق فسقش باشد طبق جورش باشد.
حالا یک صورت دیگرش را هم ببینید از فقهاء حسابی میشود در بیاوریم و یک کسی ظالم است و طبق ظلمش این فتوی میدهد و خودش هم میداند این ظلمش دارد کار میکند صغری و کبری درست میکند استدلال درست میکند آیا این حجت است یا نه؟ این همان حرف دیروز بود که میگفتم که باید نفس را تخلیه بکند از همه نفسانیات و اگر نتواند تخلیه بکند از همه میگفتیم قولش حجت نیست ، لذا اگر یک کسی بداند، استنباط هم کرده استنباط هم راستی صغری و کبراهایش خیلی عالی خیلی درست اما پایه ظلم است پایه فسق است آیا این قول حجت است یا نه؟ خب نه، نه برای خودش نه برای دیگران، حالا صورتی که فاسق است اما نمیداند آیا این اثر گذاشت یا اثر نگذاشت باز این را هم ما میگوییم حجت نیست چرا حجت نیست ؟ میگوییم که از نظر قرآن از نظر روایات قول این پایه ندارد قول این مبنا ندارد و بالاخره قول این احتمالش هست که آن ظلمش ، فقسش اثر روی آن گذاشته باشد همین که احتمال آمد میشود متهم، قول متهم حجت نیست .
دهم چیزی که مال من نیست مال مرحوم وحید بهبهانی است مرحوم وحید بهبهانی آدم ملایی بوده و راستی همه همه به ملایی قبولش داشتند به طوری که در زمان این مرد بزرگ اسم این را در میان طلبهها در میان فضلاء گذاشتند آقا، و این آقا در زمان صفویه آمد همین اصفهان و مدتی هم در اصفهان ماند خیلی هم کار کرد خیلی کار کرد بالاخره بعد هم رفت کربلا آن قضیه صاحب حدائق و اخباری گری مشهور، اخباری گری را به طور کلی نابود کرد و اصول از آن جا شروع شد و تدوین اصول از آن جا شروع شد و این آقا یک فوائد در کربلا نوشته اسمش را گذاشته فوائد حائریه و در این فوائد حائریه میگوید شرط اجتهاد این است که باید مهذب باشد اگر صفت رذیلهای بر آن حکمفرما باشد این قولش فتوایش نه برای خودش نه برای دیگران حجت نیست، باید حال اعوجاج نداشته باشد در راه مستقیم باشد نه این طرف نه آن طرف نه افراط نه تفریط، مواظب باشد یک دفعه حسادتها موجب نشود که تأثیر روی فتوی داشته باشد و بالاخره مرحوم وحید بهبهانی میگوید مرجع تقلید آن است که درخت رذالت را کنده باشد درخت فضیلت غرس کرده باشد این نهال بارور شده باشد بعد بتواند این فتوی بدهد همین جوری که مرحوم آخوند میگوید اگر ادبیت نداشته باشد نمیتواند فتوی بدهد اگر اصول نداشته باشد نمیتواند فتوی بدهد مرحوم وحید بهبهانی میگوید اگر مهذب نباشد نمیتواند فتوی بدهد، فتوایش حجت نیست ، اصلا آن که نمیگوید حجت نیست میگوید اصلا نمیشود یک کسی که در راه مستقیم نیست نمیتواند فتوی بدهد فتوایش اعوجاجی است احتمال ایشان نمیگوید احتمالش هم بس است فتوایش ممکن است از روی صفت رذیله برداشته شده باشد که ما برای تایید مطلب وحید بهبهانی میگوییم این قرآن است میگوید قل کل یعمل علی شاکلته دلیل خوبی است برای وحید بهبهانی از کوزه برون ترواد آن چه در اوست آدمی که صفات رذیله در عمق جانش است علم روی این آمده ریشه این است پایه این است چه جور میتواند روبنا بتواند یک چیز دینی حجت برای خودش و دیگران باشد؟ ما برای وحید بهبهانی دلیل میآوریم و البلد الطیب یخرج نباته باذن ربه و الذی خبث لایخرج الانکدا دل پاک است میتواند رساله بنویسد اما اگر دل ناپاک شد رساله او مورد اتهام است ممکن است صفت رذیله روی فتاوای این کار کرده باشد، این هم دهم.
این ها یک چیزهایی است که فقهاء نفرمودهاند لذا آوردن توی فقه و اصول یک مقدار مشکل است به طوری که انسان مورد اتهام هم واقع میشود میگویند آقا اینها اخلاقیات است اخلاقیات چه ربطی به فقه دارد؟ فقه چه ربطی به اخلاقیات دارد؟ فوائد حائریه اخلاق میخواسته بگوید ربطی به فقه و اصول ندارد و مسائل اخلاقی را توی فقه و اصول نیاورید و این که ما میخواهیم این مثل یک مهندس مثل یک دکتر متخصص این هم یک متخصص در فقه باشد.
اما انصاف قضیه وقتی که برویم توی کلمات اصحاب راجع به همین دکتر ببینید نه عرف قبول دارد دکتر فاسق را نه شرع، لذا روزهاش را میخواهد بخورد میگوید از دکتر روزه گیر متخصص بپرس اگر آن بگوید روزهات را بخور بخور و الا نه، روزه گیر از کجا آمد؟ من میخواهم مثلا دکتر گفته نشسته نماز بخوان من نمیدانم آیا نشسته نماز بخوانم یا نه؟ شما توی رساله مینویسید مراجعه به دکتر متخصص متدین نماز خوان اگر او میگوید درست است یکی هم بس است ، میخواهد کورتاژ بکند میگوید برایم ضرر دارد و اگر این بچه توی دلم بماند یا بچه میمیرد یا من یا هر دو شما باز میگویید برو از دکتر متخصص امامتدین ، لاابالی گری نیست که بگوید بچه میخواهی چکار برو سقطش کن تمام بشود ، نه، برای جان مردم ارزش قائل باشد برای جان جنینها ارزش قائل باشد بالاخره شماها میگویید دکتر متخصص متدین و چون که احتیاط هم میکنید میگویید دو تا، سه تا اگر آنها گفتند برو کورتاژ کن اگر آنها نگفتند نه.
وقتی بیاییم توی فقه این حرفهای من گفته شده است همهاش ، هم راجع به آن ملکه تقوی هم راجع به حرف مرحوم وحید بهبهانی توی فقه توی فروعات گفته شده اما این باید توی اصول آمده باشد مثل مرحوم آخوند و شاگردهایش که هزار تا مجتهد تحویل داد این ها حسابی روی آن فکر کرده باشند رد و ایراد کرده باشند، نوشته شده باشد هنوز الان ما داریم حرفش را میزنیم شماها ممکن است تعجب کنید من با یک ترس و لرزی دارم با شما حرف میزنم نکند قبول نکنید بعد پشت سرم هوچی بازی در بیاورید بگویید که فلانی به جای فقه دارد اخلاق میگوید اینها را باید مرحوم آخوند و اینها کرده باشند نکردهاند.
اما همین مرحوم آخوند با شاگردهایشان همین مراجع تقلید توی رسالههایشان وقتی که برسند به مسائل این 10 تا که من گفتم هر 10 تا را راجع به مجتهد میگویند لذا مجتهد جامع الشرایط یک شرطش این است که ملکه اجتهاد داشته باشد ملکه استنباط که بحث ما بود و تعریفش را کردیم، له ملکه یقتدر علی استنباط الاحکام حالا من الاصول هم داشته باشد نداشته باشد فرق نمیکند.
خب این مجتهد جامع الشرایط میشود 10 تا چنانچه مثلا راجع به اصل مجتهد خب مسلم است نیاورده اند اما قطعی است دیگر که باید این آن شرایط عامه تکلیف را داشته باشد یک کسی ساده لوح است و خانه خودش را نمیتواند اداره بکند اما راستی توی ان قلت طلبگی خیلی بالاست این میتواند مرجع تقلید بشود یا نه؟ نه، این همان است، حالا آسید محمد فشارکی را که من نمیدانم شکسته نفسی کرده یا نه؟ مرحوم آسید محمد فشارکی ممکن است فرار کرده آن وقتها این جور بود که از مرجعیت فرار میکردند همه مراجع جمع شدند بعد از میرزای بزرگ گفتند این آسید محمد فشارکی اعلم است، آسید محمد فشارکی همه آنها خیلی بالا بودند این مراجع آن وقت به همه آنها گفت که حالا من اعلم اما من میتوانم اداره بکنم اجتماع تشیع را یا نه؟ من در خودم نمیبینم بتوانم این کار را بکنم آن یک عقل دیگری میخواهد عقلی مثل میرزای بزرگ میخواهد و بالاخره فرار کرد خب راستی حالا آسید محمد را من نمیگویم خودش میگوید آسید محمد اگر ساده لوح بود و نمیتوانست اداره بکند اجتماع را عالم تشیع را خب آیا میتواند یا نه؟ خب شرایط عامه تکلیف میگوید این عقل دارد اما برای استنباط اما عقل اجتماعی عقل حکومتی این یک چیز خاص برای خودش است دیگر.
فتلخص مما ذکرناه این که آن چه من گفتم وقتی برویم توی فقه همهاش پیدا میشود اما فقهاء نگفتهاند اصول نگفته دیگر شما اگر میپسندید باید کم کم شماها این مباحث را زنده بکنید چه در اصول چه در فقه.
و صلی الله علی محمد و آل محمد